twitter share facebook share ۱۴۰۴ آذر ۱۷ 42
مشکل پابرجاست: قدرت واقعی همچنان بین مجموعه‌ای از شبه‌نظامیان نیمه‌دولتی تقسیم شده است. دولت جدید هنوز «انحصار کامل استفاده از زور» را در تمام کشور در اختیار ندارد. بنابراین الشرع، مانند اسد، تکیه‌اش بیشتر بر گروه‌های پراکندهٔ محلی است تا یک دولت مرکزی قدرتمند.

اوایل نوامبر سال گذشته، به‌نظر می‌رسید حکومت بشار اسد روزهای خوبی پیش رو دارد. او به‌تازگی در یک نشست بزرگ اسلامی در عربستان شرکت کرده بود؛ نشستی که نشانه‌ای از بازگشت تدریجی او به صحنهٔ بین‌المللی بود. بعد از جلسه، رجب طیب اردوغان، رئیس‌جمهور ترکیه که سال‌ها خواهان سقوط اسد بود، اعلام کرد امیدوار است با اسد دیدار کند و روابط دو کشور را «به مسیر عادی» برگرداند.

اما کمتر از یک ماه بعد، اسد با هواپیمای روسی از کشور فرار کرد؛ در حالی که نیروهای مخالفِ مورد حمایت ترکیه به‌سوی دمشق پیشروی نهایی را آغاز کرده بودند. بسیاری از ناظران از این اتفاق شوکه شدند، اما «نیل پاتریک»، تحلیل‌گر باسابقهٔ خاورمیانه، چندان متعجب نشد. او در کتاب جدیدش توضیح می‌دهد که حکومت اسد فقط ظاهراً زنده بود و در واقع یک ساختار کاملاً پوک و وابسته به نیروهای خارجی بود. وقتی این حامیان کناره‌گیری کردند، اسد چاره‌ای جز فرار نداشت.

در نخستین سالگرد سقوط اسد، مجلهٔ RS با پاتریک گفت‌وگو کرده تا بفهمد چگونه حکومتی ۵۰ ساله تنها طی چند هفته فروپاشید.

*چه چیزی باعث شد تحلیلگران بیرونی ضعف رژیم اسد را نبینند؟

پاتریک: رژیم از قبل در وضعیت بسیار شکننده‌ای بود. تحلیلگران این موضوع را می‌دانستند، اما جدّی نگرفته بودند. ارتش سوریه عملاً به یک «کانون قدرت خانوادگی» تبدیل شده بود که بیش از دفاع از کشور، درگیر فعالیت‌های مجرمانه بود.

حکومت به‌جای تکیه بر یک ارتش ملی منسجم، به مجموعه‌ای از شبه‌نظامیان داخلی و خارجی وابسته شده بود؛ از جمله حزب‌الله لبنان، گروه‌های مورد حمایت ایران و البته روسیه. اگر این مجموعه را کنار هم بگذارید، می‌بینید که اسد فقط در ظاهر رئیس‌جمهور بود، اما قدرت واقعی در دست شبکه‌ای محدود از افراد و بازیگران خارجی قرار داشت. پس رژیم بسیار شکننده‌تر از آن بود که تصور می‌شد.

*این شبه‌نظامیان غیر دولتی چه نقشی داشتند؟

پاتریک: از ابتدای جنگ داخلی در ۲۰۱۱ نقش آن‌ها بیشتر و بیشتر شد. بسیاری از آن‌ها همان «شبیحه»‌های قدیمی بودند؛ گروه‌هایی محلی و نزدیک به حکومت که از قبل هم درگیر کارهای غیرقانونی بودند. با شروع جنگ، این‌ها تبدیل شدند به مدافعان مناطق خودشان در برابر مخالفان، مخالفانی که ابتدا بیشتر ماهیت دموکراتیک داشتند اما بعدها گروه‌های تندرو جای آن‌ها را گرفتند.

