twitter share facebook share ۱۳۹۹ مرداد ۲۸ 935

سالهای ابتدایی قرن 21 مذهب رو به گسترش گذاشت. خلأ ایدئولوژیکی که در نتیجه فروپاشی شوروی و کمونیسم در روسیه و سایر کشورهای اتحاد جماهیر شوروی ایجاد شد را، مسیحیت ارتدکس پر کرد. انتخاب جورج دبیلو بوش به ریاست جمهوری آمریکا -که ابایی هم از اظهار باورهای دینی خود نداشت- نشان داد که زین پس شاهد رشد و حضور بیشتر مسیحیت اوانجلیک در عرصه سیاسی آمریکا خواهیم بود. حملات یازده سپتامبر نیز توجه جامعه بین الملل را به قدرت اسلام سیاسی در جهان معطوف کرد.

ده سال پیش من و همکارم «پیپا نوریس» گرایشات مذهبی در 49 کشور را بررسی کردیم. مطالعه داده های مربوط به سالهای 1981 تا 2007 (که این 49 کشور در آن بازه زمانی حدود 60% از جمعیت جهان را دارا بودند) نشان می داد که در 33 کشور از 49 کشور مورد مطالعه که شامل کشورهای کمونیستی سابق، کشورهای درحال توسعه و حتی برخی از کشورهای پردرآمد می شدند، مردم در آن دوره زمانی مذهبی تر شده بودند و صنعتی شدن و گسترش علم و دانش، سبب حذف مذهب از زندگی مردم نشده بود.

اما از سال 2007 همه چیز با سرعت شگفت آوری تغییر کرد؛ از 2007 تا 2019 در اکثر کشورهای مورد مطالعه -43 کشور از 49 کشور- مذهب کمرنگ شده و این درحالی است که افول باورهای مذهبی محدود به کشورهای پردرآمد نمی شود، بلکه در اغلب کشورهای جهان بر شمار افرادی که مذهب را برای معنا یافتن زندگی و محافظت از خود لازم نمی بینند، افزوده گشته است. حتی آمریکا –که نظریه پردازان مدتها برای اثبات عدم تضاد مذهب و پیشرفت اقتصادی به آن استناد می کردند- به سایر کشوهای ثروتمند در دور شدن از مذهب پیوسته است.

چندین عامل سبب کاهش نقش و نفوذ مذهب در جوامع مختلف شده است؛ شاید بتوان مهمترین عامل را بی علاقگی مردم به مجموعه هنجارهایی دانست که به افزایش میزان زادوولد مرتبط می باشد. گرچه برخی از محافظه کاران مذهبی، هشدار می دهند که دین گریزی منجر به فروپاشی انسجام اجتماعی و اخلاق جامعه می شود، ولی شواهد این ادعاها را تأیید نمی کند؛ چنانکه می بینیم کشورهایی که دین در آنها حضور کمتری دارد، نسبت به کشورهای مذهبی، کمتر به فساد متمایل هستند و نرخ قتل در انها کمتر است. البته این امر بدان معنا نیست که مذهب فساد و جنایت را تشویق می کند، بلکه پیشرفت و توسعه جوامع، زیست انسان را ایمن تر کرده، گرسنگی را کاهش داده، امید به زندگی را بیشتر کرده، قتل و سایر اشکال خشونت را کمتر نموده و با افزایش امنیت و آسایش خاطر، گرایش مردم به مذهب کاهش یافته است.

