این روزها همه سلفی میگیرند. شما چطور؟ دو سال پیش بود که گوگل اعلام کرد دارندگان ابزارهای اندرویدی هر روز ۹۳ میلیون سلفی گرفتهاند، یعنی حدود ۳۴ میلیارد سلفی در سال. یک سال پیش گوگل اعلام کرد که در سال ۲۰۱۵ حدود ۲۴ میلیارد عکس با عنوان سلفی در اینترنت بارگذاری شده است. این یعنی این که همهی سلفیهایی که گرفته میشود، لزوما به اشتراک گذاشته نمیشود. اینستاگرام، که فقط یکی از شبکههای اجتماعیِ اشتراکگذاری عکس محسوب میشود، اکنون حامل بیش از ۳۰۰ میلیون عکس است که با تگ سلفی و مانند آن مشخص شدهاند. برای تخمین زدن کل سلفیها کافی است در نظر داشته باشید که اینستاگرام تا سال ۲۰۱۴ فقط دربردارندهی ۸ درصد از سلفیهایی بود که در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشته میشد. اسنپچت، یک شبکهی اجتماعی محبوب دیگر برای اشتراک گذاری عکس، در هر ماه بیش از ۳۰۰ میلیون کاربر فعال دارد.
این ارقام سرگیجهآورتر میشود وقتی که بدانیم مردم در روز چند بار به موبایل خود سر میکشند و تا چه حد با آن درگیرند. اگر به چند میلیون یا چند میلیارد فکر میکنید، قضایا را دست کم گرفتهاید. فقط بنا به یکی از آمارها در حدود ۳ سال پیش مردم بیش از ۱۰۰ میلیارد بار در روز گوشیهای اندرویدی خود را چک کردهاند که بخش مهمی از آن به بازبینی عکسهایی میگذرد که خودشان بار گذاشتهاند، از جمله بازبینی سلفیهایشان و لایکها و کامنتهایی که پای آنها گذاشته میشود.
اما چرا ما این همه مجذوب سلفی گرفتن و به اشتراک گذاشتن سلفیها شدهایم؟ این پرسش٬ یک پاسخ ندارد. پاسخها از ساده تا پیچیده تغییر میکنند.
چشمانداز فلسفی
پاسخهای پیچیدهتر (و شاید مبهمتر) را فیلسوفان به میان میآورند. مثلاً اگر به آرای فیلسوفان اگزیستانسیالیست توجه کنیم، آنان میتوانند به مفهوم «اضطراب بشری» متوسل شوند. بنا به نظر ژان پل سارتر، اگزیستانسیالیست فرانسوی نسبتا معاصر، انسان به عنوان موجودی خودآگاه، نسبت به آینده یقین ندارد. این تردید وجودی، و آگاهی از ناتوانی در کنترل زندگی، او را در وضعیت وجودی اضطراب قرار میدهد. در این حال، سلفی را میتوان سازوکاری تعریف کرد که ما با آن سعی میکنیم تا حدی نگرشی را که به ما و زندگیمان وجود دارد کنترل کنیم و به این ترتیب بر اضطراب ناشی از تردید نسبت به خود غلبه کنیم.
فیلسوفان لیبرال ممکن است سلفی گرفتن را ادامهی فرآیند آزادی بیان، و در نتیجه زمینهای برای رهایی گستردهتر بدانند که خود به مدد آزادی بیان لیبرالی فراهم شده است. هر چه باشد، سلفی نشانی است از دموکراتیک شدن فرهنگ که امکان مشارکت افراد بیشتری را در زمینهی تولید محتوای فرهنگی و هنری و دسترسی به آن در پی میآورد. البته فیلسوفان هنر و عکاسی ممکن است پیامد این نوع از همگانی شدن فرهنگ را به خطر افتادن معیارهای زیبایی شناختی مسلط بدانند که در نهایت به نازل شدن ذوق هنری میانجامد.
پستمدرنهایی که با آرای میشل فوکو، دیگر فیلسوف فرانسوی، همدلی دارند، ممکن است به مفهوم «اعتراف» متوسل شوند. فوکو بر این باور بود که اعترافی که مسیحیان نزد کشیش انجام می دادهاند در فرهنگ غربی امروزی از پوستهی مذهبی خود بیرون آمده و درونی شده است. به این ترتیب، اعتراف اکنون نشانی از قدرت اجتماعی است. همان طور که فرد گناهکار با اعتراف سبک میشد و پالایش مییافت و دوباره سر بلند میکرد، اکنون نیز مردم با اعتراف به آنچه در حیطهی خصوصی زندگیشان میگذرد، قدرت مییابند و سر بلند میکنند. از این دید، سلفی گرفتن همچون اعتراف کردن است به این که ما که هستیم و چه میکنیم یا چه کردهایم. به این ترتیب، سلفی اعترافی است در پیشگاه جامعه، اعترافی که به ما امکان میدهد از این طریق وارد روابط قدرت در جامعه شویم.
دیدگاه علمی
از دیدگاه علوم انسانی و اجتماعیِ امروزی موضوع قدری متفاوت است. علوم اجتماعی با مفاهیم ملموستری کار میکنند. مثلا اولین پاسخی که ممکن است در مورد دلایل سلفی گرفتن به ذهن خیلی از مردم برسد یک مفهوم ساده و ملموس است: خودشیفتگی. این نظریهی رایج میگوید آنها که سلفیهای خود را به اشتراک میگذارند خودشیفتهاند. اما این قبیل اظهارنظرها معمولاً هم تصویر سادهای از خودشیفتگی ارائه میدهند هم تصویر سادهای از سلفی. از نظر آنان سلفی یعنی عکسی که ما از خود میگیریم و خودشیفتگی یعنی این که ما خیلی شیفته و شیدای خودمان هستیم.
