twitter share facebook share ۱۳۹۸ خرداد ۰۵ 1731

روزهاست که در دام افکارش اسیر افتاده و هر از گاه آهی سرد بر می‌کشد. زندگی خویش را که نظاره می‌کند انگشت حسرت به دهان می‌گیرد. گاهی خود را مورد سرزنش قرار می‌دهد و گاه جهان و کائنات را مسبب حال پریشان خود می‌داند و بر آن لعنت می‌فرستد. گاه نیز کار به جایی می‌رسد که از خالق هستی لب به شکایت می‌گشاید و از درد دل و داغ درون سخن می‌گوید.

اکثر اوقات در توجیه رفتار ناپسند خویش انگشت اتهام را به سمت جامعه می‌گیرد تا از این طریق بار مسئولیت از دوش خود بر دارد و در پیش وجدان خود مبرا جلوه کند، بدان امید که توجه مردم را به سمت جامعه جلب نموده و بر چسب اتهام را از پیشانی خویش بزداید.

این شرح حال بسیاری از افرادی است که روزانه در گرداگرد خود می‌بینیم؛ افرادی که در زندگی با کج فهمی و جهالت دست به گریبانند و تردید در عدل الهی آتش به جانشان افکنده؛ افرادی که گرچه امروز را در شادی و سرور به سر می‌برند اما تا دیروز آکنده از یأس و ناامیدی بودند و چه بسا از شدت درد و رنج اشک می‌ریختند. نقل می‌کنند روزی شخصی با دوستش در محله‌های مرفه و اعیان نشین شهر در حال پیاده‌روی بود؛ هر چه پیش می‌رفتند شگفتی دوست وی فزون می‌گشت و آثار غم بر چهره‌اش نمایان می‌شد. سرانجام نتوانست بیش از این سکوت نموده و شگفتی خود را پنهان کند؛ پس درحالیکه از شدت حسرت و افسوس آه از نهادش برمی‌خاست به ماشین‌های لوکس و خانه‌های بزرگ و ویلایی نگاهی کرد و به مقایسه آن زندگی‌های اشرافی با زندگی ساده خود پرداخته، گفت: زمانی که اینها را بین مردم تقسیم می‌کردند پس ما کجا بودیم؟

آن شخص که در طول مسیر خاموش مانده و تنها به شکایت‌های دوستش گوش می‌داد به ناگه دست او را گرفت و به یک بیمارستان برد. وی که از این کار سخت متعجب شده بود، پرسید: چرا مرا به اینجا آوردی؟ فایده حضور ما در اینجا چیست؟

صدای بیماران فضا را آکنده بود و از هر گوشه ای فریاد آه و ناله به گوش می‌رسید و روح و روان حاضرین را می‌آزرد. یکی از استخوان شکسته‌اش می‌رنجید، دیگری از درد چشم آه و ناله می‌کرد و دختری در غم از دست دادن مادرش سخت می‌گریست.

خلاصه اینکه درد و رنج بود که بر حافظه حاضران نقش می‌بست و گرد غم بود که بر چهره آنان می‌نشست. اینجا بود که شخص رو به دوستش کرد و گفت: چرا آن زمان که در خیابان‌های اعیان نشین شهر راه می‌رفتی، حسرت می‌خوردی و خود را با آن ثروتمندان مقایسه می‌کردی؛ ولی حالا که در بیمارستان هستیم و صدای ناله فضا را پر نموده، سکوت اختیار کرده‌ای؟ چرا نمی‌گویی هنگامی که این بیماری‌ها را در بین مردم تقسیم می‌کردند ما کجا بودیم؟

امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ به پرهیز از یأس و ناامیدی در شرایط سخت و ناگوار توصیه می‌کنند و به احسان و نیکوکاری و برنامه‌ریزی در روزهای فراخ سفارش می‌نمایند آنجا که می‌فرمایند: «روزگار دو روز است. روزی علیه تو و روزی از برای تو».

چه زیباست اگر در ایام سختی صبر پیشه کنیم و در روزگار آسایش و راحتی بهره کافی را برده و توشه برگیریم. این یکی از ویژگی‌های نفس آدمی است که همیشه کسی را که از او بهتر و بالاتر است می‌بیند و خود را با او مقایسه می‌کند و هیچ‌گاه حاضر نیست به پایین دست‌ها نظر افکند و خدای را به خاطر جایگاه و موقعیت برتری که از بهره‌مند است سپاس گوید.

البته این بدان معنا نیست که به موفقیت‌های اندک و مقطعی خود اکتفا نموده و بدنبال کسب مقام و موقعیت برتر نباشیم؛ بلکه شایسته است همواره به دنبال موفقیت های بیشتر و رسیدن به کمال باشیم و از افراد برتر و موفق درس‌ پیروزی بیاموزیم. خوب است که ابزارهای بزرگی و عظمت را بشناسیم روش‌های داد و ستد را به نیکی بیاموزیم و از تغییر و تحول نهراسیم. «بیل گیتس» می‌گوید: «مردم همیشه از تغییر می‌ترسند».

