دونالد ترامپ رییس جمهور آمریکا با شعار «نخست آمریکا» به قدرت رسید اما 150 روز پس از روی کار آمدن وی مشخص شد که حقیقت این شعار «تنها آمریکا» بوده است. در این مدت نقش سنتی آمریکا در برقراری صلح و استقرار در جهان بسیار کمرنگ شده و این کشور در جایی که مصالح و منافع بارزی را برای خود نمی بیند نقش کمتری ایفا می کند. اما فقدان آمریکا در بسیاری از کشمکش های بین المللی خلأ بزرگی ایجاد نموده و زمینه را برای حضور و تأثیرگذاری کشورهای دیگر و قدرتهای جهانی و منطقه ای باز کرده است تا با پر کردن این جای خالی در راستای کسب منافع خود بکوشند و اهمیت و جایگاه برتری نسبت به گذشته بیابند.
حال سؤال این است که استمرار شرایط کنونی در نظام لیبرالی جهان چه معنا و مفهومی خواهد داشت؟
لازم به ذکر است که ایجاد نظام چند قطبی که هم اکنون با کمتر شدن مداخلات سیاسی آمریکا در سایر کشورها بارقه هایی از آن در حال مشاهده است لزوما در تضاد با نظام بین الملل نمی باشد چراکه این سیستم میتواند برای کشورهای در ارتباط با یکدیگر مفید و سودمند باشد. در چنین شرایطی میتوان به قدرت اتحادیه اروپا اعتماد کرد، که به نظر میآید اعتماد به نفس خویش را به دست آورده و به نقش فعال و سازنده خود ایمان آورده است.
نظام های لیبرال همواره در آرزوی جهانی شدن و ایجاد دهکده جهانی بوده و هستند و دو ویژگی اساسی این نظام ها یعنی فعالیت های سیستماتیک و ترویج روشنفکری از طریق سازمان های چند ملیتی و بین المللی قابلیت اعمال بیشتری دارد.
اما خود سازمان های بین المللی با پایان جنگ جهانی دوم بود که ظهور چشمگیری یافتند و شرایط برای ایجاد پیمان هایی همچون توافق نامه عمومی تعرفه های گمرکی فراهم شد و به مرور زمان و با پیشرفت و تکامل این توافق نامه های بین المللی، سازمان تجارت جهانی شکل گرفت.
با بروز جنگ سرد، زیانها و آسیبهای فراوانی به آرزوهای دولتهای لیبرال برای رسیدن به جهانی شدن وارد آمد. این اندیشه در حقیقت ارتباطی تنگاتنگ با جغرافیای سیاسی غرب دارد و مهد آن را می توان ایالات متحده آمریکا و انگلستان دانست.
ویرانی دیوار برلین در نوامبر سال 1989م زمینه استیلای بیچون و چرای آمریکا را بر جهان به وجود آورد و شرایط را برای انتشار انواع حکومتها و نظامهای سیاسی مورد تأیید غرب فراهم ساخت. اما گسترش نظام ها و سیاست های مورد تأیید غرب به سرعت صورت نگرفت.
امروزه جهان دچار گسستگی و از همپاشیدگی شده است. درست است که حملات 11 سپتامبر سال 2001م باعث شد که بسیاری از کشورها با هم متحد شده و در کنار آمریکا قرار گیرند. ولی این حملات نشان داد که قدرتهایی غیرقابل پیشبینی خارج از چارچوب حکومت ها و نظام های سیاسی شناخته شده رشد کرده و (به ویژه طی 15 سال اخیر روز به روز بر توان خود افزوده اند و) وارد عرصه رقابت شده اند. البته در این مدت بروز پاره ای مسائل اقتصادی موجب شد که در مواردی کشورها از یکدیگر دور شوند. بحران رکود اقتصادی که بین سالهای 2007 تا 2009 میلادی رخ داد -برخلاف آنچه در کشورهای پیشرفته القا میشد- بحرانی جهانی نبود. در سال 2009 میلادی که تولید ناخالص جهانی کاهش یافت رشد اقتصادی در دو کشور پر جمعیت جهان یعنی چین و هند با افزایش بیش از 8% روبرو بود.
شگفت آنکه کشورهایی که امروزه به دنبال از بین بردن سیستم لیبرالی هستند همان کشورهایی هستند که بیشترین بهرهبرداری را از به وجود آوردن این نظام سیاسی بردهاند. نتیجه همه پرسی خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا و انتخاب دونالد ترامپ در آمریکا بیانگر آن است که نگرانیها از آثار مخرب اقتصادی و اجتماعی بر جای مانده از جهانی شدن رو به افزایش است که یکی از این موارد نگرانی بیرون بردن تولید از خاک میهن است. این نگرانی و ناامیدی باعث شد که نوعی از انواع قومیتگرایی که به محرومیت مرتبط میشود احیا گردد. لذا ترس از آن میرود که دشمنی بین ابر قدرتها بار دیگر به حالت قبل باز گردد. اکثر افرادی که چنین دشمنیهایی را پیشبینی کردهاند به دو کشور انگلستان و چین به عنوان دو کشوری که احتمال دارد با یکدیگر درگیر شوند اشاره میکنند.
