twitter share facebook share ۱۳۹۷ خرداد ۰۷ 4028

رشد کلمه ای است که از قرآن مجید گرفته شده است؛ قرآن مجید در مورد کودکان یتیم می فرماید: «و یتیمان را بیازمایید تا آن گاه که به حد ازدواج رسند، پس اگر در آنان رشدی (از نظر فکر و عقل) دیدید اموالشان را به خودشان رد کنید...».

طبق این آیه، در خصوص یتیمی که دارای ثروت است، بلوغ جسمی شرط کافی برای برگرداندن ثروت به او نیست، بلکه زمانی ثروت در اختیار وی قرار می گیرد که به رشد رسیده باشد.

در فقه و سنت اسلامی در مورد ازدواج پسر و دختر، عقل و بلوغ را شرط کافی نمی دانند بلکه علاوه بر بلوغ و عقل، رسیدن به رشد را نیز ملاک قرار می دهند. از این رو در قباله های قدیم ازدواج می بینیم که وقتی اسم زوج و زوجه را می نوشتند، این شروط را درمورد طرفین عقد ذکر می کردند و درباره زوج می نوشتند: العاقل، البالغ، الرشید و درباره زوجه نیز می نوشتند: العاقله، البالغه، الرشیده.

شهید مطهری در تعریف رشد می گوید: «رشید در اصطلاح عامیانه به کسی می گویند که دارای اندامی موزون و برازنده باشد اما در اصطلاح فقهی اگر بخواهیم رشد را به مفهوم عام خودش که شامل همه انواع رشدها در همه موارد شود تعریف کنیم باید بگوییم لیاقت و شایستگی اداره و نگهداری و بهره برداری از سرمایه ها و امکانات مادی یا معنوی که به او سپرده می شود را داشته باشد. سرمایه یک وقت شامل پول و ثروت می شود، ولی تنها انحصار در ثروت ندارد، باید سرمایه ها را شناخت در مثال ازدواج، مردی که ازدواج می کند، خود ازدواج و زن و فرزند و کانون خانوادگی سرمایه های زندگی او هستند یا شوهر برای زن و زن برای شوهر حکم سرمایه را دارد»

بنابراین طبق این دیدگاه جوانی که قصد ازدواج دارد باید خود را محک بزند که آیا قدرت و توان عقلانی لازم جهت حفظ خانواده را به عنوان بزرگترین سرمایه زندگی اش دارد و آیا می تواند آن را به خوبی اداره، کنترل و هدایت نماید یا خیر؟

اما از دیدگاه روان‌شناسان، رشد اینگونه تعریف می شود: رشد به تغییرات پی‌درپی و منظمی گفته می‌شود که از زمان تولد تا مرگ اتفاق می‌افتد. این تغییرات در ابعاد گوناگون جسمانی، عاطفی، شناختی و اجتماعی به وجود می‌آید و دارای الگو و نظم خاصی‌ بوده، دارای آثار بلند مدّتی در زندگی فرد می‌باشد.

به عقیده روان شناسان سن فرد و بلوغ جنسی ملاک ازدواج نیست بلکه دختر و پسر به جز بلوغ جسمانی باید به بلوغ روانی و بلوغ اجتماعی نیز رسیده باشند

یكی از اختلالاتی كه می‌تواند زندگی مشترك را به شدت تحت تأثیر تخریبی خود قرار دهد، نرسیدن به بلوغ فکری، عاطفی و بلوغ اجتماعی یكی از دو طرف و یا هر دو نفری است كه با هم ازدواج می‌كنند.

مبتلایان به عدم بلوغ فکری، اجتماعی و عاطفی توانایی پذیرش تعهد و مسوولیت یك زندگی مشترك را ندارند و بیشتر از آن كه بتوانند وظایف و مسوولیت‌های خود را به عنوان یك همسر بپذیرند و به آن عمل كنند، نیازمند تكیه كردن به كسی هستند كه مسوولیت زندگی آن‌ها را به دوش گیرد.

بلوغ عاطفی مراحل متفاوتی دارد و در بزرگسالی به کمال می رسد. در اوان کودکی رشد جسمانی کودک اهمیت دارد، اما اندک اندک رشد اخلاقی، رشد عاطفی، رشد احساسات با گذر زمان شکل می گیرد و زمینه های سرشتی کودک نمایان می شود و پس از آن محیط زندگی، شیوه تربیتی و الگوهایی که در پیرامون وی وجود دارد، بیشترین نقش را در رسیدن فرد به بلوغ عاطفی ایفا می کند.

محبت کردن و دریافت محبت یکی از اولین نشانه های بلوغ عاطفی است. کسانی که به بلوغ عاطفی نرسیده اند، همواره نیازمند محبت و توجه هستند و ضعف های خود را پنهان می کنند، انتقادپذیر نیستند، حسادت می کنند، کمتر کسی را می بخشند، خلق و خوی ثابتی ندارند و کج خلقی می کنند. در مقابل مهمترین ویژگی در افرادی که به رشد شناختی، عاطفی و اجتماعی رسیده اند این است که نقاط ضعف و قوت خود را می شناسند، توانایی پذیرش تعهد و مسئولیت را در زندگی خود دارند و در قبال تصمیمات و رفتارهایی که انجام می دهند بالغانه و مسئولانه عمل می کنند. توانایی تصمیم گیری صحیح و بدون وابستگی به دیگران را دارند. پیروی بی چون و چرا از دیگران ندارند و استقلال فکریشان را حفظ می کنند و مسائل را تجزیه و تحلیل می کنند.

