وضعیت محیط زیست در ایران را چهطور ارزیابی میکنید؟
بزرگترین بحران محیط زیست در ایران موضوع خشکسالی است و تبدیل شدن کشور ایران به یک کشور کمآب. این مسئله در سی چهل سال گذشته آغاز شده، و در ده پانزده سال اخیر مانند بقیهی منطقهی خاورمیانه وارد مرحلهی عبور از حد آستانه شده است. عبور از حد آستانه این است که طبیعت، زمانی که ذخیرههای خود را از دست داد، اصطلاحاً مقاوت را رها میکند و شروع به مردن میکند. این نشانههای مردن طبیعت در ایران به تدریج آشکار شد، و این یک مسئلهی علمی است و نه احساسی. برخی از نشانههای آن در سال ۹۳ آشکار شد. از طرف وزارت نیرو رسماً اعلام شد که، در نیمی از دشتهای ایران (که حدود ۳۰۰ دشت را شامل میشود) امکان کشاورزی وجود ندارد، چون آبی وجود ندارد و سطح آبهای زیرزمینی آن قدر پایین رفته که قابل استفاده نیست. همچنین، اخیراً معاون «سازمان جنگلها و مراتع» اعلام کرد که، نزدیک هفتاد درصد تالابهای ایران به طور کامل خشک شدهاند. اینها نشانههای خشکیدگی است، نه خشکسالی. خشکسالی یک پدیدهی موقت اقلیمی است و برطرف میشود، اما خشکیدگی یک پدیدهی کاملاً ژئومورفولوژیکی است. معمولاً خشکسالی اگر فکری به حالاش نشود تبدیل میشود به خشکسالی کشاورزی، و اگر مدیریت نشود تبدیل به خشکیدگی میشود. ما الان دچار خشکیدگی شدهایم و یکی دیگر از نشانههای آن همین ریزگردها است که بخشی از آنها ناشی از مردن دشتها است چون نمیتوانند خاکشان را حفظ کنند و آن را در اختیار باد قرار میدهند.
علت این مسئله چیست؟ آیا باید در مدیریت کلان دولتی به دنبال علت بگردیم یا مردم هم در این اتفاق سهمی دارند؟
بگذارید با یک مثال توضیح بدهم. فرض کنید که شما یک روزنامهای دارید و در این روزنامه بحث این است که چرا تیراژ ما کم است؟ چرا عکسها و تیترهای روزنامه بد است؟ و چرا سردبیر دیر به سر کارش میآید؟ مشخص است که بخشی از مشکل سردبیر است، بخشی دیگر مخاطبان اند، و بخشی هم به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بر میگردد. اما در یک وضعیت خاص، یک دفعه بالگردی هم روی ساختمان فرود میآید و همهچیز را خراب میکند. در این وضعیت، دیگر بحث تیتر و مسائل دیگر نیست. ما الان موضوعمان در محیط زیست ایران نقش مردم در الگوهای مصرف است، اما انهدامی که رخ داده است خیلی بزرگتر از اینها است. ما زیستگاههای طبیعی داشتیم؛ همیشه میگفتند: چرا محیطبانان حقوقشان کم است و تعدادشان کافی نیست و چرا مردم به طبیعت میروند و رعایت نمیکنند و مثلاً شکار غیرمجاز میکنند؟ الان مشکل ما این است که در همان دشتها هیچ آبی نیست که این زیستمندان بخورند. الان دیگر پوشش گیاهی وجود ندارد که علفخواران بخورند، علفخواری نمانده که گوشتخواران بخورند. ماجرا خیلی بزرگتر شده و آن چیزی که رخ داده یک خشکسالی بلندمدت است و قطعاً از سوءمدیریت ناشی میشود.
لطفاً چند نمونه از تهدیدهای موجود بر اساس پراکندگی جغرافیایی در ایران را بیان کنید.
