twitter share facebook share ۱۴۰۰ خرداد ۰۵ 1037

دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد با تعصبات ایدئولوژیک، سیاست خارجی تهاجمی و سخنان سرشار از خشم و نفرت وی علیه آمریکا و اسرائیل شناخته می شود. اما از زمانی که او پست ریاست جمهوری را ترک کرده، از شعارهای پوپولیستی خود علیه حکومت استفاده نموده است. کارزار ضد حکومتیِ احمدی نژاد، ماه جاری با ثبت نام وی برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری به اوج خود رسید.

همانطور که انتظار می رفت احمدی نژاد در نهایت توسط شورای نگهبان رد صلاحیت شد، اما این یک پیروزی برای وی محسوب می شد. هدف او این نبود که به مقام ریاست جمهوری برسد، بلکه رد صلاحیت دقیقا چیزی بود که او می خواست تا از این طریق خود را قربانی نظام نشان دهد.

احمدی نژاد بلافاصله پس از ثبت نام در وزارت کشور، تهدید کرد که اگر شورای نگهبان او را رد صلاحیت کند، انتخابات را بایکوت خواهد کرد و به صراحت اعلام نمود که از هیچ نامزد دیگری حمایت نخواهد کرد.

چهره های محافظه کار به سرعت به اظهارات او واکنش نشان دادند و از احمدی نژاد به خاطر به چالش کشیدن سیستم انتخاباتی که خود دو بار از طریق آن به ریاست جمهوری رسیده بود، انتقاد کردند. اما وی قصد نداشت دست از تحریک متحدان سابق خود بردارد و در مصاحبه ای که پس از ثبت نام انجام داد، خود را لیبرال دموکرات نامید (اصطلاحی که تندروها غالبا برای بی اعتبار کردن مخالفان خود به کار می برند) و افزود «من احمدی نژادی که در ذهن دارید نیستم». به این ترتیب این پیام را فرستاد که وی دیگر شخصیتی که پیشتر می شناختیم نیست و تغییر کرده است.

تغییر مواضع احمدی نژاد از ده سال پیش و در طول دوران دوم ریاست جمهوری اش شروع شد. جدایی او از اردوگاه محافظه کاران از جمله رهبر ایران پس از انتخابات سال 2009 و ادعای تقلب توسط رقیبان انتخاباتی اش صورت گرفت. او حمایت حکومت از خود را، چراغ سبزی تعبیر کرد که حکومت به وی داده است تا هرکاری می خواهد بکند؛ در نتیجه این امر، اختلافاتی جدی بین دولت و تقریبا تمام مراکز قدرت در ایران از جمله قوه قضائیه، مجلس، سپاه و حتی رهبر درگرفت. برای مثال احمدی نژاد سپاه را به قاچاق و قوه قضائیه را به نقض قانون اساسی متهم کرد؛ وی از دستور رهبر مبنی بر کنار گذاشتن حیدر مصلحی وزیر اطلاعات نیز در بدو امر سرپیچی نمود.

آنچه احمدی نژاد نادیده گرفته بود، این بود که محافظه کاران با هر کس که مشکل ساز بدانند مقابله می کنند. با پایان دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد، وی از مشاور خود اسنفدیار رحیم مشایی برای نامزدی در انتخابات حمایت کرد و او را به هنگام ثبت نام همراهی نمود.

اما مشایی که بدلیل مواضع بحث برانگیز خود در مورد اسلام و روحانیت مورد نفرت محافظه کاران بود، رد صلاحیت شد و به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام به چهار سال زندان محکوم گشت. حمید بقایی یکی دیگر از نزدیکان احمدی نژاد بود که در انتخابات سال 2017 نامزد ریاست جمهوری شد، اما سرنوشتی مشابه مشایی پیدا کرد. خود احمدی نژاد نیز در آن سال، توصیه رهبر را مبنی بر نامزد نشدن نادیده گرفت و برای تصدی پست ریاست جمهوری نام نویسی کرد که رد صلاحیت شد. از آن زمان بود که مشخص شد نه او و نه نزدیکانش دیگر امکان تصدی پست های عالی کشور را نخواهند یافت.

