اوایل ماه جاری، مقامهای ایرانی هشدار دادند که تهران ممکن است بهدلیل خشکسالی بیسابقه، طی دو هفته دیگر آب آشامیدنی نداشته باشد. در یک سال گذشته، میزان بارندگی سالانه ایران بهطور متوسط ۴۵ درصد کمتر از حد معمول بوده و ۱۹ استان از ۳۱ استان کشور در شرایط خشکسالی شدید قرار دارند. سدها و مخازنی که آب پایتخت را تأمین میکنند خشک شده و با حداقل ظرفیت کار میکنند؛ برخی از آنها تنها ۵ درصد ذخیره دارند. نگرانیها درباره تخلیه اضطراری پایتخت در حال افزایش است و آب بسیاری از خانهها قطع یا بسیار کمفشار شده است.
علی خامنهای، رهبر ایران، و مسعود پزشکیان، رئیسجمهور، هر دو بهطور علنی شدت و جدیت این بحران را که سالهاست در حال شکلگیری بوده، تأیید کردهاند. اما اگر ریشههای بحران حل نشود، هر اقدامی فقط مُسکن خواهد بود و ایران به نمونهای عبرتآموز برای همسایگان و سایر کشورهایی تبدیل میشود که با بحرانهای مشابه مواجهاند.
بحرانی که سالها در حال شکلگیری است
بحران کمآبی برای ایران طنزی تلخ است، زیرا این کشور هزاران سال پیش پیشگام مدیریت آب با سیستمهایی مانند «قنات» بود. اما طی چند دهه گذشته، ایران قناتها را رها کرد و آنها را با چاهها، آبخوانها و دیگر سیستمهای مدرن جایگزین نمود؛ سیستمهایی که اغلب ناکارآمدتر و آسیبزنندهتر به محیط زیست بودند. از اوایل دهه ۲۰۰۰، با وجود ساخت صدها سد و مخزن، بحران بدتر شد و میزان آب زیرزمینی، ذخایر و تغذیه آبخوانها بهطور ثابت کاهش یافت.
این بحران نتیجه عواملی مانند رشد جمعیت، افزایش مصرف، بهرهبرداری بیرویه و توزیع نامتوازن منابع است؛ عواملی که با تغییرات اقلیمی و خشکسالی طولانیمدت تشدید شدهاند. سوءمدیریت و فساد دولتی نیز نقش داشته است: شرکت سپاسد وابسته به سپاه پاسداران – که در حوزه سدسازی فعالیت میکند – بهجای حفاظت از منابع و محیطزیست، قدرتطلبی و سودجویی را در اولویت قرار داد. برخی در ایران از سپاسد و همکارانش با عنوان «مافیاى آب» یاد میکنند.
در این خصوص رجوع کنید به: چطور مافیای آب ایران را ویران می کند
از دهه ۲۰۱۰، مقامات ایرانی و سازمان ملل، این وضعیت را «بحران» نامیدند. در سال ۲۰۱۳، عیسی کلانتری، وزیر پیشین کشاورزی، گفت که کاهش منابع آب تهدیدی بزرگتر از دشمنان خارجی یا اختلافات سیاسی داخلی است و میتواند ایران را در آینده غیرقابل سکونت کند. یکی از نشانههای آشکار بحران، دریاچه ارومیه بود که با وجود یک دهه تلاش برای احیا، همچنان کوچکتر میشد.
در تهران شرایط حتی وخیمتر است: سال گذشته بارندگی در تهران ۴۲ درصد کمتر از متوسط بلندمدت بود، درحالیکه مصرف آب رکورد زد. استان تهران در میانه یک خشکسالی پنجساله است؛ دورهای که قبلاً معمولاً پس از دو سال خشکی، یک سال پربارش داشت.
