«انَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسانِ وَإيتاءِ ذِي الْقُرْبى وَيَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ»[1]
در این مقاله بحث حول دو محور است:
1- احسان شرط قبول اعمال
2-احسان شرط عفو و غفران
مبحث اول: احسان شرط قبولی اعمال
برای توضیح بیشتر این مطلب باید بدانید که شرایط به دو دسته تقسیم میشوند: شروط صحت و شروط قبول
الف- شروط صحت: شرایطی است که بدون آنها عمل باطل میشود، مثل طهارت از حدث اکبر و اصغر در نماز؛ زیرا نماز بدون وضو یا غسل مثلا برای کسی که جنب شده باطل است.
ب- شروط قبول: شروطی است که بدون آنها عمل صحیح است و تکلیف ساقط میشود و اگر شخص عمل واجبی را بدون آنها انجام داده، دیگر مستحق عقاب نخواهد بود. اما عملش قبول درگاه حق نیست، بدین معنی که استحقاق ثواب از باری تعالی را نخواهد داشت. یا در تعریفی دیگر: عمل غیر مقبول به عملی گفته میشود که موجب قرب به درگاه خداوند نمیشود، با وجودی که شخص فرمان الهی را اجابت کرده و عقاب را از خود دور نموده است. برای مثال نماز بدون حضور قلب صحیح است اما سبب تقرب الهی و رسیدن به پاداش نخواهد بود.
نمونه دیگر ولایت اهلبیت(علیهمالسلام) است که بنا به مشهور فقهاء با استناد به روایات زیادی که در این زمینه آمده، اعمال انسان بدون ولایت اهلبیت قبول نمیشود. عده کمی هم قائلاند که ولایت اهلبیت از شروط صحت است و عمل بدون ولایت باطل میباشد.
در اینجا به چند روایت از روایات زیادی که قبولی اعمال را مشروط به ولایت اهلبیت(ع) کرده و از طرق خاصه و عامه وارد شده است اشاره میکنیم:
- «يَا عَلِيُّ لَا يُحِبُّكَ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَلَا يُبْغِضُكَ إِلَّا مُنَافِقٌ»؛ [2]«یا علی تو را دوست نمیدارد جز مؤمن، و تو را دشمن نمیدارد جز منافق»، و ایمان از شرایط قبولی اعمال است.
- عن أبي حمزة قال: (كُنْتُ مَعَ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، قَدْ يَصُومُ الرَّجُلُ النَّهَارَ وَيَقُومُ اللَّيْلَ وَيَتَصَدَّقُ وَلَا نَعْرِفُ مِنْهُ إِلَّا خَيْراً إِلَّا أَنَّهُ لَا يَعْرِفُ! قَالَ: فَتَبَسَّمَ أَبُو جَعْفَرٍ (عليه السلام)، فَقَالَ: يَا ثَابِتُ أَنَا فِي أَفْضَلِ بُقْعَةٍ عَلَى ظَهْرِ الْأَرْضِ، لَوْ أَنَّ عَبْداً لَمْ يَزَلْ سَاجِداً بَيْنَ الرُّكْنِ وَالْمَقَامِ حَتَّى يُفَارِقَ الدُّنْيَا لَمْ يَعْرِفْ وَلَايَتَنَا لَمْ يَنْفَعْهُ ذَلِكَ شَيْئاً)؛ [3]«ابیحمزه میگوید: نزد ابیجعفر(ع) بودم، پس گفتم: یابن رسولالله جانم به قربانت، به من خبر بده از مردی که روزها روزه میگیرد و شبها را عبادت میکند و صدقه میدهد، و جز خوبی از او سراغ نداریم، جز اینکه او شما را نمیشناسد! پس ابوجعفر تبسمی کرد و گفت: ای ثابت! من در بهترین جایگاه روی زمین هستم، و اگر بندهای پیوسته بین رکن و مقام در حال سجده باشد تا اینکه از دنیا برود، در حالیکه ما را نشناسد و ولایت ما را نداشته باشد، این کار هیچ سودی برایش ندارد.».
