آیا جنگ تازهای در لبنان در راه است؟
این روزها بسیاری از ناظران بر این باورند که جنگ جدیدی در لبنان در شُرف وقوع است. استدلالشان هم چنین است: جنگ غزه تمام شده، اما حزبالله از خلع سلاح خود طبق توافق آتشبس با اسرائیل در نوامبر گذشته سر باز زده است. در همین حال، بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، که به دلایل مختلف -از جمله به تأخیر انداختن پاسخگویی در برابر شکستهای دولتش در ماجرای حمله حماس در ۷ اکتبر- به دنبال درگیریهای تازه است، حالا بهانهای مناسب دارد تا جنگی در لبنان آغاز کند.
این منطق ظاهراً قابلقبول به نظر میرسد و به همین دلیل بسیاری از تحلیلگران دیگر نمیپرسند آیا جنگ لبنان رخ خواهد داد یا نه، بلکه میپرسند چه زمانی رخ میدهد. بااینحال، آیا این نتیجهگیری درست است؟ ما عادت کردهایم بدترین رفتارها را از اسرائیل انتظار داشته باشیم ــ بهویژه پس از جنایات گستردهاش در غزه ــ اما این ذهنیت لزوماً به درک روشنتری از تمام اقدامات آن کشور منجر نمیشود. بیایید کمی دقیقتر نگاه کنیم.
در هفتههای اخیر، اسرائیل اقداماتی انجام داده که ممکن است نشانهای از آمادگی برای جنگی تازه در لبنان باشد. حدود یک هفته پیش، ارتش اسرائیل در شمال جلیل، نزدیک مرز لبنان، مانورهایی برگزار کرد؛ در حالی که گزارشهایی از تسلیح دوباره حزبالله منتشر شده بود. پهپادهای اسرائیلی تقریباً هر روز لبنانیهایی را هدف قرار میدهند که ادعا میشود از اعضای حزباللهاند؛ اما روشن است که بسیاری از قربانیان غیرنظامیاند. برای برخی، این روند به معنی افزایش تدریجی تنش تا رسیدن به یک جنگ تمامعیار است. شاید اینگونه باشد، اما میتوان رفتار اسرائیل را از زاویهای دیگر هم دید.
برای مثال، افزایش حملات اسرائیل به مکانهایی که ماشینآلات ساختمانی در آنها نگهداری میشود ــ از جمله حمله ۱۱ اکتبر به منطقهٔ مصیله ــ نشانهای از جنگ اقتصادی است نه آمادهسازی نظامی. چند روز بعد، اسرائیل یک کارخانهٔ سیمان را در شهر انصار نابود کرد. هدف آشکار این اقدامات، آمادهسازی برای جنگ نبود؛ بلکه اعلام جنگ اقتصادی علیه مردم جنوب لبنان بود. اسرائیل با نابودی وسایل بازسازی، در واقع به مردم جنوب پیام میدهد که حمایت از حزبالله بهای اقتصادی دارد.
در همین راستا، اسرائیل دسترسی کشاورزان به باغهای زیتونشان را محدود کرده، خانههای نیمهویران را به محض آغاز تعمیر بمباران میکند و شرایطی ایجاد کرده که کاشت تنباکو ــ که یکی از منابع اصلی درآمد ساکنان مناطق مرزی است ــ تقریباً ناممکن شده است.
«موریس تیدبال-بینز»، گزارشگر ویژه سازمان ملل در زمینهٔ اعدامهای فراقانونی، در گفتوگو با خبرگزاری فرانسه گفت: «مگر آنکه شواهد قانعکنندهای وجود داشته باشد که این اهداف غیرنظامی کارکرد نظامی هم دارند، وگرنه چنین حملاتی غیرقانونیاند. این کشتارها ناقض حق حیات و اصول احتیاط و تناسب هستند و از نظر من، مصداق جنایت جنگیاند.»
این خشونتها، جنگ اقتصادی علیه مردم و جلوگیری از بازسازی لزوماً به معنی آمادگی برای جنگ نیست؛ بلکه بیشتر اقدامی سیاسی است برای وادار کردن دولت لبنان و حزبالله به تسلیم در برابر خواستههای اسرائیل.
اما دلایل دیگری هم وجود دارد که نشان میدهد شاید جنگی در پیش نباشد. نخست اینکه اسرائیل تقریباً به وضعیتی که میخواست در جنوب لبنان رسیده و از حمایت کامل آمریکا نیز برخوردار است. در چنین شرایطی، آغاز جنگی تازه با نتیجهای نامعلوم، ممکن است حتی اوضاع را برای اسرائیل بدتر کند. این کشور در زمین و آسمان جنوب لبنان تسلط دارد و از طریق سازوکار آمریکاییِ موسوم به «مکانیسم نظارتی آتشبس»، کنترل وضعیت را حفظ کرده است. علاوه بر این، اسرائیل توانسته با همکاری آمریکا، مأموریت نیروهای حافظ صلح سازمان ملل (یونیفل) را تا پایان دسامبر ۲۰۲۶ خاتمه دهد؛ هدفی قدیمی که سالها در پیاش بود.
با خروج یونیفل، اسرائیل دیگر با نظارت بینالمللی روبهرو نخواهد بود و میتواند تسلط خود بر مناطق اشغالی لبنان را تثبیت کند. اینکه از این موقعیت برای تحمیل صلح بر بیروت استفاده کند یا برای دائمیکردن اشغال، هنوز مشخص نیست؛ اما در هر صورت، گزینههایش بازتر از همیشه خواهد بود.