زمانی که برق اختراع شد مردم از آن هراس داشتند، همان‌طور که از ذغال تازه تولید شده می‌ترسیدند؛ حتی توربین‌هایی که توسط گاز به راه می‌افتاد و کار می‌کرد در دل آنان دلهره می افکند. غافل از آنکه این ترس نتیجه نادانی و عدم آگاهی است؛ جهالتی که متأسفانه از دیرباز تا کنون بلای جان امت‌های بسیاری بوده است. گرچه با مرور زمان بشر با این نوآوری‌ها آشنایی بیشتری پیدا کرده و آن را بدون هیچ ترسی می‌پذیرد.

این رنج‌آور است که شخصی تنها غصه نداشته‌های خود را بخورد، این ویژگی افراد ضعیف و شکست خورده است که دستاوردها و موقعیت کنونی خویش را رقت انگیز دانسته و به حال خود افسوس می‌خورند.

ما در زندگی بزرگان و شخصیت‌های نامدار و تأثیرگذار تاریخ با وجود فقر و محرومیت و تهی‌دستی شاهد حرکت، تکاپو، انرژی و عشق به تغییر و تحول هستیم، درحالی‌که زندگی شکست خوردگان آکنده از افکار منفی و کلمات مأیوس کننده است، نگاهی که در آن حسرت زندگی دیگران و ناامیدی از زندگی خود و ترس از آینده و هر چیز جدید و مفیدی به چشم می‌خورد.

یکی از صفات و ویژگی‌های خداوند متعال حکمت است؛ بگونه‌ای که در آفرینش هرچیز حکمت و علتی نهفته است که ما از آن بی‌خبریم. خداوند هر چیزی را به مقدار معین و مشخص خلق کرده و در وجود هر انسانی گنجینه‌ای متفاوت از گنجینه‌ دیگر افراد قرار داده است. به کوسه مهارت شنا در اقیانوس‌ها را عطا کرد و شاهین را در اوج گرفتن در آسمان قوه و استعداد بخشید؛ انسان را نیز به گونه‌ای آفرید که اشرف مخلوقات گردد و در رسیدن به کمال و صفات جلال و جمال الهی از همه کائنات سبقت گرفته و  به اوج و شکوه و عظمت رسد.

آلبرت انیشتین می‌گوید: «هر انسانی در این زندگی نابغه است... اما اگر مثلاً در مورد یک ماهی و توان او در بالا رفتن از درخت سخن بگوییم بی‌شک این ماهی تا آخر عمر بر این باور خواهد بود که موجودی عقب افتاده و بی‌فایده است.»

انسان گاه بر سر دو راهی حیرت و تردید قرار می‌گیرد، در چنین شرایطی باید با توجه به استعدادهایی که خدا در نهاد او به ودیعه گذاشته راه رسیدن به موفقیت را پیدا کند. خوب با خود بیندیشد آیا می‌خواهد در جایگاه خود نشسته و تنها نظاره‌گر رشد و پیشرفت دیگران باشد و برای موفقیت آنان دست زند؟ یا با اراده و تصمیمی محکم خود را به حرکت وا داشته، راه را برای آموزش و یادگیری خود هموار سازد و استعدادهای خود را شکوفا نموده از قوه به فعل درآورد؟

هر چقدر که انسان به ترقی و کمال اندیشه و فکر خویش اهمیت دهد و نفس خود را از مرتبه حیوانی ارتقا بخشد و در رشد و پرورش آن بکوشد نشان دهنده این است که برای موفقیت و پیشرفت خویش اهمیت قائل شده و نمی‌خواهد تنها ناظر پیروزیهای دیگران باشد. در این میان هر چقدر که آرزوهای وی بزرگ‌تر باشد به همان مقدار اندیشه و تفکر او با دیگران متفاوت خواهد بود.

پس هر کس به خود احترام گذارد و به دنبال ارتقای توانایی‌های خود باشد بی‌شک احتمال پیروزی و موفقیت او بالاتر خواهد بود و در مقایسه با کسانی که به امور حاشیه‌ای و بی‌ارزش این دنیای فانی مشغول و سرگرم هستند زودتر به مقصد خواهد رسید.

عدم مقایسه خود با دیگران پیش از آنکه فرد را به سعادت و حیات اخروی برساند سعادت و پیروزی و موفقیت او را در این جهان تضمین خواهد نمود. رمز رسیدن به خوشبختی پی بردن به ارزش گنجینه‌ای است که در نهاد آدمی است... پس نفسی عمیق بکش و زندگی را از نو شروع کن.

مترجم: سید محمد منوری

messages.comments