twitter share facebook share ۱۳۹۷ آذر ۳۰ 1233

بررسی کوتاهی از آنچه رسانه های جهان در خصوص مشکلات مردم فرانسه نوشته اند، نیم نگاهی به اقتصاد شکوفای چین و نیز موضوع بهاییان در عراق از جمله مطالبی است که این هفته تحریریه نبأ به آن پرداخته است:

نابرابری در توزیع ثروت، ریشه ناآرامی های فرانسه

روزنامه واشنگتن پست ضمن پرداختن به وضعیت «گویان» (یکی از مستعمرات فرانسه که در اقیانوس اطلس بین سورینام و برزیل قرار دارد) آن را با مناطق روستایی و حومه شهرهای بزرگ فرانسه مقایسه کرده و این دو ناحیه را گرچه از نظر جغرافیایی دور ولی از نظر اجتماعی نزدیک و شبیه به هم می داند.

به نوشته این روزنامه در مارس 2017 مردم گویان علیه فقر، نابرابری و ضعف خدمات اجتماعی مثل بهداشت و آموزش تظاهرات کردند؛ حالا همین مشکل، مردم حومه های پاریس را به خیابان کشانده است.

گرچه پاریس و چند شهر بزرگ دیگر فرانسه با بهره گیری از ثروت، زیر ساخت های مناسب شهری، سیستم حمل و نقل عمومی، و مراکز تحقیقاتی پیشرفته، موفق شدند سرمایه گذاران و صاحبان کسب و کار و فعالان دنیای تکنولوژی و فناوری را جذب خود نمایند؛ اما مناطق حومه، شهرهای کوچک و روستاهای فرانسه در انزوا به سر برده و از کمبود خدمات اجتماعی و سیستم حمل و نقل مناسب رنج می برند. این امور موجب شده است که مردم فرانسه احساس نابرابری کنند.

در مه 2017 که امانوئل مکرون به کاخ الیزه راه یافت، امید زیادی وجود داشت که در اوضاع حاشیه نشینان و طبقات فقیر جامعه تغییری ایجاد شود اما نه تنها وعده ها محقق نشد که اصلاحات مالیاتی مکرون برای 23 درصد صاحبان درآمدهای پایین عملاً به کاهش درآمدهایشان منجر شد و در عوض، 10 درصد بر درآمد ثروتمندان افزود.

در سال 2016 درآمد متوسط فرانسویان در ماه 1700 یورو بوده و بیکاری، درآمد پایین و مالیات ها از اموری است که اسباب نارضایتی مردم را فراهم ساخته است؛ در این خصوص یکی از معترضان در گفت و گو با گاردین می گوید: «خاله ام به تازگی فوت کرد و 40000 یورو ارث گذاشت؛ علی رغم اینکه او تمام عمر کار کرد و مالیات خود را به طور مرتب پرداخت نمود، اما پس از مرگش دولت 60% از این 40000 یورو را گرفت. آیا این عادلانه است؟»

اینکه 73 درصد فرانسوی‌ها به شدت از وضعیت عقب‌افتاده زیرساخت‌ها و عدم بهینه‌سازی آنها برای همه بخش‌های جامعه ناراضی‌اند، ولی از آغاز سال 20% بر قیمت سوخت افزوده شده نشان می دهد مکرون درکی از مشکلات مردم ندارد.

هزینه های بالای زندگی در شهرهای بزرگ، بسیاری از اقشار جامعه را مجبور به حاشیه نشینی کرده و جمعیت بسیاری در شهرک های حومه زندگی می کند که فاقد امکانات زیرساختی و حمل‌ و نقل عمومی مناسب است. از این رو ساکنان این مناطق برای انجام بسیاری از امور خود به خودرو شخصی متکی‌اند و به طور طبیعی هر گونه افزایش بهای سوخت بر وضعیت مالی آنها تأثیر می‌گذارد. ضمن اینکه به دلیل تمرکز امکانات اجتماعی و فرهنگی و آموزشی در قلب شهرها دسترسی به آنها و امکان ارتقای اجتماعی و اقتصادی هم برای این گروه پیوسته دشوارتر شده است.

اما ریشه مشکلات فرانسه به چرخش به راست دولت فرانسوا میتران از نیمه دهه 1980 بر می گردد. فرانسه در طول چند دهه‌ای که در انتهایش ماکرون بر سر قدرت آمد، در دام سیاست راست قدرتمدار نولیبرال افتاد. همین امر جامعه این کشور را از تعادل اقتصادی خارج کرد و آن را به سوی تمرکز بالای ثروت در اقلیتی در راس و فقر هر چه بیشتر گروه‌های پایین دست و کوچک شدن طبقه متوسط پیش برد. کنار گذاشتن راه و روش اقتصادی سوسیال دموکراتیک که نمونه بارز و موفق آن در اروپا را می‌توان در اسکاندیناوی مشاهده کرد، اشتباه بزرگی بود.

