گر نیک بنگری درمییابی که وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله، بیانگر حق است و حضرت علی علیهالسلام، به تبیین وجود مقدس رسول مصطفی صلی الله علیه و آله میپردازد. ترسیم آموزههای امیرالمؤمنین علیهالسلام در حضرت فاطمه سلام الله علیها تجلی یافته و در امام حسن علیهالسلام، تفسیر وجود نازنین حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها، نهاده شده است و در آخر وجود مبارک سیدالشهدا علیهالسلام، آیینهی تمامنمای برادر، پدر، مادر و جدّ بزرگوارش میباشد[1].
امام حسین علیهالسلام، هدف از نهضت مقدس خویش را در وصیتنامهای که به قلم و خامهی خود، برای برادرش محمد بن حنفیه نگاریده، این چنین خلاصه فرموده است: «به راستی که من از روی طغیانگری، خودخواهی و خوشگذرانی و برای فساد و ستمگری قیام نکردم. من فقط برای اصلاح امت جدّم، قیام نمودم. میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره و روش جدّم، رسول مصطفی صلی الله علیه و آله و پدرم علی بن ابیطالب علیهالسلام، عمل نمایم. هرکس به حق مرا قبول کند، پس خدای متعال به حق اولی است و هرکس مرا رد کرده و نپذیرد، صبر میکنم تا خدا میان من و آن مردم به حق داوری نماید و او بهترین داور است.»
و این همان موضوعی است که شاعر دربارهاش چنین تعبیر میکند: «اگر دین محمّد، جز با کشتن من باقی نمیماند، پس ای شمشیرها مرا دریابید[2].». لذا، برآنیم تا قیام امام حسین علیهالسلام را به عنوان سرآغاز درنظر گرفته و با تمسک به نقش کلیدی و محوری آن، ارتقا یافته و از دستاوردهایش، تحفهای برگیریم.
در این مجال، با نگاهی کوتاه به سیرهی امام حسین علیهالسلام، به بیان مستوایی از سبک زندگی حسینی که با مدارا و عدم خشونت مرتبط میشود، می پردازیم. همانطور که مرحوم آیتالله سید محمّد شیرازی بیان داشت: «واقعاً جای تأسف دارد که حتی در عصر توسعه، بسیاری از مسلمانان از تاریخ امامان اهلبیت علیهمالسلام، آگاهی ندارند و این امری است که آنان را به اشتباهات فراوان مبتلا میسازد. شاید بهترین شاهد بر این مطلب آن است که امروزه بسیاری مسلمانان، از اهمیت قانون منع خشونت که از جانب رسول خدا و ائمه اطهار علیهمالسلام به نصّ صریح، مورد تأکید قرار گرفته و شب و روز برای نیل به این مقصود، تلاش نمودهاند، غافلند[3].»
امام حسین علیهالسلام، همانطور که فرمود: «من از این که آغازگر جنگ با آنان باشم، متنفرم.»، هرگز در پی جنگ نبود. آن حضرت، همان کسی بود که برای این که دشمنانش به خاطر کشتن او وارد آتش جهنم خواهند شد، گریست. بنابراین، خروج و قیام حضرت، جز برای صلح و آرامش نبود. لذا، درمییابیم که امام در برابر دشمنان خود، سلاح عدم خشونت را به کاربست و از این رهاورد، شماری از آنان رو به سوی اردوگاه حضرتش نهادند. حضرت امام حسین علیهالسلام وجدان آنان را مخاطب قرار داده و فرمود: «اگر وجود مرا در این جا ناخوش میدارید، بگذارید به سرزمین امنی بازگردم». ولی با این حال، میبینیم که آنان جز به اسب تاختن بر او و کشتن و نابود کردنش راضی نشدند؛ این امر برای آنها محقق نشد و تنها خودشان بودند که نابود گردیدند. بعد از آن که امام برای برقراری صلح و امنیت و آرامش، در صحنهی نبرد به شهادت رسید، همچنان امام حسین علیهالسلام به عنوان منادی حق و صلح باقی ماند، به گونهای که هر آن کس که به بحث دربارهی فضائل و ارزشها میپردازد، از او سخن میگوید.