دومین دلیل این است که ارتش اسرائیل هنوز از جنگ غزه فرسوده است. هرچند این امر بهتنهایی مانع جنگ نمیشود، اما سؤال این است که اسرائیل واقعاً چه میتواند در لبنان انجام دهد؟ اگر هدفش اشغال زمین بیشتری تا رود لیتانی یا فراتر از آن باشد، باید آماده فرو رفتن در باتلاقی نظامی باشد که دوباره به نفع حزبالله تمام میشود و دشمنان لبنانیِ حزب الله را تضعیف میکند. دو سال بمباران ویرانگر غزه، حماس را از بین نبرد؛ پس چرا باید تصور کرد حملهای مشابه حزبالله را نابود کند؟
دلیل سوم، «دونالد ترامپ» است. رئیسجمهور آمریکا بهتازگی توانسته آتشبسی دائمی در غزه برقرار کند و احتمالاً نمیخواهد فعلاً درگیر جنگی تازه در خاورمیانه شود. هفته گذشته هیئتی از نمایندگان آمریکا، از جمله معاون رئیسجمهور «جِی.دی. ونس»، به اسرائیل رفتند تا آتشبس را تثبیت کنند. طرح ترامپ مبهم است و ممکن است جنگ غزه دوباره شعلهور شود، اما نباید میل شخصی او به نمایش موفقیت را دستکم گرفت؛ مخصوصاً بعد از آنکه، بهگفته نزدیکانش، وقتی اسرائیل قطر را بمباران کرد، ترامپ به این نتیجه رسید که نتانیاهو «کمی از کنترل خارج شده است».
برای مطالعه بیشتر در این زمینه رجوع کنید به: پویایی جدید در روابط ترامپ و نتانیاهو
چهارمین نکته این است که حزبالله تنها در صورتی تهدیدی جدی برای اسرائیل محسوب میشود که در قالب یک ائتلاف منطقهای کارآمدِ طرفدار ایران عمل کند. اسرائیلیها این را میدانند، هرچند ممکن است برای جلب حمایت واشنگتن، تهدید حزبالله را بزرگنمایی کنند. به نظر میرسد حزبالله در سال گذشته مقداری سلاح ذخیره کرده باشد، اما با از دست رفتن رژیم اسد در سوریه، بعید است بتواند درگیر جنگی طولانی با اسرائیل شود، آن هم در شرایطی که در داخل لبنان نیز با نارضایتی گسترده روبهرو است.
ایران، با وجود تلاش برای احیای «محور مقاومت»، احتمالاً بیشتر بهدنبال امتیازگیری سیاسی از واشنگتن است تا بازسازی ائتلافی که میلیاردها دلار برایش هزینه داشت و در نهایت در سال ۲۰۲۴ شکست خورد.
حتی اگر حزبالله هنوز توان شلیک موشک داشته باشد ــ که ممکن است داشته باشد ــ چه فایدهای دارد؟ استراتژی موسوم به «وحدت جبههها» که در سال ۲۰۲۳ از سوی ایران و متحدانش اعلام شد، بیشتر یک مفهوم سیاسی بود تا نظامی. ایران نشان داد که موشکهایش میتوانند خرابی گستردهای در اسرائیل ایجاد کنند و حزبالله نیز شاید بتواند آسیبهایی وارد کند، اما پس از آن چه؟ آیا میتواند بازدارندگی تازهای علیه اسرائیل ایجاد کند؟ خیر. بعد از شلیک موشکها، داستان موقتاً تمام میشود، چون حزبالله دیگر بهراحتی نمیتواند از طریق سوریه تسلیح شود، و البته باید منتظر واکنش ویرانگر اسرائیل به لبنان هم بود؛ واکنشی که احتمالاً باعث خوشحالی دیگر گروههای لبنانی مخالف حزبالله میشود.
در مجموع، اسرائیل در شرایط فعلی فشاری برای آغاز جنگ تازه در لبنان احساس نمیکند. آتشبس موجود منافع زیادی برایش دارد و حزبالله نیز توان محدودی برای تهدید اسرائیل دارد. هرچند این عوامل تضمینی برای عدم وقوع جنگ نیستند، اما نشان میدهند که اسرائیل دلیلی فوری برای بسیج نیروهایش ندارد. در حال حاضر، تمرکز اصلی اسرائیل بر ایران است، کشوری که در حال بازسازی توان نظامی خود است. حزبالله در این میان بیشتر به یک حاشیه بدل شده؛ موضوعی که اسرائیل احتمالاً ترجیح میدهد با تضعیف تهران، تکلیف آن را هم یکباره روشن کند.
نقشهراهی برای صلح اسرائیل و لبنان
در حالیکه توجه جهانی بر احتمال پایان جنگ غزه متمرکز است، بحثی تازه و امیدوارکننده درباره امکان صلح در جبهه شمالی اسرائیل با لبنان نیز در حال شکلگیری است. هرچند میان این حرفها و هرگونه اقدام واقعی دیپلماتیک هنوز راهی طولانی وجود دارد، اما برای نخستین بار در چند دهه گذشته، واژه «صلح» در لبنان دیگر تابو نیست و گفتوگویی ملی درباره موضوعی آغاز شده که تا پیش از این فقط در خفا از آن صحبت میشد.
گفتوگو درباره صلح
از زمان آتشبس لبنان با اسرائیل در نوامبر ۲۰۲۴، ایده صلح وارد فضای عمومی لبنان شده و در برنامههای تلویزیونی، مقالات روزنامهها و مصاحبههای مقامات مطرح میشود. دو عامل در این زمینه نقش دارند:
نخست، شکست نظامی حزبالله باعث شد جذابیت شعار همیشگی «مقاومت» رنگ ببازد و بخش بزرگی از جامعه لبنان به این نتیجه برسند که تنها راه پایان دادن به دههها جنگ، صلح است.
دوم، تأکید شدید دولت ترامپ بر «صلح منطقهای» و علاقه شخصی رئیسجمهور آمریکا به گسترش توافقهای ابراهیم، ایده صلح با اسرائیل را از حالت خیالپردازی به یک احتمال واقعی و ملموس تبدیل کرده است.
