twitter share facebook share ۱۳۹۹ مهر ۲۴ 2137

از منظر جورج برنارد شاو نمایشنامه نویس و فعال اجتماعی «بهترین راه برای ایجاد برابری اجتماعی این است که جامعه را تشویق به ازدواج با نژادها و پیروان مذاهب دیگر کنیم». این ایده سروصدای زیادی به پا کرد و روزنامه دیلی تلگراف با مقاله ای که تحت عنوان «ازدواج سیاه و سفید، طرح حیرت انگیز آقای شاو» منتشر نمود، شگفتی خود را از این ایده ابراز کرد.

اما ایده ای که زمانی اینقدر شگفت به نظر می رسید، حالا به امری عادی بدل شده است. شمار بریتانیایی هایی که پیشینه دورگه بودن دارند، از سال 2001 تا 2011 دوبرابر شده و به حدود 1.2 میلیون نفر رسیده است که این میزان کمی بیش از 2% جامعه را تشکیل می دهد. البته شمار جمعیت دورگه ها احتمالا بیش از اینها است، زیرا در سرشماری انجام شده، همه کودکان دورگه، در فرم های پرسشنامه گزینه ترکیب نژادی را علامت نزده اند.

تحقیقی که توسط «آلیتا ناندی» در دانشگاه اِسِکس انجام شده، نشان می دهد که رقم واقعی می تواند سه برابر رقم اعلام شده باشد. اگر نتایج این تحقیق درست باشد، جمعیت دورگه ها، بزرگترین اقلیت قومی انگلیس هستند و شمارشان همچنان در حال رشد است.

طبق تحقیقی که توسط «راب فورد» در دانشگاه منچستر انجام شده است، کمتر از 1% بریتانیایی های بالای 50 سال، در سال 2011 پیشینه اختلاط نژادی داشتند؛ حال آنکه این امر در میان گروه سنی زیر پنج سال، به 6% می رسد. همچنین نسبت زوج هایی که از دو نژاد مختلف هستند از 2.6% در سال 2001 به 4.5% تا سال 2011 رسیده است. این آمارها نشان می دهد که در سرشماری بعدی که سال آینده انجام می شود، افزایش شمار بریتانیایی های دورگه امری قطعی است.

همزمان با این تغییر جمعیتی، می بینیم که بار دیگر مباحث نژادی در محور گفتگوهای محافل سیاسی بریتانیا و دیگر کشورهای اروپا و امریکا قرار گرفته است. در پی قتل جروج فلوید و جنبش «جان سیاهان مهم است» مردم مجسمه هایی که نماد تبعیض نژادی و برده داری بودند را بر زمین انداختند و ایده «برتری نژاد سفید» را به چالش کشیدند. اما تمرکز بر نژادپرستی سیستماتیک، نباید باعث غفلت از رشد فزاینده بریتانیایی های دورگه شود؛ چراکه این رشد در تعیین سمت و سوی سیاست های هویتی [1]انگلیس نقش بسیار دارد.

لندن نسبت به پاریس و برلین و رم، جمعیت دورگه بسیار بیشتری دارد؛ البته آلمان و فرانسه و ایتالیا اطلاعات نژادی جمعیت خود را همچون انگلیس جمع اوری نمی کنند، اما می توان از این بابت مطمئن بود. در بین جمعیت غیر سفیدپوست انگلیس، بیشترین میزان (16%) از آنِ دو رگه هاست، حال انکه دورگه های آمریکا 11% جمعیت غیرسفیدپوست را تشکیل می دهند. الگوی ازدواج نیز در انگلیس متفاوت است؛ اغلب آمریکایی هایی که پدر و مادرشان از دو نژاد مختلف هستند، شریک زندگی خود را نیز از بین اقلیت ها انتخاب می کنند، اما 50% بریتانیایی هایی که نژاد پدر و مادرشان ترکیبی از سفیدپوست و آفریقایی سیاه پوست است -و 75% از کسانی که والدینشان متعلق به دو گروه نژادی سفید و سیاه پوست منطقه کارائیب می باشند- با یک سفیدپوست ازدواج می کنند.