وقتی احمدی نژاد به این نتیجه رسید که دیگر امکان بازگشت به قدرت را ندارد، تصمیم گرفت برای رسیدن به خواست خود، راه دیگری در پیش گیرد. در طول چهار سال گذشته، وی از بسیاری خطوط قرمز نظام را عبور کرده؛ از حمایت از اعتراضات سال های 2018 و 2019 گرفته تا صحبت از فساد سیستماتیک در ایران و انتقاد از مداخله کشور در سوریه برخلاف خواست مردم آن کشور. وی تا آنجا پیش رفت که ادعا کرد نقشی در سرکوب معترضان جنبش سبز نداشته و این سرکوب را باندی سازمان یافته درون سیستم امنیتی ایران انجام داده است. همزمان او فعالیت خود را در شبکه های اجتماعی افزایش داد تا خود را سیاستمداری مدرن که از فناوری های جدید برای انتقال پیام «صلح، آزادی و عدالت» استفاده می کند به تصویر کشد.

نامزدی ریاست جمهوری، آخرین دور از کارزاری است که وی برای مطرح کردن نام خود براه انداخته است. او می دانست که شورای نگهبان بعید است که صلاحیتش را تأیید کند، اما ردصلاحیت شدن دقیقا چیزی بود که احمدی نژاد می خواست، زیرا کمک می کرد تا از خود چهره یک مخالفی به تصویر بکشد که به شکل خستگی ناپذیر می کوشد در کشور تغییر ایجاد کند و از مواجهه مستقیم با تشکیلات سیاسی نیز هراسی ندارد.

شکی نیست که احمدی نژاد می داند دوباره رئیس جمهور نخواهد شد اما جاه طلبی های او فراتر از ریاست جمهوری است. به نظر می رسد که وی منتظر خلأ قدرتی است که پس از فوت آیت الله خامنه ای رخ خواهد داد. در شرایطی که هیچ گروه مخالف سازمان یافته ای در داخل کشور وجود ندارد و مخالفان خارج نشنین نیز یا بسیار پراکنده هستند و یا حمایت مردم را ندارند، وی می خواهد نقش رهبری ملی و ضد نظام را بر عهده بگیرد.

به گفته عبدالرضا داوری مشاور سابق احمدی نژاد که الان منتقد او است: رئیس جمهور سابق باور دارد جمهوری اسلامی با فوت آقای خامنه ای از هم فروخواهد پاشید؛ اما برخلاف آنچه احمدی نژاد ادعا می کند که یک لیبرال دموکرات است، ایده ای که وی برای جایگزینی نظام فعلی دارد نوعی دیگر از حکومت اسلامی بدون ولایت فقیه یا رهبر در رأس آن است.

احمدی نژاد برای اینکه موفق شود، باید پایگاه سیاسی خود را گسترش دهد. در حال حاضر به نظر می رسد که طبقه متوسط –که به شکل سنتی پایگاه اجتماعی اصلاح طلبان بود- بعد از مشاهده کارنامه ناامید کننده روحانی و افزایش قدرت تندروها و سرویس های امنیتی، امید خود را به اصلاح از درون سیستم سیاسی از دست داده اند. ظاهرا هدف احمدی نژاد آن است که با دادن وعده عدالت، آزادی و مبارزه با فساد، به شکل تدریجی همراهی طبقه فرودست و نسل جوانی که خاطره ای از دوران ریاست جمهوری وی و جنبش سبز ندارند را بدست آورد و اگر موفق شود می تواند از خود یک قهرمان بسازد. نمونه تاریخی این تغییر، هاشمی رفسنجانی بود که جریان اصلاحات سال 1997 علیه او شکل گرفت، اما وی موفق شد تا سال 2005 نام خود را به عنوان هوادار اصلاحات تغییر دهد و زمان فوتش رهبر جریان اصلاحات شناخته شود.

احمدی نژاد درست می گوید: او همان چهره ای نیست که جهان سالها پیش می شناخت. وی که زمانی شخصیتی ایدئولوژیک و متعصب داشت و رئیس جمهوری بی تجربه بود، حالا تبدیل به سیاستمداری ماکیاولی شده که می داند چطور برای مدتی طولانی بازی کند.

*منبع: فارین پالیسی

مترجم: فاطمه رادمهر

messages.comments