twitter share facebook share ۱۴۰۴ مهر ۰۲ 611
آیا او واقعاً رهبری است که می‌خواهد سوریه را از نو بسازد و متحد کند؟ یا یک قدرت‌طلب است که ممکن است مثل دیکتاتور پیشین، حکومت را به‌سوی اقتدارگرایی و سرکوب پیش ببرد

در سال ۲۰۲۳، یک دیپلمات باسابقه آمریکایی با یکی از فرماندهان شورشی سوریه دیدار کرد. برخلاف انتظار، گفت‌وگویشان دوستانه و صمیمی از آب درآمد؛ هرچند زمانی در دو جنگ متفاوت در خاورمیانه، در جبهه‌های دشمن مقابل هم بودند.

فرمانده شورشی که با نام ابومحمد الجولانی شناخته می‌شد، به یاد آورد که بیست سال پیش در بغداد، به عنوان یک جوان جهادی، به سمت خانه‌های پیش‌ساخته‌ای تیراندازی می‌کرد که همان‌جا محل اقامت دیپلمات آمریکایی بود. آن دیپلمات، رابرت فورد، توضیح داد که در سال ۲۰۱۲، وقتی سفیر آمریکا در سوریه بود، ناچار شد سفارت را تعطیل کند؛ چون نگران بود گروه وابسته به القاعده به رهبری همین فرمانده آن را منفجر کند.

در آن دیدار، جولانی از نقشه آینده‌اش گفت: اینکه می‌خواهد دمشق را فتح کند و سوریه را اداره نماید. در آن زمان، این حرف بیشتر شبیه خیال‌پردازی به نظر می‌رسید. اما درست در دسامبر گذشته، همین فرمانده موفق شد این رؤیا را محقق کند.

او رهبری حمله‌ای را بر عهده داشت که بشار اسد را سرنگون کرد و خود به ریاست‌جمهوری رسید. لباس‌های نظامی را کنار گذاشت، کت‌وشلوار رسمی پوشید و نام واقعی‌اش را برگزید: احمد الشرع.

در همان ماه، شورشیان توانستند وارد دمشق شوند و حکومت بشار اسد را سرنگون کنند.

حضور بی‌سابقه در سازمان ملل

روز چهارشنبه، قرار است احمد الشرع به‌عنوان اولین رهبر سوریه بعد از ۵۸ سال، در مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی کند؛ اتفاقی شگفت‌انگیز برای کسی که هنوز هم از نظر آمریکا و سازمان ملل در فهرست تروریست‌ها قرار دارد.

رابرت فورد درباره او می‌گوید: «هرچه زمان می‌گذرد، آشکارتر می‌شود که شرع بیشتر شبیه یک سیاستمدار قدرت‌طلب است که قصد دارد حکومتی اقتدارگرا بنا کند تا یک اسلام‌گرای تندرو که می‌خواهد خود را عمل‌گرا نشان دهد.»

گفت‌وگو با بیش از ۷۰ نفر از افرادی که مسیر صعود او را زیر نظر داشتند، تصویری از مردی جاه‌طلب و باهوش نشان می‌دهد؛ فردی که با ترکیبی از زیرکی، دیپلماسی، جذابیت و البته بی‌رحمی توانسته در خطرناک‌ترین نقاط خاورمیانه زنده بماند.

او در ابتدا با تروریست‌هایی هم‌پیمان شد که علیه آمریکا در عراق می‌جنگیدند. سپس به سوریه برگشت و شاخه القاعده در آن کشور را پایه‌گذاری کرد. بعدها برای جلب حمایت بیشتر، خود را به‌عنوان رهبر معتدل شورشیان معرفی کرد.

این تغییر چهره‌های مداوم باعث شده بسیاری بپرسند او واقعاً به چه چیزی باور دارد و در نهایت می‌خواهد چه نوع حکومتی در سوریه ویران‌شده از جنگ ۱۳ ساله بنا کند.

الشرع تاکنون حمایت آمریکا و برخی کشورهای دیگر را جلب کرده، برای برقراری روابط مسالمت‌آمیز با همسایگان، حتی اسرائیل، تلاش نموده و از آشتی ملی در سوریه سخن گفته است. اما خشونت‌های فرقه‌ای اخیر وجهه او را لکه‌دار کرده است؛ چراکه هزاران نفر در حملاتی کشته شده‌اند که سازمان ملل و گروه‌های حقوق بشری می‌گویند نیروهای امنیتی او در آن دست داشته‌اند.