ما در مطالعات اولیه خود، سطح اعتقادات مذهبی افراد را در بازه زمانی 1981 تا 2007 مورد بررسی و مقایسه قرار دادیم. در نظرسنجی های انجام شده، از پرسش شوندگان خواستیم که با نمره یک تا ده، میزان اهمیت خدا را در زندگی خود نشان دهند؛ نمره یک (اصلا اهمیت ندارد) بود و ده (خیلی مهم است). مشاهدات ما نشان می داد که در اکثر کشورهای مورد بررسی، اعتقاد به اهمیت خدا در زندگی، به میزان اندکی افزایش پیدا کرده بود. بیشترین افزایش مربوط به کشورهای کمونیستی سابق بود؛ برای مثال از 1981 تا 2007 میانگین امتیازی که پرسش شوندگان به اهمیت خدا در زندگی خود داده بودند، در بلغارستان از 3.6 به 5.7 و در روسیه از 4.0 به 6.0 رسیده بود. افزایش مذهبی شدن مردم در این کشورها، واکنشی بود به افت شدید امنیت اقتصادی و فیزیکی و روانی که پس از فروپاشی شوروی در این کشورها رخ داده بود؛ به این ترتیب مذهب، خلأ اعتقادی ای که با فروپاشی کمونیسم در شوروی سابق ایجاد شده بود را، پر کرد. اعتقادات مذهبی در بسیاری از کشورهای درحال توسعه –که ارتباطی به شوروی نداشتند- از جمله برزیل، چین، مکزیک و آفریقای جنوبی نیز افزایش یافته بود؛ درحالیکه در اغلب کشورهای پردرآمد، باورهای مذهبی نزول پیدا کرده بود.

از سال 2007 گرایش شدیدی به دوری گزیدن از دین ایجاد شد. تقریبا در همه کشورهای پردرآمد، نزول مذهب ادامه یافت و در بسیاری از کشورهای فقیر و بیشتر کشورهای کمونیستی سابق نیز، مذهب جایگاه خود از دست داد. مطالعه دوم ما، از سال 2007 تا 2019 را شامل می شود و داده های حاصله نشان می دهد که در این دوره، تنها پنج کشور مذهبی تر شده اند؛ درحالیکه اکثریت بزرگی از کشورهای مورد مطالعه در جهت مقابل -یعنی بی دین شدن- حرکت کرده اند. هند مهمترین استثنا در جهانی است که به سمت نزول اعتقادات مذهبی در حال حرکت می باشد؛ حزب ملی گرای هندوی بهاراتیا جاناتا که دولت را در دست دارد، با سیاست هایش در تلاش است تا هویت ملی را با هویت دینی در هم آمیزد. دولت هند حامی سیاست های تبعیض علیه پیروان سایر مذاهب به ویژه مسلمانان است؛ سیاست هایی که سبب دوقطبی شدن جامعه و جریحه دار کردن احساسات مذهبی مسلمانان –به عنوان بزرگترین اقلیت هند- می شود.

یافته های ما نشان می دهد که بیشترین تغییر در میزان دینداری مردم، در آمریکا رخ داده است. از سال 1981 تا 2007 آمریکا در شمار یکی از مذهبی ترین کشورهای جهان بود و در طول این سالها سطح دینداری تغییر خیلی کمی داشت؛ اما از 2007 تاکنون، آمریکا بیش از هر کشور دیگری به سمت بی دینی حرکت کرده است. در اواخر دوره اول مطالعه ما یعنی در حدود سال 2007 میانگین امتیازی که پرسش شوندگان آمریکایی به اهمیت خدا در زندگی خود داده بودند 8.2 بود، اما جدیدترین نظرسنجی ها در آمریکا که از سال 2017 آغاز شده، نشان می دهد که این میانگین امتیازی کاهش شگفتی داشته و به 4.6 رسیده است. برای سالها آمریکا نمونه ای بود که نشان می داد مدرن سازی اقتصادی لزوما همراستا با سکولاریزاسیون[1] نیست؛ اما هم اکنون آمریکا در میان کشورهایی که مذهب کمترین نقش و جایگاه را در آنها دارد، در رده یازدهم قرار گرفته است.