در واقع، یکپارچگی ملی سوریه سال‌ها پیش فروپاشیده بود؛ چون کنترل امنیت و ادارهٔ مناطق مختلف بین گروه‌های محلی و شبه‌نظامیان تقسیم شده بود. برخی وابسته به ایران یا دیگر بازیگران خارجی بودند. یعنی «روح ملی» ارتش سوریه عملاً از مدت‌ها قبل از هم پاشیده بود.

*اسد چگونه میان ایران، روسیه، ترکیه و حتی امریکا «تعادل» ایجاد می‌کرد؟

پاتریک: حافظ اسد در این کار مهارت داشت، اما بشار چنین توانایی‌ای نداشت. او برای بقای خود همزمان به بازیگران متناقضی تکیه می‌کرد: ایران و روسیه، که هر دو کمک می‌کردند ولی اهدافشان کاملاً متفاوت بود.

ایران سوریه را برای بقا و نفوذ منطقه‌ای‌اش حیاتی می‌دانست.

روسیه اهداف پیچیده‌تری داشت و سوریه برایش موضوع حیاتی نبود.

ترکیه هم بخشی از شمال سوریه را اشغال کرده بود و با روسیه هماهنگی‌هایی داشت، اما با ایران اختلافات زیادی داشت.

وقتی جنگ غزه آغاز شد، ایران و حزب‌الله می‌خواستند سوریه را هم وارد درگیری کنند، اما اسد تلاش می‌کرد از این جنگ دور بماند و از این فرصت استفاده کند تا به آمریکا و کشورهای عربی بگوید: «ببینید، من مسئولانه رفتار می‌کنم، سوریه را وارد جنگ نمی‌کنم.»

او فکر می‌کرد می‌تواند همه را همزمان راضی نگه دارد؛ اما نهایتاً همین «بازی چندطرفه» به سقوطش منجر شد.

*اسرائیل چه نقشی داشت؟

پاتریک: در آغاز جنگ داخلی، اسرائیل تصور می‌کرد بقای اسد شاید ثبات نسبی ایجاد کند. اما بعدها دید اسد ضعیف‌تر از آن است که بتواند ثبات ایجاد کند. اسرائیل که پیش‌تر فقط پایگاه‌های مرتبط با ایران را می‌زد، کم‌کم حملاتش را علیه اهداف رسمی سوریه نیز افزایش داد.

در ماه‌های منتهی به سقوط رژیم، ارتش اسرائیل حملات بیشتری انجام می‌داد، در حالی که حزب‌الله مجبور شده بود نیروهایش را به لبنان برگرداند تا با حملات اسرائیل در آنجا مقابله کند. بنابراین اسرائیل هم یکی از عواملی بود که فشار را بر دمشق بیشتر کرد.

*جنگ اوکراین چگونه باعث سقوط رژیم اسد شد؟

پاتریک: نیروی هوایی روسیه نقش اصلی در حفظ اسد داشت. بدون روسیه، رژیم خیلی زود فرو می‌پاشید. اما وقتی جنگ اوکراین شدت گرفت، روسیه مجبور شد حضورش در سوریه را کاهش دهد. این یعنی ستون اصلی بقای اسد متزلزل شد.

در نهایت، نه ایران و نه روسیه حاضر نبودند برای حفظ اسد وارد جنگی جدّی شوند. چند منبع به من گفتند که پوتین صریحاً به اسد گفته بود: «دیگر فایده ای ندارد.»

روس‌ها حتی در ترتیب دادن فرار اسد و برخی اعضای کلیدی رژیم نیز نقش داشتند.

از طرفی، اسد حاضر نبود قدرت را حتی با اعضای خانواده‌اش تقسیم کند؛ مخصوصاً با برادرش. این سرسختی نیز روند فروپاشی را سرعت بخشید.

*اکنون، پس از گذشت یک سال از سقوط اسد، وضعیت دولت جدید چگونه است؟

پاتریک: اکنون «احمد الشرع» رئیس‌جمهور است. برخی از بقایای ارتش قدیم هم وفاداری نسبی خود را به او اعلام کرده‌اند، بنابراین دولت فعلی از نظر ظرفیت حکمرانی وضعیتی بهتر از روزهای سقوط رژیم قبلی دارد.

