انتخابات ریاست جمهوری 28 ژوئن در ایران، نخستین انتخاباتی است که پیش از موعد مقرر برگزار می شود. ایرانیان در انتخابات های ریاست جمهوری، شاهد دو روند همیشگی بوده اند: روند نخست چیزی است که از ان تعبیر به (شل کن، سفت کن) می شود. این روند به بازه های هشت ساله مدیریت محافظه کاران و پس از آن مدیریت اصلاح طلبان یا عمل گرایان اشاره دارد. در دوران محافظه کاران، نظام سختگیری داخلی و دشمنی نسبت به جهان را افزایش می دهد و در هشت سال بعد، با نرم کردن زبان خود در سیاست خارجی، اصلاحات تدریجی و دادن آزادی های اجتماعی، امید ایجاد می کند
این روند از زمان رهبری آقای خامنه ای دیده شده است. در سال های 1989 تا 1997 هاشمی رفسنجانی به عنوان چهره ای محافظه کار رئیس جمهور بود. بازه زمانی 1997 تا 2005 رئیس جمهور اصلاح طلب محمد خاتمی بر مسند نشست؛ پس از آن احمدی نژادِ محافظه کار از سال 2005 تا 2013 رئیس جمهور شد و بعد هم نوبت چهره ای عملگرا شد؛ حسن روحانی از 2013 تا 2021 رئیس جمهور بود و در نهایت ابراهیم رئیسی به عنوان چهره ای محافظه کار بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زد
مرگ ناگهانی رئیسی در سقوط بالگرد در شرایطی که تنها سه سال از دوران ریاست جمهوری اش گذشته بود، این روند را شکست. ولی شرایط کنونی به نحوی است که جمهوری اسلامی کمتر احساس نیاز به انجام این بازی دارد؛ در داخل، اصلاح طلبان و اعتدال گرایان پایگاه مردمی خود را تا حد زیادی از دست داده اند و نمی توانند مردم را دور خود جمع کنند. در صحنه بین الملل نیز همگان پی برده اند که رئیس جمهور در ایران توان سیاستگذاری ندارد. ضمن اینکه دولت های دموکرات در آمریکا -حتی اگر دولتی محافظه کار در ایران بر سر کار باشد- گشایش ایجاد کرده و به جمهوری اسلامی اجازه نفس کشیدن می دهند (چنانکه مذاکرات هسته ای از زمانی اغاز شد که اوباما و احمدی نژاد بر سر کار بودند) و جمهوری خواهان نیز حتی اگر در ایران یک میانه رو رئیس جمهور باشد، فشار را افزایش می دهند (چنانکه استراتژی فشار حداکثری در دوره ریاست جمهوری روحانی آغاز شد)
روند دوم این است که در ایران هیچگاه یک چهره شناخته شده و مشهور رئیس جمهور نمی شود. آخرین رئیس جمهوری که در داخل و خارج از ایران شناخته شده بود، رفسنجانی بود که هم در انقلاب نقش پررنگی داشت و هم در طول جنگ ایران و عراق فرمانده کل نیروهای مسلح بود. ولی خاتمی، احمدی نژاد، روحانی و رئیسی همگی بعد از نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری بود که به شهرت رسیدند. حتی در مورد رفنسجانی شاهد بودیم که او بعدها دو تلاش دیگر برای ریاست جمهوری انجام داد که در هر دو شکست خورد -سال 2005 گفته می شود که به دلیل تقلب شکست خورد و سال 2013 رد صلاحیت شد- میرحسین موسوی نخست وزیر سابق و از چهره های سرشناس در ایران در جریان انتخابات 2009 از رسیدن به کرسی ریاست جمهوری بازماند و اعتراضات جنبش سبز آغاز شد
یکی از نگرانی های رهبر این است که رؤسای جمهور او را به چالش بکشند بنابراین –به ویژه در مورد اصلاح طلبان- ترجیح داده است تا چهره های ناشناس و غیرکاریزماتیک بر سر کار بیایند. در دوران احمدی نژاد شاهد بودیم که این نگرانی بی مورد نبوده است
عملکرد رئیس جمهور
در ایران همه چیز وارونه است. مناصب غیرانتخابی، سیاستگذاری را در دست دارند و دولتی دائمی تشکیل داده اند؛ و مقامات منتخب صرفا مجری سیاست های دولت دائمی هستند. خاتمی زمانی که رئیس جمهور بود، کابینه خود را «پیاده نظام» توصیف کرد. البته مقامات منتخب می توانند برای سیاستگذاران دردسرهایی ایجاد کنند، چنانکه احمدی نژاد این کار را کرد.
آقای خامنه ای برای رسیدگی به بحران اقتصادی، به مدیری نیاز دارد که در این امر سررشته داشته باشد. البته ترسیم اصول کلی اقتصاد همچنان در دست رهبر است –از جمله خودکفایی، اقتصاد مقاومتی و تضمین توزیع ثروت بین همه زیرمجموعه های مهم نظام به ویژه سپاه- ولی جزئیات را به مقامات منتخب واگذار می کند.
