twitter share facebook share ۱۳۹۶ مهر ۲۴ 1939

از خوانندگان این سطور اجازه می خواهم یک بار دیگرآیات زیررا مورد امعان نظر قرار دهیم:

وَ مِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فىِ الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلىَ‏ مَا فىِ قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ(204بقره)

وَ إِذَا تَوَلىَ‏ سَعَى‏ فىِ الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لَا یحُبُّ الْفَسَادَ(205)

وَ إِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْاثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهَادُ(206)

وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَءُوفُ بِالْعِبَادِ(207)

به یقین آیات فوق در مناسبت خاصی نازل شده وبه اصطلاح «شأن نزول» دارد. ولی فقیهان ومفسران گفته اند در تفسیر آیات قرآن، هرگز مورد، مخصص نیست، یعنی نبایست مورد نزول را در تفسیر آیات مخصوص همان مورد دانست. اینک می خواهیم با قطع نظر از موارد و مناسبت های خاص آیات فوق را مورد مطالعه قرار دهیم.

درآیات فوق دو دسته انسانها را در رسیدن به قدرت مورد مقایسه قرار می دهد. دسته نخست کسانی هستند که «یعجبک قوله فی الحیاة الدینا» گفتارش درباره زندگى این جهان آدمی را به شگفتى وا مى ‏دارد!!

این دسته ازشیفتگان قدرت برای دستیابی به آن مبادرت به تبلیغات برای جلب یار و یاور می کنند. در تبلیغات خود چنان وعده می دهند که شنونده رویای شیرین ودلنشینی برای آینده خویش تصور می کند و با قدرت خطابه آرزوها وآمالی را ترسیم می کند که مخاطبین مطمئن می شوند که دستیابی به قدرت برای او همان وتحقق بهشت برین درحیات دنیوی آنان همان. وعده و گفته های این شیفته قدرت افزون بر جذابیت و دلفریبی چنان قاطع و جازم است، که به تعبیر قرآن هیچ کس در خلوص نیت، پاک قلبی، راستی و درستی او اندک تردیدی به دل راه نمی دهد ولی باز هم برای رفع هرگونه تردید «وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلىَ‏ مَا فىِ قَلْبِه» خداوند را برای صدق گفتار و پاکی قلب خویش به گواهی می گیرد و سوگندهای غلاظ و شداد می خورد. به هرحال هرچند در تعبیر قرآن مجید مخاطب پیامبر است ولی ناگفته پیداست که مخاطب همه آدمیانند که به صدق گفتارش مطمئن و حتی خوشنود وخرسند و امیدوار می شوند، به طوری که تنها خداوند از ضمیر و باطن او آگاه است و میداند که او فریبکار و دروغگوست. خدا میداند که او در اظهار دوستیش با مردم نه تنها کاذب که بالاتر واجد دو صفت قلبی و کریه است: اولاً به جای دوستی در قلبش با مردم دشمن است و ثانیاً به جای محبت بسیار کینه توز است. (وهو الدّ الخصام)

این شیفتگان فریبکار با دستیابی به قدرت پرده از باطن پنهان کرده و پوشیده خویش بر می افکنند و چهره شیطانی خود را با کمال وقاحت و بی شرمی و بی رحمی آشکار می سازند. (واذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها ویهلک الحرث والنسل). وقتی به قدرت می رسند به جای آستین بالازدن برای جامه عمل پوشاندن به وعده های دوران تبلیغات به کردارهای زیر دست می یازند:

-به جای آبادانی، برای فساد در زمین نهایت تلاش خود را مصروف میدارند (سعی فی الارض لیفسد فیها)

-کشت، زرع و کشاورزی را یا با فعل مثبت تخریبی و به حراج نهادن فضاهای مشترک بشری ویران و یا با فعل منفی نداشتن برنامه های احیاگرانه خردمندانه، سکوت معامله گرانه و یا ناتوانانه، فضای سبز و سرمایه های ملی را به تباهی می کشند. (ویهلک الحرث..)