پیامدها
در تیرماه، پزشکیان هشدار داد که این بحران میتواند ۱۵ میلیون جمعیت تهران را وادار به ترک شهر کند. اما در مناطق شمالی و ثروتمند پایتخت، زیرساخت بهتر، شبکه توزیع پیشرفته و ذخایر بیشتر، شدت بحران را کاهش داده است؛ امری که نابرابریهای اجتماعی را نشان میدهد. برخی از ساکنان این مناطق برای مصارف شخصی مانند استخر، شستن خودرو و آبیاری باغچه، تا ده برابر متوسط یک خانواده معمولی آب مصرف میکنند.
در دو دهه گذشته، بحران به کاهش تولید کشاورزی و مهاجرت گسترده از روستاها به شهرها منجر شده است. در تهران و دیگر شهرها، این مهاجرتها زیرساختها را تحت فشار قرار داده، حاشیهنشینی را گسترش داده، مشکلات زیستمحیطی و بهداشتی مانند آلودگی هوا و ترافیک را تشدید کرده و درنهایت بیثباتی اجتماعی را افزایش داده است.
این بحران همچنین به اعتراضهای بزرگ دامن زد؛ از جمله در اصفهان و خوزستان در سالهای ۲۰۱۸، ۲۰۲۱ و ۲۰۲۵ که مستقیم از کمبود آب نشئت گرفته بودند. نارضایتی عمومی در استانهای حاشیهای و محروم مانند خوزستان بیشتر بود؛ زیرا دولت آب این مناطق را برای جبران کمبودِ استانهای مرکزی و برخوردار، منحرف و منتقل میکرد.
در تیرماه، یک استاد دانشگاه هشدار داد که کشور فقط چند هفته تا کمبود آب آشامیدنی فاصله دارد؛ او نبود هماهنگی نهادی در سطح دولت را مانع اصلی حل بحران دانست. یک نظرسنجی در شهریور نشان داد ۷۵ درصد ایرانیها بحران را نتیجه سوءمدیریت و ناکارآمدی میدانند، نه عوامل طبیعی یا تحریمها.
راهحلهای موقتی برای مشکلی بلندمدت
تا امروز، دولت عمدتاً با اقدامات کوتاهمدت و اضطراری با بحران مقابله کرده است؛ اقداماتی مانند: سهمیهبندی و واردات آب، تعطیلی ادارات، افزایش تعطیلات عمومی، تعلیق برخی خدمات و جریمه مصرفکنندگان پرمصرف
درعینحال، بسیاری از خانهها و کسبوکارهایی که فشار آبشان کم یا صفر است، ناچار به خرید یا اجاره مخزن آب شدهاند. دولت نیز همچنان درباره تخلیه احتمالی تهران فکر میکند و در برخی محلهها، قطع دورهای آب را اجرا کرده است.
توسعه شبکه فاضلاب تهران و دیگر شهرها سالهاست مطرح است، اما کمبود بودجه، رشد سریع شهرنشینی و حتی دزدی دریچههای فاضلاب باعث تأخیر شده است.
در فروردین امسال، مقامات اعلام کردند خانوارهایی که پس از هشدارها همچنان پرمصرف باشند، با قطع ۱۲ ساعته آب روبهرو خواهند شد. با این حال، هیچیک از این اقدامات نتوانسته بحران را مهار کند؛ نه از سمت کاهش مصرف و نه از سمت افزایش عرضه.
راهحلهای واقعی
تا زمانیکه دولت راهحلهای پایدار و عقلانی که به ریشههای بحران میپردازد ارائه نکند، همه اقدامات فعلی فقط نقش چسب زخم خواهد داشت.
راهحلها باید شامل موارد زیر باشد:
هماهنگی بیننهادی و تدوین یک استراتژی ملی مدیریت آب و محیطزیست
تشکیل تیمهای بازرسی برای جلوگیری از برداشت بیرویه از چاههای مجاز و بستن چاههای غیرمجاز
ایجاد بازار آب در برخی مناطق
ساخت شهرهای اسفنجی با کفپوشهای نفوذپذیر برای جذب باران
همچنین دولت میتواند مشوقهایی برای استفاده از تجهیزات کممصرف در خانهها، کارخانهها و مزارع ارائه دهد:
ماشین ظرفشویی، دوش، توالت کممصرف
سامانههای پایش، تصفیه و بازیافت آب
تعمیر سریع نشتیها
کنتورهای هوشمند
فضای سبز سازگار با کمآبی و استفاده از آب باران
در سطح جامعه نیز دولت باید افراد و گروههایی را که بیشترین آسیب را از بحران میبینند در برنامهریزی و اجرا مشارکت دهد. مثلاً انجمنهای محلی میتوانند مدیریت منابع آب را در سطح منطقه برعهده بگیرند.