نظرسنجی ای که توسط Ipsos MORI صورت گرفته، نشان می دهد که برتانیایی های دو رگه در کل درمقایسه با بریتانیایی های سیاه پوست، نسبت به تاریخ انگلیس و ارگانهای این کشور حساسیت کمتری دارند، از جنبش جان سیاهان مهم است حمایت کمتری می کنند، چندان موافق این شعار که «بریتانیا کشور نژادپرستی است» نیستند و این اندیشه که نیروهای پلیس عمدا نژادپرستانه برخورد می کنند، در میان آنان بسیار کمتر است. گرچه اکثر گروههای قومی در نظرسنجی بر این تصور بودند که امپراتوری انگلیس نه باید سبب شرم بریتانیایی ها باشد نه افتخار، اما دو رگه ها در مقایسه با سیاه پوستان، به امپراتوری بریتانیا بیشتر افتخار می کنند.

«ساندر کاتوالا» عضو اتاق فکر «آینده بریتانیا» بر این باور است که جنبش جان سیاهان مهم است در انگلیس اهداف و سیاست های متفاوتی را در مقایسه با آمریکا دنبال می کند که بخشی از آن بدلیل تفاوت در میزان روابط بین اقوام در این دو کشور است. «ماروین ریس» شهردار دو رگه بریستول نمونه این روابط بین قومی است؛ وی که در زمان کودکی اش در دهه 1980 با آزارهای نژادی روبرو بود، اکنون هم به تبار جاماییکایی خود مفتخر است و هم با زنی سفیدپوست ازدواج کرده و با سفیدپوستان رابطه خوبی دارد. او به یاد می آورد که یکی از دوستان همکلاسی اش در یکی از روزهایی که شهر شاهد شورش های نژادی بود از او پرسید: اگر بین سیاهان و سفیدها جنگ دربگیرد در کدام طرف خواهد ایستاد؟ «...ایده جنگ با سفیدپوستان باب پسندم نبود و در عین حال تهدیدها و ناامنی هایی که با آن روبرو بودم از طرف سفیدپوستان بود». در اعتراضات ماه ژوئنِ شهر بریستول که در پی حرکت جان سیاهان مهم است رخ داد، پیشینه آقای ریس و رویکرد و برخورد درستی که با موضوعات نژادی دارد، بر اعتبار او افزود. شهر وی بدلیل به زیر کشیده شدن مجسمه یک تاجر برده سرتیتر اخبار جهان قرار گرفت، اما آقای ریس نسبت به چنین اقداماتی حساسیت نشان نداد و معتقد بود که نمادها در مقابل اقداماتی که باید برای مبارزه با نابرابری انجام شود، اهمیت چندانی ندارند. «من در مورد نژاد و نژادپرستی صحبت می کنم اما از آن طرف به سفیدپوستان اطرافم خرده نمی گیرم و در آنان احساس گناه ایجاد نمی کنم.»

وقتی قومیت ها ترکیب می شوند، هویت ها ارزش خود را از دست می دهند. به گفته «ترِوِر فیلیپس» رئیس سابق کمیسیون برابری و حقوق بشر «دو رگه ها به جای اینکه مجبور به انتخاب یک هویت قومی شوند، این اندیشه در آنها بارور می گردد که میراث هر دو طرف را دارند؛ فرزندانشان تبار هندی و فرانسوی و کارائیبی دارند و به هر دو خانواده مرتبط اند؛ کریسمس را با هر قوم و خویشی که بگذرانند، می دانند چه باید بکنند».

آنگونه که آقای کاتوالا می گوید «اختلاط نژادی تنها برای کسانی تهدید است که فکر و ذهنشان درگیر مسائل نژادی است و مرتب دغدغه این را دارند که دیگران در مورد آنها چگونه فکر می کنند».

*منبع: اکونومیست

مترجم: فاطمه رادمهر


[1] رهیافت و تحلیلی سیاسی است که بر اولویت بندی مردم بر اساس دغدغه‌های عمدتاً مرتبط با هویت مشخص نژادی، مذهبی، قومی، جنسی، اجتماعی، فرهنگی و دیگر اشکال هویتی آن‌ها و تشکیل اتحادهای سیاسی انحصاری با دیگران در این گروه‌ها، به جای درگیر شدن در سیاست عمومی و سنتی تر حزبی مبتنی شده‌است

نظر شما