بازتاب این روند را میتوان در سخنان غیرمنتظره رهبران دو کشور دید. ۲۶ سپتامبر ۲۰۲۵، بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل، در میان سخنان تندش، شاخه زیتونی به سوی لبنان دراز کرد. او از دولت لبنان بابت تعهد به خلع سلاح حزبالله تمجید نمود و گفت «صلح میان دو کشور ممکن است.» او البته تأکید داشت که بیروت باید «اقدامات واقعی و پایدار برای خلع سلاح حزبالله» انجام دهد، اما در عین حال آیندهای از صلح اسرائیل و لبنان را در چارچوب گسترش توافقهای ابراهیم ترسیم کرد.
سه روز پیش از آن، در ۲۳ سپتامبر، رئیسجمهور لبنان، جوزف عون، در آغاز سخنرانی خود در همان مجمع عمومی گفت: «من امروز در برابر شما ایستادهام تا درباره صلح سخن بگویم.» او چند روز قبلتر، در نشست سران عرب و اسلامی در دوحه نیز تمایل لبنان را به صلح با اسرائیل بر پایه «ابتکار صلح عربی» اعلام کرده بود؛ موضعی که تا پیش از تضعیف حزبالله، به ندرت از زبان رهبران لبنانی شنیده میشد.
در اواسط اکتبر، پس از سفر پیروزمندانه ترامپ به اورشلیم و شرمالشیخ، رئیسجمهور لبنان گفت کشورش باید با اسرائیل مذاکره کند، زیرا اختلافات میان دو کشور با جنگ حل نشده است. اندکی بعد، او خواستار مذاکرات غیرمستقیم با اسرائیل شد و تأکید کرد که «لبنان نمیتواند از مسیر کنونی منطقه، یعنی مسیر حل بحرانها، عقب بماند.» حتی نخستوزیر لبنان، نواف سلام — که سابقهای چپگرا و هوادار فلسطینیان دارد — نیز علناً گفت در صورت تشکیل کشور مستقل فلسطین، ایده صلح با اسرائیل را میتوان بررسی کرد.
این مواضع تازه بیارتباط با اهداف صلحجویانه دولت ترامپ نیست. خود ترامپ در سخنرانیاش در کنست (پارلمان) اسرائیل گفت: «دولت من بهطور فعال از رئیسجمهور جدید لبنان و مأموریت او برای خلع سلاح دائمی حزبالله حمایت میکند. او عملکرد خوبی دارد. هدف او ساختن کشوری شکوفا و در صلح با همسایگانش است و من میدانم که شما [اسرائیل] کاملاً از این هدف حمایت میکنید.»
نماینده ویژه ترامپ در خاورمیانه، استیو ویتکاف، نیز در مصاحبهای در مارس ۲۰۲۵ ابراز امیدواری کرد که صلح اسرائیل و لبنان در آینده ممکن شود و گفت: «تصور کنید لبنان عادیسازی کند، سوریه هم همینطور، و عربستان نیز با اسرائیل پیمان صلح ببندد چون در غزه صلح برقرار شده؛ این اتفاقی تاریخی خواهد بود.»
چالشها و فرصتها
بزرگترین مانع بر سر راه گذار از حرف به عمل، حزبالله و متحدش جنبش امل است. هرچند حزبالله ضعیفتر از گذشته شده، اما همچنان مسلح و خطرناک است و میتواند دیگر نیروهای سیاسی را مرعوب کند و منابع مالی برای بازسازی زرادخانهاش فراهم سازد. به همین دلیل، خلع سلاح حزبالله پیششرط اصلی هرگونه صلح است.
با این حال، رهبران سیاسی و نظامی لبنان تمایلی ندارند از تمام ظرفیت دولت و ارتش برای اجرای خلع سلاح حزبالله — و حتی گروههای فلسطینی در ۱۲ اردوگاه پناهندگان — استفاده کنند. بر اساس برنامه دولت لبنان، از اول ژانویه ۲۰۲۶ تمرکز باید بر نابودی تأسیسات تسلیحاتی حزبالله در شمال رود لیتانی باشد. اگر در آن زمان خلع سلاح هنوز متوقف باشد، احتمال اینکه اسرائیل خودش وارد عمل شود و مأموریت را تکمیل کند، بهطور جدی افزایش مییابد؛ همانطور که نماینده آمریکا، تام باراک، هشدار داده است.
در این شرایط، یکی از راههای جلوگیری از بازگشت به جنگ، آغاز یک روند مستقیم، هرچند تدریجی، برای گفتوگو میان لبنان و اسرائیل است. چنین گفتوگویی جایگزین خلع سلاح نخواهد بود، اما اگر بهجای حمله نظامی اسرائیل دنبال شود، میتواند نفوذ سیاسی حزبالله را کاهش دهد و به مردم لبنان نشان دهد که مسیر صلح منافع ملموسی دارد.
در حال حاضر، رهبران لبنان ظاهراً تمایل خود برای دیپلماسی را به موضع عربستان گره زدهاند؛ یعنی پایان جنگ غزه و آغاز مسیر تشکیل کشور فلسطین. همچنین مسئله تسلط اسرائیل بر چند نقطه از خاک لبنان همچنان باقی است. بااینحال، خطر واقعی آغاز جنگی دیگر ممکن است رئیسجمهور و نخستوزیر لبنان را وادار کند که منافع ملی کشور را در اولویت بگذارند و گزینه ناخوشایند اما ضروری دیپلماسی با اسرائیل را بپذیرند.
گزینههای جایگزین
برخی لبنانیها باور دارند برقراری رابطه با اسرائیل بهتر از جنگی دیگر است، اما بهدنبال گزینههایی کمتر از «صلح کامل» هستند. در این باره دو نمونه تاریخی از لبنان زیاد مطرح میشود، گرچه هر دو پرایرادند:
توافق آتشبس ۱۹۴۹:
این توافق لبنان را متعهد میکرد که اجازه ندهد خاکش برای حمله به اسرائیل استفاده شود و مرز و منطقهای غیرنظامی را تعریف میکرد. اما چون لبنان رسماً در حالت جنگ باقی ماند و نتوانست گروههای مسلح غیردولتی را کنترل کند، توافق بیاثر شد. تجربه نشان میدهد که اگر توافق صلح، رسمی و الزام آور نباشد، آن توافق در کشوری ضعیف و چندپاره پایدار نمیماند.