-اقدام به نسل کشی می کنند.(ویهلک ....... والنسل). جالب است که تعبیر نسل کشی که در اساسنامه دیوان بین المللی کیفری آمده درقرآن مجید دقیقا با همین تعبیرآمده است. جالبتر آنکه قران هلاک حرث و نسل را به یکدیگر عطف کرده تا معلوم شود جرائم علیه محیط زیست نیز همچون نسل کشی جنایات علیه بشریت است. در سپتامبر ۲۰۱۶ در گزارش دادستان لاهه از اولویت‌ها و انتخاب پرونده‌ها برای رسیدگی به جرائم، رسما اعلام شد که از این پس دادگاه لاهه به جرائم زیست محیطی تحت عنوان جنایات علیه بشریت رسیدگی خواهد کرد. این پرونده ها شامل تخریب محیط زیست، بهره‌کشی ناعادلانه از منابع طبیعی و تصرف غیرقانونی زمین در کنار موارد دیگر است.

در مقابل این دسته، گروه دیگری هستند که نه تنها شیفته قدرت نیستند، که تشنه فداکاری و طالب خدمت به بشریتند: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ (207بقره)

ذیل آیه شریفه (والله رئوف بالعباد) به یقین بی ارتباط به صدرآن نیست و رساننده آنست که این دسته مظهر اسم «رئوف» الهی هستند. رئوف یعنی مهربان. آنان برای رضای حق تعالی و از روی احساس مهربانی به خلق خدا با کمال رغبت و اشتیاق جان خودرا در راه انسانها که خلیفه خدا برروی زمینند تسلیم می کنند. 

علی بن ابیطالب (ع) مصداق و نمونه بارز این دسته از انسانهاست. در شب اول ماه ربیع الاول سال سیزدهم و یا چهاردهم از بعثت نبوی، پیامبراکرم (ص) برای آنکه مشرکان از هجرت او آگاه نشوند، به علی(ع) فرمود: «مشرکان می‌خواهند امشب مرا به قتل برسانند، آیا تو در بستر من می‌خوابی تا من به غار ثور بروم؟» امام علی(ع) گفت: «در این صورت شما سالم می‌مانید؟» پیامبر (ص) فرمود: «آری» علی (ع) تبسمی کرد و سجده شکر به جای آورد، وقتی که سر از سجده برداشت عرض کرد: «آنچه را که مأمور شده‌ای انجام ده که چشم، گوش و قلبم فدای تو باد...» سپس پیامبر (ص)، علی (ع) را در آغوش گرفت و هر دو گریه کردند و از هم جدا شدند.

کرامت وفضائل حضرت مولا (ع) بسیار است و هرکس ممکن است برخی از فضائل آن حضرت مایه دلبری برای او شده باشد ولی برای بسیاری از سیاستمداران تاریخ ادبیات جهان همین عدم تفاوت اخلاقی او در دو مقطع زندگی؛ دوران انزوا واشتغال آن بزرگوار به کار و دوران امارت و خلافت و قدرت او است.

علی الوردی (متولد ژوئیه ۱۹۱۳)، استاد دانشگاه، مورخ و جامعه شناس عراقی و مولف کتاب مهزلة العقل البشری است که به میانه روی مشهور است و از پیشگامان مکتب سکولاریسم در عراق به شمار می‌رود. او هرچند جزء شیعیان عراق است ولی به علت تمایلات مارکسیستی به دینداری شناخته نمی شود ولی درست مانند جرج جرداق مسیحی حضرت مولا(ع) برای او بزرگ است. وی درباره آن حضرت میگوید: 