او قدرت را در دست خود و نزدیک‌ترین یارانش متمرکز کرده و این نگرانی را ایجاد کرده است که شاید به‌جای ساختن حکومتی نماینده همه اقوام و مذاهب، بخواهد به دیکتاتور جدیدی بدل شود.

هفته گذشته، شرع در دیداری با خبرنگاران، از جمله خبرنگار نیویورک تایمز، در دمشق گفت: «صرف نظر از انچه دیگران درباره من و گذشته ام می گویند، گذشته من، مرا آماده کرد تا کاری را انجام دهم که هیچ‌کس نتوانست: سرنگونی رژیم اسد.»

و با لحنی چالش‌برانگیز افزود: «آیا آنهایی که ما را بر اساس گذشته قضاوت کردند، اشتباه می‌کردند؟ یا ما؟»

احمد الشرع در سال ۱۹۸۲ در عربستان به دنیا آمد؛ خانواده‌اش سوریه‌ای بودند و بعدها به دمشق بازگشتند. پدرش اقتصاددان و مادرش معلم بود. همسایه‌ها کودکی او را  کتاب‌خوان و کم‌حرف یاد می‌کنند. در نوجوانی پوشش مذهبی‌تری اختیار کرد و رفتارهایش مذهبی‌تر شد.

در حدود ۲۰ سالگی ناگهان ناپدید شد و کسی نمی‌دانست کجا رفته است. او پیش از تهاجم آمریکا به عراق، از مرز عبور کرد و به گروه‌های شورشی پیوست که بعدها هستهٔ «القاعده در عراق» شدند. در آن سال‌ها ظاهراً نقش او در نبردها زیاد نبود، اما بعدها مشخص شد او در سال ۲۰۰۵ توسط نیروهای آمریکایی در یک عملیات در موصل دستگیر شده بود.

در زندان‌های عراق، او هویت خود را مخفی نگه داشت و با نام جعلی «امجد مدحفر» معرفی شد. برخی همراهان سابقش می‌گویند او در زندان آدمی آرام و کم‌حرف بود. پرونده‌اش در سال ۲۰۱۱ بازبینی شد و چون مشخص نشد که «امجد مدحفر» چه جرمی مرتکب شده، در ۱۳ مارس ۲۰۱۱ آزاد شد. چند روز بعد اعتراضات مرتبط با بهار عربی در سوریه شروع شد و او بلافاصله به کشورش برگشت.

آوردن «جهاد» به سوریه

آخر سال ۲۰۱۱، او و چند همراهش از عراق به سوریه برگشتند و کوشیدند گروه جهادی تازه‌ای را وارد جنگ داخلی سوریه کنند. قبل از رفتن، او از ابوبکر بغدادی — که بعدها رهبر داعش شد — پول گرفت تا شاخهٔ القاعده را در سوریه راه‌اندازی کند.

گروه جدید او که «جبههٔ النصره» نام گرفت، اوایل ۲۰۱۲ با حملات انتحاری و بمب‌گذاری خود را مطرح کرد و صدها نفر را کشت. در پیام‌هایش می‌گفت هدفشان اجرای قانون الهی است و نه لزوماً تشکیل دولت ملی. در آن زمان هویت واقعی او تقریباً ناشناس ماند و او با نام ابومحمد الجولانی شناخته می‌شد.

اما در ۲۰۱۳ شکافی بین او و البغدادی پدید آمد؛ البغدادی خواست گروه‌ها را یکی کند و «دولت اسلامی» را تشکیل دهد، اما الجولانی نپذیرفت که با آن ادغام شود. زمانی که داعش حملات جهانی انجام می داد و خود را علیه همهٔ جهان می‌دید؛ جولانی وفاداری‌اش را به رهبری جهانی القاعده اعلام کرد و تاکید کرد که نبردش داخل سوریه باقی می‌ماند.