برای اغلب مردم، اعتقادات مذهبی بیشتر از اینکه امری شناختی باشد، امری عاطفی بود. در جهانی که فقر و گرسنگی، بسیاری از مردم را تهدید می نمود، مذهب به آنها کمک می کرد که با استرس و احساس ناامنی کنار آیند. اما وقتی توسعه اقتصادی و فناوری رخ داد، مردم توانستند از گرسنگی، بیماری، خشونت و سرکوب رهایی یابند. آنها به دین وابستگی کمتری پیدا کردند و با افزایش احساس امنیت و امید به زندگی، تمایل کمتری به پذیرش قید و بندهای دین، از خود نشان دادند.

سکولاریزاسیون یک مرتبه در همه جا رخ نمی دهد، بلکه زمانی اتفاق می افتد که کشورها به سطح بالایی از امنیت اقتصادی و امید به زندگی رسیده باشند. حتی در این مرحله نیز حرکت به سوی سکولاریزاسیون با سرعت بسیار کم و طی چندین نسل انجام می شود. در جوامعی که سالیان مدید گرفتار ناامنی و بی ثباتی اقتصادی و... هستند، این حرکت می تواند معکوس باشد و جامعه، مذهبی تر شود. سکولاریزاسیون به تدریج از قرن نوزدهم رخ داد و از کشورهایی در غرب اروپا و شمال آمریکا آغاز شد که مردم از نظر فیزیکی و اقتصادی بیشترین امنیت را داشتند. نقطه اوج سکولاریزاسیون وقتی است که عقیده غالب و مسلط تغییر می کند، تمایلات جامعه دگرگون می شود و مردم طرفدار نظریاتی می شوند که پیشتر مخالفش بودند.

ورای بهبود وضع اقتصاد و توسعه نوآوری، چند عامل دیگر را می توان در توضیح چرایی افول دین مورد توجه قرار داد. در آمریکا برخی از سیاست های اتخاذ شده در این افول تأثیر داشت؛ از دهه 1990 حزب جمهوریخواه با اتخاذ مواضع محافظه کارانه در خصوص همجنسگرایان، سقط جنین و سایر مباحث فرهنگی، بدنبال جلب رأی دهندگان مذهبی برآمد، اما همین سیاست ها باعث دوری سایر اقشار جامعه به ویژه جوانان و کسانی شد که خواهان فرهنگی لیبرال تر بودند.

موضوع دیگر انتشار گزارش هایی پیرامون آزار و سوء استفاده جنسی کشیشان کلیسای کاتولیک از کودکان بود که باعث شد بسیاری از هواداران خود را از دست دهد. اوایل سال جاری مؤسسه تحقیقاتی پیو در گزارشی اعلام کرد که 80% از بزرگسالان آمریکا مشکل آزار و سوء استفاده جنسی توسط کشیشان کاتولیک را مشکلی ادامه دار می دانند و 27% از کاتولیک هایی که در این نظرسنجی شرکت کردند، گفتند که پس از اطلاع از این موضوع، حضور خود را در مراسم ها و تجمعات کلیسا کم کرده اند.

اما شاید مهمترین عامل سکولاریزاسیون، تغییر هنجارهای حاکم بر باروری و زادوولد انسان باشد. برای قرن ها، نقشی که برای زنان در اغلب جوامع تعیین شده بود، تولید مثل بود و درکنار آن قوانین دیگری مبنی بر ممنوعیت طلاق، سقط جنین، پیشگیری از بارداری و هر رفتار جنسیتی دیگری که مغایر با تولید مثل دانسته می شد، وجود داشت. گرچه متون مقدسِ بزرگترین ادیان جهان باهم تفاوت های زیادی دارند، اما تقریبا در هنجارهای مربوط به باروری با یکدیگر مشترک هستند. مذاهب بر اهمیت زادوولد تأکید می کردند، زیرا در جهانی که شمار مرگ و میر نوزادان بالا بود و تا همین اواخر امید چندانی نسبت به زندگی وجود نداشت، به طور متوسط یک زن مجبور بود پنج تا هشت بچه بدنیا بیاورد تا جمعیت از دست رفته جبران شود.

