سیرهٔ امامان معصوم (علیهمالسلام) صرفاً مجموعهای از رخدادهای تاریخی گذرا نیست، بلکه باید آن را بهمثابه سندی زنده از چگونگی پیادهسازی عملیِ قرآن کریم دانست. هنگامی که به سیرهٔ پربرکت پنجمین امام، محمد بن علی الباقر (علیهالسلام) مینگریم، با رویکردی جامع در «فقه مدارا» و پذیرش دیگری روبهرو میشویم. امام (علیهالسلام) در دورهای میزیست که سرشار از جریانهای فکری منحرف و دشمنیهای آشکار سیاسی با اهلبیت بود؛ ازاینرو ناگزیر بود با سلاحی وارد میدان شود که شکستناپذیر است: اخلاقی که دشمن را به دوست تبدیل میکند و کینهها را از دلها میزداید.
این نوشتار میکوشد مفهوم «مدارا» را در مکتب امام باقر (علیهالسلام) بررسی کند؛ نه بهعنوان نشانهای از ضعف یا سازشکاری، بلکه بهمثابه «راهبردی برای هدایت» و تجلی عملی آیهٔ شریفهٔ (ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ﴾.
در این پژوهش، با دقتی بالا به واکاوی متون روایی میپردازیم تا ببینیم امام (علیهالسلام) چگونه با موقعیتهای دشمنی آشکار مواجه میشد و چگونه پیروانش را به خویشتنداری و بذل مال و اعتبار برای حفظ آرامش اجتماعی و صیانت از دین تربیت میکرد.
نخست: ریشههای دینی مدارا بهعنوان عبادتی اجتماعی
پیش از ورود به نمونههای عملی، لازم است نگاه اعتقادی امام باقر (علیهالسلام) به مدارا روشن شود. درحالیکه برخی گمان میکنند تندی و خشونت نشانهٔ «استواری در حق» است، امام با پیوند دادن مدارا به وحی الهی و ایمان راستین، این برداشت را اصلاح میکند.
ثقةالاسلام کلینی از امام باقر (علیهالسلام) نقل میکند که فرمود: «إنَّ في التوراة مكتوباً فيما ناجى الله عز وجل به موسى بن عمران (عليه السلام): يا موسى اكتم مكتوم سري في سريرتك، وأظهر في علانيتك المداراة عني لعدوي وعدوك من خلقي، ولا تستسب لي عندهم بإظهار مكتوم سري فتشرك عدوي وعدوك في سبي»؛
«در تورات، در آنچه خداوند عزوجل با موسی بن عمران (علیهالسلام) نجوا کرده، آمده است: اى موسى! رازِ پنهانِ مرا در دل خويش نهان دار و در آشكار با دشمن من و دشمن خودت مدارا كن و با فاش كردن رازِ نهان من، باعث ناسزاگويى آنان به من مشو، كه در آن صورت در ناسزاگويى به من، با دشمن من و دشمن خودت شريك گشته اى.»
و در حدیثی دیگر، امام باقر (علیهالسلام) بر بُعد عبادی این رفتار تأکید میکند. ایشان میفرماید: «إنَّ أعرابياً من بني تميم أتى النبي (صلى الله عليه وآله) فقال: أوصني، فكان فيما أوصاه: تحبب إلى الناس يحبوك»؛
«مردی بادیهنشین از بنیتمیم نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آمد و گفت: مرا وصیت کن. از جمله سفارشهای پیامبر این بود: با مردم دوستی کن تا دوستت بدارند.»
ارجاع به تورات و مناجات حضرت موسی (علیهالسلام) نشان میدهد که مدارا، «سنتی الهی» در شیوهٔ تعامل با انسانهاست. آشکار کردن حقایق برای کسانی که توان پذیرش آن را ندارند، یا تحریک دشمنان بهگونهای که به توهین به مقدسات بینجامد، خلاف حکمت است. امام در اینجا قاعدهای بنیادین را بنا مینهد: حفظ مقدسات از راه مدارا و خوشرفتاری را سپری برای دین و مؤمنان میداند.
دوم: اصلاح دلها و از بین بردن دشمنی از مسیر احسان
از برجستهترین شواهد کارآمدی «روش امام باقر» در دفع بدی با نیکی، توان شگفتانگیز ایشان در تبدیل دشمنی عقیدتی به ولایتی عمیق است؛ آن هم نه از راه جدالهای کلامی، بلکه از طریق «شوک اخلاقی» که احسان در جان فرد خطاکار ایجاد میکند.
شیخ کلینی روایتی طولانی و مهم نقل میکند:
مردی شامی همواره در مجلس امام باقر (علیهالسلام) حضور مییافت و به ایشان میگفت: «ای محمد! آگاه باش که من فقط از سر علاقه به تو به مجلس تو میآیم، در حالی که هیچکس روی زمین نزد من مبغوضتر از شما اهلبیت نیست. و باور دارم اطاعت خدا و پیامبر و امیرالمؤمنین در دشمنی با شماست؛ اما تو را انسانی فصیح، خوشادب و خوشسخن میبینم و آمدنم فقط به خاطر ادب توست!»