اما مشکل پابرجاست: قدرت واقعی همچنان بین مجموعه‌ای از شبه‌نظامیان نیمه‌دولتی تقسیم شده است.

دولت جدید هنوز «انحصار کامل استفاده از زور» را در تمام کشور در اختیار ندارد. بنابراین الشرع، مانند اسد، تکیه‌اش بیشتر بر گروه‌های پراکندهٔ محلی است تا یک دولت مرکزی قدرتمند.

منبع: responsiblestatecraft


چگونه ایران چند روز پیش از سقوط اسد او را رها کرد

وقتی در ماه دسامبر گذشته شهرهای سوریه یکی پس از دیگری با سرعت برق‌آسا به دست نیروهای مخالف سقوط می‌کردند، نیروها و دیپلمات‌های ایرانیِ حامی بشار اسد فهمیدند کار رژیم تمام است. به‌گفتهٔ منابعی که با خبرگزاری فرانسه صحبت کرده‌اند، ایران تنها چند روز قبل از برکناری اسد، او را به دست سرنوشت سپرد.

در طول جنگ داخلی سوریه که در سال ۲۰۱۱ و پس از سرکوب خشن اعتراضات دموکراسی‌خواه آغاز شد، ایران یکی از مهم‌ترین حامیان حکومت دمشق بود و برای اسد نیرو و مشاوران نظامی از سپاه پاسداران اعزام می‌کرد. نیروهای ایرانی و متحدان منطقه‌ای‌شان — به‌ویژه حزب‌الله لبنان و همچنین نیروهایی از عراق و افغانستان — سال‌ها نقاط مهم را حفظ کرده و به بقای حکومت اسد کمک کرده بودند، اما هنگامی که نیروهای اسلام‌گرا با شتاب به سوی پایتخت حرکت کردند، این نیروها عملاً عقب نشستند و پراکنده شدند.

در این مدت افسران و سربازان سوری، تحت فرماندهی سپاه عمل می‌کردند و با ضعیف شدن قدرت اسد، نفوذ ایران در ساختار نظامی و امنیتی سوریه رشد کرده بود. یکی از افسران سابق ارتش سوریه که در یک مقر امنیتی سپاه در دمشق خدمت می‌کرد، گفت که در پنجم دسامبر سال گذشته، فرمانده ایرانی‌اش او را برای روز بعد به مرکز عملیات در منطقهٔ «مِزّه» فراخواند تا دربارهٔ «موضوعی مهم» صحبت کند.

این افسر که به دلیل ترس از پیگرد حاضر به افشای نام خود نبود، گفت فرمانده‌اش — فردی که به نام «حاج ابراهیم» شناخته می‌شد — در حضور حدود ۲۰ افسر و سرباز سوری اعلام کرد: «از امروز دیگر هیچ نیروی سپاه پاسداران در سوریه نخواهد بود. ما داریم می‌رویم. همه‌چیز تمام شد. از امروز به بعد دیگر مسئول شما نیستیم.»

به گفتهٔ او، دستور دادند که اسناد حساس را بسوزانند یا از بین ببرند و هاردهای کامپیوترها را خارج کنند. این خبر در حالی اعلام شد که نیروهای اسلام‌گرا به سرعت پیشروی می‌کردند، سربازان سوری از شنیدن چنین تصمیمی شوکه شدند. او گفت: «می‌دانستیم اوضاع خوب نیست، اما نه در این حد.»

آن‌ها یک ماه حقوق جلوتر دریافت کردند و به خانه‌هایشان رفتند.

دو روز بعد، نیروهای اسلام‌گرا بدون هیچ نبردی دمشق را تصرف کردند، چون اسد از کشور گریخته و به روسیه پناه برده بود.