پژوهشگران علوم اجتماعی هم از همین مفهوم عادی شروع میکنند. اما موضوع برای آنان به این سادگی نیست. آنان برای خودشیفتگی دست کم چهار بعد (خودبسندگی، توجه به ظاهر خود، اقتدارطلبی و نیاز به تمجید) تعریف میکنند و سلفیها را هم در مقولات متعددی جا میدهند (دست کم سه مقولهی اصلی).
با همهی اینها اما، پژوهشها رابطهی نسبتا ضعیفی بین خودشیفتگی و به اشتراک گذاشتن سلفیها نشان میدهند. برخی پژوهشها حاکی است که، برخلاف انتظار، مردان بیشتر از زنان ممکن است به خاطر خودشیفتگی سلفیهاشان را به اشتراک بگذارند.
پژوهشهای دیگری که خودشیفتگی را (به عنوان یک ویژگی شخصیتی) برای توضیح دلایل رواج سلفی کافی نمیدانند از مدلهای پیچیدهتری استفاده میکنند. از جملهی آنها تحقیقاتی است که با استفاده از نظریهی رفتار برنامهریزی شده انجام شده است. این پژوهشها نیز خودشیفتگی را فقط یکی از عوامل توضیحدهندهی میل به سلفی گرفتن و انتشار آن تشخیص دادهاند. این نظریهها به عوامل مهم دیگری هم اشاره می کنند، از جمله به این که افراد باید: ۱) به گرفتن و انتشار سلفی «گرایش» داشته باشند؛ ۲) آن را با «هنجار»های حاکم بر گروه خود همساز ببینند؛ و ۳) امکان «عملی ساختن» (یعنی گرفتن عکس سلفی و انتشار) آن را هم داشته باشند.
مثلاً اگر یک فیلسوف معروف و یک فوتبالیست مشهور به یک اندازه خودشیفته باشند و علاقه داشته باشند آتش خودشیفتگی خود را با انتشار سلفیهای خود فرو بنشانند، آیا به یک اندازه احتمال میرود که سلفی بگیرند و منتشر کنند؟ احتمالا پاسخ ما منفی است. زیرا حدس میزنیم فیلسوف مورد نظر ما، سلفی گرفتن را برای شان خود مناسب نمیداند. شاید فکر کند همکارانش به او طعنه خواهند زد. طعنهزدن در این جا، یعنی مجازات فردی که از هنجار مسلط بر گروه (گروه فیلسوفان) تخطی کرده است. اما در میان فوتبالیستها، سلفی گرفتن و منتشر کردنش کاری است بسیار رایج. بنابراین فوتبالیست مثال ما با سلفی گرفتن در واقع دارد از هنجارهای گروه خود پیروی میکند و به عبارت دیگر این هنجارها او را در این زمینه به جلو میرانند.
از این گذشته همهی افراد برای کار با موبایل به یک اندازه مهارت ندارند و از نحوه کار با شبکههای اجتماعی هم به یک اندازه باخبر نیستند. بماند که همهی آنها هم ممکن است موبایلهای هوشمند در اختیار نداشته باشند تا بتوانند چنین کاری انجام دهند. این جاست که عواملی چون سن و سطح سواد و میزان برخورداری اقتصادی و مانند آن در کار میآید و نقش خودشیفتگی را کمرنگتر میکند.
قرارگرفتن در مرکز جهان
در سال ۲۰۱۴ برای اولین بار تعداد یکی از ابزاهای جدیدی که بشر از آن استفاده میکند از تعداد انسانهای روی زمین جلو زد. این ابزار، موبایل بود. در پرتو تحولاتی از این دست، اکنون جهان جدیدی در حال ساخته شدن است. در واقع، ما با استفاده از امکانات فناوریهای جدید در حال ساختن این جهان جدید هستیم. ما در همین جهان جدید به دنیا میآییم، قواعدش را یاد میگیریم و از هنجارهایش، بیش یا کم، پیروی میکنیم. ابزارهای جدید، سرعت یادگیری و در نتیجه سرعت همهگیری این پدیدهها را افزایش دادهاند. سلفیها به همین ترتیب به سرعت پدیدهای همهگیر شدهاند.
امروزه مردم عادی خیلی بیشتر از افراد مشهور سلفی میگیرند، آن هم نه به عنوان اثری هنری، که گاهی از سر ملال یا سرخوشی یا برای ارتباط با دیگران، برای تبلیغات، برای جلبتوجه و خیلی چیزهای دیگر که در گذشته مورد نظر نبودند، از جمله برای آنکه بر وزن حضور خود در این جهان اضافه کنند. اگر افراد مشهور با شهرتشان این وزن را به دست میآورند، سلفیها وسیلهای هستند برای ما آدمهای عادی که با آن برای خود در این جهان جایی دست و پا کنیم. از این رو، گاهی انگار مهم نیست که ما داریم با خطر، بدبختی یا فاجعه نیز سلفی میگیریم، اگر آن بدبختها یا خطرها یا فاجعهها در مرکز جهان قرار گرفته باشند، من با بودن در قاب آنها خود را در مرکز جهان، یعنی در مرکز توجهات، قرار میدهم و این کاری است که از سلفی برمیآید.
میگویند فلسفهی مدرن با این جملهی رنه دکارت شروع شد که «من می اندیشم، پس هستم». حالا اما، به روزگاری که تلفنهای موبایل در دست مردم جایگزین کتاب میشود، دیر نیست که آنان بتوانند بگویند «من سلفی میگیرم، پس هستم».
*حسین قاضیان
messages.comments