twitter share facebook share ۱۳۹۵ بهمن ۱۸ 820

دیدگاه‌های موجود درباره اسلام‌گرایان داخل سعودی نسبتاً بسیط و مختصر است. برای شناخت جریان‌ها و مدل‌های افراط‌گرایی در داخل عربستان اقدامات کمی‌صورت گرفته است. حتی در برخی از کارهایی که در این زمینه نوشته‌شده به همین مقدار که این اشخاص سعودی هستند، بسنده شده است. فرضیه این نوشته‌ها آن است که آنچه آنان را به‌سوی افراط‌گرایی سوق می‌دهد، نوع دین‌داری سعودی در مذهب وهابی است، اما این سؤال که چرا فقط برخی از سعودی‌های وهابی دست به چنین اقداماتی می‌زنند، نه همه آن‌ها، همچنان بی‌پاسخ می‌ماند. نویسنده مذکور درصدد پاسخ به این سؤال است، که چه کسانی در عربستان سعودی و چرا به القاعده ملحق می‌شوند و به‌عبارت‌دیگر چه ویژگی‌های تروریست‌پروری در عربستان وجود دارد؟

نگارنده با رویکردی تحلیلی به سراغ بیوگرافی افرادی می‌رود که از ماه می‌۲۰۰۳ از عربستان به القاعده پیوسته‌اند. در این مقاله زندگی ۲۴۰ جهادی مورد تحلیل قرار می‌گیرد، که اطلاعات مربوط به آن‌ها در طی دو سال از اسناد موجود و نیز با سفر به عربستان و مصاحبه با برخی از بستگان جهادی‌ها یا آن‌هایی که پیشتر خود در زمره این گروه بوده‌اند، جمع‌آوری‌شده است. در ذیل به‌اختصار بخش‌هایی از دست‌آوردهای این تحقیق ارائه می‌گردد:

ریشه‌های گروه القاعده در عربستان به اواخر دهه ۱۹۹۰ بازمی‌گردد. در سال ۱۹۹۹ جریان جهادی در عربستان سعودی دچار یک رنسانس گردید. نسل جدیدی از سعودی‌ها به افغانستان رفتند، اما این بار نه برای جهاد علیه شوروی، بلکه برای اینکه به اردوگاه‌های نظامی‌اسامه‌بن‌لادن بپیوندند. بین سال‌های ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۱ اسامه‌بن‌لادن سیستم یارگیری پیشرفته‌ای را در داخل عربستان به کمک برخی نمایندگان محلی خود مانند یوسف العییری به راه انداخت. در اوایل ۲۰۰۲ پس از اشغال افغانستان به رهبری امریکا و سقوط طالبان، صدها سعودی از افغانستان به کشور خویش بازگشتند. برخی از این افراد دارای مسئولیت‌های خاصی بودند که توسط بن‌لادن به آن‌ها محول شده بود تا مقدمات فعالیت‌های تروریستی در خاک سعودی را مهیا نمایند. دستور بن‌لادن به اجرای اولین عملیات نظامی‌شتاب‌زده در ۱۲ می‌۲۰۰۳ سبب شد تا پلیس سعودی بسیاری از آنان را نابود کند و در سپتامبر سال ۲۰۰۳ این شبکه به‌کلی ازهم‌گسیخته شد. در پاییز همان سال، این گروه یک عملیات فوق‌العاده حرفه‌ای مبتنی بر اینترنت را به راه انداخت که تا مدت‌ها می‌توانست این سازمان را قوی‌تر و نخبه‌تر ازآنچه درواقع بود، نشان دهد. این کمپین در ماه ژوئن ۲۰۰۴ با یورش پلیس در هم شکست و عملاً القاعده عربستان را از کار انداخت. ازآن‌پس، القاعده عربستان دیگر نتوانست به‌طور کامل خود را بازسازی کند.

اعزام به افغانستان

برای درک مسئله اعزام سعودی‌ها به اردوگاه‌های آموزش نظامی‌افغانستان در اواخر دهه ۱۹۹۰، توجه به فضای ایدئولوژیکی که این افراد در آن سر برآوردند، مفید است. از ابتدای جنگ دهه ۱۹۸۰ در افغانستان، فرهنگ رفتن به جنگ‌های خارجی در میان برخی از اسلام‌گرایان عربستان شایع شده بود. این سفر جهادی، بیشتر مفهوم ایثار و ازخودگذشتگی برای دفاع از مظلومان داشت تا عملیات نظامی؛ یعنی نزد آنان رفتن به افغانستان از حیث اخلاقی و روان‌شناختی همانند پیوستن به یک سازمان تروریستی نبود.