دو کارمند سوری کنسولگری ایران در دمشق نیز از خروج شتاب‌زدهٔ ایرانی‌ها خبر دادند. به گفتهٔ آن‌ها، در عصر پنجم دسامبر، کنسولگری کاملاً تخلیه شده بود و دیپلمات‌های ایرانی با عجله از مرز به سوی بیروت رفته بودند. برخی کارمندان سوریِ کنسولگری که تابعیت ایران داشتند نیز همراه آن‌ها و در کنار افسران ارشد سپاه کشور را ترک کردند.

رانندگان تاکسی و کارکنان سابق در گذرگاه مرزی «جدیده‌یابوس»، که مهم‌ترین مرز سوریه با لبنان است، گزارش دادند که در روزهای پنجم و ششم دسامبر ازدحام عظیمی شکل گرفته بود و مسافران برای عبور از مرز تا هشت ساعت منتظر می‌ماندند.

دو کارمند سابق کنسولگری گفتند که ایرانی‌ها به کارکنان سوری کنسولگری دستور داده بودند به محل کار نیایند و به آن‌ها سه ماه حقوق پرداخت کردند. آن‌ها افزودند که صبح روز ششم دسامبر، سفارت، کنسولگری و تمام پایگاه‌های امنیتی ایران در سوریه کاملاً تخلیه شده بودند.

در طول جنگ، نیروهای تحت فرمان ایران در نقاط بسیار حساس دمشق و حومه، به‌ویژه منطقهٔ «السیده زینب» و اطراف فرودگاه دمشق و همچنین نزدیکی مرزهای لبنان و عراق حضور داشتند. بخش‌هایی از شهر حلب در شمال سوریه و مناطق اطراف آن نیز از مهم‌ترین پایگاه‌های نیروها و شبه‌نظامیان تحت امر ایران بودند.

سرهنگ محمد دیبو در یکی از پایگاه‌های سابق نیروهای ایرانی در جنوب حلب گفت که وقتی شهر در مراحل اولیهٔ یورش مخالفان سقوط کرد، «ایران دست از جنگیدن برداشت.» به گفتهٔ او، وقتی ارتش اسد به‌سرعت فروپاشید، نیروهای ایرانی ناچار شدند فوراً عقب‌نشینی کنند. دیبو که در آن حملهٔ مخالفان مشارکت داشته و اکنون در ارتش جدید سوریه خدمت می‌کند، گفت که نیروهای ایرانی به‌قدری سریع عقب‌نشینی کرده بودند که روی دیوارهای آسیب‌دیدهٔ پایگاه، هنوز شعارهای ایرانی و حزب‌الله و تصویری از شمشیری که پرچم اسرائیل را می‌شکافت باقی مانده بود.

اسرائیل، دشمن دیرینهٔ ایران، در طول جنگ صدها بار به سوریه حمله کرده بود و می‌گفت هدفش نیروهای ارتش اسد و گروه‌های مورد حمایت ایران هستند.

همان افسر سابق ارتش سوریه گفت که در پنجم دسامبر، یکی از فرماندهان ارشد نظامی ایران به نام «حاج جواد» همراه با چندین افسر و سرباز ایرانی، از طریق پایگاه روسیه در «حمیمیم» در سواحل مدیترانه به روسیه منتقل و سپس به تهران پرواز داده شدند.

دیبو نیز گفت که پس از سقوط حلب، حدود ۴ هزار نیروی ایرانی که در پایگاه حمیمیم پناه گرفته بودند، از همان‌جا به خارج از سوریه منتقل شدند. برخی دیگر از نیروهای ایرانی نیز زمینی از طریق عراق یا لبنان فرار کردند.

او افزود که خروج آن‌ها چنان عجولانه بود که وقتی مخالفان وارد پایگاه‌های ایرانی در استان حلب شدند، گذرنامه‌ها و مدارک هویتی افسران ایرانی را پیدا کردند؛ مدارکی که صاحبانشان حتی فرصت جمع‌آوری آن‌ها را نداشتند.

منبع: العربی الجدید




نظر شما