twitter share facebook share ۱۳۹۸ شهریور ۲۵ 1791
طعم تلخ پیروزی

هنگامی که در ویرانه های دوما در حومه دمشق گام بر می دارید، به سرعت متوجه می شوید که چیزی در این شهر کم است. زنانی را می بینید که کیسه های میوه و سبزی در دست دارند، مردان مسن سوار بر موتور به این طرف و آنطرف می روند و کودکانی نحیف که دبه های آب را به خانه می برند. آنچه کمتر به چشم می خورد، مردان جوان است و جای تعجبی هم ندارد؛ چراکه آنان یا در جنگ کشته شده اند، یا در زندان به سر می برند و یا از خانه و کاشانه خود گریخته اند.

حالا ساکنان شهر همچون ام خلیل 59 ساله ناچار اند در فقدان مردان جوان، خویش را با شرایط جدید سازگار کرده و به خود تکیه کنند. شوهر و سه پسر او در جنگ کشته شده اند، پسر چهارمش در زندانِ مخالفان حکومت، تحت شکنجه است و پسر پنجم که در بازداشت نیروهای دولتی بود، ناپدید شده و خبری از او نیست. عروسش مجبور است برای تامین معاش خانواده کار کند و ام خلیل از پنج نوه اش مراقبت می کند «گاهی می نشینم و با خود فکر می کنم چگونه این اتفاقات افتاد؛ پسرانم کار می کردند و همه چیز نرمال بود که ناگهان همه شان را از دست دادم؛ جوابی برای سؤالاتم ندارم؛ خدا هرکه را مسبب این مشکلات بود ببخشد» و ناگهان به گریه می افتد «آنها را ببخشم یا نبخشم چه فرقی به حالم دارد؟»

بعد از هشت سال جنگ داخلی، حالا حکومت سوریه کنترل بیشتر مناطق کشور را در دست دارد و بیش از هر زمان دیگری به بازپسگیری ادلب -آخرین سنگر شورشیان- نزدیک شده است. در اینکه بشار اسد پیروز جنگ داخلی سوریه شده تردیدی نیست؛ اما سه روزنامه نگار نیویورک تایمز به این کشور آمده اند تا رنگ این پیروزی را از نزدیک ببینند:

در بازدید از پنج شهر و روستای تحت کنترل دولت، ما شاهد ویرانی های گسترده و در عین حال روحیه سخاوتمند مردم بودیم. ساکنان علیرغم غم و اندوه، روزگار می گذرانند؛ اما رنج و درد مردم، همه جای کشور به یک میزان نیست. مردمِ فقیرتر و انانکه در مناطقی به سر می برند که پیش از این در کنترل شورشیان بوده، وضع به مراتب بدتری دارند. همین نابرابری در سرعت بهبود اوضاع نیز صدق می کند و بازسازی و بازگشت به حالت سابق در همه جا یکسان نیست. برای نمونه در همان دوران جنگ، در دمشق مرکز خریدی با صرف بودجه 310 میلیون دلاری ساخته شد که تلألؤ نور و صدای کفش های پاشنه بلند خریداران شیک پوش آن، توجه را جلب می کند. ساخت چنین مرکزی درحالی صورت گرفت که در نزدیکی دوما، داشتن آب شرب سالم برای مردم یک آرزو بود.

پس از دو سال از بازپسگیری شمال حلب، حالا کارخانه ها و بازارهای قدیمی شهر دوباره به جنب و جوش افتاده اند؛ البته مشکل قطعی برق هنوز حل نشده است. اما تنها زیرساخت های کشور نیست که نیاز به بازسازی دارد؛ سوریه ای که ما دیدیم طبقه متوسط خود را از دست داده و مردم این طبقه یا فرار کرده اند و یا با سقوط اقتصاد، به فقر افتاده اند. طبق تخمین سازمان ملل، در سوریه از هر 10 نفر، 8 نفر در فقر زندگی می کنند و روزانه کمتر از 3.10 دلار درآمد دارند.