باری، امام حسین علیهالسلام، همچون جدّش رسول اکرم و پدرش علی بن ابیطالب و برادرش حسن بن علی علیهمالسلام، هرگز جنگ و کشتار را آغاز نکرد. قیام او با انگیزهی اصلاح صورت گرفت. گویی من همراه امام حسین علیهالسلام هستم در حالی که این آیه را تلاوت میفرمود: «داستان دو پسر آدم را به درستی بر ایشان بخوان. هنگامی که هریک از آن دو، قربانیهایشان را عرضه داشتند. پس، از یکی از آنان پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد. {هابیل} گفت: خدا فقط از تقواپیشگان میپذیرد. اگر دست خود را به سوی من دراز کنی تا مرا بکشی، من دستم را به سوی تو دراز نمیکنم تا تو را بکشم. چرا که من از پروردگار جهانیان میترسم[4].».
آتش جنگ در کربلا شعله نگرفت، مگر بعد از آن که عمر بن سعد که لعنت خدا بر او باد، به سمت خیمهگاه امام حسین علیهالسلام تیری پرتاب کرد و سخنان ننگین خویش را بر زبان راند که «نزد امیر(عبیدالله بن زیاد) گواهی دهید که من اولین کسی بودم که تیرانداخت.». پس از تیراندازی او، تیرهای خائنان همچون سیل، به سوی حریم رسول خدا صلی الله علیه و آله، سرازیر گردید.
پس نه تنها هدف قیام امام حسین، جنگ نبود، بلکه برقراری صلح و آرامش بود؛ ولی آرامشی که امام قصد برپایی آن را داشت، همچون صلح و آرامش مورد نظر شارون[5] یا کیسنجر[6] یهودی که میگفت: «نه آرامش همیشگی و نه جنگ دائمی، بلکه باید همیشه منافع را در نظر گرفت»، نبود. چرا که این منطق کسانی است که زمین را اداره میکنند، نه منطق کسانی که رو به سوی آسمان مینگرند. با این مقایسه، درمییابیم تنها کسانی که در کربلا کشته شدند، باقی ماندهاند و تمامی کسانی که از صحنهی نبرد با آنان فرار کردند، نابود شدند[7].
درس نخست: آموزهای از رفتار امام حسین علیهالسلام با دشمنانش
هنگامی که امام حسین علیهالسلام، رهسپار کوفه شد، با مخالفت حرّ بن یزید ریاحی و حدود هزار نفر از سربازانش روبهرو گردید که راه را بر امام علیهالسلام و خانوادهاش بستند. پس از این واقعه، حوالی بعدازظهر که تشنگی امان حرّ و سربازانش را برید، امام حسین علیهالسلام، به جوانان سپاه خود امر فرمود: «حرّ و لشکریانش را سیراب کنید». بنابراین، امام آغازگر جنگ نبود و این کوفیان بودند که شروع به جنگ و مبارزه نمودند تا جایی که همهی خانواده، عزیزان و حتی کودک شیرخوارهاش را کشتند[8].
درس دوم: آموزهای از شیوهی برخورد امام حسین علیهالسلام با کسانی که با دیدگاهش مخالف بودند.
روایت است که مردی نزد امام حسین علیهالسلام آمده و عرض کرد: «آمدهام تا از شما بخواهم تا در امر ازدواجم با فلان بانو، به من مشاوره دهید.». حضرت فرمود: «این ازدواج را برایت نمیپسندم، ولی اختیار با توست». امام حسین علیهالسلام با ازدواج آن مرد با آن بانو مخالفت نمود، در حالی که آن مرد و زن، هر دو بسیار ثروتمند و متمول بودند. مرد با امام مخالفت کرده و با آن زن ازدواج کرد. دیری نگذشت که مرد فقیر شد. امام حسین علیهالسلام به او فرمود: «به تو گفته بودم که با او ازدواج نکن. حال، از او جدا شو تا خدا بهتر از آن را به تو عوض دهد». سپس فرمود: «بر تو باد به فلان بانو». پس با او ازدواج کرد. هنوز یک سال نگذشته بود که ثروتش افزون شد و صاحب فرزند پسری گردید و آنچه دوست میداشت، نصیبش شد[9].