کوتاه سخن اینکه برای ایران، یافتن و اجرای سیاستهای درست بسیار حیاتی است؛ زیرا بحران آب تقریباً همه ابعاد زندگی کشور را تحت تأثیر قرار داده و پیامدهای فاجعهباری برای آینده دارد. در عصر تشدید تغییرات اقلیمی و گرمایش جهانی، بحران ایران باید هشداری جدی برای دیگر کشورهایی باشد که با مشکلات مشابه روبهرو هستند.
بحران بزرگ آب در ایران؛ پیامد دههها سیاستگذاری اشتباه
ایران امسال با کمبود آب بیسابقهای روبهروست؛ کمبودی که آیندهٔ قابلسکونتبودن کشور را زیر سؤال برده است. شمار زیادی از سدها تقریباً خالی شدهاند، ساکنان تهران با احتمال تمامشدن آب در چند هفتهٔ آینده مواجهاند، و حتی رئیسجمهور از ایدهٔ تخلیهٔ تهران سخن گفته است، هرچند مشخص نیست میلیونها نفر باید به کجا بروند.
کاهش شدید بارندگی و خشکسالی پنجسالهٔ اخیر، ایران را به این نقطهٔ خطرناک رسانده است. اما ریشهٔ بحران، به سیاستهای اشتباه چند دههٔ گذشته برمیگردد؛ سیاستهایی که برای تقویت کشاورزی و خودکفایی غذایی اتخاذ شدند، اما نتیجهاش مصرف تقریباً همهٔ منابع آبی کشور بوده است.
دولت ایران تضمین خرید برخی محصولات ــ از جمله محصولات پرمصرفِ آب مانند برنج و سیب ــ را داده، کود و نهادههای کشاورزی را یارانه داده و وامهای ارزان برای کشاورزان فراهم کرده است. همچنین اجازهٔ حفر چاههایی داده شد که سفرههای زیرزمینی را در مناطق خشک و نیمهخشک تخلیه کرد. حتی در مواردی که حفر چاه غیرقانونی بود، دولت نتوانست جلوی چاههای غیرمجاز را بگیرد.
این سیاستها باعث شدند سطح زمینهای آبی کشور پس از انقلاب ۱۳۵۷ تقریباً دو برابر شود و به بیش از ۲۲ میلیون جریب (حدود ۹ میلیون هکتار) برسد.
نیمـا شکری، مدیر مؤسسهٔ ژئو-هیدروانفورماتیک دانشگاه فنی هامبورگ، میگوید: «دولت در واقع سرمایهٔ طبیعیاش ــ آب، حاصلخیزی خاک، و توان زیستمحیطیاش ــ را فروخت تا خروجی کوتاهمدت به دست بیاورد.»
در داخل ایران برخی منتقدان از مسئولان میخواهند نگاهشان به کشاورزی را کاملاً بازنگری کنند و این بحران را نشانهٔ ضرورت تغییرات اساسی بدانند. اما برخی کارشناسان میگویند چنین تغییری نیازمند تحولهای عمیق در روابط ایران با جهان خارج است.
کشاورزی هنوز شغل حیاتی در ایران است، چون کشور بهدلیل تحریمهای غرب و محدودیت در توسعهٔ صنعتی، نتوانسته اقتصاد خود را متنوع کند. طبق آمار «پروژهٔ ایران ۲۰۴۰» دانشگاه استنفورد، بخش کشاورزی در دورههایی یکچهارم اشتغال کشور را تشکیل داده است.
