امروزه، در پی توصیف دولت ایران به عنوان محور شرارت[2] و بزرگترین پشتیبان تروریسم در سال 1979 ، هیچ دولت دیگری بر ایران در لیست تهدیدهای امنیت ملی آمریکا و امنیت و ثبات متحدان و دوستان واشنگتن، پس از حزب الله، جهاد اسلامی و حوثیها پیشی ندارد.
در استراتژی 2011، بلکه در همهی رویکردهای آمریکاییها به ویژه در طی هشت سال دولت اوباما، "اسلام سنی" در لیست تهدیدات امنیت ملی ایالات متحده، به عنوان انکوباتور تروریسم و حامی بزرگ استخدام و بسیج برای عملیات تروریستی در نظر گرفته شده بود و حادثهی 11 سپتامبر، موجب تغییراتی در نگرشها، سیاستها و استراتژیهای آمریکا شد. این امر نقطه شروع بهار عربی[3] و قیامهای آن و مشغول شدن اسلام سنی (به ویژه اخوان المسلمین) به عنوان یک پیشرو در نظامها و ادارات ناشی از این انقلابها شد. آنها در این میان رنگ اپوزیسیون به خود گرفتند و نقش رهبری حرکتهای خیابانی را بازی کردند.
زنجیرهای از تحقیقات، مطالعات، کنفرانسها، دیدارها و تماسهای رسمی و غیررسمی در راستای یک گفتگوی عمیق میان ایالات متحده و اخوان المسلمین، به عنوان سازمانیافتهترین و منطقیترین ستون تمام جنبشهای سیاسی سنی، صورت گرفت. به نظر میرسید واشنگتن تصمیم دارد با خروجی مثبت بهار عربی، حتی در صورت لزوم، متحدان تاریخی خود همچون حسنی مبارک[4]، زین العابدین بن علی[5] و دیگران را در صورت لزوم کنار بگذارد.
واشنگتن از "نواندیشان" اسلامگرای خود بسیار شنیده بود که حتی اگر همهی آنها در "پوشش اسلامی"، تحت لوای بانکها، بانکداری و بیمه اسلامی قرار گیرند، برای باز کردن فصلی جدید از تعامل و همکاری از لحاظ اقتصادی، به صندوق بین المللی پول، نظریه بازار ازاد و سیستم سرمایهداری جهانی میپیوندند. مهمتر از همه آنها شنیده بودند که نسبت به روابطشان با اسرائیل و تعهد نسبت به توافقنامههایشان با آنها، جلوگیری از رویارویی یا اعلام خصومت با دولت اسراییل در امنیت کامل هستند.
به نظر نمیرسد نگرانی واشنگتن دربارهی "اسلام سنی" محدود به سازمانهای "جنبشی" باشد، بلکه نگران از رژیمهایی است که طی مدت مدیدی سازماندهی شده بودند.
گفته میشود که نیروهای "تروریسم سنی" به لحاظ مالی و جمعیتی از بزرگترین و مهمترین کشورهای عربی و اسلامی هستند. موضوع "دموکراتیزه کردن" در خاورمیانه بزرگ و البته شمال آفریقا همیشه در خدمت اولویتهای سیاست ایالات متحده بوده است و روابط میان این کشورها و دولت اوباما تحت تأثیر شرایط جو حاکم مورد شک و تردید قرار میگیرد.
اولین رییس جمهور سیاهپوست آمریکایی، از سوی برخی از رهبران عرب به ویژه هنگامی که در کمپ دیوید گفت که واشنگتن قادر به محافظت از آنها در برابر دشمنان خارجی است و این کار را خواهد کرد، مورد آماج انتقاد قرار گرفت. چرا که نه تنها تمایل به این کار نداشت، بلکه توانایی حمایت از آنها در مقابل "دشمنان داخلی" را نیز نداشت... بسياری از رهبران عرب، سخنرانیهایی پیرامون اصلاحات، نوسازی، دموکراتیزه کردن و حمایت از حقوق بشر به استثناء سياست "تغيير رژيم" به راه انداختند. آنها صبح روزی که اوباما کاخ سفيد را ترک کرد، جشن برپا کردند و با آغوش باز و شادباشهای تحسین آمیزشان از جانشین او، دونالد ترامپ، استقبال کردند.