توافق مه ۱۹۸۳:
این توافق با میانجیگری آمریکا پس از حمله اسرائیل به لبنان امضا شد و تنها مذاکره رسمی مستقیم بین دو کشور بود. این توافق گرچه پیمان صلح کامل نبود، اما چارچوبی برای روابط عادی و تجاری تعیین کرد. با این حال، تنها یک سال بعد، بهدلیل فشار رژیم اسد و متحدان لبنانیاش لغو شد.
برخی دیگر در لبنان معتقدند که کشور باید بهجای بازگشت به گذشته، مسیر توافقهای ابراهیم را بهعنوان الگویی جدید بپذیرد؛ مسیری که بر «صلح کامل در برابر منافع واقعی» استوار است.
غلبه بر قانون ضد عادیسازی
یکی از موانع اصلی آغاز گفتوگوهای صلح در لبنان، نبیه بری، رئیس مجلس است. او که سالخورده و متحد دیرین حزبالله است، میتواند -دستکم تا انتخابات پارلمانی مه ۲۰۲۶- مانع مذاکرات صلح شود.
اما تا آن زمان لبنان میتواند با برداشتن گامهایی دیگر نیت صلحآمیز خود را نشان دهد. مهمترین آن، اصلاح یا لغو قانون سختگیرانهای است که هر نوع تماس با اسرائیلیها را -چه حضوری، چه تلفنی و چه اینترنتی- ممنوع میکند. این قانون بهقدری مبهم است که قاضی میتواند هرگونه تماس را «جاسوسی» یا «خیانت» تلقی کند و مجازاتهایی سنگین از زندان طولانیمدت تا اعدام صادر نماید.
لغو یا محدود کردن این قانون، پیامی نیرومند درباره آمادگی لبنان برای گفتوگوی مردمی میفرستد و از فعالان مدنی که با گفتمان جنگطلبانه حزبالله مقابله میکنند، حمایت میکند. دولت لبنان حتی بدون تغییر قانون، میتواند از شدت اجرای آن بکاهد و به این ترتیب پیام مثبتی بفرستد.
گامهای تدریجی در مسیر صلح
حتی پیش از امضای توافقی رسمی، لبنان و اسرائیل میتوانند در زمینههای مختلف همکاری کنند تا اعتمادسازی و زمینهسازی برای دیپلماسی صورت گیرد:
تکمیل ترسیم مرزهای زمینی، بهویژه در نقطه «بیوان» میان رأسالناقوره (لبنان) و روشهنیقرا (اسرائیل)، که آمریکا طرح مصالحهای برایش پیشنهاد داده است.
گشایش گذرگاه رأسالناقوره برای گردشگران خارجی.
پذیرش رسمی اینکه مزارع شبعا و روستای غجر در زمان اشغال (۱۹۶۷) بخشی از خاک سوریه بودهاند تا بهانه تنش از بین برود.
انتقال گاز طبیعی اسرائیل به لبنان از طریق خط لوله عربی، برای کاهش بحران انرژی لبنان.
همکاری در مدیریت منابع آب رود حاصبانی و کنترل آلودگی در حوزه آن.
باز کردن آسمان لبنان و اسرائیل برای پروازهای غیرنظامی، که پروازهای لبنان به عربستان را کوتاهتر میکند.
اجازه زیارت کنترلشده به اماکن مقدس دو کشور برای مسیحیان و دروزیان دو طرف.
توصیهها
شاید صلح میان اسرائیل و لبنان هنوز دور به نظر برسد، اما نتانیاهو و عون هر دو درِ این امکان را نیمهباز کردهاند. برای نخستین بار در سالها، رهبران دو کشور از پایان جنگ سخن میگویند، و این تغییر در گفتمان عمومی فرصتی برای ترویج ایده صلح فراهم کرده است.
برای دولت ترامپ — که لبنان را یکی از امضاکنندگان احتمالی توافقهای ابراهیم در آینده میبیند — اکنون زمان مناسبی است تا این مسیر را با جدیت دنبال کند و لبنانیها را تشویق نماید که صلح را راهی برای نجات اقتصاد و جلوگیری از جنگی دیگر ببینند.
در عمل، این مسیر باید جدا از اجرای آتشبس باشد؛ یعنی دولت آمریکا بکوشد لبنان را به آغاز روند صلح با اسرائیل ترغیب کند، حتی اگر حزبالله هنوز خلع سلاح نشده باشد.
اقدامات پیشنهادی عبارتاند از:
تلاش واشنگتن برای جلب حمایت عربستان، امارات و قطر از تصمیم دولت لبنان برای آغاز گفتوگو با اسرائیل، مستقل از مسئله فلسطین.
سیاست «چماق و هویج» درباره قوانین ضدعادیسازی: از یک سو تحریم قضات و نیروهای امنیتی که این قوانین را اعمال میکنند، و از سوی دیگر وعده منافع اقتصادی در صورت کاهش محدودیتها.
بستهای اقتصادی برای نجات اقتصاد بحرانزده لبنان؛ از آزادسازی کمکهای بینالمللی و احیای گردشگری تا بازگرداندن اعتماد سرمایهگذاران، در ازای گامهای تدریجی بهسوی صلح.
کارزار رسانهای برای نشان دادن منافع صلح؛ از منطقه تجارت آزاد در مرز جنوب لبنان تا جذب سرمایهگذاری و گردشگر.
یادآوری به رهبران لبنان که در صورت عدم خلع سلاح حزبالله یا خودداری از دیپلماسی صلح، کشورشان حمایت نظامی و اقتصادی آمریکا را از دست خواهد داد و اسرائیل آزاد خواهد بود تا با زور، هدف خود را پیش ببرد.