عیسی کلانتری، وزیر اسبق کشاورزی و رئیس سابق سازمان محیط زیست، در مناظرهای در یوتیوب گفت: «ما بهخاطر مسائل سیاسی بینالمللی، محیطزیست را نابود میکنیم و حق نسلهای بعد را مصرف میکنیم. چه کسی گفته باید با تمام دنیا در جنگ باشیم؟»
وقتی چاهها خشک میشوند
نتایج این سیاستها را میتوان در تجربهٔ «سجاد» دید؛ کشاورزی که خانوادهاش در دامنههای زاگرس در جنوب مرکزی ایران، روی ۷۰ جریب زمین سیب و انگور میکارند.
او میگوید خانوادهاش بهخاطر تشویق دولت احمدینژاد ــ رئیسجمهور وقت ــ به کاشت سیب روی آوردند، چون دولت آن زمان وام و نهال رایگان میداد. همچنین دولت اجازهٔ حفر چاههایی را داد که پیش از آن ممنوع بود.
منتقدان احمدینژاد او را متهم میکنند که با منابع آب کشور بیپروا برخورد کرد، زیرا در دوران او تعداد چاههای مجاز و غیرمجاز بهشدت افزایش یافت. خانوادهٔ سجاد نیز چاهی حفر کردند، اما تنها پس از یک سال و نیم خشک شد.
حاکمان ایران سالهاست استدلال میکنند که نمیتوان برای تأمین غذا به جهان اعتماد کرد؛ بهویژه پس از حمایت غرب از عراق در جنگ ایران و عراق در دههٔ ۱۳۶۰.
آقای خمینی گفته بود: «کشاورزی باید اساس همه چیز باشد.»
آقای خامنهای نیز بارها از ضرورت خودکفایی غذایی سخن گفته است تا کشور وابستهٔ «زورگویان جهان» نباشد.
کاوه مدنی، کارشناس آب و معاون سابق سازمان محیط زیست که پس از فشار تندروها در ۲۰۱۸ از کشور خارج شد، میگوید: «در اقتصاد تحریمی و حالت مقاومت، حکومت فقط میتواند منابع را برای ایجاد شغل بسوزاند. وقتی نتوانی اشتغال صنعتی یا خدماتی ایجاد کنی، اقتصاد از آب جدا نمیشود.»
طبق مقالهای از پروژهٔ ایران ۲۰۴۰، ایران سالانه بیشتر از کل منابع آب تجدیدپذیرش مصرف میکند و ۸۰ تا ۹۰ درصد مصرف آب کشور مربوط به کشاورزی است. ایران جزو بالاترین کشورها در مصرف آبهای زیرزمینی است؛ زمین نشست میکند و خاک شورتر میشود.
خشکسالی تاریخی
تغییرات اقلیمی هم بحران را تشدید کرده است. بارندگی کاهش یافته و منابع آب تجدیدپذیر را کوچکتر کرده است. امسال خشکسالی بسیار شدید بوده است. رسانههای داخلی گزارش دادهاند که ظرفیت ۳۲ سد کشور زیر ۵ درصد است و بارش ۵۳ روز نخست پاییز ۸۳ درصد کمتر از میانگین بلندمدت بوده است.
کاوه مدنی میگوید: «در تاریخ اخیر هیچگاه خشکسالی با این شدت و طول نداشتیم. نمیتوانیم نقش خشکسالی را نادیده بگیریم.»
اما کارشناسان تأکید میکنند خشکسالی فقط مشکلات بنیادی را بدتر کرده است.
محسن مسگران، پژوهشگر دانشگاه کالیفرنیا و از نویسندگان مقالهٔ استنفورد میگوید: «تغییر اقلیم نقش دارد، اما نمیتواند این ابعاد بحران را توضیح دهد. مشکل اصلی، سیاستهاست.»
مسئولان ایرانی معمولاً بر تاریخیبودن خشکسالی تأکید میکنند یا از «راهحلهای تکنولوژیک» حرف میزنند و نه اصلاحات اساسی.