در طول قرن بیستم، افزایش شمار کشورهایی که توانستند نرخ مرگ و میر نوزادان را کاهش دهند و امید به زندگی را افزایش، لزوم پایبندی به هنجارهای پیشین را از بین بردند. مردم به آرامی باورهای سنتی و نقش های اجتماعی ای که از کودکی در ارتباط با جنسیت و رفتارهای جنسی یادگرفته بودند را ترک کردند. وقتی یک جامعه به سطح بالایی از امنیت و رشد اقتصادی می رسد، هنجارهای مربوط به باروری کمرنگ می شود.

عقاید، عملکرد و قوانین حول برابری جنسیتی، طلاق، سقط جنین و همجنسگرایی به سرعت درحال تغییر است. این تغییر قابل اندازه گیری است و داده های به دست آمده در «پیمایش ارزش های جهانی» آن را به خوبی نشان می دهد. در این پیمایش، پذیرش طلاق، سقط جنین و همجنسگرایی در کشورهای مختلف از 1 تا 10 نمره مورد بررسی قرار گرفت؛ نمره میانه این مقیاس 5.50 در نظر گرفته شد؛ نمرات کمتر از آن نشانگر این بود که مردم دیدگاههای محافظه کارانه تری دارند و نمرات بالا دیدگاههای لیبرال تر افراد را نشان می داد. حدود سال 1981 اکثر کشورها حامی هنجارهای مربوط به باروری بودند و حتی در کشورهای پردرآمد، میانگین نمره ای که مردم داده بودند، در اسپانیا 3.44، در آمریکا 3.49، در ژاپن 3.50، در انگلستان 4.14 و در فنلاند 4.63 بود. بیشترین نمره به سوئد (که آن زمان لیبرال ترین کشور بود) با 5.35 تعلق داشت. اما طی سالها تغییرات ژرفی رخ داد و در سال 2019 میانگین نمره اسپانیا به 6.74، آمریکا به 5.86، ژاپن به 6.17، انگلستان به 6.90، فنلاند به 7.35 و سوئد به 8.49 رسید. این درحالی بود که همه این کشورها در نظرسنجی اول زیر نمره میانه 5.50 بودند و سال 2019 همگی به بالای این نمره رسیده بودند.

این نمره ها گویای شتابی است که سکولاریزاسیون در سالهای اخیر در جهان در حال رخ دادن است. اما یک استثنای بزرگ در این میان وجود دارد؛ داده های 18 کشور با اکثریت مسلمان، بسیار پایین تر از نمره میانه باقی مانده است. این امر نشان می دهد که مسلمانان، مذهبی و متعهد به هنجارهای سنتی خود در ارتبط با جنسیت و زادوولد باقی مانده اند.

دین قرن ها انسجام بخش جامعه بود، جرم و جنایت را کاهش می داد و اطاعت از قانون را ترویج و تشویق می کرد. برخی از فرامین و احکامی که در انجیل آمده است در همه ادیان بزرگ وجود دارد «تو نباید دزدی کنی» و «تو نباید کسی را بکشی». بنابراین قابل درک است که افراد مذهبی از این بترسند که انزوا و کمرنگ شدن دین به افزایش فساد و جنایت انجامیده و منجر به آشفتگی اجتماعی شود؛ اما هیچ شواهدی برای اثبات ترس و نگرانی آنان وجود ندارد.