نیروهای او در استان فقیر ادلب مستقر شدند و توانستند بر گروه‌های شورشی دیگر غلبه کنند، از جمله برخی گروه هایی که واشنگتن از آن‌ها حمایت می‌کرد. ناظران و فعالان سوری او را به سرکوب مخالفان، بازداشت و حتی اجرای حکم اعدام متهم کردند. گروهش به اقلیت‌ها سخت می‌گرفت: مسیحیان مجبور شدند علائم مذهبی‌شان را پنهان کنند و کلیساها نتوانستند ناقوس خود را به صدا درآورند. حتی املاک مسیحیان مصادره شد.

فاصله‌گرفتن از افراط‌گرایی

اما بعداً علائمی از تغییر ظاهر شد. به گفته یک کشیش، سال ۲۰۱۸ دو روحانی مسلمان از طرف شرع آمدند و اقدامات آشتی جویانه ای انجام دادند؛ املاک مسیحیان شروع به بازگردانده شدن کرد. در ۲۰۲۲، شرع رسماً از جامعهٔ مسیحی عذرخواهی نمود. برای این کشیش، این اقدام نشانهٔ قابل‌اعتماد بودن شرع بود: «اگر وعده‌ای می‌دهد، آن را عملی می‌کند.»

این تغییر بخشی از یک بازبرندسازی بزرگ‌تر بود. گروه او از ان پس دست به بمب‌گذاری انتحاری نزد و موضع خود را بیشتر ملی‌گرایانه جلوه داد تا ایدئولوژیک.

ترکیه در توسعهٔ این مسیر نقش مهمی ایفا کرد. از سال‌های میانی جنگ، ترکیه نگران پیامدهای انسانی و پناهجویی مرزهایش بود و می‌خواست در جنوب خود منطقه حائل ایجاد کند. از اوایل جنگ، دستگاه‌های اطلاعاتی ترکیه با الشرع ارتباط برقرار نمودند و به مرور از او حمایت کردند، مشروط بر اینکه از افراط‌گرایی فاصله بگیرد.

الشرع هم به‌تدریج نشان داد می‌تواند گروه‌های رادیکال‌تر را کنترل یا مهار کند؛ بخشی از نیروهایش، اطلاعاتی در اختیار بازیگران خارجی گذاشتند تا به تعقیب القاعده و داعش کمک کنند. او از یک فرصت آتش‌بس در حدود ۲۰۲۰ استفاده نمود تا ساختارهای مدنی ایجاد کند و دربارهٔ تعامل با دولت‌های غربی گفتگوهایی را آغاز نماید؛ اگرچه آن‌ها هنوز رسماً او را به رسمیت نمی‌شناختند.

برای اثبات تغییر، او پژوهشگران و فعالان میدانی را به ادلب دعوت کرد تا نشان دهد نیروهایش «خطرناک» نیستند و می‌توانند بازسازی و مدیریت منطقه را برعهده بگیرند. این تلاش‌ها درهایی را به سوی مذاکرات باز کرد؛ از جمله ملاقات‌هایی با چهره‌هایی مانند جاناتان پاول (مشاور سابق بریتانیا) و سفر رابرت فورد که پیش‌تر اشاره شد.

الشرع سپس ساختار گروه را تغییر داد و آن را به هیأت تحریر الشام تغییر نام داد. این ائتلاف بعدها هستهٔ اصلی نیرویی شد که اسد را سرنگون کرد و اکنون بخش عمدهٔ ساختارهای امنیتی سوریه را در اختیار دارد. او در کنار سرکوب دشمنان، تلاش‌هایی برای ساختن یک ادارهٔ شهری و جذب کمک‌های بین‌المللی انجام داده؛ اقداماتی که به دیده شدن او به‌عنوان یک «رهبر واقع‌گرای مذهبی» کمک کرده است.

در عین حال، فعالان حقوق بشر و ناظران بین‌المللی بارها به نقض حقوق بشر توسط نیروهای تحت فرمان او، از جمله بازداشت‌های گسترده، شکنجه و حملات فرقه‌ای رخ داده که هزاران قربانی گرفته است اشاره کرده‌اند. این وقایع اعتبار اصلاحات او را زیر سؤال برده است.