به گفتهٔ مسگران، حتی اگر دولت بخواهد کشاورزی را کوچک کند و خطر از دسترفتن میلیونها شغل را بپذیرد، مشروعیت کافی برای این کار ندارد.
طی ۱۵ سال گذشته اعتراضات اقتصادی زیادی رخ داده و برخی نیز مستقیماً دربارهٔ سیاستهای آبی بودهاند. با وجود بحران شدید آب، تابستان امسال فقط اعتراضات پراکنده دیده شد و نه اعتراضات گسترده.
با این حال دولت همچنان به خودکفایی غذایی پایبند است. سال گذشته مجلس طرح پنجسالهای تصویب کرد که هدف آن تولید داخلی ۹۰ درصدِ محصولات اساسی مانند گندم، برنج، گوشت و شکر است.
پیمان فلسفی، نایبرئیس کمیسیون کشاورزی مجلس، در همان مناظرهٔ یوتیوب گفت ایران میتواند به فناوری چین تکیه کند و بهرهوری کشاورزی را افزایش دهد. او همچنین حملهٔ اسرائیل به ایران در جنگ اخیر و گرسنگی فلسطینیها در غزه را مثال زد و گفت: «امروز کشاورزی و غذا تبدیل به سلاح شدهاند.»
محصولات در حال نابودی و چاههای عمیقتر
در جایی که دولت حاضر به تغییر مسیر نیست، طبیعت ممکن است حرف آخر را بزند.
خانوادهٔ سجاد اکنون آب باغها را با تانکر از آب شهری تأمین میکنند. او میگوید هفتهای حدود ۸۵۰ گالن (حدود ۳۲۰۰ لیتر) آب مصرف میکنند، اما باز هم کافی نیست: «آب میدهیم، اما هر چقدر آب بدهیم زمین باز هم آب بیشتر میخواهد. زمین خشک است.»
امسال محصول سیبشان کاملاً از بین رفت؛ بارش کم بود و سیبها کوچک و بیکیفیت شدند. نیمی را به آشنایان دادند و بقیه را خوراک بزها کردند. پدرش قصد دارد درختها را قطع و محصول دیگری جایگزین کند، مگر اینکه بارندگی خوبی بیاید.
سجاد شغل دوم گرفته تا هزینههای زندگی را تأمین کند.
در شمال نسبتاً پرباران ایران نیز اوضاع بهتر نیست. حسن، کشاورز گندم در گیلان، میگوید سه سال اخیر دیگر بارانِ جمعآوریشده برای آبیاری کافی نیست و شرکتهای بیمه نیز بیمهٔ گندم را متوقف کردهاند: «کشت گندم در حال نابودی است.»
فرهاد، کشاورز اهل تاکستان میگوید قطع برق ــ که بهدلیل کاهش برقآبی رخ داده ــ چاههای برقی را از کار انداخته و محصولش کم شده است.
او میگوید که سفرهٔ آب زیرزمینی منطقه بهشدت پایین رفته است:
۲۰ سال پیش در عمق ۲۵ تا ۳۰ متری به آب میرسیدند؛ اکنون مجبورند تا عمق ۱۵۰ متری (حدود ۵۰۰ فوت) حفاری کنند.
فرهاد میگوید: «تقریباً همه میگویند دو سه سال دیگر اصلاً آبی نخواهیم داشت.»
ایران نمیتواند از بحرانهای تهران فرار کند
چندی پیش، رئیسجمهور ایران، مسعود پزشکیان، هشدار داد که بهزودی ممکن است تهران نیاز به تخلیه یا حتی انتقال پایتخت داشته باشد؛ چون شهر با کمبود شدید آب روبهروست. این حرفها باعث نگرانی مردم شد. البته این اولین بار نیست که مسئولان از انتقال پایتخت صحبت میکنند.
