در بعضی از کشورهای اسلامی مردم از حقوق قانونی و شهروندی خود بهره کافی نمیبرند. در این کشورها شهروندان درجه بندی می شوند و درحالیکه برخی، از تمام امکانات بهره مند بوده و حقوق خود را کمال و تمام دریافت می کنند، عده ای دیگر به دلیل نژاد و زبان و مذهب خود مورد تبعیض قرار می گیرند و از بسیاری از حقوق مسلّم خویش محروم می گردند. از این رو یکی از خواسته های اصلاح طلبان در کشورهای اسلامی، تغییر وضع موجود و پاسداشته شدن حقوق شهروندی است.
تبعیض، سلب آزادی و محرومیت مردم از حقوق خود، سبب ایجاد حس نارضایتی در آنان شده و به ایجاد مشکلات اجتماعی، سیاسی و قانونی در جامعه خواهد انجامید؛ بنابراین این مسأله نیازمند توجه و اهمیت دادن از طرف مسؤولین یک دولت است؛ چراکه احقاق حقوق شهروندی، زیر مجموعه «حقوق بشر» بوده و از وظایف و مسؤولیتهای اساسی دولتمردان به حساب میآید.
دایرة المعارف بریتانیا کلمه «شهروندی» را چنین تعریف کرده است: «شهروندی ارتباط بین فرد و دولت در سایه قانون آن کشور است که این ارتباط متضمن رعایت مجموعهای از تکالیف و حقوق میباشد.» گروهی دیگر این مفهوم را تنها به ارتباط بین فرد و دولت محدود نمی کنند و میگویند: «شهروندی رفتاری است که بر تمام افراد ملت تأثیر گذاشته و باعث میشود همه به مفهوم برابری و مساوات اعتقاد پیدا کنند و هیچ دلیل و علتی مانند دین، مذهب، ریشه، نژاد و جنسیت نتواند این برابری را از بین ببرد.»
بنابراین قوانین اساسی همه کشورها، دولتمردان را موظف میدانند که به حقوق شهروندی پرداخته و آنرا محقق سازند. برخی از حقوق شهروندی عبارتند از: تأمین امنیت و استقرار و آرامش برای شهروندان و دفاع از آنان، تضمین آزادیهای عمومی (مانند آزادی سکونت، تملک، کار و نقل و انتقال و جابهجایی)، فراهم ساختن آموزش و بهداشت و رفاه اجتماعی، تأمین خدمات عمومی (مانند وسایل نقلیه و مخابرات و برق و آب)، تحقق بخشیدن به عدالت قضایی و جنایی در بین شهروندان، بیمههای تأمین اجتماعی که در شرایط بیماری، پیری، ناتوانی و معلولیت به کمک شهروندان بشتابد، تأمین محل سکونت مناسب برای هر یک از شهروندان و غیره، که ارگانها و وزارتخانههای یک کشور موظفند به منظور تمهید یک زندگی مطلوب برای شهروندان، به تأمین این احتیاجات بپردازند.
در نگاه و بینش اسلامی، خداوند عزوجل انسانها را آفرید و آنها را در زندگی و احتیاجات خود به یکدیگر مرتبط و وابسته ساخت. حکمت الهی اقتضا کرده است که انسانها در مدیریت امور خویش به سیاستمردان وابسته باشند تا آنها مدیریت امور زندگانی عمومی آنها را به عهده گیرند، بنابراین اگر این رهبران و سیاستمردان نبودند زندگی استوار نمیشد و نظم و ترتیب یک جامعه درهم میریخت.
اسلام دولت را به عنوان خدمتکار ملت برشمرده است؛ در نتیجه اهداف دولت باید در راستای تحقق منافع ملت باشد؛ خواه این منافع مربوط به امور دنیوی بوده یا به آخرت آنها وابسته باشد. به عبارت دیگر منافع، اهداف و خواست مردم باید مورد توجه مسؤولین دولتی و کشوری قرار گرفته و در راستای تحقق آنها تلاش کنند. دولت تنها نمایندهای از جانب ملت بوده و وظیفهاش خدمترسانی به آنهاست؛ از این رو اهداف و منافعی غیر از اهداف و منافع عموم ملت نداشته و در این امر مستقل عمل نمیکند.