سوسیال‌دموکراسی اسکاندیناوی ترکیبی است از اقتصاد بازار آزاد در ترکیب با چتر حمایت اجتماعی. این بازار، هدف‌گیری مشخصی دارد و آن اینکه با سیاست‌های بازتوزیع درآمدها، با یک نظام مالیاتی عادلانه و معتدل، بتواند طبقه متوسط را گسترش داده و قدرت خرید آن را بالا برده و بدین ترتیب انسجام سیاسی در کشور به وجود بیاورد.

رؤیای چینی

روزنامه نیویورک تایمز می نویسد: تصور کنید که هجده سال به شما فرصت داده شود تا با انتخاب زندگی بین دو کشور چین یا آمریکا، خود را از فقر و بدبختی بیرون بکشید. حال سؤال این است که برای رسیدن به این منظور کدام کشور را انتخاب می کنید؟

پیش از این، پاسخ به سؤال فوق بسیار ساده به نظر می رسید. رؤیای آمریکایی این امکان را در اختیار افراد می گذاشت تا با سخت کوشی و کار و تلاش بتوانند به زندگی بهتری برسند؛ اما امروزه این چین است که شانس بهبود زندگی و پیشرفت را بسی بیشتر از آمریکا در اختیار شما می گذارد.

گرچه چین هنوز هم در مقایسه با آمریکا کشور فقیرتری است؛ اما در یکی از شاخص های اقتصادی، رتبه برتر را به خود اختصاص داده و آن شاخص چیزی نیست جز خوش بینی نسبت به آینده. در کشوری که دولتی اقتدارگرا بر نهادهای سیاسی کشور چنبره زده، مردم در رده خوش بین ترین مردم جهان قرار دارند.

اما چه چیز در چین تغییر کرده، که باعث چنین توسعه اقتصادی بی سابقه ای در تاریخ مدرن شده است؟

در این کشور هشتصد میلیون نفر توانسته اند خود را از فقر بیرون بکشند یعنی دو و نیم برابر جمعیت آمریکا، درآمد خانوارها به میزان زیادی افزایش یافته و امید به زندگی نیز بیشتر شده است. امید به زندگی متولیدن سال 2013 هفت سال نسبت به متولدین سال 1990 بیشتر شده و امید به زندگی زنان نیز نزدیک به 10 سال افزایش یافته است.

«به نظر می رسد هیچ محدودیتی برای پیشرفت و دستاوردهای شما نیست» این را «وو هیفنگ» یک تحلیل گر مالی 37 ساله که در یک خانواده کشاورز به دنیا آمده می گوید؛ او اکنون سالانه 78 هزار دلار درآمد دارد.

به این ترتیب چینی که پیشتر، بیشترین فقیر را در جهان داشت، امروزه بزرگترین طبقه متوسط جهان را دارد.

البته چین هم با خطراتی در عرصه اقتصادی اش روبرو است و هیچ تضمینی وجود ندارد که این پیشرفت همچنان ادامه یابد؛ برای مثال یک رکود اقتصادی طولانی مدت می تواند اسیب بزرگی به اقتصاد چین وارد کند و فاصله بین طبقه فقیر و ثروتمند نیز همچنان زیاد است؛ به طوری که چین هم اکنون 500 میلیون فقیر دارد؛ جمعیتی که 40% جامعه را تشکیل می دهند و با درآمدی کمتر از 6 دلار در روز زندگی می کنند

اما همه اینها نافی اقتصاد رو به رشد چین نیست و چشم انداز آینده این کشور را تیره و تار نمی کند.

ژولیا 49 ساله که پیش از این در یک خانواده فقیر روستایی متولد شده و هر هفته تنها یک وعده گوشت می خورد، با بورسیه شدن در دانشگاه، امروزه به جایی رسیده که دو اتومبیل، یک آپارتمان 300 هزار دلاری و یک فروشگاه لباس دارد. وی می گوید: «فقر و بدبختی در طول سالیانی دراز دامنگیر مردم چین شده بود؛ امروزه هم جامعه در یک وضعیت عالی و بی نقص به سر نمی برد، اما مردم فقیر این امکان را دارند تا با ثروتمندان رقابت کنند و رؤیای چینی همین است»

نظر شما