امروز، صحنه در دست دولتی است که حقوق انسانی و قوانین دموکراسی را رعایت نمیکند و رئيس جمهور فقط توسط رهبران دیکتاتورها و افرادی همچون کیم جونگ اون، مورد تحسین قرار میگیرد. به دلیل انگیزههای اسرائیل، ایران در فهرست تهدیدات امنیت ملی ایالات متحده قرار گرفت و " اسلام شیعی" به تهدید و خطری جدی برای آنها مبدل شده است.
با به کاربست استراتژی جدید، نه تنها داعش و همنوعانش از فهرست تهدیدها حذف نشدند، بلکه هنوز هم خطرشان به قوت خود باقی است. از سوی دیگر، تهدید ایرانیان شیعه در سال دوم ریاست جمهوری دونالد تروپ شدیدتر شده است. هر کس که موقعیت، سیاست و رویهی رییس جمهور را پیگیری و بررسی کند، میزان تحول در رویکرد آمریکا نسبت به افراطگرایی و تهدید تروریسم را درک خواهد کرد.
درست است که در استراتژی جدید، سخن از "ابعاد ایدئولوژیک" در مبارزه با افراطگرایی و تروریسم به میان آمده است، اما این شیوهی بحث دربارهی "ایدئولوژی"، موجب تندروی و افراط دیگری همچون مؤلفههای مذهبی، اعم از انجیلی و صهیونیستی میشود. شاید همین دلیل، آن استراتژیها را محکوم به شکست میکند، چرا که "اهل سنت و تشیع" هردو، به جای از بین بردن و ریشه کن کردن این افراطگراییها از باورها و محیط خود، به تندروی در باورهای اسلامی دامن میزنند.
ممکن است درمورد موفقیت یا شکست استراتژی اوباما بسیار سخن رفته باشد. اما بیتردید، استراتژی ترامپ نیز ناگزیر با شکست مواجه خواهد شد و از یک سو، موجب تحریک بیشتر منطقه جهت تشدید افراطگرایی و تعصب میشود و از سوی دیگر، به تشدید جو ناامید کننده و گسترش خشونت و افراط گرایی وافزایش تهدیدات تروریستی میانجامد.
مترجم: ط.مکارمی
......................
[1] جان رابرت بولتون (به انگلیسی John R. Bolton) وکیل و دیپلمات آمریکایی و مشاور امنیت ملی ایالات متحده آمریکا است. او از ۹ آوریل ۲۰۱۸ شروع به کار کرد. او در دولتهای مختلف جمهوریخواه فعالیت کردهاست. بولتون از اوت ۲۰۰۵ تا دسامبر ۲۰۰۶ از سوی رئیسجمهور جرج دابلیو بوش به عنوان سفیر ایالات متحده آمریکا در سازمان ملل متحد مشغول به کار بود. رئیسجمهور او را در بازه تعطیلات کنگره بدون رای اعتماد منصوب کرده بود. او در دسامبر ۲۰۰۶ استعفا داد، گرچه انتصاب او که در زمان تعطیلات کنگره صورت گرفته بود نیز به هر روی پایان یافته بود. چرا که محتمل نبود او بتواند از سنا که از ژانویه ۲۰۰۷ در کنترل دموکراتها بود رای اعتماد بگیرد.