بیتردید حرکت به سوی صلح در کشوری که دههها زیر نفوذ نیرویی چون حزبالله بوده دشوار است. اما اگر حزبالله مشغول دفاع از سلاحهایش باشد و دولت عون–سلام بتواند این مسیر را پیش ببرد، ممکن است فرصتی ایجاد شود تا مردم لبنان مزایای واقعی صلح را لمس کنند. در این میان، نقش ایالات متحده حیاتی است: باید انرژی، حمایت و پشتیبانی لازم را فراهم کند تا این روند از تهدیدها در امان بماند و حامیان داخلی آن تقویت شوند.
زخمهای باز لبنان
یک سال پیش، جنگ اسرائیل در لبنان وارد مرحلهای دراماتیک شد. پس از ۱۱ ماه درگیری نهچندان شدید در جنوب کشور ــ که با گشودن یک جبهه از سوی حزبالله در حمایت از حماس پس از حملات ۷ اکتبر آغاز شد ــ بمبارانهای اسرائیل به حومهٔ جنوبی بیروت و دره بقاع گسترش یافت. بیش از یک میلیون نفر ناچار به ترک خانههای خود و آوارگی موقت شدند.
حتی امروز نیز زخمهای آن حملات هوایی بر چهرهٔ شهر باقی ماندهاند. در حومهٔ جنوبی بیروت، ویرانهها در دو سوی خیابانها به چشم میخورند و دیوارهای فرو ریخته، یادآور وسعت ویرانیاند. در چنین فضایی بود که روز جمعه، ۱۹ سپتامبر، صدها نفر بهسرعت در این محله جمع شدند: حزبالله یکی از نخستین گردهماییها پس از آتشبس را برای بزرگداشت چند تن از چهرههای خود که طی سال گذشته کشته شده بودند برگزار کرده بود.
اعلام شده بود که نطق دبیرکل جدید حزب، شیخ نعیم قاسم، بهصورت زنده پخش خواهد شد. بسیاری از هواداران، بیاعتنا به احتمال حملهٔ تازهٔ اسرائیل، در پی یافتن پاسخی آمده بودند. در میان آنان، علی، مردی در دههٔ سی زندگیاش، آرام و کمحرف، اعتراف کرد که هنوز در شوک است:
«یک سال است که این کابوس ادامه دارد. چون حتی اگر بمبارانها متوقف شده باشند، هنوز نمیدانیم به کجا میرویم. نمیدانیم سرنوشت مقاومت چه خواهد شد. فشارهای اسرائیل و آمریکا برای خلع سلاح حزب بسیار شدید است و این کشور را در موقعیتی بحرانی قرار داده است.»
در میان جمعیت، پیش از آغاز مراسم، خشم بهوضوح احساس میشد و هوای اطراف آکنده از کینهای نهفته و سنگین بود. بسیاری آنچه را بیعدالتی میدانند محکوم میکردند: از زمان امضای آتشبس در ۲۷ نوامبر، حزبالله تقریباً بهطور کامل به مفاد توافق پایبند بوده و بنا بر منابع نظامی، بخش عظیمی از تسلیحات خود را از جنوب لبنان خارج کرده است. در حالی که تنها یک مورد نقض آتشبس از سوی لبنان ثبت شده، بنا به گزارش چند رسانهٔ لبنانی، اسرائیل تاکنون بیش از ۴۵۰۰ بار آن را نقض کرده است. سازمان ملل نیز اعلام کرده که از آن زمان تاکنون دستکم ۱۰۳ غیرنظامی در حملات اسرائیل کشته شدهاند.
برای علی، این نتیجه تلخ است: «جامعهٔ بینالمللی در برابر این جنایتها بیتفاوت مانده، و در عوض فشاری که باید بر متجاوز باشد، بر کسی وارد میشود که آتشبس را رعایت کرده است. این غیر اخلاقی است.»
در هفتههای اخیر، فشارها پیوسته افزایش یافته است. اسرائیلیها و آمریکاییها تنها به عقبنشینی حزبالله از جنوب لبنان رضایت نمی دهند؛ آنچه مطالبه میشود، بر اساس مفاد آتشبس و اهداف اعلامشدهٔ دولت جدید لبنان، خلع سلاح کامل این سازمان است. چندی پیش، لیندسی گراهام، سناتور آمریکایی، هشدار داد که این مطالبه «غیرقابل مذاکره» است و حتی گفت اگر حزبالله از تحویل سلاحهای سنگین خود به ارتش لبنان سر باز زند، واشنگتن میتواند به اسرائیل «چراغ سبز لازم را بدهد تا هرچه باید انجام دهد». شایعاتی نیز دربارهٔ مهلتی ۶۰ روزه منتشر شده که نارضایتی و اضطراب را در میان صفوف وفاداران حزب افزایش داده است.
زرادخانهٔ حزبالله دهههاست سیاست لبنان را به خود مشغول کرده، در حالی که دولت ضعیف و فرسوده از نزاعهای درونی، هرگز نتوانسته انحصار استفاده از قوهٔ قهریه را بازپس گیرد. از نگاه بسیاری از لبنانیها، این لحظه شاید فرصتی تاریخی است؛ شانسی برای بازگرداندن حاکمیتی که مدتها پیش از دست رفته است.
بیتردید، اوضاع بهشدت قابل انفجار است. در پایان اوت، اظهارات محمود قماطی، معاون شورای سیاسی حزبالله، شوک بزرگی به کشور وارد کرد، زیرا او گفته بود: «دولت لبنان نمیتواند سلاحهای مقاومت را بدون خونریزی بگیرد.»
