twitter share facebook share ۱۳۹۸ دی ۱۴ 1203

در ساعات آغازین روز جمعه، قاسم سلیمانی فرمانده نیروهای قدس سپاه پاسداران، به دستور ترامپ با حمله هوایی نیروهای آمریکایی در فرودگاه بغداد کشته شد. سلیمانی در یک دهه گذشته مسئول انجام بسیاری از تلاش های دیپلماتیک و نظامی ایران، از حمایت از بشار اسد گرفته تا جنگ علیه داعش در عراق بود. کشته شدن او قطعا باعث افزایش تنش و درگیری در عراق خواهد شد و این سوال را ایجاد خواهد کرد که سیاست ایران در سوریه، عراق، لبنان و جاهای دیگر به چه سمتی خواهد رفت؟

به محض انتشار خبر کشته شدن قاسم سلیمانی، نیویورکر با «ولی نصر» استاد دانشگاه جان هاپکینز و مشاور ارشد وزارت خارجه در زمان ریاست جمهوری باراک اوباما، در خصوص نقش سلیمانی در ایران و اهمیت فعالیت های او در خاورمیانه و چگونگی پاسخگویی ایران گفتگو کرده است که در ادامه بخش هایی از آن را می خوانید:

سلیمانی دو دهه بود که به طور گسترده با گروههای شبه نظامی شیعه و سایر گروههای منطقه کار می کرد. او دوست نزدیک احمد شاه مسعود فرمانده مجاهدین افغان بود و جبهه متحد اسلامی ملی برای نجات افغانستان معروف به ائتلاف شمال را در جنگ با طالبان سازماندهی می کرد. وی مسئول روابط با حزب الله نیز بود و در شکل گیری گروههای شبه نظامی شیعه در عراق پس از 2003 و مذاکره با احزاب عمده و مهم عراق در تشکیل دولت نقش اساسی ایفا کرد. او در سازماندهی شبه نظامیان شیعه که در کنار اسد در سوریه جنگیدند نیز نقش آفرینی کرد و شاخص ترین شخص در شکل گیری کمپینی نظامی بود که اسد را در بحران داخلی سوریه نجات داد. طبق گزارش ها، بعد از ملاقات وی با پوتین بود که رییس جمهوری روسیه راضی شد برای نجات اسد، نظامیان روسی را روانه آن کشور کند. علاوه بر اینها گروههای کوچکتری در کویت، بحرین و جاهای دیگر تحت فرمان او بودند؛ به عبارت دیگر می توان او را فرمانده همه عملیات های ایران از جمله عملیات های نظامی، اطلاعاتی و امنیتی در منطقه و در خارج از مرزهای ایران دانست.

سلیمانی سالهای طولانی بود که در این منصب قرار داشت، حال آنکه سایر فرماندهان سپاه به طور مرتب از مقام خود عزل و نصب می شوند. ابقای طولانی مدت او در این پست باعث شد که وی نه تنها با رهبران و فرماندهان گروههای شبه نظامی همچون سید حسن نصرالله، که با مقامات دولتی همچون بشار اسد و مسعود بارزانی و تمام نخست وزیران عراق، روابط شخصی برقرار کند. همه این افراد سلیمانی را می شناختند، با او روابط شخصی داشتند و ساعت ها با وی مذاکره می کردند. سلیمانی بعد از سال 2003 برای غربی ها نیز شخصیتی شناخته شده شد؛ اروپائیان و آمریکائیان غالبا فرماندهان سپاه را نمی شناسند، اما نام سلیمانی که گاه با روایت هایی اسطوری آمیخته شده، برای غربی ها تبدیل به شخصیتی نمادین شد؛ به ویژه که سیاست ها و قدرت منطقه ای ایران از او نشأت می گرفت و همین امر باعث شد که او به تدریج در داخل ایران نیز به شخصیتی شناخته شده و مشهور تبدیل شود. ایرانیان نیز فرماندهان سپاه را نمی شناسند اما در هر خانه ای از سلیمانی حرف زده می شد و او را قهرمان دفاع از کشور و وطن پرست می نامند. در دو سه سال اخیر، او با سلفی هایی که در عراق با شبه نظامیان شیعه در طول جنگ با داعش از خود می گرفت، این تصویر (قهرمان ملی) را در ذهن ایرانیان پررنگ تر کرد. حتی در ایران زمزمه هایی شنیده شد مبنی بر اینکه وی ممکن است رییس جمهوری بعدی باشد. بنابراین نکته قابل توجه این است که حتی بسیاری از ایرانیان و عراقی های شیعه ای که دوستدار جمهوری اسلامی نیستند، به سلیمانی نگاه مثبت دارند و اعتباری جدا از نظام برای او قائل هستند؛ زیرا که وی را مانع از سقوط عراق به دست داعش می دانند.

