twitter share facebook share ۱۳۹۵ آبان ۲۴ 934

یکی از درس ها و پیام های امام حسین در کربلا درس تعامل سازنده و مذاکره در چارچوب موازین بود. امام حسین در شب تاسوعا عمر سعد را به مذاکره دعوت کرد، خواست با دنیا اتمام حجت کند تا نتیجه رویارویی آنان به جنگ ختم نشود.

این جملات بخش هایی از سخنرانی حسن روحانی در اجتماع مردم زنجان است، سخنانی که واکنش های بسیاری را در جریان اصولگرایی کشور به دنبال داشت. صفار هرندی سخن ریس جمهور را دعوت به هوای نفس دانست و احمد پناهیان اظهار داشت که اگر تنها یک نفر از زنجانی ها این ادعا را باور کرده، در ذهنش تردید ایجاد شود، گوینده سخن در خون امام حسین شریک است.

با این پیش زمینه بود که وقتی حجت الاسلام سروش محلاتی در جلسه عزاداری سیدالشهدا از مذاکرات امام حسین با عمر سعد سخن گفت، مورد هجمه شدید خبرگزاری های اصولگرا و تاریخ پژوهان این طیف قرار گرفت. امری که موجب شد تا وی در گفتگو با روزنامه شرق با تکیه بر مدارک و شواهد تاریخی به توضیح و تبیین بیشتر سخنان خود بپردازد.

آنچه در ذیل می خوانید چکیده ای است از گفتگوی خبرنگار روزنامه شرق با حجت الاسلام سروش محلاتی:

 

بحث مذاکره موضوعی نیست که در برخی منابع نوشته شود و برخی بخواهند آن را انکار کنند. بلکه طبق قول همه منابع، ملاقات‌هایی بین امام حسین(ع) و عمر بن سعد وجود داشته است. منبعی که من در این مسئله به آن مراجعه کردم، تاریخ «ابی مخنف» است که با یک فاصله زمانی ۶۰، ۷۰ ساله از واقعه کربلا نوشته شده است.

اما بحث اینجاست که در این ملاقات‌ها چه چیزی اتفاق افتاده و چه صحبت‌هایی طرح شده است. از آنجا که این ملاقات ها خصوصی و محرمانه برگزار شده است و از امام حسین(ع) نیز نقل قولی صورت نگرفته است، تنها منبع در اختیار، نقل قول عمربن سعد می باشد

اما برخی با توجه به فاسق بودن عمربن سعد هر آنچه را وی بازگو نموده رد می کنند، حال آنکه آیات قرآن ما را به تحقیق در مورد خبر فاسق و کسب اطلاع از صحت گفته های وی فرا می خواند.

در اینجا قرائنی وجود دارد که حاکی از صحت سخنان عمربن سعد است. نکته اول آنکه گزارش ها و اسنادی که از سوی کارگزار برای مافوق نوشته می شود تا وی بر آن اساس تصمیم گیری کند، به میزان زیادی قابل اعتماد است؛ زیرا مخاطب این سخنان مردم نیستند و لذا تصور قصد فریبکاری در گوینده نمی رود. عمر بن سعد از طرف عبیدالله مأمور است و براین‌اساس به عبیدالله گزارش می‌دهد که من با حسین بن علی صحبت کردم و به این توافقات رسیدیم، آیا شما این توافقات را قبول می‌کنید یا نه.

نکته دوم؛ وجود قرائن و شواهد دیگری است که به تأیید موضوع کمک می کند. برای نمونه براساس نقل تاریخ‌های قدیم و معتبر، عده زیادی از اصحاب عمر بن سعد شب عاشورا و روز قبل از آن به سپاه امام حسین(ع) ملحق شدند؛ در کتابهای «امامت و سیاست»، «عقد الفرید» و «تاریخ دمشق» ذکر شده که این افراد به سپاه امام پیوستند و استدلال آنها این بود که ما منتظر بودیم تا ببینیم عبیدالله چه جوابی به پیشنهادهای امام حسین(ع) می‌دهد. حالا که همه پیشنهادهای او را رد کردند، این جنگ، جنگ نامردی است و ما حاضر نیستیم این کار را بکنیم.

این مسئله درباره «حربن‌یزید ریاحی» هم آمده است. در تاریخ گفته شده، وقتی حر تصمیم گرفت سپاه عبیدالله را رها کند، گفت‌وگویی با عمربن‌سعد داشت. در آن گفت‌وگو حر به عمر گفت: چرا تو پیشنهادهای حسین‌بن‌علی را قبول نمی‌کنی؟ «حر» بعد از اینکه به امام حسین(ع)ملحق شد، باز هم خطاب به سپاه عمر، سخنانی را ایراد کرد و گفت: «ایها الناس الا تقبلون من حسین خصله من هذه الخصال التی عرض علیکم فیعافیکم الله من حربه و قتاله؟» یعنی: «شما حاضر نیستید یکی از پیشنهادهای حسین‌بن‌علی را بپذیرید تا جلوی جنگ گرفته شود». بنابراین از این گفتگوها اینگونه استنباط می‌شود که امام باید پیشنهادهایی را مطرح کرده باشد.

یکی دیگر از استدلالات مخالفان آن است که سخن امام حسین خطاب به عمربن سعد همراه با تندی و پرخاش بوده و لذا این گفتگو به منظور جلوگیری از بروز جنگ انجام نشده است.