بنابراین، در ۱۹ سپتامبر، پس از چند مراسم یادبود برای اعضای کشتهشده و رژهای کوتاه از رزمندگان بیسلاح حزب الله، سخنرانی دبیرکل که روی پردههای غولپیکر پخش میشد، با دقتی ویژه دنبال شد. وی خیلی زود حضار را شگفتزده کرد: او از عربستان سعودی ــ دشمن دیرینهٔ محور تحت رهبری ایران ــ خواست تا «صفحهای تازه» با مقاومت بگشاید؛ نشانهای از بحثهای درونی حزب میان دو جناح: یکی عملگرا که خواهان حفظ جایگاه سیاسی حزبالله در لبنان است، و دیگری تندروتر که هرگونه امتیازدهی را رد میکند.
با پایان مراسم و پراکنده شدن جمعیت، گروه کوچکی از مردان در حال گفتوگو باقی ماندند. همه در دههٔ سی زندگی بودند و به رهبری حزبالله اعتماد داشتند، اما دست دوستی درازشده به سوی عربستان آنان را نگران کرده بود. برخی این سخنان را بخشی از تلاشی دیپلماتیک برای منزوی کردن اسرائیل تعبیر میکردند، و برخی دیگر آن را خطرناک و به منزله «معامله با شیطان» میدانستند. یکی از آنان که اشکی خالکوبیشده در گوشهٔ چشمش داشت گفت:
«بهجز آن مورد، سخنرانی شیخ نعیم کاملاً روشن بود. پیامی داد که همه فهمیدند: مقاومت پابرجاست. اگر میخواهید مذاکره کنید، آمادهایم. اگر نه، فرقی ندارد، مقاومت باقی میماند.»
دیگری وارد بحث شد: «وقتی میبینم دولت لبنان بیکار نشسته، در حالی که هر روز در جنوب، در بقاع، در جاهای دیگر مورد حمله قرار میگیریم، بر چه اساسی باید مقاومت سلاحش را زمین بگذارد؟ برای مهار اسرائیل؟ برای ترسیم مرزها؟ طبیعی است که از شیخ نعیم حمایت میکنیم، او به نفع ما عمل میکند. اما اگر دولت میخواهد سلاحها تحویل داده شوند، اصل باید این باشد: چرا؟ اول از من محافظت کن، نشان بده که از من دفاع میکنی، بعد دربارهاش حرف بزنیم.»
چند قدم آنسوتر، در برابر ساختمانی ویران، حاجیه احلام صفا، در حالی که عبای سیاه بر تن داشت، با لحنی امیدوار گفت: «پسرم در جنگ کشته شد، اما مطمئنم بیهوده نمرد. باور دارم رهبران جدید لبنان خواهان صلح با اسرائیل هستند، اما این هرگز اتفاق نخواهد افتاد.»
بعدتر، در آرامگاه حسن نصرالله، دور از گوشهای کنجکاو، یکی از هواداران عمیقاً متأثر حزبالله گفت: «ما نمیتوانیم خود را مجبور به اطاعت از دیکتهٔ اسرائیل کنیم بعد از آنچه بر سر ما آوردند، بعد از آنچه با فلسطینیها کردند. این ممکن نیست. اگر حزبالله سلاحش را کنار بگذارد، لبنان ــ که همین حالا هم بهشدت آسیبپذیر است ــ برای همیشه از بین خواهد رفت. این واقعیتی تلخ است، اما هر لبنانی این را میداند.»
این مرد که اعتقادی به تغییر روابط با عربستان نداشت، ناراحتی خود را پنهان نکرد: «هیچکس آشکارا نمیگوید، اما خیلیها مثل من فکر میکنند. ما از پشت کردن ایران عمیقاً ضربه خوردیم. ایران وقتی ثبات خودش تهدید شد به اسرائیل ضربه زد، اما گذاشت غزه ویران شود و نصرالله کشته شود بدون آنکه واکنشی نشان دهد. در تمامِ بهاصطلاح "محور مقاومت"، این ما بودیم که بیشترین بها را پرداختیم. حزبالله برای فلسطین جنگید، اما نه با تمام نیرویش، چون نمیخواست کل لبنان تاوان بدهد. نتیجه همین است.»
در ارتفاع نزدیک به ۴۰۰۰ پایی از سطح دریا، شهر کوهستانی کفرچوبا در جنوب لبنان چون نقطهای در انتهای جهان به نظر میرسد. این روستا به خط عقبنشینیای که سازمان ملل در سال ۲۰۰۰ ترسیم کرد میرسد ــ مرزی مبهم میان لبنان، اسرائیل و جولان ــ و در سایهٔ سه تپهای زندگی میکند که از دههٔ ۱۹۷۰ در اشغال ارتش اسرائیلاند و موقعیتهای نظامیشان با چشم غیرمسلح هم دیده میشود.
درون روستا، کوچهها هنوز ردپای جنگی را دارند که ماهها ارتش اسرائیل و حزبالله را در برابر هم قرار داد: نبردهای شدید، حملات هوایی و یورشهای زمینی. بعضی از محلهها کامل به ویرانه بدل شدهاند.
در میان این چشمانداز ویرانی، «کرم عبدالفتح» مردی در دههٔ شصت زندگیاش، مشغول کار بود. در میان خرابههای سه خانهٔ خانوادگی که زمانی مشرف به دشت بودند، تختههای سازهای پیشساخته را رنگ میکرد. او ۱۰ هزار دلار از سرمایهٔ شخصی خود را برای ساخت این خانهٔ موقت هزینه کرده، «بیهیچ کمکی از کسی».
در این روستای عمدتاً سنینشین، حضور و نفوذ منطقهای حزبالله دیدگاهها را دوپاره کرده است. برخی از ساکنان، این گروه شیعی را تنها نیروی قادر به دفاع از جنوب لبنان میدانند، در حالی که دیگران بیپرده بیاعتمادی یا حتی دشمنی خود را نسبت به نیروهایش ابراز میکنند.
خود عبدالفتح هم درگیریهایی با برخی از آنان داشته است. او با لحنی جدی گفت: «ما به یک دولت قدرتمند نیاز داریم، تا احزاب، دیگر اولویت را به بقای خود ندهند و بالاخره در خدمت این کشور باشند.»
