خداوند سبحان در قران کریم می فرماید: «وَأَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ»[1]
ما در بخش اول به معنا و مفهوم احسان، قلمروها و حدود احسان، احسان در سطح حکومتها و احسان در منظومه احادیث دینی پرداختیم. در این بخش با استناد به این آیه شریفه، چهار مبحث زیر را به اختصار بررسی میکنیم:
1- پارهای از دلالتهای کلمه (کما) در آیه شریفه
2- خوی و طبیعت احسانطلبی در افراد
3- اجمالی از برکات احسان
4- عوارض منفی بخل و خساست
مبحث اول: پارهای از دلالتهای کلمه(کما)
احتمالا آنکس که در قرآن تدبر نمیکند و از کنار کلمات به راحتی رد میشود، در پس آیه فوق به معانی زیادی نمیرسد، اما یک شخص متدبر و کاوشگر، با تفکر، تأمل و توقف بر کلمه (کما) میتواند به ظرافتها، لطایف و کنایههای زیبایی دست یابد.
(وَأَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ)، یعنی نیکی کن همانگونه که خداوند به تو نیکی کردهاست. اگر در خصوصیات احسانی که خدای متعال نسبت به بندگانش روا داشته دقیق شویم، درمییابیم که:
پیش قدم شدن در احسان، بدون منت و درخواست قدردانی
اولا: خدای متعال بدون درخواست و سؤالی، بر خلایق احسان نمودهاست.
در دعا میخوانیم: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ ابْتَدَأْتَنِي بِالنِّعَمِ وَلَمْ أَسْتَوْجِبْهَا مِنْكَ بِعَمَلٍ وَلَا شُكْرٍ وَخَلَقْتَنِي وَلَمْ أَكُ شَيْئاً سَوَّيْتَ خَلْقِي وَصَوَّرْتَنِي فَأَحْسَنْتَ صُورَتِي وَغَذَوْتَنِي بِرِزْقِكَ جَنِيناً وَغَذَوْتَنِي طِفْلًا وَغَذَوْتَنِي بِهِ كَبِيراً وَنَقَلْتَنِي مِنْ حَالِ ضَعْفٍ إِلَى حَالِ قُوَّةٍ وَمِنْ حَالِ جَهْلٍ إِلَى حَالِ عِلْمٍ وَمِنْ حَالِ فَقْرٍ إِلَى حَالِ غِنًى...»؛ [2]« پروردگارا تو به من انواع نعمتها بخشیدی، بدون آنکه با عملم یا با شکرگزاریام سزاوار آن باشم، و در حالیکه هیچ بودم مرا آفریدی، و اندام مرا راست و معتدل ساختی، و مرا به نیکوترین شکل آراستی، و در سه دورهی جنینی و کودکی و بزرگسالی با رزقت تغذیه نمودی، و حال مرا از ضعف به قوت و از جهل به علم و از فقر به غنی تغییر دادی.».
زمانیکه خدای متعال میفرماید: (وَأَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ)، بر هر یک از ما سزاوار است قبل از آنکه دیگری درخواستی از ما کند، یا در برابر ما خضوع کرده و بر خواستهاش اصرار ورزد، شروع کنندهی احسان به او باشیم؛ همچنین سزاوار است که به دیگران احسان کنیم بدون اینکه در عوض این احسان از انها چیزی مطالبه نماییم. مثلا اگر فهمیدیم که شخصی پولی قرض میخواهد، یا بیکار و نیازمند به کار است، یا خانه ندارد و... ، شایسته است که به اندازه توان خود تمام اینها را فراهم کنیم، یا برایش نزد کسی که میتواند واسطه شویم، که اگر چنین کردیم، آراسته به اخلاق خداوند تعالی شدهایم.