رهبر به کسی نیاز دارد که پایگاهی داشته باشد و بتواند محافظه کاران را جمع کرده، با خود همراه کند. شاخص های اقتصاد، حمایت از نظام و اعتماد به نهادها، در ایران درحال افول است؛ بنابراین رهبر بدنبال رئیس جمهوری است که بتواند روحیه جوانان محافظه کار و انقلابی را تقویت نموده و از نظر ایدئولوژیکی به آنها انگیزه بدهد، تا هرجا که نظام به آنها نیاز داشت به میدان بیایند
باتوجه به انچه از خواسته های رهبری گفتیم حالا باید شش نامزد را مورد بررسی قرار دهیم
تنها اصلاح طلب موجود در میان نامزدان، مسعود پزشکیان است. وی در دوره دوم خاتمی وزیر بهداشت بود و از سال 2008 نمایندگی مجلس را بر عهده داشت. او شخصیتی کاریزماتیک نیست، پایگاهی در بین محافظه کاران ندارد و صلاحیت و مدیریت اقتصادی اش هنوز آزمایش نشده است؛ ولی همینکه رهبر هنوز سیگنالی برای حمایت از یکی از نامزدان محافظه کار ارسال نکرده، می تواند نشانه ای ضمنی باشد مبنی بر اینکه وی از پزشکیان حمایت می کند
سعید جلیلی از چهره های شناخته شده اردوگاه اصولگرایان است. شاید ایدئولوژی و پایگاه او در بین محافظه کاران، مطلوب رهبری باشد ولی او تنها نامزدی است که می تواند به احمدی نژادی دیگر تبدیل شود. درک وی را از سیاست می توان اینگونه خلاصه کرد «اگر مردم بیشتر دعا کنند و به نظام ایمان بیشتری داشته باشند ،همه چیز درست می شود». برخلاف رئیسی که این درایت را داشت تا از نطق های آتشین در مورد مسائل خارجی خودداری کند، جلیلی از لفاظی در سیاست خارجی ابایی ندارد و این امر احتمال کاهش تحریم ها را کم می کند؛ بنابراین او همچون احمدی نژاد نامزد پر ریسکی است
قالیباف فرمانده سابق سپاه، شهردار سابق تهران و نماینده کنونی مجلس است. او علیرغم وفاداری به رهبری، چهره ای غیرکاریزماتیک است و (به ویژه به دلیل پرونده های فسادش) محبوبیت خاصی در میان حامیان نظام ندارد. اگر رهبر از او حمایت کند، به دلیل آن است که انتخابات، پیش از موعد برگزار می شود و زمان کافی برای انتخاب و ارتقای چهره ای دیگر وجود نداشته است
زاکانی شهردار تهران و نماینده سابق مجلس است که به عنوان نامزدی پوششی تلقی می شود و بنابراین نگاه دقیق به او ضروری نیست
قاضی زاده هاشمی معاون رئیس جمهور و رئیس بنیاد شهید است. خانواده های ایثارگران و شهدا را می توان یکی از پایگاه های نظام دانست که البته به مرور زمان برخی از آنها از نظام فاصله گرفته اند. قاضی زاده این امکان را دارد تا با استفاده از انگیزه های مالی و عقیدتی، حمایت این خانواده ها را بدست آورد و بنابراین می تواند گزینه مورد نظر رهبری باشد
آخرین کاندیدا مصطفی پورمحمدی است. وی به خاطر نقشی که در اعدام زندانیان در سال 1988 داشت، شهرت خوبی ندارد. پورمحمدی از اعضای دستگاه امنیتی است و با سپاه روابط نزدیکی دارد. در دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد، او وزیر کشور و در دوران روحانی وزیر دادگستری بود. او می تواند مدیر اقتصادی بهتری نسبت به رئیسی باشد، پایگاه مردمی داشته باشد، از قدرت خود سوء استفاده نکند و خطری برای رهبری نباشد. همه اینها او را به گزینه ایده آل آقای خامنه ای بدل می کند.
ولی وی با دو مشکل مواجه است: نخست اینکه شخصیتی شناخته شده و زیرک است که باعث می شود مطلوب رهبری نباشد و دوم اینکه حضور یک روحانی در سمت ریاست جمهوری، به سرعت می تواند او را به مدعی رهبری بدل کند و همین امر مخالفت مجتبی خامنه ای را به همراه داشته باشد. اینکه وی در دستگاههای امنیتی سمت های بالای اطلاعاتی و پلیسی داشته، به این معناست که موقعیت بسیار خوبی برای به چالش کشیدن رهبری دارد ولی به این معنا نیست که حتما این کار را خواهد کرد. پورمحمدی و آقای خامنه ای از دهه 1980 یکدیگر را می شناسند؛ همین امر به رهبر این امکان را می دهد تا با استناد به شناخت خود، این نامزد را قابل اعتماد بداند یا نداند. اگر اعتماد کند –حتی اگر مجتبی مخالفت نماید- پورمحمدی می تواند رئیس جمهور ایده آل آقای خامنه ای باشد.
با توجه به تمام آنچه گفتیم، رئیسان جمهور در ایران از دو جهت می توانند اهمیت داشته باشند: نخست اینکه گرچه در سیاستگذاری نقشی ندارند ولی در اجرای این سیاست ها می توانند نقش ایفا کنند و مانعی بر سر دولت دائمی باشند. و دوم: کشف اینکه نظر رهبری نسبت به کدام کاندیدا است، می تواند تاحدودی وضع داخلی نظام را برای ناظران بیرونی آشکار کند و نشان دهد که به اعتقاد رهبری، نظام با چه مشکلاتی روبرو است و رئیس جمهور باید تمرکز خود را روی چه امری قرار دهد. هرکس که رئیس جمهور شود گویای این است که آقای خامنه ای چه بحرانی را از همه فوری تر می داند و می خواهد ایران را به کدام سو ببرد
مترجم: فاطمه رادمهر
نظر شما