از سال 1993 سازمان شفافیت بین الملل -که بر فساد و صداقت مقامات دولتی و بازرگانان در سراسر جهان نظارت دارد- سالانه اقدام به انتشار شاخص ادارک فساد می کند و رتبه فساد در بخش عمومی هر کشور را درمیان 180 کشور جهان نشان می‌دهد. این داده ها کمک می کند که رابطه واقعی بین دینداری و فساد را دریابیم و ببینیم که آیا فساد در کشورهای مذهبی کمتر از کشورهای غیرمذهبی است؟ جواب این سؤال بدون تردید منفی است. کشورهای شمال اروپا که در شمار سکولارترین کشورهای جهان هستند، کمترین شاخص فساد را دارند و کشورهای بسیار مذهبی ای همچون بنگلادش، گواتمالا، عراق، تانزانیا و زیمبابوه از کشورهایی هستند که بیشترین میزان فساد را می توان در آنها دید. این الگو در مورد سایر جرایم از جمله قتل نیز صدق می کند و نرخ قتل در کشورهای مذهبی ده برابر بیشتر از کشورهای سکولار است؛ البته آمار قتل در برخی از کشورهای فقیر پایین است، اما در کل، کشورهای مرفه که برای شهروندان خود امنیت مادی و قانونی را فراهم کرده اند، امن تر از کشورهای فقیر هستند. واضح است که دینداری به فساد و ارتکاب جرم منجر نمی شود؛ مسئله، امنیت اقتصادی و فیزیکی است؛ کشورهایی که در این زمینه ها در رده های پایین قرار گرفته اند، تمایل به دینداری در آنها بیشتر است و در کنار آن سطح بالایی از فساد و جرایم دیگر را می توان در آنها دید.

در جوامع اولیه، مذهب مؤثر ترین راه برای برقراری نظم و انسجام اجتماعی بود؛ اما مدرنیزاسیون، معادله را تغییر داد. درحالیکه دینداری سنتی رو به کاهش است، مجموعه ای از هنجارهای اخلاقی ظهور یافته و خلأ ایجاد شده را پر کرده است. شواهد بدست آمده در پیمایش ارزش های جهانی، نشان می دهد که  در کشورهای سکولاری که امنیت در آنها بسیار بالاست، مردم اولویت بسیاری به انتخاب آزاد و ابراز افکار و احساسات خود می دهند و تأکید بر حقوق بشر و مدارا با مخالفان در کنار حفظ محیط زیست، برابری جنسیتی و آزادی بیان رو به افزایش است. ادیان می توانند در جامعه تفرقه انداخته و دودستگی ایجاد کنند؛ ادیان دوست دارند هنجارهای خود را به عنوان ارزش هایی غیرقابل تردید ارائه دهند درحالیکه در واقع منعکس کننده تاریخ و ویژگی های اقتصادی اجتماعی جوامع خود هستند. هر سیستم اعتقادی که خود را کامل و مطلق بپندارد سبب افزایش تعصب و عدم رواداری خواهد شد، چنانکه جنگ های تاریخی بین کاتولیک ها و پروتستان ها و مسیحیان و مسلمانان این امر را نشان می دهد.

وقتی جوامع از کشاورزی به صنعتی توسعه یافته و مبتنی بر دانش شدند، امنیت اقتصادی و امید به زندگی در آنها افزایش یافت و منجر به کاهش اهمیت دین در زندگی مردم شد. به نظر می رسد که این روند ادامه یابد، اما آینده همیشه نامعلوم است. شیوع بیماری هایی مثل کووید 19 حس امنیت مردم را کاهش می دهد؛ اگر همه گیری برای سالها ادامه یابد یا به رکود بزرگی منجر شود، تغییرات فرهنگی دهه های اخیر ممکن است معکوس گردد.

*منبع: فارین افرز

مترجم: فاطمه رادمهر

* این مقاله صرفا ترجمه از منبع اصلی است و نظرات ابراز شده لزوما نمایانگر نظرات و دیدگاه نبأ فارسی نمی باشد


[1] آن را پیشرفت جوامع به سمت مدرنیته و کم شدن وابستگی به دین می‌دانند، درحالیکه دین جایگاه خود را به عنوان یک مرجع اصلی از دست می‌دهد

نظر شما