twitter share facebook share ۱۴۰۰ شهریور ۲۹ 1336

در هفته های اخیر بنی گانتز وزیر دفاع اسرائیل دوبار از آمادگی کشورش برای حمله نظامی به ایران جهت جلوگیری از پیشرفت برنامه هسته ای این کشور صحبت کرد. وی در نشست سفرا و فرستادگان خارجی گفت: «این احتمال را رد نمی کنم که اسرائیل مجبور شود در آینده اقدامی برای جلوگیری از هسته ای شدن ایران انجام دهد». آویو کوخاوی رئیس ستاد کل ارتش اسرائیل IDF نیز مدعی شد که «پیشرفت برنامه هسته ای ایران باعث شده است ارتش اسرائیل برنامه های عملیاتی خود را برای حمله به این کشور تسریع کند... بودجه دفاعی ای هم که به تازگی تصویب شده، برای حل همین مسئله است». از طرف دیگر نفتالی بنت نخست وزیر اسرائیل گفت که کشورش آمادگی دارد در صورت نیاز به حمله به ایران، به تنهایی اقدام کند. وی این اظهارات را پس از حمله به نفتکش اسرائیلی در سواحل عمان بیان کرد؛ تل آویو و متحدانش ایران را مسئول این حمله می دانند

گرچه اسرائیل در گذشته عملیات های نسبتا محدودی علیه ایران انجام داده است –مانند حمله به متحدان ایران در سوریه و خرابکاری هسته ای- و ممکن است در آینده به این عملیات ادامه دهد، اما با توجه به اینکه می داند حمله به ایران، دو کشور و متحدانشان را به سوی جنگ سوق می دهد آیا واقعا آماده و مایل به این حمله هست؟ محدودیت های سیاسی و نظامی که پیش روی تصمیم گیران اسرائیل وجود دارد نشان می دهد که این رویارویی نظامی بسیار بعید است

حمله قریب الوقوع و آشکار ارتش اسرائیل در عمق خاک ایران، نادیده گرفتن هنجاری قدیمی است که دهه ها بر روابط آمریکا و اسرائیل حاکم بوده است: اینکه اسرائیل نمی تواند خواسته ها و نگرانی های اصلی ترین حامی خود را نادیده بگیرد.

این هنجار را ایهود باراک نخست وزیر سابق و وزیر دفاع سابق اسرائیل، در زندگی نامه خود «کشور من، زندگی من» بیان کرده است. در این کتاب باراک نوشته است: «تنها دو راه وجود داشت تا اسرائیل مانع دستیابی ایران به سلاح هسته ای شود: یکی از این راهها این بود که آمریکایی ها دست به اقدام زنند و گزینه دیگر این بود که مانع اسرائیل در مقابل انجام این کار نشوند»

به گفته باراک، گزینه دوم همان کاری است که دولت های متوالی آمریکا انجام داده اند و احتمالا در ادامه هم انجام دهند

حتی در دوران ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش که دوران حمله نظامی آمریکا به کشورهای مختلف بود، اسرائیل چک سفید امضا نداشت که هرکاری دلش می خواهد انجام دهد. باراک در خاطرات خود اشاره می کند که وقتی بوش سال 2008 از تلاش های اسرائیل برای خرید تسلیحات سنگین از ایالات متحده مطلع شد، به باراک و ایهود اولمرت نخست وزیر وقت هشدار داد «به عنوان رئیس جمهور آمریکا به هر دوی شما می گویم: ما کاملا با هرگونه اقدام برای حمله به نیروگاههای هسته ای ایران مخالفیم»

بوش در ادامه افزود: «تکرار می کنم تا از سوء تفاهم جلوگیری شود؛ از شما انتظار داریم که دست به چنین اقدامی نزنید. ما نیز تا زمانی که من رئیس جمهور هستم این کار را نمی کنیم». به گفته باراک شایان ذکر است که بوش علیرغم اینکه می دانست اسرائیل در آن زمان توان نظامی برای حمله به ایران را ندارد، این هشدار را داد

باراک ادامه می دهد از آنجا که دولت بوش از بمباران برنامه هسته ای نوپای سوریه در سال 2007 توسط اسرائیل حمایت کرده بود، مخالفت سرسختانه اش با حمله به ایران، بر او و اولمرت تأثیر زیادی داشت. در هر دو مورد (پرونده هسته ای ایران و سوریه) تأیید یا عدم تأیید واشنگتن بسیار مهم و تأثیرگذار بود

خاطرات باراک نشان می دهد که در دوران ریاست جمهوری اوباما نیز همین شرایط بر روابط آمریکا و اسرائیل حاکم بود. او به یاد می اورد که چگونه وزیر دفاع ایالات متحده لئون پانتا در زمانی که دولت اوباما بر اعمال فشار بین المللی سیاسی و اقتصادی بر ایران متمرکز بود، به وضوح گفت که آمریکا از اسرائیل می خواهد به ایران حمله نظامی انجام ندهد. باراک می نویسد: «پانتا از من خواست تا قبل از حرکت در مسیر حمله نظامی به این موضوع چندین بار فکر کنم و واشنگتن را در جریان تصمیمات خود قرار دهم»