چندصد متر آنسوتر، در خانهای قدیمی که هنوز پابرجاست، سه نسل از یک خانواده گرد قلیان نشسته بودند. اینجا، اظهارات اخیر بنیامین نتانیاهو ــ که نقشهای موعودگرایانه از "اسرائیل بزرگ" شامل نهتنها فلسطین اشغالی بلکه بخشهایی از لبنان، سوریه، اردن و حتی مصر را به نمایش گذاشته بود ــ نگرانیهای عمیقی برانگیخته بود. محمد گفت:
«حتی اگر سلاحها تحویل داده شوند، میترسیم چیزی جلوی اسرائیلیها را نگیرد. آیا واقعاً مسئله فقط سلاحهاست؟ بسیاری از ما به آن شک داریم.»
زاهیه قصاب، زن ۹۷ ساله، با دقت به گفتوگوی نوههایش گوش میداد. خانوادهاش با افتخار او را «پیرتر از دولت اسرائیل» مینامند و حافظهاش هنوز استوار است. از نظر او، مسئلهٔ حزبالله تنها فصلی دیگر از داستان طولانیِ زندگیای است که با جنگهای پیاپی گره خورده است. «از ۱۹۴۸ تا امروز، زندگی ما رشتهای از سختیها بوده است. ویرانی خانههایمان، آوارگیها، بازگشتها و بازسازیها، و باز هم ویرانی. زمینهایی که سند مالکیتشان را داریم، توسط اسرائیل گرفته شد. من هرگز نتوانستم برگردم.»
یکی از حاضران با لحنی طعنهآمیز یادآور شد: «آن موقع هنوز حزبالله وجود نداشت.»
کمی پایینتر از آنجا، قاسم قدری، شهردار روستا، نیز بر این باور بود که تهاجمهای پیاپی اسرائیل فراتر از مسئلهٔ حزبالله است. مردی ۸۱ ساله با چشمانی شفاف و لبخندی محجوب، از حضور نظامی مداوم اسرائیل در منطقه برای بیش از نیمقرن یاد کرد و گفت: «طبیعتاً همه اینجا نگراناند. ما دههها با اشغال بخشی از سرزمینمان زندگی کردهایم و میترسیم اوضاع بدتر شود. تنها سنگر در برابر جاهطلبیهای اسرائیل را در همبستگی با دولت و ارتش میدانیم. اما این امر بدون فشار بینالمللی بر اسرائیل ممکن نیست.»
روستاییان نگاهی به تلفنهایشان انداختند. خبری تازه رسیده بود: نهچندان دورتر، در بنتجبیل، دو حملهٔ هوایی اسرائیل خانوادهای پنجنفره، از جمله چند کودک، را کشته بود.
ساکنان کفرشوبا یکصدا گفتند: «قتلعام بود.»
ترس از هدف قرار گرفتن ناگهانی، همچون باری سنگین، بر دوش بسیاری از مردم جنوب لبنان سنگینی می کند.
به سمت شمال، در حومهٔ شهر نبطیه – مرکز اصلی شیعیان منطقه – راشا و مریم به دیدار دوستی آمده بودند تا کمکش کنند. در ۱۵ سپتامبر، حملهای هوایی از سوی اسرائیل آپارتمان مجاور خانهٔ او را ویران کرده بود؛ حدود ده نفر در ساختمان زخمی شده بودند.
در داخل خانه، همه چیز بههمریخته بود. مستأجر، که هنوز از شدت انفجار در شوک بود، گفت: «در طول جنگ، ارتش اسرائیل این آپارتمان را روی نقشه علامت زده بود و دستور تخلیه داده بود. از آن زمان، کسی در آن ساکن نبود. یک سال بعد، بدون هیچ هشدار قبلی، آن را بمباران کردند.»
راشا و مریم، با چهرههایی غمزده، گفتند: «این آتشبس یکطرفه است. ما احساس امنیت نمیکنیم. چطور میشود با ترس در دل، با عزت زندگی کرد؟»
اگرچه ساکنان آن ساختمان بهوضوح از اعضای حزبالله نبودند، اما مرکز شهر نبطیه بیتردید یکی از پایگاههای اصلی این گروه است.
اعضای حزبالله سوار بر موتورسیکلت یا توکتوک (سهچرخههای موتوری)، در مرکز شهر گشت میزنند و هر کس را که مشکوک به نظر برسد، بررسی میکنند؛ امری که تردید جدی نسبت به ادعای دولت دربارهٔ بازپسگیری کنترل جنوب لبنان از سوی ارتش برمیانگیزد.
در یک مرکز فرهنگی محلی، گروهی از هنرمندان از پیشینههای گوناگون گرد هم آمده بودند. میان دیوارهایی که با آثاری از دوران جنگ تزئین شده بود، گفتوگو آزادانه جریان داشت.
صرفِ اشاره به نقش و حضور ارتش لبنان، باعث خندهٔ جمع شد. محمد، نقاش ۴۱ ساله، سخن را آغاز کرد: «از زمان جنگ داخلی در دههٔ ۱۹۸۰، ما تقریباً در منطقهای زندگی کردهایم که از بقیهٔ کشور جداست. وقتی دولتی قدرتمند وجود نداشته باشد، جای آن را چیز دیگری میگیرد.»