«انصاف این است, که علی(ع) در زندگی خود این اصل مارکس را نقض کرد که یک انسان نمی­تواند در کاخ و در کوخ یک جور فکر کند, خواه ناخواه فکرش عوض میشود و عقربه­ فکرش در جهت وضع اجتماعی­ اش تغییر می­کند. تاریخ زندگی علی(ع) نشان داد که مطلب از این قبیل نیست, به جهت این­که ما علی(ع) را در دو وضع طبقاتی اجتماعی مختلف می­بینیم, در آن حدّ نزدیک به صفر, و در آن نقطه­ اوج که از آن بالاتر نیست. یعنی یک روز, علی(ع) را می­بینیم به صورت یک کارگر, به صورت یک سرباز ساده­ فقیر, به صورت یک کسی که صبح از خانه­ خودش حرکت می­کند و می­رود برای مثلاً قنات جاری کردن, درخت کشت کردن, زراعت کردن و زحمت کشیدن و مزد گرفتن به صورت یک کارگر. همین (علی) بعدها که اسلام توسعه پیدا می­کند و اموال زیادی در اختیار مسلمین قرار می­گیرد, و حتی در زمان خلافت همان طور فکر می­کند. ثروت هنگفت و غنایم بی­حساب که به دامنش ریخت و شد صاحب هزار اسب, هزار غلام و... این جاه ومقام­ها و این ثروت­های فوق العاده, علی(ع) را نتوانست تکان بدهد».

دراینجا مایلم توجه خوانندگان را به حدیثی از کتاب شریف الغارات ثقفی کوفی جلب کنم.

کتاب الغارات اثر ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفی کوفی (متوفای ۲۸۳ق) است. الغارات از کهن‌ترین متون تاریخی شیعه به حساب می‌رود. این کتاب حاوی مطالب گزیده از زندگانی امیرالمؤمنین علی(ع)، حیات عملی، خطبه ها، نامه‌ها و سفارش‌ها و نیز جنگ‌ها و کشمکش‌ها در زمان خلافت و پس از آن است. از آن جهت که در این اثر به غارت‌های معاویه در قلمرو امیرمؤمنان پرداخته شده، به الغارات شهرت یافته است. مؤلف در این اثر از راویان شیعه و سنی بهره برده و از این‌رو منبعی غنی را پدید آورده است.

درآن کتاب حدیث زیر آمده است :

«انطَلَقتُ مَعَ قَنبَرٍ إلى علیٍّ علیه السلام فقالَ: قُمْ یا أمیرَ المؤمنینَ فقد خَبَأتُ لکَ خَبیئةً. قالَ: فما هُو؟ قالَ: قُم مَعی، فقامَ و انطَلَقَ إلى بَیتِهِ فإذا باسِنَةٌ مَملوءةٌ جاماتٍ مِن ذَهَبٍ و فِضَّةٍ، فقالَ: یا أمیرَ المؤمنینَ، إنّکَ لا تَترُکُ شیئا إلاّ قَسَمتَهُ فادَّخَرتُ هذا لکَ! قالَ علیٌّ علیه السلام: لَقد أحبَبتَ أن تُدخِلَ بَیتی نارا کثیرَةً! فسَلَّ سَیفَهُ فضَرَبَها، فانتَثَرَت مِن بَینِ إناءٍ مَقطوعٍ نِصفُهُ أو ثُلثُهُ، ثُمّ قالَ: اقسِموهُ بالحِصَصِ ففَعلوا، فجَعَلَ یَقولُ: هذا جَنایَ و خِیارُهُ فِیه إذْ کُلُّ جانٍ یَدُهُ إلى فِیه یا بَیضاءُ غُرِّی غَیری و یا صَفراءُ غُرِّی غَیری.»

«به نقل از زاذان: با قنبر نزد على علیه السلام رفتیم. قنبر گفت: برخیز اى امیر المؤمنین! که براى شما گنجینه اى نهفته ام. على علیه السلام فرمود: چه گنجینه اى؟ گفتم: با من بیایید. على علیه السلام برخاست و با او به خانه اش رفت. چشمش به جوالى پر از جام هاى زرّین و سیمین افتاد. قنبر گفت: یا امیر المؤمنین! شما هرچه هست تقسیم مى کنى و از این رو من این ها را براى شما اندوخته ام! على علیه السلام فرمود: مایل بودى آتشى فراوان به خانه من مى افکندى!سپس فرمود: این ها را به چند سهم تقسیم کنید. چنین کردند. پس على علیه السلام به این بیت متمثل گشت: این میوه اى است که من چیده ام و خوبهایش هم در میان آنهاست، آنگاه که هر میوه چینى دستش به سوى دهان خودش مى رود. اى سپیدها! [دیگرى را بفریبید] و اى زردها! دیگرى را بفریبید.»