اسلام حکومتها، رهبران، پادشاهان، فرماندهان، استانداران و مسؤولین در کشورهای اسلامی را مطابق با مسؤولیتی که دارند به رعایت حقوق شهروندی تشویق و توصیه کرده است: «به راستی که همه شما حافظ و سرپرستید و همه شما جوابگوی مردم زیردست خود هستید، امام و رهبر، سرپرست است و نسبت به زیردستان خود باید جوابگو باشد، مرد در خانواده خود سرپرست است و باید نسبت به زیردستان مسؤولیتپذیر باشد. زن در خانه همسرش سرپرست است و باید مسؤولیت به عهده گیرد، خدمتکار نیز نسبت به اموال کارفرمای خود مسؤولیت دارد و باید به زیردستان خود جواب دهد».
مسؤولیت یک رهبر و رئیس این است که نسبت به مردم خویش احساس وظیفه کرده و جویای احوال و شرایط زندگی آنها شود، در رفع احتیاجاتشان کوشا و برای فراهم نمودن زندگی با عزت برای آنان تلاش کند، در مقابل دشمنان از آنها حمایت و دفاع کرده و از مرزهایشان پاسداری نماید. وی باید در تأمین امنیت و استقرار کوشا باشد و افرادی را در پستهای مربوطه منصوب کند که شایستگی تصدی آن مقام را دارند، از توانایی و مهارت کافی برخوردارند و در حفظ این امانت سعی و تلاش میکنند. رهبر باید دشمنیها و درگیریها را حل و فصل نموده و حق را به صاحبش واگذارد، این کار وی باعث میشود که ظلم و ستم از جامعه ریشهکن شود. او باید ثروت مردم را پاسداری نماید و آن را در راستای منفعت ملت و در جای مناسب هزینه کند؛ همچنین بر کارهای دولتمردان نظارت کامل داشته و انجام وظیفه آنها را مورد بررسی قرار دهد.
امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ در نامه خود به مالک اشتر هنگامی که او را به استانداری مصر منصوب می کند، می نویسد: «خدا را، خدا را (در نظر بگیر) در خصوص طبقات پایین و محروم جامعه که هیچ چارهای ندارند، زمین گیران، نیازمندان، گرفتاران و دردمندان را در نظرآور. همانا در این طبقه محروم گروهی خویشتنداری نموده و گروهی به گدایی دست نیاز برمیدارند.»
حضرت، مالک را در مورد این طبقه امر به پرهیزکاری و تقوا میکند و به او امر مینماید که در رعایت حقوق آنها تمام سعی خود را به کار گیرد. تکرار لفظ جلاله خالق هستی، اهمیت دادن به این موضوع را دو چندان میکند. حضرت به وی یادآور میشود که این افراد قدرت تأمین مایحتاج زندگی خود را ندارند و به گرفتاران که از نداری به وضع ناپسندی دچار شده و دردمندانی که به دلیل معلولیت از کار افتاده شدهاند اشاره مینماید.
سپس میفرماید: «پس برای خدا (خالصانه) پاسدار حقی باش که خداوند برای این طبقه معین فرموده است. چراکه خداوند تو را حاکم و والی بر آنها و حافظ حقوقهای مالی و اجتماعی ایشان قرار داده، تا بتوانی حق هر یک از آنها را به او هدیه کنی. این امانت گرانبها را حفظ کرده و در آن خیانت نکن و در راستای جلب رضایت الهی حقوق آنها را ادا نما و از خشم الهی بترس زیرا آنان گروهی هستند که در مقابل هر آنکس که حقوقشان را پایمال کند توان مقابله ندارند».