یک عکاس جوان حرفش را برید و گفت: «در طول جنگ، ما ارتش را ندیدیم. نیروهای مقاومت [رزمندگان حزبالله] طبق مفاد آتشبس به سمت شمال عقبنشینی کردند، اما در عمل، هیچکس جای آنها را نگرفت. ما خواهان دولتی قوی هستیم؛ نمیخواهیم زیر سلطهٔ یک شبهنظامی باشیم، اما پرسش باقی است: ما از دولتی که وظیفهٔ دفاع از ما، از کشور، و از مقاومت را بر عهده نمیگیرد، چه میخواهیم؟»
کمی آنسوتر، دور از گوش دیگران، مخالفان حزبالله که خواستند نامشان فاش نشود، با خشم سخن گفتند: «البته که اسرائیلیها خطری برای ما هستند؛ آنها خطری برای کل منطقهاند. اما حزبالله فاجعهای برای این کشور است. چطور میتوان پذیرفت که بقای خود را بر بقای ملت ترجیح دهد؟ چطور میتوان قبول کرد که هوادارانش لبنانیهای دیگر را تهدید کنند؟ چگونه، پس از تمام رنجهایی که کشور ما کشیده، هنوز جرأت دارند بگویند اگر لازم باشد، سلاح خود را علیه ما به کار میبرند؟»
زنی سیوچندساله ادامه داد: «لبنانیها کور نیستند. همهٔ ما در برههای از زندگیمان از قساوت اسرائیل رنج کشیدهایم. اما امروز وظیفهٔ مردم خود ماست که موضع خود را در مسائل مختلف از جمله در قضیه فلسطین روشن و صریح اعلام کنیم. ما دیگر نمیتوانیم مهرهای در بازیهای ژئوپولیتیکی جمهوری اسلامی باشیم.»
با این حال، با گذشت هفتهها، ترس از آغاز دوبارهٔ یک تهاجم گستردهٔ اسرائیل هر روز بیشتر میشود.
در روستای مرزی کفرکیلا، در سایهٔ دیوار حائل و تنها چند صد متر آنسوتر از شهر اسرائیلی متولا، حسن جمیل شامی ۶۵ ساله در خیابانی ایستاده بود که زمانی خیابان اصلی روستا بود. برای او، این مکان — که پیش از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حدود پنجهزار سکنه داشت — چیزی فراتر از زادگاه یا نامی در شناسنامه بود. اینجا تمام زندگیاش بود، بخشی از وجودش.
او با بغض گفت: «ما یاد گرفتهایم که سرزمینمان را در تاریکترین لحظاتش دوست بداریم. من درست پس از آتشبس برگشتم؛ اما هرگز تصور نمیکردم دوباره با چنین وضعی روبهرو شوم.»
در اینجا، اسرائیلیها همچنان در بخشی از خاک لبنان حضور دارند. به گفتهٔ اهالی، سربازان اسرائیلی پشت دیوارهای بتنی بهخوبی قابل مشاهدهاند و بهطور منظم به هر کسی که بیش از اندازه نزدیک شود، شلیک میکنند.
شامی گفت: «بسیاری میترسند جنگ اسرائیل از سر گرفته شود. برای ما، این جنگ هرگز واقعاً تمام نشده است. آنها هر کاری میکنند تا روستای ما هیچگاه دوباره به زندگی بازنگردد.»
با این حال، لبنان همچنان در وضعیت بلاتکلیفی فرو رفته است: در حالی که مسئلهٔ حساس خلع سلاح هنوز بیپاسخ مانده — با تمام خطراتی که در پی دارد — روند خنثیسازی تسلیحات حزبالله در جنوب رود لیتانی ادامه دارد.
ارتش لبنان میگوید حدود ۸۰ درصد از مواضع حزبالله را برچیده است؛ آماری که هم از سوی نیروهای حافظ صلح سازمان ملل (یونیفل) و هم کمیسیون نظارت تأیید شده است.
اما آیا این کافی خواهد بود؟ این همان پرسشی است که هیچکس پاسخ آن را نمیداند.
کریم امیل بیطار، استاد روابط بینالملل در دانشگاه سنتژوزف بیروت، توضیح داد: «حزبالله بر موضع خود پافشاری میکند، چون پیام اظهارات نمایندهٔ آمریکا، تام باراک، را بهخوبی شنیده است. او صادقانه اعتراف کرد که ایالات متحده نمیتواند تضمین دهد اسرائیل به توافق آتشبس پایبند بماند، و همچنین حاضر نیست از نفوذ خود برای واداشتن اسرائیل به عقبنشینی از پنج تپهای که مشرف به بیشتر روستاهای جنوب لبناناند، استفاده کند. بنابراین، وقتی فرستادهٔ آمریکا اذعان می کند که حزبالله هیچ انگیزهای برای تحویل سلاحهایش ندارد، چطور میتوان از دبیرکل حزبالله انتظار داشت «بازی» را طبق خواستهٔ دیگران پیش ببرد؟»
آیا این نقطهٔ عطفی در وضعیت کنونی است، نقطهای که ممکن است لبنان را برای مدتی نامحدود زیر سایهٔ تهدید حملات اسرائیل نگه دارد؟
بسیاری از لبنانیها چنین باوری دارند.
بیطار تأکید کرد: «اگر این طرح اجرا شود، برای نخستین بار از سال ۱۹۶۹ و توافق قاهره، ارتش لبنان انحصار مشروع استفاده از زور را در اختیار خواهد داشت، و در نتیجه کشوری خواهیم داشت که دیگر گروگان بازیگران غیردولتی نیست.»
او در پایان گفت: «بسیار مهم است که ارتش لبنان اقتدار خود را تثبیت کند، اما در عین حال باید از تجزیهٔ لبنان جلوگیری کرد و نباید چنین تصوری بهوجود آید که جامعهٔ شیعه به حاشیه رانده شده است. به باور من، چالش اصلی امروز نه فقط یافتن راهحلی برای مسئلهٔ زرادخانهٔ نظامی حزبالله، بلکه ترویج رویکردی فراگیر است که تمامیت ارضی و وحدت لبنان را حفظ کند. در غیر این صورت، هر چند ماه یا هر چند سال یک بار، دوباره با همان سناریوی بیپایان روبهرو خواهیم شد؛ جایی که اسرائیل در پی قطع دست تهران است و قدرتهای دیگر برای حفظ توان بازدارندگی در برابر اسرائیل وارد عمل میشوند.»
برای مطالعه بیشتر در این زمینه رجوع کنید به:
در موضوع خلع سلاح حزب الله، اسرائیل سازش نخواهد کرد


نظر شما