اینک می خواهم نگاهی به دوران معاصر خودمان بیفکنم.

خانم آنگ سان سو چی رهبر میانمار است. او از مخالفان حکومت سابق نظامی میانمار و برنده جایزه صلح نوبل است. در انتخابات عمومی ۱۹۹۰ اتحادیه ملی دموکراسی به رهبری او توانست ۵۹ ٪ آرای ملی و ۸۱ ٪ کرسی‌های مجلس را از آن خود کند. او که پیش از این انتخابات نیز در بازداشت خانگی بود، مجموعاً ۱۵ سال از عمر خود را بین ژوئیه ۱۹۸۹ تا نوامبر ۲۰۱۰ در حصر خانگی بسر برد. وی برنده جوایزی همچون جایزه صلح نوبل (۱۹۹۱)، لژیون دونور، ساخاروف، نشان افتخار آزادی رئیس جمهوری، جایزه بین‌المللی سیمون بولیوار، جایزه جواهر لعل نهرو را به منظور تفاهم بین‌المللی از دولت هند (۱۹۹۲) و جایزه اولاف پالمه شده‌است. هنگامی که کمیته نوبل او را به عنوان برنده جایزه صلح به جهانیان معرفی نمود پسرش الکس از سوی او این جایزه را دریافت کرد؛ چرا که مادرش هنوز در خانه خود در میانمار تحت نظر نظامیان بود. الکس این جایزه را به تمامی مردم میانمار تقدیم کرد و در سخنرانی خویش گفت: «این جایزه مال آنهاست و پیروزی نهایی در پیکاری دراز مدت، صلح، آزادی و دموکراسی را به میانمار باز خواهد گرداند».

حال ببینید که پس از رسیدن به قدرت چه می کند. بار اول در سال 2012میلادی به گزارش سازمان عفو بین‌الملل بوداییان عامل کشتار، تجاوز و آتش‌زدن هزاران خانه مسلمانان شناخته شدند. دولت میانمار مانع دسترسی خبرنگاران به منطقه شد. بسیاری از مسلمانان محل زندگی خود را رها کرده و به بنگلادش پناهنده شدند. برخی گزارش‌ها حاکی از قتل ۲۰۰۰۰ مسلمان درآن سال است. همچنین گفته می‌شود که نیروهای نظامی برمه به مهاجمین کمک می کردند

و اما امسال: «یانگی لی، گزارشگر سازمان ملل در امور حقوق بشر در میانمار، از آنگ سانگ سوچی، که رهبری این کشور را برعهده دارد، انتقاد کرد و گفت که خانم سوچی از اقلیت مسلمانان روهینگیا حمایت نکرده‌است. این در حالی است که اکثر سیاستمداران و شخصیت های دنیا از ایشان به علت کشتن و اواره کردن مسلمان روهنیگا انتقاد کرده و خواهان پس گرفتن جایزه صلح نوبل از خانم سوچی شدند.»

اما به حکم پیچیدگی بشر از یکسو و عظمت او سوی دیگر، تاریخ نشانگر مردانی نیز میباشد که هرگز قدرت، آنان را تغییر نداد. برای نمونه نگاهی به زندگی گاندی بیندازید.