این افراد که در مفهوم کلی به بلوغ فکری رسیده اند، توانایی کنترل تکانه های هیجانی خود را دارند و می توانند احساسات خود را مدیریت کنند، شخصیت های وابسته و احساساتی نیستند و همواره نیازمند توجه و محبت افراطی نیستند، اغلب حسادت نمی کنند و می توانند دیگران را ببخشند و خودشان در عذر خواهی پیش قدم می شوند. از امکانات و فرصت هایی که دارند به خوبی استفاده می کنند و افرادی اخلاق مند هستند که یک سلسله اصول اخلاقی را برای خود تعریف کرده اند که در هیچ شرایطی پا فراتر از آن نمی گذارند؛ همچنین برای دیگران ارزش انسانی بالایی قائل هستند و کسی را مسئول خوشبختی خود نمی دانند چرا که خود برای رسیدن به خوشبختی شان تلاش می کنند. و نکته آخر اینکه این افراد توانایی این را دارند که خود را با شرایط و محیط پیرامونشان سازگار کنند و تطبیق دهند

به گفته دکتر محمدرضا یوسفی استاد دانشگاه مفید قم امروزه بلوغ عقلی و فکری یا همان رشد اجتماعی، روانی و شناختی دیرتر از بلوغ سنی و جسمی به سراغ فرد می آید. بنابراین افراد آمادگی تعامل با همسر و اداره خانواده را ندارند و همین موضوع می تواند عاملی در افزایش طلاق باشد.

دكتر سیدعلی احمدی ابهری، روان‌پزشك و استاد دانشگاه علوم پزشكی تهران می گوید: «از نظر ما سن ازدواج باید مبتنی بر سه اصل بلوغ جسمانی، بلوغ روانی و بلوغ اجتماعی باشد. منظور از بلوغ جسمانی دوران توانمندی فرد از نظر تولید مثل است كه برای دختران از حدود سنین 12 تا 14 سالگی و در پسران از حدود 14 تا 16 سالگی شروع می‌شود.

بلوغ روانی، عنوانی است كه روان‌پزشكان از آن تحت عنوان رشد شخصیت نام می‌برند. از لحاظ حقوقی نیز بلوغ روانی با عنوان رشد شناخته می‌شود. اما اختلافی که ما با حقوقدانان در این زمینه داریم این است که حقوقدان‌ها به حداقل كفایت می‌كنند و معتقدند فقط كافی است فرد توان تشخیص مصالح خود را داشته باشد ولی عقیده روان‌پزشكان و اصولا مكاتب روان‌شناختی بر این است كه فرد باید از لحاظ شخصیتی، توانمندی، پختگی و رشد به مرحله‌ای برسد كه نه تنها نسبت به خود شناخت كافی پیدا ‌کند و بتواند مصالح خود را تشخیص بدهد بلكه نسبت به فردی كه در نظر دارد با او ازدواج كند نیز شناخت كافی به‌دست آورد.

اما بلوغ اجتماعی به معنی توانمندی لازم برای اداره امور خانواده، همسر و فرزندان است. این امر، مستلزم برآورده‌شدن نیازهای اقتصادی، بهداشتی،‌ علمی، آموزشی و... برای گذراندن زندگی است تا فرد بتواند با آن، مسكن و حداقل نیازهای خانواده را تامین كند.

سن رسیدن به بلوغ روانی، فکری و اجتماعی بسته به تجارب فرد در زندگی، فرآیند های زیستی و فیزیولوژی و مسائل محیطی از قبیل آموزش ها متفاوت است. یك فرد ممكن است در سن 20 سالگی زمینه‌های فوق را یكجا و كامل پیدا كند. در حالی كه فردی دیگر در سنین بالاتر هم نتواند به آنها دست یابد. در مورد خانم‌ها هم به همین شكل است. یك دختر جوان ممكن است در سن 14 تا 15 سالگی به رشد كامل جسمانی رسیده باشد اما رشد روانی و شخصیتی او کامل نشده و توانایی ایجاد یك رابطه درست با همسر، فرزند، اطرافیان خود و از جمله خانواده جدیدی كه با او پیوند می‌خورد یعنی خانواده شوهر را نداشته باشد. در این صورت تبعات آن نه تنها به فرد و خانواده بلكه به جامعه هم كشیده می‌شود. جامعه‌ای كه نیازمند افراد فعال، آگاه، پخته و توانمند است. بنابراین ما فقط سن را ملاك اولیه و اصلی برای تشكیل خانواده یا ازدواج قرار نمی‌دهیم.

 البته به این نكته هم باید اشاره كنم كه خرده‌گیری و سخت‌گیری و اینكه افراد فكر كنند ابتدا باید همه امكانات را فراهم و تمام دوره‌های تحصیل را طی كنند، شغل پردرآمدی داشته باشند و بعد ازدواج كنند را تایید نمی‌كنیم. صحبت ما در مورد حداقل‌هاست. اگر فرد بتواند به توانمندی‌های شخصیتی، اجتماعی، اقتصادی و... برسد، می‌تواند ازدواج كند كه این اتفاق می‌تواند در شروع دهه سوم زندگی باشد»

نظر شما


موضو عات مرتبط