آن دسته از اوارگانی که به منازل خود بر می گردند، مردان جوانشان مجبور می شوند که به ارتش بپیوندند و آنانکه از این دستور سر باز زنند، در زندان ناپدید می گردند. از این رو گرچه شمار مهاجران و پناهندگان در مجموع کمتر شده، ولی همچنان مردم در حال فرار از کشور هستند. مردمی که ما ملاقات کردیم، می کوشیدند در نبود کمک های بین المللی، خود سوراخ های دیوار منازلشان را که به دلیل اصابت گلوله ایجاد شده بود مرمت کنند، شکم کودکان خود را سیر نمایند و راه درآمدی پیدا کنند، و در نبود مردان خانواده، بار این وظایف بر دوش سالمندان، نوجوانان و زنانی قرار گرفته است که پیشتر به دلیل محافظه کاری و سنتی بودن خانواده ها اصلا کار نمی کردند.

بنر بزرگی با تصویر اسد در ورودی شهرهایی که ارتش موفق به بازپسگیری آنها شده است، نقش بسته که روی ان نوشته شده است «اسد برای همیشه» و در بنرهای دیگری تصویر وی در کنار حامیانش ولادیمیر پوتین و سید حسن نصرالله قرار گرفته است. درحالیکه دولت سوریه بسیاری از فعالان رسانه ای همچون خبرنگاران نیویورک تایمز را از حضور و تهیه گزارش در سوریه منع کرده است، ولی ما سه نفر پس از نزدیک به شش ماه تلاش موفق شدیم اجازه ورود به سوریه را دریافت کنیم. گرچه این ویزا به معنای رفت و آمد آزادانه نبود و تقریبا هرجا رفتیم، چندین سرباز ما را همراهی می کردند و تحت نظر لباس شخصی های دستگاه اطلاعاتی قدرتمند سوریه قرار داشتیم.

این لباس شخصی ها در هر مصاحبه ای که ما با مردم داشتیم، حضور داشتند و گاه خود را ژورنالیست معرفی می کردند که این امر گفتگوی ما را با مردم سخت می کرد و سبب ترس مردم می شد. به همین دلیل آنچه ما از مصاحبه با مردم دریافت کردیم نه نظرات و دیدگاهی جامع و کامل که صرفا سخنانی مبنی بر وفاداری به سوریه بود؛ هیچکدام از افرادی که ما با انها صحبت کردیم اسد را مقصر فاجعه ای که کشور در آن فرو افتاده نمی دانست و اقتصاد فروپاشیده کشور را نشأت گرفته از تحریم های آمریکا قلمداد می کرد نه جنگ و فساد.

نمایندگان دولت که در کنار ما حضور داشتند مشتاق بودند که به ما نشان دهند زندگی در سوریه در حال بازگشت به وضعیت طبیعی است. نمایش این بازگشت، در دمشق که از خرابی های جنگ تاحدود زیادی در امان مانده، ساده بود اما با رسیدن به دوما که با ماشین تنها چند دقیقه از دمشق فاصله دارد با شهری بی روح و مخروب مواجه شدیم؛ گویی که فرسنگ ها از دمشق فاصله گرفته ایم. گرچه یکسال از زمانی که دولت برای درهم شکستن مقاومت شورشیان اقدام به محاصره شهر کرد گذشته، اما هنوز بیشتر مناطق شهر غیر قابل سکونت است. مردمی که شروع به بازگشتن کرده اند، ناچار اند بین تلی از سنگ و کلوخ چادر بزنند.

یکی از بچه هایی که در خیابان مشغول بازی بود ما را به ملاقات پدر و مادربزرگش برد. هنگامی که علی حمود و همسرش ام فارس ماه می به دوما بازگشتند، با آپارتمان سوخته و غارت شده خود مواجه شدند. یکی از معدود وسایل خانه که سالم باقی مانده، قالیچه ای است که ام فارس روزهای ابتدایی جنگ، هنگام فرار به نقطه دیگر شهر با خود برد. در طول تمام این هفت سال آنها در یک زیر زمین زندگی می کردند و روزهایی می شد که بدون آب و غذا می ماندند. در این مدت او از پهن کردن فرش پرهیز کرده بود و در انتظار روزی نشسته بود که به خانه خود بازگردد. روزی که آنها بازگشتند 20 عضو خانواده مرده بودند و او به همراه شوهرش مشغول نگهداری از 11 نوه یتیم خود در یک ساختمان بزرگ متروک شدند. خالد 9 ساله یکی از نوه های اوست که در اهنگری کار می کند و روزانه حقوقی به اندازه خرید یک ساندویچ می گیرد؛ چشم های وی بر اثر مواد شیمیایی آسیب دیده، ولی خانواده استطاعت مالی درمان او را ندارد.

