سقوط مرکز خلافت
سرانجام، پس از هشت ماه جنگ خونبار، ارتش عراق و همپیمانانش توانستند مسجد جامع النوری (در واقع ویرانهای از آن) را در بخش قدیمی موصل به تصرف خویش درآورند؛ مسجدی که در آنجا ابوبکر بغدادی، در ژوئیه ۲۰۱۴، آغاز خلافت و تشکیل «دولت اسلامی عراق و شام» را اعلام کرده بود. اکنون مقامات عراقی، تصرف این مسجد را به منزله شکست و نابودی داعش تعبیر کردهاند.
مرکز خلافت اسلامی در حالی در آستانه سقوط کامل است که از سرنوشت قطعی خود خلیفه خبری در دست نیست. رسانههای روسی در ۱۶ ژوئن گزارش کردند که طی حمله هوایی جنگندههای روسی به حومه جنوبی رقه در ۲۸ می، احتمالاٌ ابوبکر بغدادی کشته شده است.
داعش از مدتها قبل به طور مداوم در حال شکست و از دست دادن قلمرویش است. بنا به گزارشی که «آی اچ اس مرکیت» همزمان با اخبار سقوط مرکز خلافت اسلامی در 29 ژوئن منتشر کرده است، داعش در دو سال و نیم گذشته، ۶۰ درصد سرزمینهایی را که در سوریه و عراق اشغال کرده بوده و البته ۸۰ درصد درآمدش را از دست داده و انتظار میرود باقی خلافت نیز –به استثناء چندین منطقه کوچک شهری منفک ازهم— تا پایان سال ۲۰۱۷ از روی نقشه پاک شود. بنابر گزارش آی اچ اس مرکیت، در ژانویه ۲۰۱۵، قلمرو داعش چیزی در حدود نود هزار کیلومتر مربع بود، اما امروز وسعت آن به کمتر از سی و شش هزار و دویست کیلومتر مربع رسیده است.
به لحاظ مالی نیز داعش در سراشیبی سقوط است. درحالی که درآمدهای ماهانه دولت اسلامی در سه ماهه دوم سال ۲۰۱۵، شامل محصولات نفتی، مالیات و تصرف و… از ۸۱ میلیون دلار فراتر رفته بود، در نیمه دوم سال ۲۰۱۶ به ۱۶ میلیون دلار تقلیل یافته است. مشخصاً با از دست دادن مناطق نفتی در عراق و در حومه رقه و حمص درآمدهایی نفتی داعش، ۸۸ درصد در فاصله سالهای ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۷ تنزل یافته است.
به رغم شکستهای نظامی مداوم، بسیاری از ناظران و تحلیلگران اما، باتوجه به درک و دریافتشان از چیستی و ماهیت داعش، برچیده شدن بساط خلافت را نقطه پایان این گروه تلقی نمیکنند و در مورد تداوم و بازتولید آن به اشکال دیگر هشدار میدهند. در این مورد چهار فرضیه اصلی را میتوان از هم تفکیک کرد:
۱) داعش به مثابه یک واقعیت مذهبی قرون وسطایی
داعش نه صرفاً یک چارچوب نهادی و یک نظام حکومتی، بلکه یک پدیده مذهبی و واقعیتی ایدئولوژیک است که از قرنها پیش وجود داشته است، و تا وقتی ریشه جنگهای فرقهای-مذهبی در منطقه خشک نشود، و سرچمشه تزریق اسلام افراطی (به ویژه نوع وهابی و سلفی آن) قطع نشود، نمیتوان از نابودی داعش مطمئن بود و شکست آن را جشن گرفت.
کم نیستند تحلیلگرانی که (به ویژه به دلیل کمکهای نظامی و مالی عربستان سعودی به گروههای سلفی در سوریه) معتقد اند، محل تولد داعش نه موصل و رقه که منطقه نجد، محل تولد شیخ محمد بن عبدالوهاب، بنیانگذار وهابیت است.
کمال داوود، نویسنده الجزایری، نیز از جمله کسانی است که بر ماهیت ایدئولوژیک داعش تاکید دارد و معتقد است، علیرغم شکست دولت اسلام، تفکر داعشی با قوت و شدت به حیات خود ادامه خواهد داد و به محض فراهم شدن مجدد شرایط، همچون ققنوسی از خاکسترخویش دوباره زاده خواهد شد.
داوود حتی پا را فراتر میگذارد، و در کنار داعش سیاه ابوبکر بغدادی، از داعش سفید (عربستان سعودی) سخن گفته و می نویسد: «داعش سیاه و داعش سفید؛ اولی گلو میبرد، میکشد، سنگسار میکند، دست قطع میکند، میراث مشترک بشری را تخریب میکند و از آثار باستانی، زنان و خارجیهای غیر مسلمان منتفر است. دومی، پوشش بهتری دارد، و ترو تمیزتر است، اما همین کارها را انجام میدهد.»
