الگوتراشیهایی که عرصه را برای جایگزینسازی فرهنگ استعماری هموار نموده و از این طریق، بر پیکرهی انسانیت، ضربههای مهلکی وارد میسازد و فرهنگ مبتذل خویش را جایگزین فرهنگ اصیل ملتها مینماید. زنانی که در چنین فرهنگی به عنوان الگو به جامعه معرفی میشوند، همهی هنرشان، خود عریاننمایی، تحریک غرایز و هوسهای نفسانی است. در این کژراهه، کرامت و شخصیت زنان که جمعیت حساس و اثرگذار جامعه را تشکیل میدهند، با چنین الگوتراشیها و الگوگیریهایی، پایمال میشود؛ به تدریج، فضایل اخلاقی و ارزشهای والای معنوی از جامعه رنگ میبازد. اسلام که آیین سازنده و هشداردهنده است، به این مطلب توجه خاص داشته و با معرفی الگوهای راستینی همچون حضرت آسیه و حضرت مریم سلامالله علیهما و الگوهای دروغینی همچون همسر حضرت نوح علیهالسلام و همسر حضرت لوط علیهالسلام، بانوان محتشم جامعهی خویش را از هرگونه همسویی با الگوهای کاذب و بیمحتوا در هر عصر و زمان، بر حذر داشته است.
لازم است بانوان جامعهی اسلامی، بانوانی را اسوه و سرلوحهی خویش قرار دهند که دارای ارادهی محکم، استقلال و ایمان قوی باشند. چنین اسوهای باید تمام قالبها و تار و پودهای اطراف خود را از بین ببرد و از تقلید کورکورانه بپرهیزد. قالبشکن باشد، نه قالبپذیر و با ارادهی راسخ، حق را پذیرفته و از آن دفاع کند. چرا که اگر اسوه، دارای ارادهی قوی نباشد و قالبپذیر باشد، آدمی آنچنان در سرازیری سقوط قرار میگیرد که اگر حتی همسر ممتاز و صالحی مانند حضرت نوح و لوط علیهماالسلام داشته باشد، گمراه خواهد شد.
اسلام در محیطی که زن به عنوان موجودی بین انسان و حیوان تعریف میشد و از هر جهت، در نهایت سقوط و ذلت قرار داشت، ظهور یافت و اعلام کرد که لازم است بانوان، مانند مردان، ناظران جامعه باشند و با نظارت دقیق خود، جامعه را از هرگونه فساد، حفظ کنند. روشن است که مقام نظارت، بیانگر آن است که آنان الگوی شایستهای باشند و به عنوان مدیر ناظر، فرهنگ جامعه را حفظ کنند. بنابراین، اسلام در نخستین گام، میبایست اسوهای بینظیر برای بانوان جامعه معرفی مینمود و شایستگی چنین مقامی را کسی جز اولین صدیقه، اولین بانوی مؤمن، اولین بانوی نمازگزار، بانوی بطحاء، امالمؤمنین حضرت خدیجهی کبری نمیتوانست و نمیتواند داشته باشد. به راستی، زندگی سراسر درخشش او، عالیترین الگو برای همهی طبقات، به ویژه بانوان شخیص مؤمن است. ولی متأسفانه در تاریخنگاری اسلام، پس از غصب خلافت، همواره سعی شده است که شخصیتی مبهم، اجمالی و غیر مؤثر از این مرضیهی خداوند ترسیم گردد تا کارکرد الگویی ایشان از جامعهی اسلامی، به ویژه بانوان و دختران جوان، گرفته شود. در حالی که در زیارات اهلبیت علیهمالسلام، همهجا نام حضرت خدیجه علیهاالسلام، در کنار نام دختر نازنینش فاطمه زهرا سلام الله علیها آمده است و این بیانگر نقش تاریخی و شخصیت الگویی مقام و منزلت آن بزرگ بانوست.