از رهبران کرد شنیدم وقتی داعش سال 2014 موصل را اشغال کرد و به طرف اربیل حرکت کرد، نیروهای کرد از جانب امریکا یا ترکیه حمایت نشدند، اما ظرف دو ساعت سلیمانی با دو هواپیمای بزرگ حاوی تجهیزات نظامی خود را به اربیل رساند و شخصا در خط مقدم در کنار سربازان پیشمرگه حضور یافت؛ لذا نقش او در جلوگیری از سقوط اربیل و کرکوک به دست داعش جای قدردانی زیادی دارد. در جنوب وقتی داعش نیروهای عراقی را در هم کوبیدند و به دروازه بغداد و نجف رسیدند، سلیمانی با اتکا به فتوای آیت الله سیستانی به سازماندهی شبه نظامیان شیعه پرداخت و با فرماندهی عملیات، نقش موثری در عقب نشینی داعش ایفا کرد. وی حتی در دوره ای با آمریکا همکاری داشت و عملیات های زمینی آنها علیه داعش، از طرف آمریکا حمایت هوایی می شد. لذا اینکه چرا شنیدن خبر ترور سلیمانی برای مردم عراق یا ایران تکان دهنده بود، به این دلیل است که آنان مانند غربی ها، سلیمانی را شخصیتی شرور نمی بینند و برای آنها سلیمانی قهرمان مبارزه با داعش و مدافع منافع ملی ایران است.

خلاصه اینکه بدون سلیمانی و ایران، اسد در منصبش باقی نمی ماند و نظامش خیلی وقت پیش سقوط کرده بود، شکل عراق بعد از 2003 به نحو دیگری بود و داعش به راحتی آن کشور را اشغال می کرد. وظیفه سلیمانی حفظ نقش تاثیرگذار ایران در منطقه بود، اما این امر در سوریه هزینه های گزافی برداشت و با رقم خوردن فاجعه ای انسانی همراه شد. پیشینه ای که سلیمانی داشت و سالها تجربه اش باعث شده بود که نفوذ و تاثیر خاصی بر رهبر ایران داشته باشد، اما در نهایت او مجری دستورات بود؛ بنابراین سیاست هایی از قبیل عدم خروج از سوریه، راحت نگذاشتن آمریکا در عراق یا باقی ماندن اسد در قدرت، سیاست هایی بود که در سطح نظام گرفته شده و سلیمانی اجرا می کرد. درست است که او نقش تاثیرگذاری داشت اما در نهایت همچون هر ژنرالی، مجری سیاست هایی بود که با اجماع مقامات نظام گرفته می شد.

در بین تمام رهبران انقلابی ای که سلیمانی را می شناسند، او شخصیتی پراگماتیک (واقع بین) داشت؛ اما در نهایت وظیفه داشت که از منافع ایران در منطقه دفاع کند، در مقابل آمریکا بایستد و مانع از فعالیت های آن شود و مطمئن شود که دولت عراق همراه با ایران و متحد آن می ماند. با این وجود در اجرای تمام این وظایف واقع بین بود و این دلیل موفقیتش بود. منظور ما از پراگماتیسم (واقع بینی) کسی است که در اتخاذ تصمیماتش بیشتر به محاسبه و سود و زیان توجه دارد تا ایدوئولوژی. درست است که نظام حاکم بر ایران نظامی ایدئولوژیک است اما در همین نظام، طیف های دیگری هم وجود دارند. وقتی شما با نیروهای ائتلاف در عراق همکاری می کنید، با قدرت های خارجی در ارتباطید و با روس ها و عراقی ها و اسد همکاری می کنید، نشان می دهد که از نظر ایدئولوژیکی آدم خیلی سرسختی نیستید. با توجه به آنچه تاکنون از شخصیت سلیمانی گفته شد، فقدان وی می تواند ضربه بزرگی به نیروی قدس سپاه باشد و جانشین وی به اندازه او تاثیرگذار نباشد. ضمن آنکه همانظور که پیشتر در ترور رهبران حماس توسط اسراییل دیده ایم، حذف شخصیت هایی از این دست ممکن است به روی کار آمدن جانشینانی بینجامد که از رهبران قبلی سرسخت تر و بنیادگراتر باشند.

از نظر من کشتن سلیمانی اقدامی خطرناک بود و به پیامدهای آن فکر نشده بود. اینکه ایران دست به تلافی نزد دور از ذهن است. سلیمانی بین عراقی ها و لبنانی ها محبوبیت داشت و بخشی از مردم این دو کشور که حتی علقه ای به ایران ندارند، دنباله رو مکتب فکری وی هستند. بیست الی سی هزار نیروی شبه نظامی عراقی تحت لوای سلیمانی بودند. با کشته شدن وی ممکن است دوباره شاهد حمله به سفارت آمریکا باشیم، ضمن اینکه ترور چنین شخصیت مهمی نمی تواند از طرف  ایران بی پاسخ بماند. از دید مقامات ایران عدم واکنش مناسب، برای آمریکا پیروزی محسوب شده و نشانه ضعف ایران است؛ بعلاوه با توجه به حمایتی که سلیمانی در میان مردم از آن برخوردار بود و نام قهرمانی که یدک می کشید، فرصت مناسبی برای ایران است که گروههای مختلف ایرانی و عراقی را در حمایت از خود و در مخالفت با آمریکا بسیج کند. اینکه عملیات احتمالی ایران در خاورمیانه بوده یا جایی ورای مرزهای منطقه است معلوم نیست. ما نمی دانیم آنها کجا را خواهند زد و آیا این حمله الان خواهد بود یا خیر، ولی احتمالا تا بعد از مراسم خاکسپاری سلیمانی منتظر می مانند. فعلا پیش از اتخاذ هر گونه تصمیمی، آنان تمرکز خود را بسیج مردم و حضور صدها هزار نفری هواداران سلیمانی در خیابان های بغداد و تهران و دمشق و بیروت گذاشته اند تا از این طریق قدرت منطقه ای خود را نشان دهند.

*منبع: نیویورکر

مترجم: فاطمه رادمهر

نظر شما