با افزایش قدرت سیاسی و نظامی‌ شرع، او تلاش کرد چهرهٔ خود را به‌عنوان رهبری کارآمد نشان دهد: دعوت به آشتی ملی، تلاش برای ارتباط با همسایگان و حتی فضاسازی برای روابط با اسرائیل در سطح دیپلماتیک. بعضی دولت‌های خارجی به خاطر ثبات منطقه‌ای یا ملاحظات دیگر شروع به حمایت یا تعامل با او کردند. حتی، بعد از فتح دمشق، رئیس‌جمهور سابق آمریکا، دونالد ترامپ، در دیداری که با وی داشت اعلام نمود که تحریم‌ها علیه او را برداشته است.

با وجود این، موج جدیدی از خشونت‌های فرقه‌ای اعتبار او را پایین آورده و نشان می‌دهد حفظ کنترل بر نیروهای رادیکال در درون تشکیلاتش کار ساده‌ای نیست. مناطق تحت سلطهٔ اقلیت‌ها علیه اقدامات امنیتی خشن اعتراض کرده‌اند و این کار آشتی و وحدت ملی را دشوار می‌کند.

مسیری پر از تغییر چهره

دوستان و دشمنان قدیمی احمد الشرع می‌گویند او در طول زندگی‌اش بارها تغییر چهره داده: از جوانی مذهبی و آرام در دمشق، به شخصیتی جهادی در عراق، بعد به فرمانده القاعده در سوریه، سپس به رهبر شورشیان «میانه‌رو» و حالا به رئیس‌جمهور کشوری ویران.

بسیاری می‌پرسند شرع واقعاً به چه چیزی باور دارد. آیا هنوز در درونش همان افراط‌گرای گذشته است، یا حالا صرفاً یک سیاستمدار عمل‌گراست که بیشتر دنبال قدرت است تا ایدئولوژی؟

الشرع خود می‌گوید تجربه‌هایش او را تغییر داده است: در جوانی تندرو بوده، اما جنگ و زندان و سال‌ها درگیری او را واقع‌بین‌تر کرده است. به گفتهٔ یکی از سیاستمداران عراقی که اخیراً او را دیده: «الشرع حالا خودش را یک اسلام‌گرای واقع‌گرا می‌نامد؛ کسی که باید همهٔ سوری‌ها را رهبری کند، نه فقط یک گروه مذهبی خاص را.»

او تأکید دارد که نمی‌تواند خیلی سریع و ناگهانی همه چیز را تغییر دهد، چون هنوز نیروهای تندرو در میان هوادارانش حضور دارند و اگر احساس کنند او زیادی از اصول‌شان فاصله گرفته، ممکن است علیه او بشورند.

وقتی الشرع آماده می‌شود تا در سازمان ملل سخنرانی کند، رهبران جهان با دقت در حال رصد کردنش هستند. برخی کشورها مثل آمریکا پس از دیدار مستقیم با او، حتی تحریم‌ها را لغو کرده‌اند.

با این حال، گزارش‌های سازمان ملل و نهادهای حقوق بشری دربارهٔ قتل‌عام‌ها و خشونت‌های فرقه‌ای توسط نیروهای امنیتی تحت فرمان او، شک و تردیدها را بیشتر کرده است. به‌ویژه اینکه بخش‌های بزرگی از سوریه شامل اقلیت‌های مذهبی و قومی است که هنوز به دولت جدید اعتماد ندارند.

مهم‌ترین مانع پیش روی او این است که کشور دوباره به سمت جنگ داخلی نرود. برخی نزدیکانش هشدار داده‌اند که اگر او نتواند نیروهای تندرو را مهار کند، همان‌ها می‌توانند او را تضعیف کرده یا حتی کنار بزنند.

یکی از آشنایان قدیمی‌اش می‌گوید: «او به من گفت شاید حتی روی کاخ ریاست جمهوری کنترل واقعی نداشته باشم.»

این جمله نشان می‌دهد هرچند او توانسته اسد را سرنگون کند و به ریاست‌جمهوری برسد، اما هنوز بر همهٔ نیروهای پشت سرش مسلط نیست.