همچنین میفرماید: «برای دورترین مسلمانان همانند نزدیکترین آنها سهمی مساوی وجود دارد و تو مسؤول رعایت آن میباشی.» در اینجا دور و نزدیک ممکن است به معنی دوری و نزدیکی مکان سکونت باشد یا دوری و نزدیکی نسبت خویشاوندی و فامیلی به حاکم و والی. بنا بر معنی اول فرقی نمیکند کسی در جایی نزدیک تو زندگی کند یا مکانی دور دست؛ اگر نیازمند است باید حقش را ادا کنی و طبق معنای دوم فرقی نمیکند که شخص از خویشاوندان و نزدیکان و وابستگان تو باشد یا با تو هیچ نسبتی نداشته باشد، در هر دو صورت باید که حقش را ادا نمایی.
حضرت آیتالله العظمی سیدمحمد شیرازی در دایرة المعارف فقه خود تحت عنوان «وظیفه حاکم» مینویسد:
«وظیفه حاکم و حکومت در اسلام عبارتست از: مدیریت امور مردم و شهرها (مدیریتی که به آبادانی و شکوفایی کشور منجر شود)، منافع و مصالح مردم در تمام زمینهها مقدم شمرده شود (ازاینرو لازم است که تعیین نوع حکومت و حاکم با مشورت و انتخابات صورت گیرد)، فروتن و خدمترسان باشد (حکومت پیامبراکرم و امیرمؤمنان علی ـ علیهما السلام ـ بهترین نمونه و الگو در این راستا بهشمار میروند).»
ایشان همچنین در کتاب «فقه جهانی شدن» به مهمترین وظایف حاکم و حکومت در اسلام اشاره کرده، میفرماید: «مهمترین وظیفهای که یک حاکم و حکومت اسلامی برعهده دارد این است که با مردم خود به بهترین و زیباترین نوعی که میتوان با یک انسان برخورد کرد، رفتار نماید. این نوع از برخورد باید در تمام زمینهها به چشم بخورد».
بنابر آنچه گفته شد تمام کشورهای اسلامی مؤظفند که حقوق شهروندی را به خوبی ادا کنند و آزادی های لازم را در اختیار شهروندان و مقیمان کشور قرار دهند. مسؤولین وظیفه خدمترسانی به ملت را داشته و نمیتوانند تحت هیچ شرایطی از آن شانه خالی کنند. آنان در راستای ادای حقوق شهروندی و انجام وظیفه خود، مکلّف به رعایت موارد ذیل هستند:
1. ایجاد یک نظام سیاسی و اجتماعی که بین مردم پیوند ایجاد نموده و گفتمان وحدت ساز را به یک فرهنگ و رفتار تبدیل کند. این نظام باید وحدت کلمه ایجاد نماید و گسست و انشقاق بین ملت را در امور سیاسی از بین ببرد، ارتباط بین افراد جامعه را مستحکمتر نموده و همبستگی اجتماعی را در جامعه به ارمغان آورد.
2. ایجاد دولتی که بر پایه عدالت اقتصادی، برابری، مساوات و همسان بودن فرصتها برای تمامی افراد جامعه بوده و تأمینکننده امنیت و استقرار جامعه باشد.
3. دولتهای تشکیل شده باید به آزادیهای شخصی، فکری، سیاسی و آزادیهای دینی برای اقلیتها احترام بگذارند. در این دولتها باید تمام شهروندان در مقابل قانون همسان باشند و هیچگونه تبعیضی بین آنها گذاشته نشود. تحت لوای این دولت، آزادی به عنوان اصلی از اصول اسلام و ایمان پاسداشته شود؛ زیرا پذیرش دین بدون آزادی و از روی اکراه و اجبار فاقد ارزش است و عقیده انسان باید از روی آزادی، آگاهی و بصیرت شکل گیرد.
انسان در رفتارهای شخصی خود آزاد است مگر اینکه این رفتارها ناقض قانون باشد. همچنین آزادی بیان و کار سیاسی تا آنجاکه به امنیت و استقرار جامعه لطمه نزد باید حفظ شود.
4. به آبادانی زمینها و بهرهوری مناسب از ثروتها و ایجاد تمدن و پیشرفت در کشور اسلامی بپردازند.
نویسنده: جميل عوده ابراهيم
مترجم : محمد منوری
نظر شما