- روي بالإسناد عن عبد الرحمن ابن أبي ليلى، عن الحسين بن علی (ع)قال:« قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : أَيُّهَا اَلنَّاسُ اِلْزَمُوا مَوَدَّتَنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ فَإِنَّهُ مَنْ لَقِيَ اَللَّهَ بِوُدِّنَا دَخَلَ اَلْجَنَّةَ بِشَفَاعَتِنَا فَوَ اَلَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لاَ يَنْفَعُ عَبْداً عَمَلُهُ إِلاَّ بِمَعْرِفَتِنَا وَ وَلاَيَتِنَا»؛[4]« ای مردم!پيوسته با مودت ما اهل بيت همراه باشيد،كه هر كس همراه با مودت ما خدا را ديدار كند به شفاعت ما داخل بهشت گردد.سوگند بآن كس كه جان محمّد بدست اوست عمل هيچ بندهاى بهاو سودى نرساند جز با شناخت و اعتقاد به ولايت ما.»
حال برای تقریب بیشتر به ذهن از دو مثال عرفی استفاده میکنیم:
1- شما از دوستتان تقاضای قرضی بدون بهره میکنید، او نیز با احترام این پول را به شما قرض میدهد و با این کار احسانش را نسبت به شما تمام و مقامش نزد شما بالا میرود، خدای متعال نیز عملش را به صورت کامل قبول میکند. اما اگر این قرض با اهانت همراه باشد، در این صورت با وجود قضای حاجت، به دلیل همراهی این کار با هتک حرمت، نه شما قلبا راضی میشوید و نه عملش سبب تقرب و پاداش از سوی خداوند میگردد.
2- هنگام خرید میوه، اگر در قرارداد سالم بودن و عدم فساد قید شده باشد، این شرط از شروط صحت در خرید میوهجات خواهد شد. اما زمانیکه میوه را خریده و به خانه آوردید، نظافت میوه شرط قبولی و میل و رغبت یافتن نسبت به آن خواهد شد.
احسان شرطی از شروط قبول عبادات
از برخی روایات اینگونه بدست میآید که احسان به دیگران شرط قبول اعمال است؛ یعنی هر چقدر شما نماز بخوانید، روزه بگیرید، خمس و زکات دهید، حج و عمره روید و امربه معروف و نهی از منکر کنید، اما اگر پایان کار شما به احسان به دیگران ختم نشود، اعمال شما نزد خدای متعال پذیرفته نیست؛ یعنی شما را به خدا نزدیک نکرده و سبب جلب محبت او و پاداشی که از روی فضلش میبخشد، نخواهید شد. پس به بیان دیگر اگر میخواهید از طریق عبادات به قرب الهی و جلب محبت و ثواب او برسید، ممکن نخواهد بود مگر به شرط احسان به دیگران.
«فقد ورد عن الإمام الكاظم عليه الصلاة والسلام (إِنَّ خَوَاتِيمَ أَعْمَالِكُمْ قَضَاءُ حَوَائِجِ إِخْوَانِكُمْ وَالْإِحْسَانُ إِلَيْهِمْ مَا قَدَرْتُمْ، وَإِلَّا لَمْ يُقْبَلْ مِنْكُمْ عَمَلٌ، حَنُّوا عَلَى إِخْوَانِكُمْ وَارْحَمُوهُمْ تَلْحَقُوا بِنَا»؛[5] «باید پایان اعمال خود را تا آنجا که در توانتان است، با برآوردن حوائج برادرانتان و احسان به آنها مهروموم کنید، در غیر این صورت عملی از شما قبول نمیشود، پس نسبت به ایشان مهربانی کرده، به ضعیفان رحم نموده و آنها را یاری کنید تا به ما ملحق شوید.».