سؤال بزرگ این است: آیا او واقعاً رهبر تازه‌ای است که می‌خواهد سوریه را از نو بسازد و متحد کند؟ یا فقط چهرهٔ دیگری از یک قدرت‌طلب است که ممکن است مثل دیکتاتور پیشین، حکومت را به‌سوی اقتدارگرایی و سرکوب پیش ببرد؟

منبع: نیویورک تایمز


منجی دروغین

۲۹ مارس، در آپارتمان کوچک خود نشسته بودم و از طریق شبکه‌های اجتماعی مراسم تشکیل دولت انتقالی جدید سوریه به رهبری «احمد الشرع» را دنبال می‌کردم. آنچه دیدم، چیزی جز همان نمایش‌های سیاسی تکراری که ما سوری‌ها دهه‌هاست به آن عادت کرده‌ایم نبود؛ لبخندهای اجباری، شعارهای کلیشه‌ای، کف‌زدن‌های از پیش‌برنامه‌ریزی‌شده. قرار بود این صحنه آغاز تازه‌ای باشد، اما بیشتر یادآور دوران تاریکی بود که آرزو دارم فراموشش کنم.

ستاره اصلی این نمایش سیاسی احمد الشرع بود؛ مردی که تا همین اواخر در فهرست‌ بین‌المللی تروریسم قرار داشت و حالا ناگهان به‌عنوان ضامن امنیت و نظم معرفی می‌شد. او پیش‌تر با نام مستعار «ابومحمد الجولانی» در عراق تحت پرچم القاعده جهاد می‌کرد. بعد از آغاز انقلاب سوریه، با «جبهه النصره» که بعدها به «هیئت تحریر الشام» تغییر نام داد، به کشور بازگشت تا سوریه را بر اساس دیدگاه‌های خودش بازسازی کند. بدین ترتیب، یک تروریست به سیاستمدار تبدیل شد. دگرگونی از رهبر شبه‌نظامی به رئیس‌جمهور، کامل شده بود.

تشکیل این دولت، که تصور می‌کردم نقطه عطفی سیاسی باشد، بدون اینکه در جامعه در مورد آن گفتگویی صورت گیرد یا انتخابات دموکراتیکی برگزار شود، انجام شد. آنچه برایم تکان‌دهنده‌تر از همه بود، واکنش مردم بود؛ اینکه رئیس‌جمهور جدید را ستایش کردند و او را منجی نامیدند.

در سوریه معمولاً رهبران نه به چشم افراد توانمند و قابل اعتماد، بلکه به سان شخصیت‌هایی دیده می‌شوند که سرنوشت برگزیده‌شان کرده است. واکنش مردم هم بیشتر احساسی است؛ واکنشی که ریشه در سال‌ها سرکوب، نبود گزینه‌های دیگر و ترس از آینده ناشناخته دارد و نشان‌دهنده زخمی عمیق در روان جامعه است.

شور و شوق نسبت به الشرع را می‌توان ریشه در نیاز جامعه آسیب‌دیده سوریه به ثبات دانست. اما همین نیاز باعث می‌شود افراد کاملاً نامناسب به قدرت برسند؛ کسانی که در خلأ سیاسی و اخلاقی به‌عنوان «شرّ کمتر» پذیرفته می‌شوند.

این جو احساسی، با کمک شبکه‌های اجتماعی، شدت بیشتری می‌گیرد. البته چنین پدیده‌ای فقط در جهان عرب دیده نمی‌شود؛ صعود دونالد ترامپ هم تا حد زیادی مدیون حضور پررنگش در شبکه‌های اجتماعی بود. او هم از سوی طرفدارانش نه فقط به‌عنوان یک سیاستمدار، بلکه به‌عنوان «منجی ملی» پرستیده شد و گذشته پرحاشیه‌اش تقریباً نادیده گرفته شد.

به نظر می‌رسد رسانه‌های اجتماعی بستر ظهور افرادی هستند که آگاهانه معیارهای سیاسی و اخلاقی را زیر پا می‌گذارند. اما در مورد الشرع، این نواقص حتی جدی‌تر است.

در سال ۲۰۱۳ در منطقه ساحلی لاذقیه کشتارهایی رخ داد؛ گروه‌های مسلح مخالف به روستاهای علوی حمله کردند و بسیاری را کشتند، از جمله زنان و کودکان. طبق گزارش‌هایی مثل دیده‌بان حقوق بشر، جبهه النصره مستقیماً در این جنایات دست داشت و رهبر مطلق آن زمان کسی نبود جز همین رئیس‌جمهور فعلی.