تاجری که هفتاد و هشت خانه برای ایتام بنا کرد
حدودا سه سال پیش تاجری به ملاقاتم آمد که در او تواضع، فروتنی و سیمای صالحین نمایان بود. یکی از حاضرین که از خدمات و فعالیتهای او آگاه بود، از او خواست که در این زمینه سخن گوید، اما او با ظرافتی خاص از این کار طفره رفت، تا که اعمالش به سبب ریا و خودنمایی و عجب از بین نرود. یکی از دوستانمان که او را میشناخت به من گفت: «این تاجر روزی با خود اندیشید که عاقبت همه ما مرگ و جایگاه ما چالهای تنگ و تاریک است و روزی هر آنچه را که از مال دنیا اندوختهایم باقی گذاشته و تنها تکهای کفن را با خود خواهیم برد. لذا تصمیم گرفت اموالش را صرف ساختن خانه برای خانواده شهدا و ایتام کند، بدون اینکه درخواست و منتی بر آنها داشته باشد. بنابراین، از یک خانه شروع کرد و دومین و سومین و چهارمین خانه... تا به هفتادوهشت خانه رسید. به فرزندانش نیز سفارش کرده است که بعد از او راهش را به همین منوال ادامه دهند.» این تاجر دوراندیش و سخاوتمند بعد از یک سال از دیدارمان به لقاءالله پیوست.
احسان دارای تنوع و تکثر است
دوما احسان خداوند متنوع و متکثر است. نعمتهای خدای متعال متنوع، متعدد و نامتناهی است «وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها؛ و اگر بخواهید نعمتهای خدا را شماره کنید هرگز نتوانید.»[3]
امامحسین(ع) در دعای عرفه به زیبایی قسمتی از نعمتهای الهی را در آفرینش انسان برمیشمارد: «إِبْتَدأتَنِي بِنِعْمَتِكَ قَبْلَ أَنْ أَكُونَ شَيْئاً مَذْكُوراً وَخَلَقْتَنِي مِنَ التُرابِ ثُمَّ اسْكَنْتَنِي الأصْلابَ آمِنا لِرَيْبِ المَنُونِ وَاخْتِلافِ الدُّهُورِ وَالسِّنِينَ،... ثُمَّ أَخْرَجْتَنِي لِلَّذِي سَبَقَ لِي مِنَ الهُدى إِلى الدُّنْيا تامّاً سَوِيّاً وَحَفَظْتَنِي فِي المَهْدِ طِفْلاً صَبِيّاً، وَرَزَقْتَنِي مِنَ الغِذاءِ لَبَناً مَرِيّاً وَعَطَفْتَ عَلَيَّ قُلُوبَ الحَواضِنِ وَكَفَّلْتَنِي الاُمَّهاتِ الرَّواحِمَ، وَكَلأتَنِي مِنْ طَوارِقِ الجانِّ وَسَلَّمْتَنِي مِنَ الزِّيادَةِ وَالنُّقْصانِ، فَتَعالَيْتَ يا رَحيمُ يا رَحْمنُ حَتَّى إِذا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقا بِالكَلامِ أَتْمَمْتَ عَلَيَّ سَوابِغَ الأنِعْامِ وَرَبَّيْتَنِي زائِداً فِي كُلِّ عامٍ،... ثُمَّ إِذْ خَلَقْتَنِي مِنْ خَيْرِ الثَّرى لَمْ تَرْضَ لِي يا إِلهِي نِعْمَةً دُونَ اُخْرى وَرَزَقْتَنِي مِنْ أَنْواعِ المَعاشِ وَصُنُوفِ الرِّياشِ بِمَنِّكَ العَظِيمِ الأَعْظَمِ عَلَيَّ وَإِحْسانِكَ القَدِيمِ إلى، حَتَّى إِذا اتْمَمْتَ عَلَيَّ جَمِيعَ النِّعَمِ وَصَرَفْتَ عَنِّي كُلَّ النِّقَمِ لَمْ يَمْنعْكَ جَهْلِي وَجُرْأَتِي عَلَيْكَ أَنْ دَلَلْتَنِي إِلى ما يُقَرِّبُنِي إِلَيْكَ وَوَفَّقْتَنِي لِما يُزْلِفُنِي لَدَيْكَ، فَإِنْ دَعَوْتُكَ أَجَبْتَنِي وَإِنْ سَأَلْتُكَ أَعْطَيْتَنِي وَإِنْ أَطَعْتُكَ شَكَرْتَنِي وَإِنْ شَكَرْتُكَ زِدْتَنِي؛ كُلُّ ذلِكَ إِكْمالٌ لأنْعُمِكَ عَلَيَّ وَإِحْسانِكَ إلى فَسُبْحانَكَ سُبْحانَكَ مِنْ مُبْدِيٍ مُعِيدٍ حَمِيدٍ مَجِيدٍ وَتَقَدَّسَتْ أَسْماؤُكَ وَعَظُمَتْ آلاؤُكَ. فَأَيُّ نِعَمِكَ يا إِلهِي أحْصِي عَدَداً وَذِكْراً أَمْ أَيُّ عَطاياكَ أَقُومُ بِها شُكْراً؟ وَهِي يا رَبِّ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ يُحْصِيها العادُّونَ أَوْ يَبْلُغَ عِلْما بِها الحافِظُونَ، ثُمَّ ما صَرَفْتَ وَدَرَأْتَ عَنِّي اللّهُمَّ مِنَ الضُّرِّ وَالضَّرَّاءِ أَكْثَرُ مِمَّا ظَهَرَ لِي مِنَ العافِيَةِ وَالسَّرَّاءِ».[4]
بر مؤمن نیز سزاوار است که این چنین باشد. مثلا اگر میتواند مشکل و نیازی از خلق خدا را برطرف کند، نباید تنها در خدمت خانواده باشد. خدمت به خانواده مانع از این نیست که هر وقت توانست به دیگران قرض بدهد یا اصلاح ذاتالبین کند، زیرا هر کار نیکی اثری دارد و هر نوعی از انواع احسان، دارای ثمره و پاداش است.