روایت در مشروط بودن قبولی عمل به قضای حوائج مؤمنین صریح است؛ یعنی اگر میخواهی اعمالت پایان نیکی داشته باشد، به برادرانت نیکی و احسان کرده و حاجات آنها را برآور؛ حال فرقی ندارد که این قضای حاجت قرض دادن باشد یا واسطهگری برای ازدواج، اصلاح ذاتالبین، خدمت کردن در خانه و.... همواره این سخن حضرت یادمان باشد که: «وَإِلَّا لَمْ يُقْبَلْ مِنْكُمْ عَمَلٌ»، و نیز آنجا که میفرماید: «إِنَّ خَوَاتِيمَ أَعْمَالِكُمْ قَضَاءُ حَوَائِجِ إِخْوَانِكُمْ وَالْإِحْسَانُ إِلَيْهِمْ». (خواتیم) استعارهای است از مهروموم کردن پاکت؛ پادشاهان، مسؤلین، شخصیتها و چه بسا دیگران، اگر میخواستند نامهای را بفرستند، آن را در پاکتی گذاشته، میبستند و مهر میزدند. این کار به دو دلیل انجام میشد: نخست اینکه محتوای داخل آن را محفوظ بدارند؛ زیرا با مهر زدن بر آن، اگر کسی نامه را باز میکرد، معلوم میشد. دوم اینکه بدین صورت به نامه اعتبار و رسمیت میبخشیدند، زیرا در غیر این صورت طرف مقابل آن را نمیپذیرفت و ارسال نامهی بدون مهر بیحرمتی و بیتوجهی اخلاقی و عرفی و عقلی شمرده میشد. همچنین است اعمال صالح ما مثل نماز و روزه و...؛ پس زمانیکه میخواهیم آنها را به صورت حفاظت شده و سالم به سوی پروردگار بفرستیم، پایان کار را باید با احسان و قضای حوائج دیگران مهر زنیم تا اینگونه اعمال ما اعتبار و رسمیت یابند و مقبول و محفوظ بمانند.
مبحث دوم: احسان شرط عفو و غفران
از برخی آیات و روایات اینگونه بدست میآید که احسان یکی از اسباب آمرزش است. حتی از بعضی روایات استفاده میشود که احسان شرط غفران است و بدون آن بنده از گناهان و معاصی آمرزیده نمیشود.
آیا دوست نمیدارید، که خدا شما را ببخشد؟
یک نمونه از آیات در این زمینه آیه (وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ) است؛ [6]«آنها باید عفو کنند و چشم بپوشند؛ آیا دوست نمیدارید خداوند شما را ببخشد؟!»
ظاهر آیه میرساند که عفو و گذشت ما از کسانیکه به ما ظلم و بدی کردهاند، سبب مغفرت الهی و گذشت خداوند از گناهان ما میشود. یعنی اگر انسان مرتکب گناهان کبیرهای مثل دروغ، غیبت و...؛ یا گناه صغیرهای شد؛ اگر میخواهد مغفرت خدای تعالی شامل حالش شود، بر او است احسان کردن به برادر، همسر، فامیل، همسایه و یا همکارش؛ فرقی هم نمیکند که احسان به شکل هدیه باشد یا کلماتی محبتآمیز، اطعامکردن، اصلاح ذاتالبین و... .