اینجا دو نکته مطرح می‌شود؛ نخست آنکه آیا اخبار حاکی از رفتار تند و پرخاش گونه امام صحیح است یا خیر؟ که در جواب باید گفت در منابع اولیه مثل تاریخ طبری این مطلب نیست و در منابع متأخر آمده است؛ نکته دوم؛ فرض کنید این خبر صحیح باشد، بین این دو مطلب منافاتی نیست. عمربن‌سعد نقش واسطه و پیک عبیدالله را بازی می کرد و از خود اختیاری نداشت، لذا امام از این منظر با او صحبت می‌کند که این پیام‌ها را به مقام بالاتر برساند. از منظر دیگر امام در حال توبیخ اوست و می گوید حال که در کار گفتگو به نتیجه نمی رسیم، تو چرا خود با اینها هستی؟ آیا دنیا و حکومت ری آنقدر در دید تو با ارزش است که حاضری خون افراد مظلوم را بریزی، از این کار دست بردار که جز آتش دوزخ حاصلی برایت ندارد. بنابراین امام حسین در هر دو زمینه تلاش خود را نمودند.

شبهه سوم آن است که گروهی انجام مذاکره را در تضاد با حرکت انقلابی سیدالشهدا می دانند؛ آری! امام حسین(ع) برای انقلاب حرکت کرد و این محل تردید نیست. ولی به فرموده علامه طباطبایی وقتی حادثه کوفه اتفاق افتاد و مردم کوفه عقب‌نشینی کردند، حرکت امام از تهاجمی به تدافعی تغییر پیدا کرد؛ چراکه زمینه اقدام عمومی با عهدشکنی مردم کوفه از بین رفت.

ما در شرایطی که امام بعد از وضعیت کوفه قرار گرفتند، صحبت می‌کنیم، نه در ابتدای حرکت امام. این دو را نباید با یکدیگر مقایسه کرد. حرکت‌های سیاسی، اجتماعی، انقلابی و حتی نظامی در مقاطع مختلف به صورت یک حرکت ممتد و یکسان نیستند. دشمن مردم را به سمت خود جلب کرده است و بر اثر تهدید و تطمیع مردم عقب‌نشینی کردند و امام حسین(ع) هم تنها مانده است. بنابراین اصل حرکت امام حسین(ع) انکار نمی‌شود؛ بلکه به اقتضای شرایط و امکاناتی که به تازگی دارد، دیگر به آن شکل امکان اجرای طرح وجود ندارد؛ اینجاست که امام پیشنهادهای خود را به عمربن سعد عرضه می کند؛ پیشنهاد اول این است که اجازه دهید من برگردم و پیشنهاد دوم این است که بگذارید من به یک نقطه دوردست بروم.

تعبیری که شیخ طوسی دارد این است که می‌گوید: بعد از اینکه سپاهیان حر آمدند، حضرت فرمودند که بگذارید ما برگردیم اجازه ندادند، امام حسین(ع) گفتند: «به کوفه و مکه که اجازه نمی‌دهید، من به طرف شام حرکت می‌کنم و می‌روم نزد یزید تا ببینم چه می‌شود». بنابراین امام پیش از ملاقات با عمربن سعد حرکت خود را به سوی شام آغاز کرده بود؛ عبارت این است: «ثم الحر و منعه من الانصراف و سامه ان یقدم علی ابن زیاد نازلا علی حکمه فامتنع. و لما رای الا سبیل الی العود و لا الی دخول الکوفه سلک طریق الشام سائرا نحو یزید لعلمه ع بانه علی مابه ارق من ابن زیاد»

اینجا یک سؤال مطرح می‌شود که چه فرقی می‌کند حضرت تسلیم عبیدالله شود یا نزد یزید برود؟ پاسخ این است که درباره یزید، بحث تسلیم‌شدن مطرح نبود. امام گفت می‌روم با او (یزید) صحبت می‌کنم. حضرت می‌دانست که یزیدبن معاویه نسبت به عبیدالله‌بن زیاد انعطاف‌پذیرتر و عاطفی‌تر است .ممکن است حضرت به آنجا بروند به توافقی برسند و بیعت هم نکنند. یعنی امام حسین(ع) او را مجاب کند که به من کاری نداشته باش.

آخرین شبهه ای که مخالفان مذاکره مطرح می کنند آن است که غلام رباب به نام «عقبه بن سمعان» است، می‌گوید: «من همراه امام حسین(ع) بودم تا هنگام شهادت و امام حسین(ع) چیزی در این زمینه که می‌خواهم یزید را ببینم و دستم را در دست او قرار دهم یا کوچ کنم به یکی از سرحدات نشنیدم».

اینکه ایشان چیزی را نشنیده، دلیل بر این نیست که چنین چیزی اتفاق نیفتاده باشد. مهم این است که آیا این نقل، واقعا نقل قابل اعتمادی هست یا نه؟! درباره این غلام، دو روایت وجود دارد؛ یکی اینکه این فرد روز عاشورا فرار کرد و عمربن سعد او را دستگیر نمود و با علم به غلام بودن وی، او را آزاد کرد؛ اما نقل دیگر که علمای ما این نقل را قبول دارند، این است که این غلام، جزء اصحاب امام حسین(ع) بود و روز عاشورا به شهادت رسید و بر این اساس این روایت‌ها که بعدا از او نقل می‌کنند، همه بی‌اعتبار است. شاهد سخن اینکه در حرم امام حسین(ع) در قسمت مدفن شهدا، او هم زیارت می‌شود و در زیارت‌نامه ماه رجب و شعبان که در آن نام تک‌تک شهدا وجود دارد به وی نیز سلام می شود.

نظر شما