دو دهه پیش کمتر آمریکاییای میدانست که مقتدی صدر کیست. البته این به خاطر ناآگاهی آنها از وضع عراق نبود و مقتدی صدر حتی برای عراقیها شخصیت شناخته شدهای نبود. آمریکاییها بعد از جنگ اول خلیج فارس در مورد عراق مطالعه کرده بودند و پیچیدگی بافت اجتماعی عراق و اهمیت حوزه نجف و آیتاللهها را میدانستند. تحلیلگران در پنتاگون به اهمیت قبایل عراق نیز آگاهی داشتند.
اما آمریکا اغلب بدنبال یافتن راهحلی سریع است و سازمان امنیتیاش غالبا مسائل پیچیده را در یک صفحه خلاصه کرده و برای رئیس جمهور میفرستد. در مورد جنگ عراق در سال 2003 نیز مطمئنا چنین بوده است.
وقتی بغداد در سال 2003 سقوط کرد، مقامات امریکایی در صدد برآمدند که با عبدالمجید خویی فرزند آیتالله ابوالقاسم خویی ارتباط برقرار کنند. یک هفته بعد از بازگشت آقای خویی به نجف، درحالیکه وی به زیارت حرم امام علی(ع) مشرف شده و برای احترام محافظان مسلح خود را بیرون حرم مستقر کرده بود، در داخل حرم گروهی تحت هدایت مقتدی صدر او را به قتل رساندند.
مقتدی کوچکترین فرزند آیتالله محمد صادق صدر است که گرچه نام خانوادگی پدر را به ارث برده، ولی از حیث صلاحیت علمی و اخلاقی با پدر و برادرانش -که توسط صدام کشته شدند- فاصله زیادی دارد. صدر خطیبی بااستعداد بود اما در مقایسه با سایر طلاب، نگاهی سطحی به مسائل داشت و از دانش عمیقی برخوردار نبود.
اما مقتدی هرچه در شایستگی های اخلاقی و علم و ذکاوت کم داشت، در جاهطلبی و فساد زیادیخواه بود. نجف برای او نه مدفن امام علی(ع) که زیارتگاهی بود که میشد از قِبَل آن به ثروت رسید. صدر عراق را به ایران میفروخت، ولی همزمان خود را مدافع استقلال و حاکمیت عراق معرفی میکرد؛ از تاکتیکهای مافیایی برای اخاذی استفاده میکرد و اوباش وابسته به او برای ارعاب رقیبان، به خشونت متوسل میشدند. پوپولیسم صدر در محلههای فقیرنشین بغداد مورد استقبال قرار گرفت و او را به یک نیروی سیاسی قدرتمند بدل کرد. در حالیکه حوزه، صدر را تحقیر میکرد، سیاستمداران با او مراوده داشتند و سعی میکردند از او در راستای منافع خود استفاده کنند چرا که وی را الهامبخش تودهها میدانستند.
تهران هم استراتژی خود را برای مدیریت صدر داشت. استراتژیستهای ایرانی هرگز تمام تخممرغهای خود را در یک سبد قرار نمیدهند؛ لذا سپاه از یکسو پول و اطلاعات در اختیار صدر میگذاشت و از سوی دیگر از گروههایی همچون بدر حمایت میکرد. هروقت کنترل صدر سخت میشد، تهران به رقیبان او پول میداد.
شاید همین رفتار متناقض از سوی ایران، یا طمع کسب حمایت و پول بیشتر بود که باعث شد صدر از چند سال پیش بدنبال حامیان دیگری باشد و این حمایت را در عربستان و امارات پیدا کند.
دیپلماتها و تحلیلگران واشنگتن نیز که همیشه در یک حالت خیالبافی بهسر میبرند، بعد از مشاهده رفتار ضد ایرانی صدر، شروع به بررسی این موضوع کردند که آیا وی ممکن است جلوی قدرت فزاینده شبنظامیان تحت حمایت ایران را بگیرد. درحالیکه صدر از دیدار و گفتگوی مستقیم با مقامات آمریکایی خودداری میکرد، گفتگوها از طریق واسطهها ادامه داشت. امروزه بسیاری از مقامات آمریکایی بر این باور هستند که اتحاد صدر با مصطفی کاظمی و حزب دموکرات کردستان، نشانه چرخش فکری او است.