امام سجاد(ع) بین غلامان
اگرچه سبب غفران الهی در آیه کریمه محرز و آشکار است، اما روایت پیشرو دلالت آیه کریمه را بر سببیت غفران بیشتر آشکار میکند. «روى في تفسير الصافي: في المناقب عن السجاد (عليه السلام) (وَكَانَ (عليه السلام) إِذَا دَخَلَ عَلَيْهِ شَهْرُ رَمَضَانَ يَكْتُبُ عَلَى غِلْمَانِهِ ذُنُوبَهُمْ، حَتَّى إِذَا كَانَ آخِرُ لَيْلَةٍ دَعَاهُمْ ثُمَّ أَظْهَرَ الْكِتَابَ وَقَالَ: يَا فُلَانُ فَعَلْتَ كَذَا وَلَمْ أُؤْذِكَ، فَيُقِرُّونَ أَجْمَعُ، فَيَقُومُ وَسْطَهُمْ وَيَقُولُ لَهُمْ: ارْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ وَقُولُوا يَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ رَبُّكَ قَدْ أَحْصَى عَلَيْكَ مَا عَمِلْتَ كَمَا أَحْصَيْتَ عَلَيْنَا وَلَدَيْهِ كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَلا كَبِيرَةً فَاذْكُرْ، ذُلَّ مُقَامِكَ بَيْنَ يَدَيْ رَبِّكَ الَّذِي لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَكَفى بِاللَّهِ شَهِيداً، فَاعْفُ وَاصْفَحْ يَعْفُ عَنْكَ الْمَلِيكُ لِقَوْلِهِ تَعَالَى (وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوأَلا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ) وَيَبْكِي وَيَنُوحُ»؛[7]
«در تفسیر صافی در مناقب و سجایای اخلاقی امام سجاد(ع) آمده: چون ماه رمضان آغاز میشد، خطاهای غلامانش را مینوشت، تا اینکه در شب آخر آنها را احضار کرده و آنچه را مکتوب کرده بود به آنها نشان میداد (سپس آنها را مورد خطاب قرار داده) میگفت: ای فلانی! تو فلان کار را کردی و من از تو گذشتم، پس از اینکه همه به گناهان اقرار میکردند، حضرت در میان آنها برخاسته و به آنها میگفت: صدای خود را بلند کرده و بگویید: یا علیبنالحسین! پروردگار تو آنچه را انجام دادی برمیشمرد، همانطور که تو اعمال ما را برشمردی، و نزد او کتابی است که به حق سخن میگوید و هیچ کوچک و بزرگی را فروگذار نکرده، پس یاد کن کوچک بودن جایگاهت را در مقابل خدای خودت که به اندازهی ذرهای ظلم نمیکند و گواه بودن او کافی است، سپس عفو کن و از ما درگذر، تا پادشاه جهانیان از تو درگذرد، همانطور که فرموده: (وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ)».
شگفتآور این است که امام(ع) کاری را انجام میداد که در طول تاریخ بشر از هیچکس نشنیده بودیم. ایشان در تربیت وتهذیب نفس بینظیر بود؛ چه کسی را سراغ دارید که با خدمتکارانش این طور پدرانه و صادقانه تعامل کند؟ آیا به راستی کسی را یافتهاید که حتی با شاگردان یا مقلدینش با این سبک منحصر به فرد و متمایز برخورد کند؟ چگونه میشود با برده به این شیوه عالی روحانی- معنوی برخورد کرد، در حالیکه بردگان در همه عرفها و آداب و رسوم ملتها تحقیر شدهاند. چه کسی با آنها مینشست و به گفتگو میپرداخت؟ چه کسی به انها اهمیت میداد؟ و بالاتر از اینها، کدامیک از شخصیتهای بزرگ متعهد میشد که آنها را با شکیبایی، احترام و مهربانی تربیت کند؟ شیوه تربیت حضرت از طریق نظارت دقیق روزانه بر اعمال آنها و سپس نوشتن اشتباهات آنها صورت میپذیرفت؛ البته نه به خاطر مؤاخذه و توبیخ و تنبیه آنها، بلکه به خاطر تهذیب آنان از عیوب و اینکه مقدمهای باشد برای عفو آنها.
عجیب این است (البته برای وجودی چون امام عجیب نیست) که امام(ع) بعد از شمردن اشتباهات آنها، بر نفس خود احتجاج میکند و آن را اندرز میدهد، و با گریه و ناله به درگاه خدا، به خود یادآوری میکند که محتاج آمرزش خداوند است؛ همانطور که این بردگان نیازمند عفو و بخشش او هستند.