این بحث بارها مطرح شده است؛ معمولاً بعد از زلزلههای بزرگ—مثلاً پس از زلزله رودبار-منجیل در سال ۱۳۶۹ یا بم در سال ۱۳۸۲— تلفات سنگین باعث شد مقامها درباره خروج پایتخت از تهرانِ زلزلهخیز حرف بزنند. حالا بحران آب، این تهدید را فوریتر کرده است. علاوه بر آب و گسلها، آلودگی شدید هوای تهران که هر سال شهر را تعطیل میکند، خودش دلیل دیگری برای مهاجرت احتمالی است. اما چه آب، چه زلزله، چه آلودگی: انتقال تهران یا جابهجایی پایتخت—مثلاً به مکران—بیشتر یک خیالپردازی است تا یک راهحل.
بهجای دنبال کردن چنین طرحهای بزرگی، مسئولان باید با ریشه مشکل روبهرو شوند: دههها مدیریت غلط، فساد و برداشت بیرویه از منابع آب که این بحران را ساختند.
تهران در لبه پرتگاه
کمبود آب و شبکه فرسوده تأمین، تهران را به وضعیتی خطرناک رسانده است. فرونشست زمین، ساختار شهر را سست کرده و آن را شکننده ساخته است. یک زلزله بزرگ میتواند فاجعهآمیز باشد: نابودی زیرساختها، تلفات سنگین و فلج شدن مرکز اداری کشور در زمانی که ایران احتمالاً با چند بحران همزمان روبهرو خواهد شد.
گری سیک، کارشناس باسابقه در امور ایران و عضو شورای امنیت ملی آمریکا، سالها پیش هشدار داد که وقوع همزمان زلزله شدید و خشکسالی در تهران میتواند ایران را وارد هرجومرجی بزرگ کند.
ریشه بحران: حاکمیت و سوءمدیریت
حاکمیت ایران بخش بزرگی از مشکل است. در دهههای گذشته، سیاستهای آبی عملاً به دست سپاه و یک «مافیای آب» افتاده که از ساختوساز سدها و انتقال بیرویه آب سود میبرند؛ بدون اینکه به علم یا محیطزیست توجه کنند.
شهردارهای تهران بهجای توجه به عقل و منطق، به توسعه بیحد و مرز شهر چسبیدند. نمونهاش غلامحسین کرباسچی (۱۳۶۹ تا ۱۳۷۷) است که تهران را بسیار گسترش داد، در حالی که شهر نه آب دارد، نه خاک پایدار، نه هوای سالم و نه امنیت لرزهای لازم برای چنین رشدی.
اصلاح این وضعیت یعنی شکستن همین شبکههای رانت و فساد و اجرای واقعی قوانین؛ کاری که ساختار سیاسی ایران توان انجامش را ندارد، چون منافع مالی عمیقی پشت آن است.
سابقه دیرینه نادیدهگرفتن هشدارها
بحث انتقال پایتخت قبل از انقلاب هم در حد حرف مطرح میشد و بعد از انقلاب، با هر زلزله یا حتی شایعه زلزله دوباره زنده می شد. در دهه ۱۳۶۰، مانوئل بربریان—زمینشناس ارمنی-ایرانی—اولین کسی بود که به طور علمی ثابت کرد تهران روی چند گسل فعال نشسته و با تهدیدی جدی روبرو است.
نتایج تحقیقات او نشان میداد بخش بزرگی از تهران نباید ساخته میشد و میلیونها نفر در خطرند. اما مقامها هشدارها را جدی نگرفتند و شهر به رشد روی گسلها ادامه داد.
در دهه ۱۳۶۰ ایران مقررات مقاومسازی زلزله تدوین کرد، اما فساد شهری و فروش تراکم باعث شد بسیاری از این مقررات عملاً بیاثر شوند. ساختمانهای قدیمی تقویت نشدند و هزاران ساختمان جدید بدون مقاومت کافی ساخته شدند.