احسان مستمر و مداوم
سوم اینکه احسان خداوند بر انسان از بدو تولد تا زمان مرگ، مستمر و مداوم است. حتی در عوالم سابقه: مثل عالم ارواح و اشباح و... و در عوالم لاحقه: مثل عالم قبر و برزخ و قیامت و... لطف الهی نسبت به انسان پایدار و مستمر میباشد. پس انسان نیز همچون خالق خویش، نباید خود را از احسان به غیر بازنشسته نماید و به بهانه ضعف یا پیری از نیکی نسبت به دیگران شانه خالی کند. ممکن است شخص بگوید: خیلی کار کردم و حالا وقت استراحت است! هرگز... دنیا مزرعه آخرت است و هر چه بیشتر بکارید، بیشتر درو میکنید.
احسان به شکل مستقیم و طولی
چهارم اینکه احسان خدا به بندگان گاه مستقیم و گاه به صورت طولی است. مثلا گاهی در دل شب تاریک حاجتی میطلبید و دعای شما مستجاب میشود، و گاهی این دعا به واسطه ائمهاطهار(علیهمالسلام) و زیارت بارگاه آنها، یا به واسطه یکی از صالحین... اجابت میگردد. پس انسان نیکوکار نیز نباید تنها خود را محدود به احسان از طریق مؤسسهای که تأسیس کرده یا از طریق پرداخت مبلغی به مؤسسات خیریه کند؛ بلکه لازم است گاهی خودش -به همراه بعضی از افراد خانواده- به خانه فقراء و مساکین سری بزند و مستقیما آنها را یاری نماید. این عمل تأثیر و بازتاب دیگری دارد و در عین حال سبب تعامل بیشتر بین اعضای خانواده میشود.
در زمینه تجلیات و خصوصیات احسان خدای متعال نسبت به خلایق، ظرائف و نکات بسیار است که در بحث دیگری به شکل گستردهتر به آن میپردازیم.
مبحث دوم: خوی و طبیعت احسانطلبی در افراد
سرشت برخی افراد بر خیرخواهی، انفاق و خدمت به دیگران قرار گرفتهاست؛ لذا میبینیم که از رفع نیاز دیگران، عطاء و بخشش، میانجیگری برای اصلاح ذاتالبین یا آزاد کردن یک زندانی بیگناه و... لذت میبرند.
کودکی که وسائل مدرسهاش را به دانشآموزان دیگر داد!
یکی از شگفتانگیزترین داستانها در این زمینه، داستانی است که درباره یکی از علمای بزرگوار به نام (سید علی فالی) توسط یکی از اعضای خانواده ایشان برایم نقل شدهاست. وقتی سید علی به سن مدرسه رسید، پدرش او را به کلاس اول دبستان فرستاد و طبق روال معمول کیف مدرسه، کتاب، دفتر، خودکار و... را برایش تهیه کرد، اما وقتی به خانه برگشت هیچ یک از این وسایل همراهش نبود. وقتی از او در این باره سؤال شد، جواب داد: «یکی از کودکان را بدون کیف یافتم، پس کیفم را به او دادم، دیگری را بدون خودکار و سومی را بدون...،» و بدین ترتیب هر چه در اختیار داشت به دانشآموزان نیازمند داده بود! (در آن زمان فقر در کربلا بیداد میکرد، همچنان که هنوز هم هست) عجیب این است که روز دوم نیز او بدون وسایلش به خانه برگشت!!