ولی باور به اینکه صدر تغییر کرده و بدنبال عراقی بدون فساد و لیبرال است، بیمعنی است. برای اینکه صدر را بفهمیم، باید به بررسی جاهطلبی او بپردازیم. درست است که وی اکنون در جایگاه اپوزیسیون نشسته و بدنبال فروپاشی نظام کنونی در عراق است، اما طرح این خواستهها به این دلیل نیست که فساد واقعا او را آزار میدهد؛ بلکه دلیل واقعی این است که وجود نظامی که مبتنی بر سهمخواهی و حضور همه جناحهای سیاسی است، با برنامههای گستردهتر او مداخله دارد.
همچنین دشمنی او با ایران ناشی از اختلاف نظر اساسی او با جمهوری اسلامی نیست، بلکه ناشی از این است که صدر تمایلی به تقسیم قدرت ندارد. در ایران مبنای حکومت بر ولایت فقیه است؛ صدر هم بدنبال رسیدن به مقام رهبری است. اما میداند که نمیتواند نفوذی که پدرش داشت، یا آیتاللههای فعلی نجف دارند را، بدست آورد چون از منظر علم و اخلاق به پای آنان نمیرسد. ولی در یک نظام مبتنی بر ولایت فقیه، ممکن است بتواند اراده خود را از نظر سیاسی تحمیل کند.
مسلما اگر این مقاله را برای صدر بخوانید، آن را رد میکند. درست است که هواداران صدر در انتخابات شرکت کردند و به دستور او به شکل جمعی از پارلمان استعفا دادند، اما اینکه صدر همیشه در حاشیه تحولات سیاسی ایستاده و مستقیما در صحنه حضور ندارد، به او اجازه میدهد تا از مسئولیت ناکامیها و شکستهای حکومت شانه خالی کند. در اینجا نیز شباهتهایی بین صدر و بنیانگذار انقلاب ایران وجود دارد.
در ماههای قبل از سرنگونی شاه در ایران، ایت الله خمینی هرگونه علاقه به قدرت را انکار میکرد و اصرار داشت که فقط بدنبال دموکراسی است. بسیاری در غرب این حرفها را باور کردند. امروزه صدر از همین دستورالعمل پیروی میکند و وزارت خارجه آمریکا نیز دارد همان اشتباهی که در مورد ایران مرتکب شد را، تکرار میکند. دیپلماتها معتقدند صدر تغییر کرده است؛ حال آنکه در عمل ما چیزی ندیدهایم که بخواهیم این تغییر را باور کنیم.
صدر ممکن است اهداف خود را روشن بیان نکند، اما وقتی پای ایدئولوژی به میان میآید، از اینکه واضح حرف خود را بزند ابایی ندارد. او غرب را تحقیر میکند و سخنان ضد اسرائیلی بر زبان میراند. او آئینهای از ایت الله خمینی است -گرچه اعتبار دینی او را ندارد- و همچون رهبران ایران به دنبال تحمیل خواستههایی است که نمیتواند با اجماع بدست آورد.
امروز در عراق بر اینکه نظام سیاسی پس از 2003 شکست خورده است، اتفاق نظر وجود دارد. سیستم در حال فروپاشی است و در چنین شرایطی صدر خطرناکتر و غیرقابل کنترلتر میشود. اینجاست که باور کاخ سفید و وزارت خارجه و سیا مبنی بر اینکه میتوانند صدر را هدایت و کنترل کنند، بسیار خطرناک است. آنها بر این باور هستند که دارند یک بازی پیچیده انجام میدهند، درحالیکه با فضا دادن به صدر و حمایت از ائتلافهای او، دارند سادهلوحی جیمی کارتر را در ماههای قبل از پیروزی انقلاب ایران تکرار میکنند.
بغداد 2022 مانند تهران 1978 است؛ واشنگتن باید بفهمد که وضعیت کنونی چقدر خطرناک است.
درج این مقاله صرفا به منظور آشنایی با نظرات مختلف صورت گرفته و به معنای تأیید مطالب گفته شده نیست
مترجم: فاطمه رادمهر
همچنین برای خواندن مطالب بیشتر در خصوص اهداف و برنامههای مقتدی صدر میتوانید به اینجا مراجعه کنید
نظر شما