و امام باقر (علیهالسلام) تنها میفرمود: «خیر است»، و میافزود: «هیچ چیز از خدا پنهان نمیماند.»
این اعتراف آشکار به دشمنی، با پاسخی کوتاه و آرام روبهرو می شد: «خیر است». نه طردی در کار بود و نه سرزنشی. روایت ادامه میدهد که آن مرد بیمار شد و دردش شدت گرفت. به خانوادهاش گفت: «وقتی مرا در کفن گذاشتید، نزد محمد بن علی بروید و از او بخواهید بر من نماز بخواند و بگویید این وصیت خودم است.»
وقتی پیام او به امام رسید، فرمود: «در کار دوستتان شتاب نکنید تا خودم بیایم.»
سپس وضو گرفت، دو رکعت نماز خواند و دعا کرد. نزد او آمد، کنار سرش نشست و صدایش زد. مرد پاسخ داد. امام فرمود: «او را بنشانید، تکیه دهید و به او سویق با شکر بخورانید.»
نتیجه این رفتار، دگرگونی کامل باورهای آن مرد بود. پس از بهبودی، نزد امام آمد و گفت: «گواهی میدهم که تو حجت خدا بر خلقی و دروازهای هستی که باید از آن وارد شد؛ هر که از غیر تو وارد شود، ناکام و گمراه است.»
و از آن پس، از یاران امام باقر (علیهالسلام) شد.
واژهٔ سادهٔ «خیر است» در آغاز، و رفتار سرشار از رحمت امام در لحظهٔ مرگ، از هزاران خطبه اثرگذارتر بود. امام نشان داد که «دلی که با قفل کینه مهروموم شده، تنها با کلید رحمت گشوده میشود» و مدارا فقط پرهیز از آزار نیست، بلکه تلاشی برای نجات غرقشدگان در دریای گمراهی است.
سوم: تحمل توهینهای لفظی و پاسخ دادن با بردباری
از جلوههای آشکار بزرگواری امام باقر (علیهالسلام)، خودداری او از مقابلهبهمثل در برابر تحریکهای شخصی است. او توهین دیگران به خود را کاستن از شأن خود نمیدانست، بلکه آن را فرصتی برای «آموزش عملی» میدید.
ابن شهرآشوب در مناقب ماجرای مردی نصرانی را نقل میکند: «قال له نصراني: أنت بقر؟ قال: لا أنا باقر، قال: أنت ابن الطباخة؟ قال: ذاك حرفتها، قال: أنت ابن السوداء الزنجية البذية؟ قال: إن كنت صدقت غفر الله لها، وإن كنت كذبت غفر الله لك. فأسلم النصراني»؛
نصرانی به امام گفت: «تو بَقَر (گاو) هستی؟»
فرمود: «نه، من باقرم.»
گفت: «پسر زنی آشپزهستی؟»
فرمود: «آن، شغل او بوده است.»
گفت: «پسر زن سیاهپوست زنگیِ بدکار هستی؟»
فرمود: «اگر راست گفتهای، خدا او را بیامرزد، و اگر دروغ گفتهای، خدا تو را بیامرزد.»
پس آن نصرانی مسلمان شد.
دقت در الفاظ روایت نشان میدهد که توهینها مرحلهبهمرحله شدیدتر میشود: تحریف نام، سپس طعنه به مادر، و در نهایت ناسزای آشکار. در برابر این موج، امام واکنشی شگفتآور از ثبات و آرامش نشان میدهد: پاسخهایی کوتاه، واقعگرایانه (شغلش همین بوده) و همراه با دعا (خدا بیامرزد). این شیوه، در روانشناسی امروز «خاموشسازی» نام دارد؛ یعنی محروم کردن مهاجم از خشم و واکنش تندی که انتظارش را دارد، تا شرارتش فروکش کند و به شرمندگی بدل شود. این همان اجرای عینی آیهٔ شریفه است: ﴿وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا﴾.
چهارم: مهار زبان و فراتر رفتن از خصومتجویی
امام باقر (علیهالسلام) تنها خود به مدارا عمل نمیکرد، بلکه میخواست این شیوه به الگوی رفتاری پیروانش تبدیل شود. ازاینرو، آنان را بهشدت از افتادن در دام جدلها و درگیریهای لفظی بیثمر برحذر میداشت؛ چراکه چنین مشاجراتی، هم به دین آسیب میزند و هم به زندگی دنیوی.
ایشان در سفارش روشنگرانهای به شیعیانش میفرماید: «إِنَّمَا شِيعَةُ عَلِيٍّ (عليه السلام) الْمُتَبَاذِلُونَ فِي وِلَايَتِنَا، الْمُتَحَابُّونَ فِي مَوَدَّتِنَا… إِنَّمَا شِيعَتُنَا الْخُرْسُ»؛
«شیعیان علی (علیهالسلام) کسانیاند که در راه ولایت ما اهل بخششاند، در محبت ما با یکدیگر دوستی میورزند… شیعیان ما همان خاموشاناند.»