این بانوی بزرگوار، در آغازین روزهای بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله، بلکه پانزده سال پیش از آن، به هنگام ازدواج با حضرت رسول مصطفی صلی الله علیه و آله، به عنوان اسوهای نورانی مطرح گردید. بزرگ بانویی که از هر لحاظ، مظهر کمالات انسانی، ایثار، مقاومت، همسری خردمند، مدیر و مدبر، دلسوز و مهربان، مادری آزموده، فضیلتپرور، مجاهدی مقاوم و صبور، ایثارگری مخلص و بینظیر، راستقامتی عزتمند و نستوه، امالمؤمنین، امالائمهالمعصومین، امالصعالیک، طاهرهی قریش بود. تنها در صورتی میتوان وجود چنین اوصافی در او را باور کرد که تاریخ بشر، چندین سده به قهقرا بازگردد و ما را نظارهگر زندگانی پر نشیب و فراز بانوی نمونهی حجاز کند. این گونه بود که حضرات معصومین همواره بر داشتن چنین مادری بر خود میبالیدند و در معرفی خویش همواره خود را فرزند خدیجهی کبری سلام الله علیها میخواندند. بزرگ بانویی که وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، قصد ستودن شیرزن کربلا، حضرت زینب کبری سلام الله علیها را داشت، میفرمود: «حرمت این دختر را پاس دارید که همچون حضرت خدیجه سلام الله علیها است[1].»
به راستی، با مقایسهی آغاز و پایان زندگی حضرت خدیجهی کبری سلام الله علیها، آدمی درخواهد یافت که ایشان، الگویی تکرارناپذیر و نابغه است و جز دختر و نوهی گرامیش، در سراسر تاریخ، هیچ بانویی را نمیتوان یافت که در کورانهای شدید حوادث، با ایثار، مقاومت و استقامتی شگفت، همچون او به میدان زندگی وارد شده باشد و همهی هستی خود را در طبق اخلاص قرار داده و فدای حق سازد و سخاوتمندانه و با شهامتی وصفناپذیر، به دفاع از حق بپردازد.
بانوی اندیشمند عرب، سنیه قراعه، دربارهی آن بزرگ بانو چنین مینگارد: «تاریخ، در برابر عظمت امالمؤمنین، حضرت خدیجهی کبری سلام الله علیها سر تعظیم فرود میآورد و در برابرش متواظعانه و دست بر سینه میایستد و نمیداند که نام این بانو را در کدامین فهرست بزرگان ثبت نماید[2].»
دکتر عایشه عبدالرحمن بنتالشاطی نیز در این باره مینویسد: «آیا فرد دیگری، غیر از حضرت خدیجه سلاماللهعلیها را میشناسید که با عشق آتشین و ایمانی استوار، بیآنکه اندک تردیدی به دل راه دهد یا ذرهای از باورش نسبت به بزرگداشت همیشگی خدا و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله بکاهد، دعوت دین خدا را در غار حرا بپذیرد؟ آری! تنها حضرت خدیجه سلاماللهعلیها بود که دست سرنوشت، او را برای پر کردن جاهای خالی زندگانی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله، پدید آورد و او را مایهی امید، آرامش و سلامت رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار داد[3]!»
قدریه حسین، در این باره مینویسد: «سرور زنان، حضرت خدیجهی کبری سلاماللهعلیها، پاکترین، باشکوهترین و والاترین اسوهی زنان اسلام است[4].»
بدین ترتیب، تجزیه و تحلیل منش و سیرهی خدیجهی کبری سلاماللهعلیها، از دیدگاههای گوناگون و ارائهی الگویی قابل ارائه و به زبان روز، از سیمای نورانی آن بزرگ بانوی اسلام، برای نسل کنونی بشر، به ویژه دختران و بانوان مسلمان عصر حاضر، اهمیتی دو چندان مییابد تا با سرمشق قرار دادن او و شناخت ارزشهای انسانی خویش، از مردابهای متعفن غربزدگی و شرقزدگی دوری کنند.
بر بانوان مسلمان بایسته است که از حضرت خدیجهی کبری سلاماللهعلیها، بیاموزند که چگونه مشعل درخشان مهر و ایثار و معنویت را بیفروزند و با سلاح عفت و ایمان، ریشههای فساد را سوزانده و نسل آینده را آن چنان که بایسته و شایسته است، تربیت نمایند.
انسانهای جویای کمال، به ویژه دختران و بانوان نواندیش، روشنفکر و معنویتجو، میبایست از زندگانی این بانوی خردمند و بزرگ مادر اسلام، درس ایثار، ایمان، خودسازی، پایداری در راه هدایت همنوعان و نظارت بر جامعه را فراگیرند و در گیرودارهای زندگی، آن حضرت را در پیشتازی، پیشگامی و انتخابهای تحسین برانگیز، سرلوحهی خویش قرار دهند تا فرزندان شایستهای برای «أمالمؤمنین» گردند و مایهی مباهات حضرتش باشند.
..................
نظر شما