بولتون هماکنون عضو پیوسته ارشد در مؤسسه امریکن انترپرایز، و از صاحبنظران فاکس نیوز است. او از مشاورین سیاست خارجی میت رامنی نامزد حزب جمهوریخواه در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۲ بود. بولتون همچنین با اندیشکده های متعدد محافظه کاری چون انجمن ملی سلاح، پروژهای برای قرن آمریکایی جدید (PNAC), بنیاد یهودی امور امنیت ملی (JINSA), و کمیته صلح و امنیت در خلیج (CPSG) همکاری داشتهاست.
بولتون یک «باز جنگطلب» خوانده شده و از مدافعان تغییر رژیم در کره شمالی است. وی مکرراً خواهان خاتمه دادن به برنامه جامع اقدام مشترکشدهاست. بولتون از طرفداران سازمان مجاهدین خلق ایران است و بارها خواستار بمباران ایران شدهاست. او از حامیان جنگ عراقبود و همچنان از این تصمیمش دفاع میکند. او از اقدام نظامی و تغییر رژیم در سوریه و لیبی دفاع کردهاست.
و در ۲۰ نوامبر ۱۹۴۸ (میلادی) در بالتیمور به دنیا آمد. لیسانس خود را سوم کام لود از دانشگاه ییل گرفت و از دانشکده حقوق همانجا جی دی را دریافت کرد. او از ۱۹۷۴ (میلادی) تا ۱۹۸۱ (میلادی) دستیار حقوقی وکالتخانه کاوینگتون و برلینگ (Covington & Burling) بود. پس از اتمام تحصیلات، به تبلیغات جیمز بیکر برای تصدی سمت دادستان کل تگزاس پیوست. بعدها به کمک بیکر که سرانجام وزیر خارجه آمریکا شد به دولتهای رونالد ریگان و جورج بوش پدر راه یافت؛ و در چندین سمت مشغول به کار شد:
· معاون امور سازمانهای بینالمللی در وزارت خارجه (۱۹۹۳–۱۹۸۹)
· معاون دادستان کل در وزارت دادگستری (۱۹۸۹–۱۹۸۵)
· معاون اداره توسعه بینالمللی (۱۹۸۳–۱۹۸۱)
وی همچنین یکی از امضا کنندگان نامه ۲۶ ژانویه ۱۹۹۸ (میلادی) با عنوان پروژه قرن جدید آمریکا بود. بولتون از ۱۱ مه ۲۰۰۱ به عنوان معاون وزیر امور خارجه در امور کنترل تسلیحات و امور امنیت بینالمللی کار کرد. او در این سمت مسئول پیشگیری از اشاعه سلاحهای کشتار جمعی بود. بولتون همچنین رهبری تلاشهای بر مبنای قانون اساسی ایالات متحده آمریکای دولت بوش در مخالفت با دیوان بینالمللی کیفری، را بر عهده داشت و با کشورهای بسیاری برای امضای توافقنامهای مذاکره میکرد که آمریکاییان را از محاکمه توسط این دادگاه که از سوی آمریکا به رسمیت شناخته نمیشود معاف میکرد. بولتون گفت کنار ماندن از دیوان بینالمللی کیفری شادترین لحظه فعالیت سیاسیش تا آن زمان بودهاست.
[2] جک استرا در مواردی اشاره کردهاست که که در سال ۲۰۰۲ در عین حال که ایران در حال همکاری با آمریکا و اروپا بوده، در جنگ افغانستان به آمریکا برای از بین بردن طالبان کمک کرده و برنامه اتمی خود را متوقف کرده بود، جان بولتون دولتمردان دیگر آمریکایی از جمله جورج بوش را متقاعد کرده بود که ایران را در سخنرانی خود «محور شرارت» لقب دهد. جک استرا ادامهمیدهد که این مسئله به دلیل گرایش بسیار زیاد جان بولتون به حمله نظامی به ایران بود. جک استرا به دلیل همین سابقهی بولتون در سال ۲۰۰۳ و در زمان مذاکره اروپا و آمریکا با لیبی به دولت بوش اصرار کرده بود که به جان بولتون اجازه ندهند در مذاکرات دخالت کند.