او همچنین بارها دستور حمله به روستاهای متعلق به جامعه دروزی را داده بود. در یکی از این حملات در سویدا در سال ۲۰۱۸، حدود ۲۵۰ نفر کشته شدند. ابومحمد الجولانی یا همان الشرع دست‌کم به‌طور غیرمستقیم مسئول آن بود.

اینکه امروز به‌ندرت درباره این جنایات در عرصه عمومی صحبت می‌شود، تنها با ترس از سرکوب توضیح‌پذیر نیست. طبق نظریه کارکردگرایی که دورکیم و پارسونز بنیان‌گذارانش بودند، سکوت جمعی را می‌توان واکنشی از یک جامعه بحرانی دانست: اعتراضی که می‌تواند ثبات را به خطر اندازد. این الزاماً به معنای حمایت واقعی مردم از حاکمان نیست؛ تنها ترس از بازگشت هرج‌ومرج سنگین‌تر است.

پی‌یر بوردیو، جامعه‌شناس فرانسوی، این وضعیت را «خشونت نمادین» می‌نامد؛ خشونتی که نه پلیس و ارتش بلکه هنجارهای اجتماعی و زبان غالب آن را اعمال می‌کنند. در چنین شرایطی، مردم خود را به اقتداری می‌سپارند که ضامن امنیت تصور می‌شود. همین کافی است تا کسی که بدنبال برقراری عدالت و احقاق حقوق قربانیان است، به‌عنوان دشمن یا اخلالگر معرفی شود. به این ترتیب، چرخه سرکوب بازتولید می‌شود.

میل عمیق به امنیت باعث می‌شود بسیاری از سوری‌ها به شخصیت‌های اقتدارگرا دل ببندند، خطاهایشان را نادیده بگیرند و وفاداری بی‌چون‌وچرا نشان دهند؛ حتی اگر وعده‌هایشان توخالی و سبک حکمرانی‌شان غیراخلاقی باشد. این‌گونه است که شعار «هرکس ما را آزاد کند، حق دارد بر ما حکومت کند» به پرورش دیکتاتور جدید می‌انجامد.

بعد از تشکیل دولت، آنچه در شبکه‌های اجتماعی دیدم این حس را تأیید کرد: ترکیبی از تشویق‌ و هیجان، بدون کمترین بازتاب انتقادی. به‌نظر می‌رسید مردم از لحاظ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی فرسوده و خسته‌اند. به‌ویژه در میان بخشی از جمعیت سنی، بعد از سال‌ها حاشیه‌نشینی و محرومیت، صعود احمد الشرع به‌عنوان «نجات سنی‌ها» جشن گرفته شد.

این احساس برتری فرقه‌ای حالا نیروی محرکی است برای نسل جدیدی از شبه‌نظامیان «شبیحه» که با همان روش‌های رژیم قدیم عمل می‌کنند: تهمت، تهدید و تحریک.

هرکس که اسلام‌گرایی در نهادهای دولتی را نقد کند یا عدالت را شرط صلح اجتماعی بداند، فوراً «دشمن انقلاب» یا «بازمانده رژیم» نامیده می‌شود. چنین صداهایی تصویر منجی تازه را تهدید می‌کند.

اما این نجات وعده‌داده‌شده سرابی بیش نیست؛ و این همان تراژدی واقعی است. مشکل سوریه هرگز مذهب حاکم نبود، بلکه فقدان عدالت و برابری بود. الشرع با دامن‌زدن به قطبی‌سازی، جامعه را بیش از پیش متلاشی می‌کند، بی‌آنکه چشم‌اندازی ملی و فراگیر یا بهبودی واقعی در معیشت مردم ارائه دهد.

در کشوری که رژیم سادیستی اسد زخمی عمیق بر روان ملی وارد کرده، اکنون پدیده‌ای شبیه «سندرم استکهلم» یا همان چیزی که من «سندرم دمشق» می‌نامم شکل گرفته است: همذات‌پنداری عاطفی بی‌قیدوشرط با حاکمان تازه.

تاریخ دوباره تکرار می‌شود، این‌بار به شکل یک نمایش مضحک. اگر زود متوجه این موضوع نشویم و همچنان حقوق بنیادین خود را هدیه‌ای از جانب یک رهبر پدرسالار بدانیم، خودمان دیکتاتوری تازه می‌سازیم که تفاوت چندانی با قبلی ندارد.

منبع: قنطره


نظر شما