هنگام حرکت به سمت لاذقیه، تعداد نگهبانانی که دولت برای ما گمارده بود چند برابر شد؛ نگهبانانی که از اقلیت علوی بودند. در روستای کوهستانی «بیت یاشوت» تصویر مردان جوانی که در جبهه اسد جنگیده و کشته شده اند خودنمایی می کرد. یک ژنرال نظامی، یکی از مقام های محلی روستا و دو سرباز ما را خانه به خانه همراهی می کردند. از پدر یکی از سربازان کشته شده پرسیدم که آیا ارزش داشت پسرت جان خود را فدا کند؟ او در حالی که به ژنرال نگاه می کرد گفت «همه چیزمان فدای سوریه، امیدوارم ما هم در راه کشور شهید شویم».

یکی از مادران نیز جایی را به ما نشان داد که کنار قبر فرزندش می نشید، قهوه می نوشد و برای او لالایی می خواند «افتخار ماست که او را در دفاع از کشور از دست دادیم». بسیاری از غیر علوی ها تصور می کنند که علویان در ازای فداکاری هایی که کرده اند مبالغ هنگفتی از دولت می گیرند، اما خانواده هایی که ما دیدیم واقعا زندگی سختی داشتند. آنان از عدم توانایی خود از خرید شیر می گفتند، از قیمت تصاعدی سیب زمینی، روغن و شکر، از اینکه دیگر گذرشان به قصابی نمی افتد. در عین حال این مادر به سبزیجاتی که نزدیک قبر پسرش کاشته بود اشاره کرد و گفت «گرچه امریکا ما را تحریم کرده، اما هنوز خیار و نان برای خوردن داریم».

ابراهیم سالم، استاندار منطقه می گفت که دولت منابع بیشتری را به خانواده ایثارگران اختصاص داده و قرار است انان در تصدی مشاغل دولتی در اولویت قرار گیرند و هزینه های کمتری بابت دانشگاه و مالیات بپردازند «رییس جمهور خودش شخصا اولویت بندی نموده و این طرح ها را عنوان کرده است، هر روز او و کابینه به وضعیت خانواده شهدا رسیدگی می کنند».

در مسیر شمال حلب، هر طرف را که نگاه می کنی ماشین های سوخته به چشم می خورد و دود غلیظی بر اثر آتش سوزی محصولات کشاورزی برخاسته است. اخیرا هزاران هکتار زمین زراعی به اتش کشیده شده است و درحالیکه عامل این آتش سوزی ها در پرده ای از ابهام قرار دارد، بر مشکل گرسنگی و کمبود غذا در کشور افزوده می شود. قبل از جنگ، حلب بزرگترین رقیب دمشق بود؛ بزرگترین شهر سوریه و موتور محرکه اقتصاد کشور که گویی هرگز خواب به چشم مردمش نمی آمد. اما بعد از محاصره دولت، قسمت اعظم شهر در خاموشی فرو رفت و بازاری که قدمتش به قرن 14 بازمی گشت ویران شد. دو سال و نیم بعد از آزادی شرق حلب از کنترل شورشیان، برق توسط مولدها تامین می شود و در فقدان کمک و نقش آفرینی دولت، بازسازی بسته به قدرت مالی مردم است. مردمانی هستند که حتی قدرت خرید یا تعمیر در و پنجره هم ندارند و برخی نیز تنها ساعات محدودی در شبانه روز برق دارند و شب را بیرون خانه سپری می کنند تا وقت خواب فرا برسد. فقط بیمارستان های خصوصی هستند که دوباره مشغول به فعالیت شده اند، اما شهر در طول روز به مدد ترافیک و گاری های هندوانه فروشی هنوز شلوغ است.

یکی از زنانی که در آرایشگاه دیدیم به ما گفت از زمانی که جنگ شروع شده این نخستین بار است که به آرایشگاه امده است. مدارس باز شده و انگونه که بر روی یکی از بیلبوردها نوشته شده بود «امنیت به سوریه بازگشته» اما امنیت از زندگی ام احمد 28 ساله که با خواهرش در میان ساختمان های ویران نشسته رخت بربسته است. شوهران هر دو زن در سال 2015 در شرق حلب توسط نیروهای دولتی بازداشت شدند و حالا هیچ خبری از آنها نیست. یکی از همراهان ما به او تذکر داد که نباید این حرفها را به خبرنگاران بگوید «باید دروغ بگوییم؟ خب این اتفاقاتی بود که رخ داد» ام احمد به آشپزخانه برده می شود و وقتی که باز می گردد آرام تر است. بعد از این واقعه به وزیر اطلاعات بابت تعداد زیاد ملازمانمان شکایت کردم که او پاسخ داد «باید درک کنید اینجا امریکا نیست و روش کار ما متفاوت است؛ در اینجا فرض همه بر این است که شما جاسوس هستید»