[3] بهار عربی به انقلابها، خیزشها و اعتراضات در جنوب غربی آسیا و شمال آفریقا در سالهای ۲۰۱۰ گفته میشود که تاکنون ادامه دارد. این اعتراضات بدان سبب که در کشورهای عرب در حال پیگیری است با عنوان بهار عربی یاد میشود. از این جریان در ادبیات رسمی حکومت جمهوری اسلامی به منظور مرتبط کردن انقلاب سال ۵۷ در ایران از آن به عنوان بیداری اسلامی یاد میشود. محمود احمدینژاد رئیسجمهوری سابق ایران نیز، با عنوان بیداری انسانی از این رویداد یاد میکرد.
تا به امروز مجموعهای بیسابقه و در حال جریان از قیامها، راهپیماییها و اعتراضات در کشورهای عمدتاً عربنشین شمال آفریقا و جنوب غرب آسیاصورت گرفتهاست. حاکمان در تونس، مصرولیبی و یمن از قدرت ساقط شدهاند. قیام مدنی در بحرین و سوریه فوران کردهاست. تظاهرات بزرگ در الجزایر، عراق، اردن، کویت، مغرب و سودان گسترش پیدا کردهاست و اعتراضات جزئی که درلبنان، موریتانی، عمان، عربستان سعودی، و صحرای غربی، رخ دادهاست و نیز در مرزهای اسرائیل در ماه مه ۲۰۱۱ برخوردهایی اتفاق افتادهاست. در ادبیات سیاسی بکار برده شده توسط جمهوری اسلامی ایران بیداری اسلامی دارای ریشههای مردمی، اسلامی و ضداستعماری خوانده شدهاست. غالب مخالفان در کشورهای عربی شعار (به عربی: الشعب یرید اسقاط النظام)یعنی «مردم خواهان برکناری رژیم هستند» سر میدهند. سلاحهای موجود از زمان جنگ داخلی لیبی یک شورش نهفته در کشور مالی را دامن زد، بهطوریکه کودتای مالی به عنوان «پی آمد» بهار عربی در شمال آفریقا توصیف شدهاست. درگیریهای فرقهای در لبنان به عنوان یک نتیجه مستقیم از قیام سوریه و در نتیجه بهار عربی منطقهای توصیف شده بود. این اعتراضات بیشتر روشهای مقاومت مدنی در مبارزات مستمر را به اشتراک گذاشتهاست که میتوان به اعتصاب، تظاهرات، راهپیماییها و همچنین استفاده مؤثر از شبکههای اجتماعی برای سازماندهی، برقراری ارتباط، و بالا بردن آگاهی در مواجهه با تلاش دولتها در سرکوب و سانسور اینترنت اشاره کرد. بسیاری از این اعتراضات با پاسخهای خشونتآمیز از جانب مقامات و نیز از طرف شبه نظامیان طرفدار دولت و تظاهرکنندگان مخالف مواجه شدهاند. این حملات از سوی تظاهرکنندگان در برخی موارد با خشونت پاسخ دادهشدهاست. برخی از ناظران جنبش بهار عربی و طرفدار دموکراسی را –از وجه مقیاس و اهمیت آن- با انقلاب ضد کمونیستی سال ۱۹۸۹ مقایسه کردهاند که با عنوان پاییز ملل از اروپای شرقی آغاز شد و کمونیست جهانی را برانداخت؛ اگر چه برخی دیگر معتقدند که چندین تفاوت کلیدی بین این جنبشها وجود دارد که از آن جمله میتوان به نتایج مورد درخواست معترضان و نقش سازمانیافتهی فناوری (اینترنت) در انقلابهای عربی اشاره کرد.
[4] رئیس جمهور پیشین مصر(1981-2011)
[5] رئیس جمهور پیشین تونس(1987-2011)
نظر شما