راه تغییر خوی و طبیعت
اما بعضی از افراد ذاتا چنین خوی و طبیعتی ندارند. این افراد باید به تدریج نفس خود را بر پذیرش این فضیلت وادار کنند، زیرا انجام تدریجی هر کاری سبب عادت شده و خلقوخوی انسان را تغییر میدهد. همانطور که در روایت آمده است: «إِذَا لَمْ تَكُنْ حَلِيماً فَتَحَلَّم؛ اگر بردبار نیستی، خود را به بردباری بزن».[5]
فرزندان انسان نیز اینگونه هستند، بعضی ذاتا اهل کمک و امدادرسانی به خانواده، دوستان و... هستند و برخی دیگر چنین شخصیت و روحیهای ندارند، لذا بر والدین است که آنها را از طریق نظام (عادت دادن تدریجی) بر این کار بگمارند. مثلا اگر فرزند بخیلی دارید، روزی هزار تومان به او بدهید تا با دست خودش به فقیر بدهد. اینگونه او به مرور زمان شیرینی بخشش را چشیده و این کار برای او تبدیل به یک عادت دوست داشتنی میشود؛ آنگاه به جایی میرسد که عدم انجام این فضیلت برایش سخت میشود. فلسفه اعتیاد نیز همین است، با این تفاوت که اعتیاد گاه به مفاسدی مثل مواد مخدر و... است و گاه به فضائلی مثل کمک، یاری رسانی، عطاء و بخشش و...
علاوه بر نظام عادت دادن تدریجی، از روشهای مؤثر و آسانتری نیز میتوان استفاده کرد که در ذیل به آنها میپردازیم:
1- مداومت بر خواندن روایات ائمه اطهار(ع) و داستانهایی که از اجر و ثواب بیکران احسان سخن میگوید؛ در مبحث سوم به پارهای از این احادیث اشاره میکنیم.
2- آگاه شدن از عوارض منفی بخل و امساک، که در مبحث چهارم به آن میپردازیم.
مبحث سوم: اجمالی از برکات احسان
((رُوِيَ عَنْ مَيْمُونِ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عليه السلام فَأَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ فُلَاناً لَهُ عَلَيَّ مَالٌ وَيُرِيدُ أَنْ يَحْبِسَنِي فَقَالَ وَاللَّهِ مَا عِنْدِي مَالٌ فَأَقْضِيَ عَنْكَ قَالَ فَكَلِّمْهُ قَالَ فَلَبِسَ عليه السلام نَعْلَهُ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَنَسِيتَ اعْتِكَافَكَ فَقَالَ لَهُ لَمْ أَنْسَ وَلَكِنِّي سَمِعْتُ أَبِي عليه السلام يُحَدِّثُ عَنْ جَدِّي رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه واله وسلم أَنَّهُ قَالَ مَنْ سَعَى فِي حَاجَةِ أَخِيهِ الْمُسْلِمِ فَكَأَنَّمَا عَبَدَ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ تِسْعَةَ آلَافِ سَنَةٍ صَائِماً نَهَارَهُ قَائِماً لَيْلَهُ))؛[6]
«از ميمون بن مهران روايت شده است، كه گفت: در حضور امام حسن بن على عليه السّلام نشسته بودم كه مردى نزد آن حضرت آمد، و گفت: اى فرزند رسول خدا، فلان شخص مالى بر ذمّۀ من دارد، و مىخواهد مرا به زندان افكند. امام عليه السّلام فرمود: به خدا قسم مالى در اختيار ندارم كه دين تو را بپردازم، گفت: پس در اين باره با او گفتگو كن. حضرت عليه السّلام کفشهایش را بهپا كرد، گفتم: يا ابن رسول اللّه آيا اعتكافت را فراموش كردهاى؟ فرمود: فراموش نكردهام، ولى از پدرم عليه السّلام شنيدم كه از [جدّم] رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله روايت مىكرد كه فرمود: كسى كه در راه بر آوردن حاجت برادر مسلمانش بكوشد، چنان است كه نه هزار سال خدا را با صيام روز و قيام شب عبادت كرده باشد.»