مطلب دیگری که برای درک افزایش عجیب اعزام به افغانستان از سال ۱۹۹۹ به بعد مهم می‌باشد، شناخت فضای سیاسی داخل سعودی و بین‌الملل است. به لحاظ ملی دهه ۱۹۹۰ شاهد ترکیب جدیدی در عرصه اسلام‌گرایی بود که شاهد بالا آمدن گروهی از علمای سرسخت مذهبی با محوریت شخص سالخورده‌ای به نام حمود العُقلا شعیبی در بریده بود. بحث‌های نظامی‌شیوخی مانند ناصر الفهد و علی الخدیر بالا گرفت و تعداد زیادی از جوانان سعودی را تحت تأثیر خود قرارداد که در این میان سهم مهمی‌از کار مرهون استفاده ماهرانه این علما از اینترنت بود که در اوایل ۱۹۹۹ در سعودی شناخته شد. این تحولات داخلی با سه تحول و توسعه مهم بین‌الملل سیاسی هم‌زمان شد. وقوع جنگ دوم چچن در ۱۹۹۹، آغاز انتفاضه الاقصی در فلسطین به سال ۲۰۰۰ و افزایش تنش میان طالبان و جامعه بین‌الملل در سال ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱. در همین ایام تحولات مهمی‌نیز در درون سازمان القاعده در افغانستان و شبکه یارگیری بن‌لادن در عربستان رخ داد.

انگیزه‌های متفاوتی برای رفتن به افغانستان وجود داشته است، که در تقسیم‌بندی کلی می‌توان آن‌ها را به سیاسی، مذهبی و شخصی دسته‌بندی کرد. خشم از جنگ چچن بیشترین نقش را در شکل‌گیری انگیزه سیاسی داشت. از دیگر انگیزه‌های سیاسی مشهور برای رفتن به افغانستان، تضمین بقای طالبان بود، ابتدا در مقابل پیمان شمالی و سپس در مقابل تهدید امریکا پس از حادثه یازده سپتامبر.

شاید بتوان گفت که انگیزه دینی به همان اندازه انگیزه سیاسی در این مسئله نقش داشته است. برخی از آن‌ها به این منظور به افغانستان رفتند که به تکلیف فردی خود یعنی جهاد عمل کنند و به شهادت نائل آیند، بدون اینکه توجه چندانی به ابعاد سیاسی فعالیت‌های خود داشته باشند. برخی از آن‌ها نیز با تحریک علمای دینی، که مدعی بودند طالبان تنها حکومت واقعی اسلامی‌بر روی زمین است و باید رفت و از نزدیک آنان را دید، دست به این کار زدند.

انگیزه‌های شخصی نیز مهم بودند. اسنادی چند درباره کسانی که به افغانستان رفتند یا مایل به رفتن بودند وجود دارد که انگیزه آن‌ها قدم گذاشتن در جای پای دوست یا برادری بود که پیشتر به افغانستان رفته بود. برخی نیز به این انگیزه رفتند که برادر آن‌ها درنبرد در افغانستان کشته‌شده بود و آن‌ها می‌خواستند تا کشته و شهید شوند و به برادر خود در بهشت بپیوندند.

تلویزیون نیز در این زمینه نقش مهمی‌را ایفا کرد. در اسناد مجاهدان، مدارکی هست که برخی افراد با مشاهده تصایر چچن در سال ۱۹۹۹ درست در همان لحظه تصمیم به رفتن به خارج برای جهاد گرفتند. دیگر جهادی‌ها نقل می‌کنند که چگونه با دیدن تصاویر حادثه یازده سپتامبر مسحور و مجذوب شدند و شوق رفتن به افغانستان در آن‌ها ایجاد شد.

