twitter share facebook share ۱۳۹۹ تیر ۰۷ 1481

هفته گذشته دونالد ترامپ قانون حمایت از حقوق بشر اویغورها را امضا کرد. در بسیاری از بندهای این قانون –که با اهتمام کنگره وضع شده و دولت ترامپ در شکل گیری آن نقشی نداشته است- بر تعهد آمریکا در حمایت از حقوق بین المللی بشر، تأکید شده است.

این اولین بار است که قانونی در آمریکا وضع می شود که روی نقش آن کشور در حمایت از حقوق اویغورها و سایر مسلمانان بومی داخل چین تمرکز دارد.

اما در همان روزی که ترامپ قانون حمایت از حقوق بشر اویغورها را امضا کرد، مشاور امنیت ملی سابق آمریکا «جان بولتون» در بخشی از کتاب خود آشکار کرد که ترامپ در سالهای 2017 و 2019 به رهبر چین «شی جین پینگ» گفته بود که موافق سیاست نگهداری مسلمانان اویغور در کمپ است.

البته ارسال پیام های متناقض از طرف دولت ترامپ، امر جدیدی نیست؛ اما رویکرد دوگانه آمریکا در مورد اویغورها، به پیش از دوران ترامپ باز می گردد و بررسی این پیشینه، نقش آمریکا را در برافروختن شعله های اسلام هراسی در چین نشان می دهد.

اویغورها مثل تبتی ها مدتهاست که بدنبال نوعی خودمختاری هستند. در طول دهه نود، دولت چین بارها هر دو قوم را به نام «مبارزه با جدایی طلبی» سرکوب کرد؛ اما حملات یازده سپتامبر و ظهور پدیده «جنگ علیه تروریسم» معادله را برای اویغورها تغییر داد. چین اواخر سال 2001 گفتمان خود را در مورد سرکوب اویغورهای مخالف دولت، عوض کرد و مدعی شد که در حال مبارزه با تهدید تروریست های بین المللی ای است که به القاعده مرتبط می باشند؛ این توجیه توسط جامعه بین الملل نیز مورد تأیید قرار گرفت.

در ابتدا دولت بوش این توجیه را نمی پذیرفت، ولی تابستان سال 2002 که آمریکا یک گروه شبه نظامی ناشناخته اویغور در افغانستان را به نام «حرکت اسلامی ترکستان شرقی» در لیست گروههای تروریستی قرار داد، متأسفانه سیاستش را نیز در قبال اویغورها عوض کرد و به چین کمک نمود تا این گروه را در سپتامبر 2002 در لیست گروههای تروریستی سازمان ملل قرار دهد.

آن زمان اغلب تحلیلگران، این اقدامات را معامله ای می دانستند که طی آن آمریکا در ازای کسب رضایت چین در حمله به عراق، با سیاست های آن کشور در مورد اویغورها همراهی می کند.

شبیه نظامیان اویغوری که آن زمان در افغانستان فعال بودند، تعدادشان کم بود و در جنگ علیه تروریسم، وزن و اهمیتی نداشتند و تهدیدی برای آمریکا و حتی چین محسوب نمی شدند. طی همین مدت، آمریکا 22 اویغور را در خلیج گوانتانامو در بازداشت داشت که پس از چندی آنها را آزاد کرد تا به کشور ثالثی بروند و اعلام نمود که آنها تهدیدی برای آمریکا نیستند و به گروههای جهادی بین المللی وفادار نمی باشند. حتی اگر حرکت اسلامی ترکستان را سازمانی منسجم بدانیم، بعد از کشته شدن رهبرشان توسط نظامیان پاکستانی، بعد از سال 2003 دیگر انسجامی نداشتند.

افسانه «تهدید تروریستی اسلام گرایان اویغور» در چین، بار دیگر در سال 2008 در مورد گروه جدیدی از اویغورها در وزیرستان مطرح شد. این گروه که خود را «گروه اسلامی ترکستان» می خواندند، متشکل از تعداد انگشت شماری از اویغورهایی بودند که از جنگ آمریکا در افغانستان فرار کرده و به گروههای جهادی در پاکستان پیوسته بودند.