گاندی توانست با استفاده از شیوه ضدخشونت نافرمانی مدنی استقلال هند را از بریتانیا بگیرد و در نهایت دست امپراتوری بریتانیا را از هند کوتاه کند. «مهاتما گاندی» در سال ۱۸۶۹ در یک خانواده هندو در گجرات هند متولد گردید. گاندی در آغوش مادری فداکار رشد ‌کرد. او از همان سنین کودکی با مرام آسیب نرساندن به موجودات زنده خو گرفت و به گیاهخواری، روزه داری برای خودسازی و خالص نمودن خویش و زندگی توأم با گذشت اعضای فرق و مذاهب مختلف کوشش ورزید. اخلاقش در زمان پیش از قدرت وپس از آن تفاوتی نکرد. بدین خاطر اسوه و الگوی مبارزه بدون خشونت شد. شیوه مقاومت آرام وی به مستعمرات دیگر هم نفوذ کرده و آنها را در راه استقلال میهن خود تشویق می‌کرد. اصل «ساتیاگراهای» گاندی روی بسیاری از فعالان آزادیخواه نظیر مارتین لوترکینگ و نلسون ماندلا تأثیر گذاشت.

چرچیل از سر بغض گاندی را «گدای نیمه برهنه» نامید، اما این حقوق دان بزرگ هرگز شکوه ای نسبت به این توهین مطرح نکرد. وی تحقق آرمانی بزرگ و انسانی را درسر داشت و به پیش می‌برد. گاندی تمامی ناملایمات را تحمل می‌کرد که در مکتب او «عدم تحمل» بدترین نوع خشونت بود و «مدارا» ابزار پیروزی. 

نلسون ماندلا به یقین الهام گرفته از مکتب گاندی بود. او هم یکی از برنگان جایزه صلح نوبل است که پس از بیست وهفت سال تحمل زندان به ریاست جمهوری رسید. او این مدت از عمر خویش را که دوران ثمردهی در زندگی هرفردی است در پشت میله های زندان گذراند اما لحظه ای از مقاومت ومبارزه در راه آرمان خود دست نکشید

او می نویسد :«وقتی از زندان آزاد شدم مأموریت من این بود که هم ظالم و هم مظلوم را آزاد کنم. بعضی می گویند که این مأموریت اکنون انجام شده است. اما من میدانم که این طور نیست. واقعیت این است که ما هنوز آزاد نیستیم. ماهنوز قدم نهائی را در این سفر برنداشته ایم، بلکه تازه نخستین گام را در راهی طولانی تر و حتی دشوار تر برداشته ایم. چون آزاد بودن فقط دور انداختن زنجیرها نیست بلکه زنگی کردن به شیوه ایست که آزادی دیگران را نیز محترم شمرد»

 شاید به دلیل همین تلقی از صلح و آزادی بود که به‌رغم محبوبیت، بعد از پایان دوران ریاست‌جمهوری‌اش کنار کشید و دیگر در عرصه قدرت نماند.

 ماندلا، که «صلح نوبل» را دریافت کرد، سرنوشت کشورش؛ آفریقای جنوبی و حتی قاره آفریقا را برای همیشه تغییر داد. او در اولین سخنرانی پس از آزادی زندانش چنین گفت: «دوستان، رفقا وهموطنان، من به نام صلح و دموکراسی و آزادی برای همگان به شما سلام می کنم. من دراینجا نه به عنوان یک پیامبر، بلکه به عنوان یک خدمتکار کوچک شما در مقابلتان ایستاده ام. فداکاریهای قهرمانانه وخستگی ناپذیر شما بود که امکان داد من امروز اینجا باشم. بنابراین باقیمانده عمرم را دراختیار شما خواهم بود»

به نظر نگارنده این سطور مقایسه میان زندگی انسانها و شیوه رفتار آنها با دیگران ونتایج حیاتشان یکی از راههای تعلیم وتربیت است. یعنی همان تعبیر قرآن مجید که در مورد نقل زندگی گذشتگان توصیه به «عبرت» می کند، پس با مقایسه میان زندگی آنان، خواننده باید عبور کند ونتیجه بگیرد.

*جماران/ دکتر مصطفی محقق داماد

نظر شما