البته روشن است که استغفار یکی از چهارده معصوم از خدای متعال، نه به خاطر گناهی بوده که مرتکب شده و نه قصور و مکروهی و نه حتی ترک اولایی؛ بلکه به خاطر عدم توانایی تکوینی بر انجام کار یا ترک امر یا ادای حق مولا (آنچنان که شایسته مقام اوست) بوده است، زیرا ادای حق مولا آنچنان که شأن او اقتضا میکند، فوق توانایی تمام ممکنات است.
برای روشن شدن مطلب مثالی بزنیم: اگر مردی از نجات دوست خود که به ناحق زندانی شده عاجز باشد، هنگامی که او را ملاقات میکند از اینکه کاری از دستش نمیآید از او معذرت میخواهد. علیرغم اینکه بر شخص عاجز مؤاخذهای نیست، ولی با این وجود عذر خواستن مطلوب و لطفآور است. همچنین اگر مردی قادر به تأمین معاش همسر و افراد تحت تکلفش نباشد، صمیمانه از آنها عذرخواهی میکند و حتی ممکن است گریه کند؛ البته نه به این خاطر که گناهکار و مقصر است، بلکه بخاطر ناتوانی و عاجز بودنش. معذرت امام نیز به خاطر ناتوانی تکوینی است، یعنی عدم توانایی در انجام کاری که دوست دارد و انجامش تجلیل از مقام خالق است، اما خارج از ظرفیت بشر میباشد؛ زیرا انسان در کالبد جسم اسیر بوده و محکوم به خواستهها و نیازهای جسم از خوردنی و نوشیدنی و ازدواج و... است.
همچنین اگر دانستید که شمار خادمان و غلامان حضرت بسیار زیاد بوده، به طوری که در روایات آمده است که تعداد بردگانی که امام(ع) در طول حیات خود آزاد نمودند به صد هزار میرسد، آنگاه به اهمیت سبک تربیتی امام و استثنائی بودن آن پی خواهید برد.
به مغفرت دست نمییابد مگر کسی که بدی را با خوبی جبران کند
- از جمله روایاتی که آمرزش الهی را مشروط به احسان میکند، این سخن از امام علی(ع) است که میفرماید: «لَا يَحُوزُ الْغُفْرَانَ إِلَّا مَنْ قَابَلَ الْإِسَاءَةَ بِالْإِحْسَانِ[8] ؛ به مغفرت دست نمییابد مگر کسی که بدی را با خوبی جبران کند»
این روایت در شرطی بودن مغفرت و منحصر کردن آن در احسان صریح است؛ پس مغفرت الهی مشروط به توبه و احسان است. البته ممکن است از روایت معنای دومی تصور شود، مثل (لا یحوز غفرانالناس)، یعنی بخشش مردم در حق من کامل نمیشود مگر اینکه در حق آنها احسان کنم. مثلا اگر نسبت به همسرم بدی کردم، تنها معذرتخواهی کافی نیست، بلکه باید با سخنان لطیف و اکرام و احترام بیشتر نظر او را جلب نمایم. همچنین برعکس این معنی هم تصور میشود، یعنی اگر کسی به من بدی کرد، بخشش من در حق او زمانی کامل میشود که با احسان و نیکی رضایتم را جلب کند. اما تصور این دو معنا بعید است، زیرا اطلاق روایت تنها شامل معنای اول( لایحوز غفران الله...) میشود و برای معنای دوم( لایحوز غفران الناس...) هیچگونه قید و تخصیصی وجود ندارد.
سلسله سخنرانیهای آیت الله سید مرتضی شیرازی در تفسیر قرآن کریم
مترجم: حکیمه سادات راغب زاده
نظر شما