با تأمل در این واقعه، درمییابیم که امام حسین علیهالسلام از روش مدارا با کسی که در مشورت با ایشان مخالفت نموده بود، استفاده فرمود. ولی اگر به عنوان مثال، یکی از ما در چنین شرایطی واقع شویم، چه بسا ممکن است در رویارویی با کسی که او را نصیحت نمودهایم ولی در ادامه، برطبق اندرزمان عمل نکرده است، از کوره دربرویم. چه بسا که بگوئیم آنچه بر سرش آمده است، سزای کسی است که گوشش به مشورت بدهکار نیست. روش متفاوت امام حسین علیهالسلام، از یک سو، بیانگر شخصیت و کمال انسانی ایشان است. از سوی دیگر، امام حسین علیهالسلام به ما میآموزد با کسانی که با ایده و کار ما مخالفت کردهاند، از در مدارا وارد شویم و تا جایی که برایمان امکان دارد، از خیرخواهی در قبال آنها کوتاهی نکنیم.
درس سوم: آموزهای از امام حسین علیهالسلام در سبک برخورد با عذرخواهان
امام حسین علیهالسلام در حالی که اشاره به گوش راست خود مینمود، فرمود: «اگر کسی در این گوشم به من ناسزا بگوید و در گوش چپم از من عذرخواهی نماید، از او میپذیرم. چرا که از امیرالمؤمنین، علی بن ابیطالب، علیهالسلام شنیدم که جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «کسی که پوزش و عذرخواهی دیگران را نپذیرد، چه حق با او بوده باشد چه نباشد، بر حوض کوثر وارد نخواهد شد[10].»».
بله! این سخن و سایر سخنانی از این دست را که از زبان مطهر ائمهی اهلالبیت علیهمالسلام وارد شده است، از بر هستیم؛ اما تأسی و اقتدایمان کجا رفته است؟ اگر ما با دشنامهای ناسزاگویان روبهرو شویم، چه برخوردی خواهیم داشت؟ به راستی، یک بار این سؤال را از خود بپرسیم تا از میزان تمسک و چنگ زدن خویش به ریسمان آموزههای اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام و شناخت و معرفتمان نسبت به موضعگیری شریف ایشان آگاهی یابیم و سخنان والای ایشان را پاسداری نمائیم که اگر برخلاف آن عمل کنیم، هیچ چیز ما را بینیاز نخواهد ساخت.
درس چهارم: آموزهای از سبک برخورد امام حسین علیهالسلام با جنایتکاران
روایت شده است که غلامی از غلامان امام حسین علیهالسلام، جنایتی مرتکب شد که سزاوار مجازات بود. پس امام علیهالسلام دستور داد که او را تنبیه کنند؛ ولی غلام اعتراض نموده و گفت: ای مولای من، والکاظمین الغیظ. پس امام علیهالسلام فرمود: رهایش کنید. پس عرض کرد: سرورم، والعافین عن الناس. پس حضرت فرمود: از تو درگذشتم. پس عرضه داشت: آقای من! والله یحب المحسنین. امام علیهالسلام فرمود: تو در راه خدا آزادی و برایت دو برابر چیزی است که قبلاً به تو میدادم[11].
آیا در این شیوه و روش حسینی، تفسیر عملی این سخن خداوند تبارک و تعالی را نمییابیم که فرمود: «و خشم خود را فرو مىبرند و از مردم در مىگذرند و خداوند نیكوكاران را دوست دارد[12].»
آیا گاندی[13] درس عدم خشونت را از حسین علیهالسلام، نیاموخته است؟ آری به خدا قسم که آن را از حضرت حسین علیهالسلام، وام گرفته که می گوید:«از حسین آموختم که چگونه در عین مظلومیت، میتوان به پیروزی رسید.». پس چرا به خاطر ما خطور نکرده است که این درس را از امام حسین علیهالسلام بیاموزیم؟ مگر ما که در زمانهی خشونت زندگی میکنیم و اطرافمان را وحشت فراگرفته است، نیازمند مطالعهی سیرهی امام حسین علیهالسلام نیستیم؟ آیا بر ما لازم نیست که سبک رفتاری شریف امام که ادامهی سیرهی حبیب خدا، حضرت رسول مصطفی صلی الله علیه و آله است، را پیش گیریم؟ مگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نفرمود: «حسین از من است و من از حسینم. خداوند دوستدار کسی است که حسین را دوست بدارد.»؟
و پایانبخش عرایضم، سخن زیبای علامه مدرسی است که فرمود:
« حسین علیهالسلام به آینده تعلق دارد. جهان، همواره و تا ابد، حتی در بهشت به او نیازمند میباشد. او سرور جوانان بهشت و امیر آنان است[14].»
مترجم: ط. مکارمی
......................................................
نظر شما