پیروزی چه شکلی است؟ حداقل نیم میلیون کشته و بیش از 11 میلیون آواره، شهرهای ویران، مراکز خرید مدرن برای برخی و خیارهای خانگی برای برخی دیگر. بیشتر مردمی که ما دیدیم از سخن گفتن پیرامون گذشته و آینده پرهیز داشتند، سرشان به کار روزانه خود گرم بود و برای بقا می جنگیدند؛ اما هنوز هم هر از گاه چیزی به ما یادآوری می کند که سوریه ورای این جنگ چهره دیگری دارد.

شب اولی که در حلب بودیم، موقع شام راننده مان ابوعبدو گفت که نزدیک هتل رستوران هایی را می شناسد که پیش از جنگ توریست ها را به آنجا می برد. اولین رستوران از بین رفته بود، به دومی رفیتم؛ مردی کنار تابلوی درب ورودی نشسته بود. ابوعبدو به سوی او دوید «آقا محمود مرا به یاد می اوری؟ من خیلی اینجا می آمدم غذاهایت عالی بودند» مالک رستوران عبدالغنی محمود در ابتدا او را نشناخت؛ اما ناگهان گفت: بله بله. رستوران خالی بود و جز سرآشپز خمیده ای که گوشه ای نشسته بود کسی نبود. رومیزی لک داشت، نقاشی هایی از حلب قدیم روی دیوار به چشم می خورد و چند مگس حول میز شام پرواز می کردند. تنها چیزی که به نظر می رسید غبار تاریخ بر آن نگذشته، میزی بود که گوجه فرنگی های تازه، خیار و تربچه و نعنا بر روی آن خودنمایی می کرد. وقتی ابوعبدو تقاضای یک نوشیدنی خنک کرد آقای محمود عذرخواهی کرد چراکه مولد برق خراب شده و یخچال، یخ نداشت. من به مترجم نگاه کردم و گفتم آیا ما می خواهیم در اینجا گوشت بخوریم؟ اول سالاد آورده شد و بعد حمص و متبل که شامل بادمجان دودی بود؛ پس از آن هم چند دیس مرغ و کباب؛ به سرعت شروع به خوردن کردم و موضوع یخچال را فراموش نمودم. قبلا این غذاها را در لبنان خورده بودم و حالا در سوریه؛ خیلی عالی بود؛ ابوعبدو گفت همان طور است که قبلا بود. موقع بازگشت با اینکه هنوز اول شب بود اما خیابان تاریک و خالی بود. گویی از آن شبهایی که مردم حلب تمام طول شب بیدار می ماندند سالها گذشته بود

https://www.nytimes.com/2019/08/20/world/middleeast/syria-recovery-aleppo-douma.html?smid=nytcore-ios-share

مردم مصر دلتنگ دیکتاتور سابق

کریم حسین صفحه فیسبوکی با عنوان «ما متأسفیم آقای رییس جمهور» با سه میلیون فالوئر دارد که در آن عکس ها و ویدئوهایی را از دیکتاتور سابق مصر همرسانی می کند. اغلب پست هایی که وی می گذارد سیاسی است؛ برای مثال نوشته است که در سال 2011 مردم به دنبال ثبات پول ملی، کم شدن بدهی خارجی و رونق گردشگری بودند و به این دلایل حسنی مبارک را سرنگون کردند؛ حال آنکه همه این موارد از زمان انقلاب رو به بدتری رفته است.

کریم حسین همچنین نوشته است که «رییس جمهور سابق اجازه انتشار مطبوعات آزاد را می داد». گرچه این ادعای آقای حسین اغراق آمیز است ولی باید اذعان کنیم که رییس جمهور فعلی عبدالفتاح سیسی حتی آزادی های سیاسی محدودی را که اسلاف وی به مردم می دادند تحمل نمی کند. 9 جولای پلیس آقای حسین را به جرم انتشار اخبار دروغ دستگیر کرد.