ولی این طرز تفکر و نگاه، بسیار بدبینانه بوده و به افزایش تنش در وضعیت موجود میانجامد. درست است که پیشرفت چشمگیر چین توانسته بیاعتمادی روزافزونی در پایتخت کشورهای غربی ایجاد کند ولی شاید به آن اندازه که بعضی از تحلیلگران و سیاسیون تصور میکنند این پیشرفت بحران آفرین و مشکل زا نباشد. چنانکه اخیراً شاهد بودیم که کشور چین از دولت ترامپ فاصله گرفت و علی رغم خروج ایالات متحده آمریکا از توافقنامه آب و هوایی پاریس، چین از آن دفاع کرد و بر حضور و مشارکت خود پافشاری نمود. همچنین رئیسجمهور چین «شی جین بینگ» در آخرین سخنرانی خود در مجمع جهانی اقتصاد که ژانویه امسال در «داووس» برگزار شد تأکید کرد که از «جهانی شدن» دفاع میکند و در ادامه اظهار داشت که کشورهای جهان نباید منافع خویش را در اولویت قرار داده و حقوق و منافع دیگران را زیرپا بگذارند.
اتخاذ چنین رویکردی توسط سیاستمداران چینی از آن روست که به خوبی درک کرده اند که کشورشان با آمیخته شدن با اقتصاد جهانی بیشترین بهره را خواهد برد. پس چون نمی خواهند رشد اقتصادی خود را به خطر اندازند می کوشند تا در چارچوب قانون رفتار کرده و بدین ترتیب وجهه خویش را در جهان بالا برند. ابتکار کمربند و جاده ای که «شی جین بینگ» از آن حمایت کرده و آن را «پروژه قرن» نامیده نشانگر آن است که این کشور استراتژی تقویت روابط تجاری با کشورهای اوراسیا و آفریقا را دنبال میکند و از تمام فرصتها برای تقویت «قدرت نرم» استفاده مینماید.
با این همه هیچگاه کشور چین به صراحت نظام لیبرالی را زیر سؤال نبرده است. از طرفی دیگر رؤسای بیش از 30 کشور و سازمان جهانی که در انجمن کمربند و جاده در پکن شرکت داشتند بیانیهای مشترک منتشر کردند و در آن از تقویت «صلح و آرامش، عدالت، یکپارچگی اجتماعی، فراگیر شدن ارزشها، دموکراسی، حکومتداری شایسته و خوب، قانونمنداری، حقوق بشر و تساوی مردان و زنان» حمایت کردند.
اگر تفاوت های نحوه تجارت و قوانین تنظیم کننده بازار چین را در مقایسه با سیستم لیبرالی نادیده بگیریم مرتکب اشتباه راهبردی شده ایم همچنین اگر آن کشور را کاملا در تضاد با ارزش های مورد اعتماد کشورهای غربی بدانیم رو به افراط آورده ایم. مقایسه چین با کشورهایی همچون ایالات متحده آمریکا یا انگلستان درست نیست چراکه در نظرسنجیها هیلاری کلینتون بر رقیب خود دونالد ترامپ پیشی گرفته بود ولی نتیجه انتخابات عکس نظرسنجیها را رقم زد، یا اینکه در انگلستان طرفداران ماندن در اتحادیه اروپا با کسب آرای ناچیزی نسبت به مخالفان به حاشیه کشیده شدند و این کشور در نهایت از اتحادیه کنارهگیری کرد.
امروزه که شاهد عدم اعتماد و بیزاری نسبت به سیاستهای ایالات متحده در سرتاسر جهان هستیم این اتحادیه اروپاست که میتواند نقشی مهم و محوری ایفا کند و پیروزی «امانوئل مکرون» در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه میتواند مشوقی برای مدافعان نظام لیبرالی باشد. نظام و سیستمی که با وجود معایب و نواقصی که دارد به نظر میآید که در مسئلة ارتباطات بینالمللی بهترین گزینه باشد.
اتحادیه اروپا میتواند با ایجاد اصلاحات در نهادهای چندجانبه، آن را از حالت رکود خارج کرده و یک روح جدید به آنها بدمد. اگر بتوانیم در این زمینه با کشورهای در حال توسعه ارتباط برقرار کنیم میتوانیم که یک سیستم جهانی واقعی را ایجاد کنیم. اما به عکس آنچه در سال 1989م پیش آمد باید برای رسیدن به هدف تلاش کرد و پافشاری نمود.
مترجم: سید محمد منوری
نظر شما