twitter share facebook share ۱۳۹۵ بهمن ۲۷ 1227

از آنجا که خشونت دستاویز برخی از گروهها و جنبش های اجتماعی برای ایجاد تغییرات سیاسی، فرهنگی و... در جامعه است، این سؤال مطرح می شود که آیا خشونت برای تحقق آرمان ها و اهداف مورد نظر ابزار مفید و اثربخشی می باشد یا نتیجه معکوس داشته، امید به ایجاد تغییراتی مثبت را کم رنگ می کند؟ در مفهوم کلی تر آیا هدف می تواند توسل به خشونت را به عنوان وسیله توجیه نماید؟

درحالیکه پیامدهای سوء و آثار زیانبار استفاده از خشونت امری بدیهی می نماید، برخی با طرح نظریه غایت، به سؤال فوق پاسخ آری داده اند. در این نظریه، هدف از چنان اولویت و جایگاهی برخوردار است که می توان از هر وسیله ای برای تحقق آن استفاده نمود، گرچه وسیله با هدف پیش رو مغایر باشد.

از آنجا که این دیدگاه با ارزش های دینی و اخلاقی در تضاد است با انتقادات بسیاری روبرو شده است. برای نمونه آیت الله سید محمد شیرازی در این خصوص  می گوید: «این سخن که هدف وسیله را توجیه می کند هیچ اساسی در اسلام ندارد. بله، قاعده اهم و مهم یک ضابطه اسلامی است که تمام اندیشمندان و عقلای عالم بر اجرای آن تأکید دارند و اگر انسان در دوراهی انتخاب بین کمترین و بیشترین ضرر قرار گیرد بی گمان کم ترین را انتخاب می کند؛ اما بر اساس دیدگاه غایت، هدف از چنان اهمیتی برخوردار است که برای تحقق آن می توان به بدترین ابزارها دست یازید. درحقیقت می توان مدعی شد که طرفداران این نظریه تنها به مصلحت و منافع خویش می اندیشند و در این راستا از آسیب رساندن به دیگران هیچ ابایی ندارند، حال آنکه چنین اندیشه ای در اسلام هیچ جایگاهی ندارد»

اصول و قواعد حاکم بر علم سیاست اما خلاف نظریه غایت را نشان می دهد. سیاستمداران استفاده از ابزار مناسب را لازمه موفقیت در عرصه سیاسی می دانند و به همراهی و همسویی هدف و وسیله تأکید دارند. در این دیدگاه وسیله بر آرمان و هدف مورد نظر تأثیر داشته، گاه مفهوم و ذات هدف را نیز دستخوش تغییر قرار می دهد. پس اگر ابزار مورد استفاده ناصحیح و غیر همسو باشد فرد را از مطلوب و خواست نهایی خویش دور خواهد کرد.

برای مثال با کشتار و ظلم، نه تنها نمی توان به جامعه ای آزاد و عدالت محور رسید که استبداد و خودکامگی پایه های خود را استوارتر خواهد ساخت و این محصولِ جدایی و تضاد کامل هدف از وسیله است؛ امری که نشان دهنده سستی اندیشه نظریه پردازان غایی و دلیلی بر رد آن می باشد.

انتقاداتی که به استفاده از ابزار خشونت وارد است، نه تنها از جهت باطل بودن نظریه غایت که به دلیل پستی و دهشتناک بودن نفس خشونت می باشد. خشونت شمشیری است دو لبه که علاوه بر دیگران به خود فرد نیز آسیب رسانده و موجبات نابودی او را فراهم می آورد؛ ضمن اینکه حتی اگر آگاهانه و بدور از افراط مورد استفاده قرار گیرد همچنان این قابلیت را دارد که هدف را به حاشیه رانده، خود جای آن آرمان اولیه و حقیقی بنشیند. بنابراین هدف که در بدو امر به کارگیری خشونت را توجیه می کرد خود اولین قربانی این ابزار ناصحیح خواهد شد.

گاه اتفاق می افتد که خشونت ورزان در ظاهر و بسیار زودتر از آنچه انتظار دارند اهداف مورد نظر را محقق شده می بینند، غافل از آنکه با عمل خود موجب شده اند خشونت در لایه های مختلف اجتماع نفوذ یابد. اما خطرناک ترین حالت استفاده از خشونت وقتی است که فرد علی رغم بکارگیری این ابزار، به اهداف پیش رو نمی رسد؛ در این هنگام رشته امور از دست وی خارج شده، دیگر توان کنترل و مدیریت خشونت های اعمال شده توسط اطرافیان و زیردستان را ندارد؛ اینجاست که خشونت جایگزین هدف شده، ناقوس مرگ جنبش به صدا در می آید.

انقلاب ها از جلوه های بارز استفاده از ابزار خشونت برای رسیدن به هدف می باشند؛ چرا که انقلابیون خواهان انتقال سریع قدرت و تصدی پست های کلیدی وحساس توسط نیروهای خودی هستند، تا از این طریق زمام امور را به دست گرفته، تغییرات سیاسی و فکری خود را هرچه زودتر اعمال کنند. درحالیکه خشونت خود موجب اختلاف، تفرقه و شکاف در نیروهای انقلابی می گردد؛ علاوه بر این تحمیل عقاید و خواست های انقلابیون به سایر اقشار جامعه اسباب نارضایتی آنان را فراهم ساخته، پایه های جنبش را متزلزل می کند. از این رو تاریخ همواره شاهد شکست و فروپاشی انقلاب های خشونت بار و وقوع شورشی از پی شورش دیگر و انقلابی از پی انقلابی دیگر بوده است و این است فرجام محتوم استفاده از ابزار خشونت.

نویسنده: مرتضی ابومعاش

مترجم: محمد منوری

ویراستار: فاطمه موسوی

نظر شما