در دوران کرباسچی، شهر سریعاً گسترش یافت و از ۱۸۲ مایل مربع در سال ۱۹۹۱ به ۲۳۹ مایل مربع در سال ۲۰۰۰ رسید. برجها روی خاکهای سست و نزدیک گسلها ساخته شدند؛ مصرف آب چند برابر شد؛ سدسازی و حفر چاه ادامه یافت؛ و مسئولان مدعی بودند آب تهران هیچوقت تمام نمیشود.
نتیجه این اقدامات آن بود که تهران سالبهسال نشست کرد، لولهها ترکیدند، مسیرهای آب نشت کردند و ساختمانها آسیب دیدند.
امروز طبق گزارش کارشناسان ایرانی، اگر واقعاً مقررات رعایت میشد، خطر تهران بسیار کمتر بود. اما حالا بیش از ۱۲هزار پلاک ساختمانی روی گسلها قرار دارند و حدود ۱۰۰۰ ساختمان از اینها ۱۲ طبقه یا بیشتر هستند.
جذابیت مالی «انتقال پایتخت»
در چنین شرایطی طبیعی است که بحث جابهجایی پایتخت دوباره مطرح شود. اما این طرح برای برخی پیمانکاران—بهویژه قرارگاه خاتم سپاه—یک منبع درآمد است.
سال گذشته وزیر کشور سابق، احمد وحیدی، هزینه انتقال پایتخت را حدود ۱۰۰ میلیارد دلار اعلام کرد. این عدد پر از پروژههای ریز و درشت است: مطالعات، نقشهها، زیرساختها، خطوط حملونقل، مسکن، آب، برق و دهها قرارداد مشاورهای. حتی اگر انتقالی انجام نشود، همین پروژهها میتواند سالها پول به جیب شبکه پیمانکاران بریزد.
جابجایی ۱۴ میلیون نفر از تهران و حومه عملاً غیرممکن است. بحران آب همین حالا کشور را تحت فشار گذاشته و هیچ منطقهای ظرفیت اسکان، کار، خدمات و آب این جمعیت را ندارد.
طبق گفته یک منبع داخلی، حتی در بهترین حالت، تخلیه اضطراری شاید فقط برای ۱ میلیون نفر ممکن باشد—آن هم موقت—و تازه این افراد باید نگران دزدی و تخریب خانههایشان باشند.
راهحل واقعی چیست؟
نه تخلیه تهران و نه انتقال پایتخت پاسخ نیستند. نظریه انتقال به مکران هم غیرواقعی است؛ منطقهای بسیار گرم، خشک و توسعهنیافته که خودش روی یک ناحیه لرزهخیز بزرگ قرار دارد و میتواند زلزلههای ۸ ریشتر به بالا و سونامی ایجاد کند.
راه نجات تهران از بحران آب در گرو کاهش مصرف، استفاده دوباره از آبهای خاکستری، ترمیم شبکه آب و لولههای فرسوده و تقویت سفرههای زیرزمینی، نهفته است.
برای کاهش خسارات زلزله نیز باید ساختوساز در نزدیکی گسلها ممنوع شود، ساختمانهای قدیمی و مهم تقویت گردند، بیمارستانها، پلها و خطوط آب، مقاوم شوند و یک برنامه اضطراری واقعی با مسیرهای تخلیه و تمرینهای منظم تدوین گردد.
اینها روی کاغذ ساده هستند؛ مشکل اینجاست که ساختار فعلی حکومت اجازه اجرای واقعی آنها را نمیدهد.
چرا امکان اصلاح نیست؟ زیرا حکومت زیر فشار اقتصادی ناشی از تحریمهای خودساخته است؛ بدون تغییر در سیاست خارجی و برنامه هستهای، نه سرمایهگذاری جدی خواهد آمد و نه وام خارجی و نیز اینکه فساد گسترده و تصمیمگیریهای کوتاهمدت، هر اصلاحی را ناممکن میکند.
در نتیجه، سیستمی که این بحران را ایجاد کرده است، نمیتواند آن را حل نماید.
برای مطالعه بیشتر در این زمینه رجوع کنید به:
در ایران، طبیعت کاری میکند که تحریمها و حملات هوایی نتوانستند


نظر شما