در این روایت نکاتی به چشم میخورد:
- چه بسا آنجا که حضرت فرمودند: «مَا عِنْدِي مَالٌ فَأَقْضِيَ عَنْكَ»، در مسجد پولی همراه نداشتند و وقتی از شدت درماندگی مرد آگاه شدند، به همراه او از مسجد خارج شدند تا به خانه رفته و نیازش را برآورده کنند. احتمال دوم این است که در خانه نیز پولی نداشتند و برای وساطت نزد طلبکار خارج شدند، یا به نیت فروش یکی از وسایل خانه مسجد را ترک کردند که این گزینه محتملتر است.
- خروج از مسجد جامع در ایام اعتکاف جایز نیست ولی این حکم استثنائاتی دارد. شاید آنکه از حضرت سؤال کرد (أَنَسِيتَ اعْتِكَافَكَ)، از اینکه حکم دارای استثناء است مطلع نبوده است. بر این اساس خروج از مسجد برای ضروریات یا فعل واجبی مثل اقامهی شهادت یا فعل مستحبی مانند عیادت مؤمن مریض و تشییع جنازه اشکال ندارد.
- آنچه جلب توجه میکند این است که امام(ع) نفرمود (من قضی..) بلکه فرمود (من سعی). از این فرموده روشن میشود که هر کس برای برآوردن حاجت مؤمنی سعی و تلاش کند، شایسته بهرهمندی از این پاداش بزرگ خواهد بود؛ چه در برآوردن حاجت به نتیجه برسد یا نرسد. این فضیلت بزرگی است از جانب خدای متعال، زیرا سعی و تلاش به دست آدمی است ولی غالبا نتیجه در دست او نمیباشد. بنابراین خدای متعال از روی فضل و احسان خود و برای تشویق بندهاش، پاداشی را بر سعی و تلاش او گذاشته تا احدی نتواند مجهول بودن نتیجه را بهانهی تلاش نکردن کند؛ بهانهای که بسیاری از مردم برای طفره رفتن از سعی در برآوردن حاجت نیازمندان میآورند!
در حدیث دیگری از امام صادق((ع) آمده است: ((وَمَنْ قَضَى لِأَخِيهِ الْمُؤْمِنِ حَاجَةً قَضَى اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِائَةَ أَلْفِ حَاجَةٍ مِنْ ذَلِكَ أَوَّلُهَا الْجَنَّةُ وَمِنْ ذَلِكَ أَنْ يُدْخِلَ قَرَابَتَهُ وَمَعَارِفَهُ وَإِخْوَانَهُ الْجَنَّةَ بَعْدَ أَنْ لَا يَكُونُوا نُصَّاباً؛[7] هر كس يك حاجت برادر مؤمن خود را روا كند، خداى عز و جل روز قيامت صد هزار حاجت او را روا كند كه نخستين آنها بهشت باشد و ديگرش اينكه خويشان و آشنايان و برادرانش را اگر ناصبى نباشند بهبهشت برد».
نکته قابل توجه در حدیث این است که شما ممکن است حاجتی را برای برادرتان برآورده کنید که وقت و هزینه زیادی نیز از شما نگیرد، اما خدای متعال در برابر آن صد هزار حاجت شما را در زمانی که بیشترین نیاز را دارید برآورده خواهد کرد.
مبحث چهارم: عوارض منفی بخل و خساست
افرادی هستند که در احسان و انفاق به دیگران خساست دارند، در حالیکه اگر میدانستند آنچه را که از مال دنیا ذخیره کردهاند و از بخشش آن امساک میکنند، بیبرکت شده و وبال گردن آنها میشود، هرگز بخل نمیورزیدند.