توصیف شیعیان به «خرس» (لالها) یک تعبیر بلاغی است، نه به معنای ناتوانی از سخن گفتن، بلکه کنایه از کمگویی، سکوتِ سنجیده و پرهیز از سخن گفتن در امور بیفایده یا فتنهانگیز است. اصل، نگهداری زبان و دوری از ورود به منازعات است.
در همین راستا، ابوبصیر نقل میکند: «سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (عليه السلام) يَقُولُ: الْخُصُومَةُ تَمْحَقُ الدِّينَ، وَتُحْبِطُ الْعَمَلَ، وَتُورِثُ الشَّكَّ»؛
«از امام باقر (علیهالسلام) شنیدم که فرمود: جدال و خصومت، دین را نابود میکند، اعمال را بیاثر میسازد و شک و تردید بهجا میگذارد.»
در این نگاه، مدارا به معنای کنارهگیری کریمانه از میدان جدالهای بیثمر است؛ برای آنکه حقیقت دین در غوغای لجاجتها گم نشود و یقین ایمانی با گرد شک و تردید تیره نگردد.
پنجم: بخشش مال برای پیوند دلها
مدارا در مکتب امام باقر (علیهالسلام) تنها به رفتار زبانی و روانی محدود نمیشود، بلکه بذل مال را نیز در بر میگیرد؛ آنهم برای اصلاح روابط و ترمیم شکافها میان مؤمنان. از نگاه امام، حفظ وحدت و آشتی دادن دلها ارزشی دارد که شایستهٔ هزینهکرد مالی است، تا مدارا از شعار به واقعیتی عینی تبدیل شود.
ابوحنیفه (سائق الحاج) روایت میکند: «مَرَّ بِنَا الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ (وَكَانَ وَكِيلَ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام) وَنَحْنُ نَتَنَازَعُ فِي مِيرَاثٍ، فَوَقَفَ عَلَيْنَا ثُمَّ قَالَ: تَعَالَوْا إِلَى الْمَنْزِلِ. فَأَتَيْنَاهُ، فَأَصْلَحَ بَيْنَنَا بِأَرْبَعِمِائَةِ دِرْهَمٍ، دَفَعَهَا إِلَيْنَا مِنْ عِنْدِهِ، ثُمَّ قَالَ: أَمَا إِنَّهَا مِنْ مَالِ أَبِي جَعْفَرٍ (عليه السلام)، أَمَرَنِي إِذَا تَنَازَعَ رَجُلَانِ مِنْ أَصْحَابِنَا فِي شَيْءٍ أَنْ أُصْلِحَ بَيْنَهُمَا وَأَفْتَدِيَهَا مِنْ مَالِهِ»؛
«مفضل بن عمر ـ که وکیل امام باقر (علیهالسلام) بود ـ از کنار ما گذشت، در حالی که بر سر ارث با هم نزاع داشتیم. ایستاد و گفت: بیایید به خانه. رفتیم و او با پرداخت چهارصد درهم، ما را با هم آشتی داد و این پول را از مال خود پرداخت. سپس گفت: این مبلغ در حقیقت از مال ابوجعفر (علیهالسلام) است؛ او به من دستور داده هرگاه دو نفر از یاران ما بر سر چیزی دچار نزاع شدند، میانشان اصلاح کنم و هزینهاش را از مال او بپردازم.»
اینکه امام باقر (علیهالسلام) بودجهای مشخص از اموال شخصی خود را برای حل اختلافات شیعیان در نظر گرفته بود، نشاندهندهٔ بُعد راهبردی «فقه مدارا» است. او نمیخواست اختلافات مادی، پیوند ایمانی جامعهٔ شیعی را از هم بگسلد. این روایت درسی عمیق برای هر مصلح اجتماعی است: اصلاح واقعی، بدون هزینه و فداکاری ممکن نیست، و سخاوت، روی دیگرِ بردباری است.
سخن پایانی
بررسی روایات و شواهد مربوط به سیرهٔ امام محمد بن علی الباقر (علیهالسلام)، ما را با نظامی اخلاقی و منسجم روبهرو میکند که محور آن «مدارا» و «نرمی» است. امام نشان داد که قدرت حق، لزوماً به خشونت در روش نیاز ندارد و دفاع از عقیده، به معنای دشمنتراشی نیست.
او آموزههای قرآن را در زندگی روزمره مجسم کرد؛ و عباراتی ساده اما عمیق همچون: «لا أنا باقر»، «خيراً»، و «أمرني أن أصلح بينهما»، به کلیدهایی تبدیل شدند که دلهای بسته را گشودند و جامعهٔ شیعی آن روزگار را از فروپاشی و افتادن به ورطهٔ خشونت متقابل حفظ کردند.
احیای این میراث بزرگِ باقری و پایبندی دقیق به سفارشهای آن حضرت دربارهٔ مدارا و فروبردن خشم، بهترین راه برای ارائهٔ چهرهای روشن و اصیل از اسلام محمدی در روزگاری است که فتنهها فزونی یافته و مفاهیم دچار تحریف شدهاند.
سلام بر او، روزی که زاده شد، روزی که با علم و حلم خویش جهاد کرد، روزی که مظلومانه به شهادت رسید، و روزی که زنده برانگیخته خواهد شد.


نظر شما