سال 2011 وقتی قیام مردم مصر، به حکومت 30 ساله مبارک پایان داد، تصور اینکه روزی مردم دلتنگ همان دوران شوند سخت بود. در کوران انقلاب، بسیاری از مصری ها معتقد بودند که کشور به حال خود رها شده و رییس جمهور کهنسال مصر صلاحیت و قابلیت اداره امور را ندارد. انها رفتار و سلوک مبارک را تمسخر نموده و به او نام «گاو خندان» -نام یک پنیر فرانسوی که عکس گاو خندانی بر روی ان قرار دارد- دادند؛ اما با گذشت هشت سال از آن دوران، کمتر مصری ای است که گذشته را اینگونه سیاه و منفی ببیند.

مردم از مبارک به عنوان رییس جمهوری یاد می کنند که یارانه ها را حفظ و قیمت ها را پایین نگه داشت. حتی جامعه مدنی مصر که از وضعیت موجود دلسرد و ناامید گشته، دلتنگ دوران رییس جمهور سابق است؛ چراکه در ان دوران حداقل از یک آزادی نسبی برخوردار بود. مبارک اندک فضایی را برای مخالفین خود ایجاد کرده بود تا این آزادی های محدود، هم به عنوان سوپاپ اطمینان عمل کند و هم غرب را راضی نگاه دارد. اما سیسی اعدام ها را افزایش داده و در صورت مشاهده هرگونه رفتاری مغایر خواست و انتظارش، حتی اگر آن شخص در شمار حامیان وی قرار داشته باشد، او را تحت پیگرد قرار می دهد.

حال چندی است که مبارک و پسرانش با حضور بیشتر در صحنه های عمومی، به افزایش حس نوستالوژی و دلتنگی مردم برای گذشته دامن می زنند. ماه می، حسنی مبارک با یک روزنامه نگار کویتی مصاحبه داشت؛ در این گفتگو که بخش اعظم آن حول سیاست خارجی کشور دور می زد، وی در مورد حمله عراق به کویت در سال 1990 و تلاش های دونالد ترامپ در پیشبرد طرح صلح اسراییل و فلسطین سخن گفت. تصویری که این مصاحبه از رییس جمهور سابق ارائه می داد، سیاستمداری سالخورده، محبوب و باتجربه بود.

علا پسر بزرگتر مبارک نیز بیش از همیشه در مرئی و منظر عموم ظاهر می شود. در رسانه های اجتماعی تصاویری از وی در حالی که در کافه های محقر در حال بازی تخته نرد است یا در «ال پرینس» در محله کارگری و پررفت و امد ایمبابا شام می خورد منتشر می شود. به نظر می رسد که همه اینها باعث خشم سیسی می شود. 26 ژون عکس دیگری از علا منتشر شد که داشت تیم فوتبال مصر را در جام ملت های آفریقا که در مصر برگزار می شد تشویق می کرد. اندکی پس از انتشار این عکس، مقامات، کارت هواداری او را باطل کرده و مانع از این شدند که وی به تماشای مسابقات بعدی تیم ملی برود.

ماه گذشته علا در توئیتی، از اظهارات وزیر مهاجرت که گفته بود هرکه از مصر بد بگوید باید گلویش را برید، انتقاد کرد؛ پس از آن بود که یکی از روزنامه های متملق دولت، او را متهم به ارتباط با اخوان المسلمین نمود و سمیر صبری یکی از وکلای حامی دولت نیز از علا به دلیل همبستگی با یکی از گروههای تروریستی شکایت کرد.

البته صِرف اینکه علا پسر حسنی مبارک است، او را از تهدیدات و خطرات احتمالی مصون نگاه نمی دارد؛ چنانکه یک افسر سابق ارتش که در دوران اعتراضات در کنار مبارک ایستاده بود، سال گذشته در زندان مورد حمله قرار گرفت و زخمی شد. اما مردم علاقه ای هم به سیسی ندارند و این درحالی است که سیسی به هیچ حزب سیاسی وابسته نیست و متحدان قابل اعتمادی نیز ندارد. یکی از فعالان اجتماعی در این خصوص می گوید «مبارک یک رژیم را پشت سر خود داشت، حال آنکه سیسی فقط خودش است و خودش» با این توصیف، واکنش تند و بیش از حدی که دولت در قبال رویدادهای مختلف نشان می دهد نه نشانه ای بر قدرت و محبوبیت رییس جمهور سابق، که صرفاً گویای ضعف دولت است.

https://www.economist.com/middle-east-and-africa/2019/08/22/many-egyptians-miss-their-deposed-president-hosni-mubarak

مترجم: فاطمه رادمهر

نظر شما