به گفته باراک، اسرائیل تابستان 2012 از حمله به تأسیسات هسته ای ایران به دلیل آسیب هایی که ممکن بود به روابطش با آمریکا بخورد، منصرف شد. پس از نهایی شدن توافق هسته ای در سال 2015 همچنان واشنگتن بود که دست تل آویو را برای انجام هرگونه اقدامی بسته بود. باراک یادآور می شود که حتی در آن زمان اسرائیلی ها نمی توانستند به سادگی و بدون چراغ سبز اوباما علیه ایران وارد عمل شوند «ما باید در مورد حمله نظامی در حالتی که ایرانیان به سمت سلاح هسته ای گام برمی داشتند، با آمریکا به توافق می رسیدیم»

همانگونه که در زندگی نامه باراک مشخص شده، رؤسای جمهور آمریکا در اعلام مواضع و خواسته های خود به مقامات اسرائیلی، به ویژه هنگامی که موضوع جزء اهداف و برنامه های اصلی سیاست خارجی آمریکا است، سکوت نمی کنند. تل آویو هم نمی تواند از خواسته ها و نگرانی های واشنگتن در چنین موضوعاتی چشم بپوشد. امروزه هرگونه نقض آشکار حاکمیت ایران توسط اسرائیل، با دوهدف مهم در سیاست خارجی دولت بایدن برخورد می کند: محدود کردن برنامه هسته ای ایران از طریق غیرنظامی (و متمرکز کردن تلاش برای احیای برجام) و پایان دادن به حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه

با توجه به این واقعیت ها بعید است که اسرائیل دست به حمله آشکار به ایران بزند؛ ضمن اینکه محدودیت های نظامی اسرائیل نیز در جلوگیری از انجام چنین حمله ای نقش مهمی دارد

از نظر برخورداری از سخت افزار نظامی، برتری ارتش اسرائیل نه تنها بر نیروهای مسلح ایران که بر بسیاری از کشورهای جهان انکار ناپذیر است. اسرائیل بدون کلاهک های هسته ای هم می تواند به ایران ضربات سریع و ویرانگری بزند. جنگنده ها و بمب افکن های این کشور قادر است سیستم دفاع هوایی و نیروی هوایی فرسوده این کشور را به راحتی نابود کند و موشک ها و پهپادهای ایران نمی توانند توازن قدرت را در آسمان به نفع خود تغییر دهند

اما اگر جنگی همه جانبه دربگیرد و نیروی زمینی ارتش اسرائیل به میدان کشیده شود، در آن صورت دیگر برتری اسرائیل در هوا و دریا اهمیتی ندارد. از زمان شکست شرم آور ارتش اسرائیل در جنگ 2006 با حزب الله، نیروهای مسلح اسرائیل به این آگاهی رسیده اند که نیروی زمینی این کشور برای شرکت در جنگی تمام عیار آمادگی ندارد. گزارش مؤسسه واشنگتن برای سیاست خاورنزدیک و ارتش آمریکا نیز این امر را نشان می دهد

از ان زمان ارتش اسرائیل گام هایی را برای رفع نواقص خود برداشته است اما هنوز نسبت به سال 2006 پیشرفت چندانی نکرده است. شگفت نیست که وقتی گادی ایزنکوت چند ماه بعد از جنگ 2014 غزه کار خود را به عنوان رئیس ستاد کل ارتش اسرائیل آغاز کرد، گزارش داد که «نیروی زمینی یک دهه بعد از جنگ دوم همچنان در وضعیت بدی قرار دارد». این وضعیت در اواخر سال 2018 همچنان حکمفرما بود؛ در آن زمان ژنرال اسحاق بریک که برای بازرسی از وزارت دفاع منصوب شده بود، در دیداری که با نمایندگان مجلس داشت هشدار داد که اگر در اینده جنگی رخ دهد، نیروی زمینی ارتش آمادگی لازم را ندارد

با توجه به این امر بعید است که بالاترین مقامات نظامی و سیاسی اسرائیل دستور عملیات نظامی آشکار در داخل خاک ایران را بدهند و سربازان ناآماده خود را در برابر نیروهای ایرانی و متحدان منطقه ای اش همچون حزب الله به صف درآورند؛ چون این کار دو کشور را وارد جنگی پیچیده و برگشت ناپذیر می کند

اما اگر با توجه به چراغ قرمز آمریکا و محسبات نظامی خود تل آویو، نقض آشکار حاکمیت ایران توسط ارتش اسرائیل بعید است، دلیل این شعارها و لفاظی های تند و تیز چیست؟ پاسخ این است که این تهدیدها تا حدی مصرف داخلی دارد. در جامعه ای که در دهه های اخیر به شکل مداوم به سمت راست افراطی گرایش پیدا کرده است، صحبت از بمباران ایران تلاشی است برای قدرتمند جلوه دادن خود در برابر رقیبان سیاسی

از منظر خارجی نیز به اسرائیل در برابر دولت بایدن در موضوعاتی همچون برنامه هسته ای ایران قدرت چانه زنی می دهد. رهبران اسرائیل با تکرار طرح خود برای حمله به ایران -که سبب پریشانی دولت های غربی با توجه به پیامدهای فاجعه بار آن می شود- می توانند پیشنهاد دهند که از این حمله به چند شرط چشم پوشی می کنند: بایدن از مخالفت خود با گسترش شهرک های غیرقانونی در سرزمین های اشغالی (که در سیاست خارجی آمریکا هم مسئله ای ثانویه است) دست بردارد و به اسرائیل کمک های مالی و نظامی بیشتری کند

*منبع: فارین پالیسی

مترجم: فاطمه رادمهر

نظر شما