داستان مردی که قصد فریب امام(ع) را داشت
روایت پیشرو مبحث چهارم را بهخوبی روشن میکند: فقد قال إسماعيل بن محمد: «قَعَدْتُ لِأَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام [8]عَلَى ظَهْرِ الطَّرِيقِ فَلَمَّا مَرَّ بِي شَكَوْتُ إِلَيْهِ الْحَاجَةَ وَحَلَفْتُ لَهُ أَنَّهُ لَيْسَ عِنْدِي دِرْهَمٌ فَمَا فَوْقَهَا وَلَا غَدَاءٌ وَلَا عَشَاءٌ قَالَ فَقَالَ تَحْلِفُ بِاللَّهِ كَاذِباً وَقَدْ دَفَنْتَ مِائَتَيْ دِينَارٍ وَلَيْسَ قَوْلِي هَذَا دَفْعاً لَكَ عَنِ الْعَطِيَّةِ أَعْطِهِ يَا غُلَامُ مَا مَعَكَ فَأَعْطَانِي غُلَامُهُ مِائَةَ دِينَارٍ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيَّ فَقَالَ لِي إِنَّكَ تُحْرَمُهَا أَحْوَجَ مَا تَكُونُ إِلَيْهَا يَعْنِي الدَّنَانِيرَ الَّتِي دَفَنْتُ وَصَدَقَ عليه السلام وَكَانَ كَمَا قَالَ دَفَنْتُ مِائَتَيْ دِينَارٍ وَقُلْتُ يَكُونُ ظَهْراً وَكَهْفاً لَنَا فَاضْطُرِرْتُ ضَرُورَةً شَدِيدَةً إِلَى شَيْءٍ أُنْفِقُهُ وَانْغَلَقَتْ عَلَيَّ أَبْوَابُ الرِّزْقِ فَنَبَّشْتُ عَنْهَا فَإِذَا ابْنٌ لِي قَدْ عَرَفَ مَوْضِعَهَا فَأَخَذَهَا وَهَرَبَ فَمَا قَدَرْتُ مِنْهَا عَلَى شَيْءٍ))؛[9]
«اسماعیلبن محمد میگوید: بر سر راه ابیمحمد (امام حسن عسکری علیهالسلام) نشستم، پس وقتی به من رسید، از نیازمندیام شکایت کردم و سوگند خوردم که نه پولی دارم و نه غذایی برای خوردن. پس حضرت گفت: سوگند به خدا که دروغ میگویی. تو دویست دینار را پنهان کردهای، و این گفته من به این خاطر نیست که به تو چیزی نبخشم (پس رو به غلامش کرده فرمود) ای غلام هر آنچه نزدت است به او ببخش؛ غلام ایشان صد دینار به من داد. پس حضرت رو به من کرده و فرمود: تو خودت را محروم کردی از چیزی که سخت بدان نیازمندی، یعنی از همان دینارهایی که دفن کردی، و امام(ع) درست فرمودند. همانطور که ایشان گفتند، من دویست دینار را خرج نکرده و برای روز مبادا گذاشته بودم، اما وقتی سراغش رفتم آنرا نیافتم، زیرا پسرم آنرا برداشته و فرار کرده بود، و بدین ترتیب درهای برکت و روزی بر من بسته شده و از آن محروم شدم.»
دو نکته در روایت قابل توجه است:
1- هر کس زندگی خود را بر فریب و نیرنگ بنا کند، شر آن به خودش باز میگردد؛ زیرا اولین معلم کودک والدین او هستند، پس اگر آنها را شیاد و دورو ببیند، مانند آنها میشود، مگر اینکه خدا او را حفظ کند. در این داستان نیز این فرد شیاد بزرگترین خیانت را از سوی فرزندش که نزدیکترین کس به او بود، دریافت کرد؛ فرزندی که پولهایش را دزدید و او را در بدبختی رها کرد.
2-انسان وظیفه دارد به کسی که از او درخواست کمک میکند یاری رساند، حتی اگر گمان کند که دروغ میگوید. همانطور که امام(ع) علیرغم علمی که به دروغگویی این شخص داشت، کمکش نمود... شاید برای اینکه به ما بیاموزد که اصل بر احسان کردن است و روا نیست که درخواست کننده را به گمان دروغگویی، از احسان محروم نماییم؛ زیرا ممکن است که در صد نفر، ده نفر صادق باشند. پس در اینجا انصاف داشتن و احسان کردن اهم است از امساک مطلق؛ چه بسا که این ده از صد نفر آنقدر مضطر باشند که حتی جان خود را در اثر نیاز از دست بدهند، حال آنکه خدای متعال در قرآن میفرماید: «وَمَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعاً»[10]. پس بر اساس معادلات باب تزاحم، مصلحتِ رساندن مال به این ده نیازمند، بر ضرر و خسارتی که در اثر کمک به آن نود نفر به ما میرسد بیشتر است.
مترجم: حکیمه سادات راغبزاده
نظر شما