ما در ایران دو قطاع جمعیتی داریم، اگر یک قطاع مشهد را به تبریز وصل کنید و قطاع دیگر تبریز را به آبادان، میبینید که هشتاد درصد جمعیت ایران دور این قطاع زندگی میکنند. این دو قطاع را اگر از نظر جغرافیایی بخواهیم تعریف کنیم میشود تقریباً زاگرس و البرز، یعنی هشتاد درصد جمعیت ایران به خاطر وجود آب دور زاگرس و البرز جمع شدهاند. در حالی که دامنههای شمالی البرز و دامنههای غربی زاگرس کمتر از یک سوم مساحت ایران را در بر میگیرد و بیش از دو سوم مساحت ایران، از جنوب البرز تا خلیج فارس و از شرق زاگرس تا مرز افغانستان و پاکستان که شامل محدودهی مرکزی ایران و محدودهی جنوب شرقی ایران هم میشود، به سمت شمالی شدن پیش میرود، یعنی در حال پیشروی به سمت خشکیدگی شدید است. در اخبار خواندم که مازندران و حتا گلستان هم به سمت شمالی شدن میرود، چون تمام منابع آب زیرزمینی خود را مصرف کرده است و با تهدید روبهرو است. معمولاً جنس مشکلات در دیگر کشورها از جنس آلودگی آب، خاک، یا هوا است، و همهی اینها قابل کنترل و قابل برگشت هستند؛ منتها وقتی با مرگ سرزمین و خشکیدگی روبهرو شوید، خیلی از اینها قابل برگشت نیستند و بخش عظیمی از مساحت ایران در معرض مرگ سرزمین قرار گرفته است که این شامل استان اصفهان، کرمان، یزد، هرمزگان، عمدهی مساحت استان فارس، سیستان و بلوچستان، قم، خراسان مرکزی و جنوبی، و استان سمنان هم میشود. همین الان هم عمدهی دشتهای این مناطق مردهاند و قابل کشاورزی نیستند، زیستگاههای جانوریشان نابود شدهاند، و این روندی است که شتابناک پیش میرود. دو سال پیش، اگر من میگفتم این دشتها مردهاند، میگفتند اغراق میکنی. اما الان آمارهایی که مقامات رسمی اعلام میکنند اغلب بدبینانهتر از آن چیزی است که من میگفتم. شما سخنرانیهای اخیر وزیر نیرو را ببینید، سخنرانی معاون آب وزیر نیرو را ببینید، و همین طور صحبتهای آقای کلانتری، مشاور آقای روحانی در امور محیط زیست، را ببینید. ایشان میگوید: کلاً فلات ایران تا بیست سال دیگر غیر قابل سکونت میشود. البته خیلی حرف تندی زده است اما پر بیراه نیست.
چه راهکاری میتوان در نظر گرفت تا از این مصیبت جلوگیری شود؟
کاری که باید انجام شود خیلی سخت است. خوشبینانه این است که مثلاً مصرف آب در ایران به یک ششم کاهش پیدا کند. حالا چرا یک ششم؟ به خاطر این که ما قبل از خشکسالی یک سوم متوسط کرهی زمین دریافتی آب داشتیم، یعنی در کشورهای دیگر ۷۵۰ میلیمتر است و در ایران ۲۵۰ میلیمتر. اما مصرف آب روزانه برای هر شهروند در دنیا ۱۰۰ لیتر است و برای مردم ایران ۱۹۰ لیتر. یعنی با یک سوم آب دریافتی، مصرفی دو برابر دیگر کشورها داریم. راه حل آن این است که مصرف آب را به یک ششم مصرف فعلی برسانیم. مسئله فقط این نیست که موقع مسواک زدن شیر آب را ببندیم، بلکه مصرف گوشت در بین مردم ایران باید کاهش پیدا کند. اما چنین آمادگی ذهنی در مردم وجود ندارد. و اساساً جریان روشنفکری در ایران باید یک نهضتی راه بیاندازند و بگویند برای نجات ایران، مواد غذایی و محصولات کشاورزی تولید داخل ایران را نخوریم و همه تحریم کنیم. الان یک کشاورزی زیانباری در ایران به بهای مرگ سرزمین در حال انجام است و از آخرین رمقهای آب موجود استفاده میشود. باید یک سیاست و ریاضت سختگیرانهای در ایران داشته باشیم، و این ماجرا خیلی فراتر آن است که کمتر دوش بگیریم و کمتر مسواک بزنیم. شاخص مصرف آبهای جاری در دنیا به این صورت است که چهل درصد آن باید به مصرف انسان برسد، و شصت در صد در اختیار طبیعت قرار گیرد؛ در ایران نود درصد آن آبها به مصرف انسان میرسد. برای جلوگیری از این امر باید بسیاری از چاههای عمیق و سدها برچیده شوند، و تلاش کنیم این نود درصد به چهل درصد برسد. البته به انجام رسیدن این کار بسیار دور از ذهن است، چرا که آمادگی در بین نه تنها مردم و دولت بلکه در بین اقشار مرجع نظیر روزنامهنگاران نیز وجود ندارد. بنابراین، به نظر میرسد خشکیدگی سرزمین در ایران اصلاً مسئله هیچکسی نیست.
*مجله تابلو
نظر شما