شهری یا روستایی بودن القاعده سعودی

مقایسه توزیع جغرافیای شبه‌نظامیان با توزیع جمعیتی، نشان می‌دهد که برخلاف تبلیغات رسانه‌های غربی که مناطقی مانند منطقه مرکزی قصیم یا مناطق جنوبی عسیر، جیزان و باحه که عموماً به لحاظ دینی و اجتماعی محافظه‌کار شناخته می‌شوند را به‌عنوان بستر افراط‌گرایی معرفی می‌کنند، ریاض منطقه‌ای است که بیشترین تعداد از این افراد شبه‌نظامی‌را به خود اختصاص داده است. ریاض منزل بیش از نیمی‌از شبه‌نظامیان، قبل از ملحق شدن به القاعده عربستان بوده است. تحلیل‌های مختلفی را می‌توان برای این مطلب ارائه نمود. یکی اینکه اعضای اصلی این جریان همچون عبدالعزیز المقرن که اقدام به یارگیری می‌کردند اهل ریاض بودند و چه‌بسا در سال ۲۰۰۲ اینان پایتخت را مقر اصلی تلاش‌های بسیج نیروی خودکرده بودند. احتمال دیگر اینکه از اواخر دهه ۱۹۹۰ به بعد، حضور ایدئولوگ‌های عالی‌رتبه‌ای مانند ناصر الفهد سبب شد تا افراد زیادی در این منطقه به گروه‌های تروریستی بپیوندند. احتمال سوم اجتماعی-اقتصادی است. ریاض به‌عنوان شهری به‌سرعت در حال گسترش، دارای جوانان زیادی بود که به‌تازگی شهری شده‌اند. علت هر چه باشد، این مطلب نشان می‌دهد که القاعده عربستان یک پدیده شهری است.

سطح تحصیل و اشتغال در القاعده سعودی

به لحاظ اجتماعی-اقتصادی، باید متذکر شد که بیشتر اعضای القاعده عربستان به طبقه متوسط یا پایین‌تر تعلق داشتند. اطلاعات مربوط به خانواده‌های آنان در این زمینه، پراکنده است و منسجم نیست و برای درک این جهت باید بیشتر به روی تحصیلات و شغل خود این افراد تمرکز داشت. بیشتر اعضای القاعده عربستان صرفاً تا حد دبیرستان تحصیل نموده‌اند. خیلی‌ها تحصیلات دانشگاهی را شروع کرده، اما در وسط کار آن را رها نمودند.

در مورد فرصت‌های شغلی برای شبه‌نظامیان سه نکته را باید متذکر شد. اول اینکه به نظر می‌رسد بسیاری از آن‌ها بیکار یا در شرایط شغلی بی‌ثباتی بودند. در مطالعه انجام شده از ۷۰ نفر اصلی، شغل ۲۹ نفر معلوم است. ۳ نفرشان بیکار بودند و ۷ نفر دائم از شغلی به شغل دیگر می‌رفتند. ممکن است بسیاری از ۴۱ نفری که ذکر نشده اند، بی‌کار یا دانش‌آموز بوده باشند. نکته دوم این است که تعداد نسبتاً زیادی از افراد یعنی ۱۲ نفر از ۲۹ نفر، قبل از سفر به افغانستان یا ملحق شدن به القاعده عربستان، در شغل‌های مذهبی اشتغال داشتند. شش نفرشان در پلیس یا ارتش، سه نفر در تجارت‌های کوچک مشغول بوده و شش نفر دیگر در دانشگاه تحصیل می‌کردند. نکته سوم اینکه در این الگو می‌توان یک دکتر یا یک مهندس یا یک اقتصاددان یافت. این برخلاف بسیاری از دیگر گروه‌های جهادی مسلمان بخصوص در مصر است که تعداد زیادی افراد تحصیل‌کرده در رشته‌های دارای شأن اجتماعی در آن‌ها حضور داشتند. عدم حضور چنین تخصص‌هایی در درون القاعده عربستان ممکن است تا حدودی با مسئله پویایی اجتماعی تبیین گردد. برخلاف دهه ۱۹۷۰ در مصر که افراد تحصیل‌کرده در رشته مهندسی که عمدتاً از مناطق روستایی بودند، با مشکل عدم اشتغال مواجه می‌شدند، بیشتر افراد تحصیل‌کرده در رشته مهندسی در عربستان فرصت شغل‌های پردرآمد و با موقعیت اجتماعی بالا دارا هستند.

در کل، اعضای القاعده عربستان از حیث موقعیت اجتماعی، چندان جایگاه مهمی‌نداشتند. از طرفی، اگرچه بسیاری از آن‌ها بی‌کار بودند، اما عده اندکی از آن‌ها پیش از افراطی شدن، دارای پرونده‌های خلافکاری بودند و دلیل چندانی برای این ادعا وجود ندارد که گفته شود؛ شکست دررسیدن به آمال و خواسته‌ها سبب حس ناکامی‌در آن‌ها شده و آن‌ها را برای تمرد و مخالفت آماده کرده است. عده کمی‌از القاعده عربستان را می‌توان یافت که از خانواده‌های ثروتمند یا صاحب نفوذ باشند.

*مرتضی آقامحمدی/مؤسسه مرام

نظر شما