گروه اسلامی ترکستان، به تدریج در سوریه بعد از سال 2013 بزرگ و بزرگتر شد و بسیاری از اویغورهایی که آن زمان از سرکوب چین فرار می کردند، جذب این گروه شدند؛ با این وجود مدرکی وجود ندارد که نشان دهد این گروه در داخل چین دست به خشونت سازمان یافته زده باشد.

گروه اسلامی ترکستان با تولید ویدئوهایی، به تهدید المپیک 2008 پکن می پرداخت و همین ویدئوها توجیه گر اقدامات ضدتروریسم چین در برخورد با مخالفان اویغور بود. این تهدیداتِ ناچیز، برای توجیه اقدامات وحشیانه پلیس در منطقه سین کیانگِ چین به ویژه در روستاها و شهرهایی که اکثریت مردم اویغور بودند، توسط دولت بزرگنمایی می شد.

اقدامات حکومت با تلافی اویغورها ضد پلیس و نیروهای امنیتی روبرو شد و با مشتعل شدن شورش های قومی در شهر ارومچی، دولت دست به سخت گیری و اقدامات تأدیبی شدید علیه اویغورهایی زد که مظنون به عدم وفاداری به چین بودند.

این تنش ها در نهایت باعث شد که طی سالهای بعد بسیاری از اویغورها برای فرار از سرکوب، مهاجرت کنند؛ البته تعداد اندکی هم در سالهای 2013 و 2014 در برابر دولت دست به مقاومت خشونت آمیز زدند؛ اقداماتی که به اعمال تروریستی شباهت بسیاری داشت و با انگیزه های سیاسی انجام می شد، عمدی بود و مردم عادی را هدف قرار می داد. به این ترتیب دولت با استفاده از تاکتیک های ضد تروریسم و مقابله خشونت آمیز با فراخوان های صلح آمیزی که اویغورها برای احقاق حق خود می دادند، توانست این قوم را به سمت استفاده از ابزار و اقدامات خشونت آمیز هدایت کند و به این ترتیب تصویری که پیشتر از اویغورها –به عنوان دشمن چین- ترسیم کرده بود را به واقعیت بدل نماید.

سال 2014 چین «جنگ مردم علیه ترور» را اعلام کرد که این امر در واقع همان جنگ با اویغورها بود. در پی این تصمیم، مقامات دولت شروع به ساختن شبکه نظارت الکترونیکی گسترده ای کردند تا از طریق ان اویغورها را رهگیری کنند؛ کلاس هایی را با عنوان «آموزش مجدد» راه انداختند تا طی آن اویغورها را شستشوی مغزی داده و دکترین سیاسی خود را به آنان تلقین کنند؛ همچنین فرهنگ و بسیاری از آداب مهم اویغورها را جرم انگاری نموده و نام افراط گرایی بر آن گذاشتند.

سال 2017 این جنگ، با توقیف و نگهداری گروههای بزرگی از اویغورها در اردوگاههای بازپروری، شکل گسترده تری به خود گرفت.

کمپین چین علیه اویغورها، تلاشی بوده است برای ایجاد چین تک فرهنگی و خنثی کردن مقاومت این قوم علیه جذب کامل در چین واحد. بنابراین این تلاش هیچ ارتباطی به مقابله با تهدیدات تروریستی ندارد؛ اما عبارت «تروریسم اسلامی» که آمریکا در جنگ علیه ترور آن را بنیان گذاشت، به چین کمک کرد تا توجیه مناسبی برای اقداماتش بیابد.

با در نظر گرفتن این واقعیت، اظهارات بولتون در اینکه ترامپ به طور ضمنی اقدامات پکن علیه اویغورها را تأیید کرده است، جای شگفتی ندارد. چرا باید انتظار داشته باشیم ترامپی که قانون منع سفر مسلمانان به امریکا را پیشنهاد داده بود، با شی جین پینگ در بازداشت مسلمانان همراه و هم عقیده نباشد؟

*منبع: گاردین

مترجم: فاطمه رادمهر

نظر شما