۲) داعش همچون پدیدهای قبیلهای-بیابانی
در ژانویه سال ۲۰۰۷، هنگامی که جرج بوش، رئیسجمهور آمریکا، هزاران نیروی جدید را برای تضمین امنیت شهرها به عراق فرستاد، شورشیان سنی از بغداد خارج شده و به مناطق بیابانی رفتند. همین خروج از شهر و رفتن به بیابان، به زعم مبلغان داعش، منجر به بیداری اسلامی قبایل و پایهگذاری خلافت شد.
«صحراها» و «قبایل» دو پای استراتژیک پیکارجویان افراطی سنی در ده سال گذشته بوده اند، و حالا بسیاری از ناظران و تحلیلگران بر این باور اند که، پس از سقوط خلافت، «بازگشت به بیابان» و بازسازی خویش در میان قبایل محروم سنی، دوباره در دستورکار داعش قرار خواهد گرفت. حسن حسن، از جمله همین تحلیلگران است که در اکتبر ۲۰۱۶، در مقاله ای در نیویورک تایمز، استراتژی داعش را پس از سقوط موصل این طور خلاصه میکند: «انحیاز»، کلمهای عربی به معنای «از خانمان به جای دیگر رفتن قوم.»
رهبران داعش مشخصاً به این راهبرد اعتراف کردهاند. ابومحمد العدنانی، سخنگوی داعش، پیش از آنکه در حمله هوایی در ماه اوت ۲۰۱۶ کشته شود، به صراحت گفته بود که از دست دادن قلمرو به معنای شکست نیست؛ چرا که دولت اسلامی برای تجدید قوا به صحرا خواهد رفت؛ نه فقط به صحراهای عراق و سوریه که به مناطق بیابانی شمال آفریقا. به طورخاص، لیبی به دلیل وجود خلاء سیاسی پس از سقوط قذافی، پایگاهی مناسب برای رشد دوباره و بازسازی مجدد داعش برشمرده و تلقی میشود.
به همین ترتیب، دومینیک ژامه، روزنامهنگار معروف فرانسوی، معتقد است: پلان B داعش در صورت شکست در عراق و سوریه، لیبی خواهد بود. پس از سوریه و عراق، اگر نقطهای روی کره زمین وجود داشته باشد که «دولت اسلامی» بتواند در آنجا از روی خاک بلند شود، لیبی است؛ در لیبی، و در خلاء سیاسی به وجود آمده پس از سقوط قذافی، باد موافق بیش از هر جای دیگری در پرچمهای داعش میوزد. هفته گذشته، گزارشهایی در مورد تحرکات جدید داعش در لیبی، به ویژه در منطقه کوهستانی نسمه و شهرک مزده در جنوب الجبل الغربی منتشر شد.
۳) داعش به منزله پدیدهای پست مدرن-جهانی
داعش محدود به قلمروی دولت اسلامی نیست، بلکه شبکهای جهانی است که هوادارانش از بلژیک تا افغانستان پراکندهاند، و بسیاری از این هواداران، نه به سادگی مجاهدان شهادتطلب سلفی، بلکه جوانانی سرخورده و مأیوس هستند که درغیاب گزینههای واقعی و تحولآور برای تغییر، به داعش گرایش پیدا کرده، و آخرالزمانگرایی فیلمهای هالیوودی و قهرمانگرایی بازیهای ویدئویی را در فانتزی احیاء خلافت و کیش مرگ داعش بازیافتهاند.
از جمله نظریهپردازانی که روی این خصلت پست-مدرن داعش انگشت میگذارد، اولویه روآ، نویسنده کتاب «جهاد و مرگ» است. آن طور که از ایدههای او برمیآید، داعش بیش از آنکه پدیدهای قرون وسطایی باشد، یک واقعیت پست مدرن است که در آن سرخوردگی نسلی، نهیلیسم، و میل پنهان به خودکشی با برقع، شمشیر و جهاد و شهادت ترکیب شده است.
نگاه روآ بیشتر متمرکز بر هواداران اروپایی داعش است، که اغلب یا تازه مسلمان هستند یا متعلق به نسل سوم مسلمانان؛ به نقل از روآ، این گروه از هواداران داعش جوانانی کاملاً مسلط به زبانهای غربیاند، که اغلب الکل مینوشند، و نه در مساجد که بیشتر در محیطهای ورزشی و زندانها به اسلام افراطی گرایش پیدا کردهاند.
طبیعتاً یأس و سرخوردگی این گروه با برچیده شدن خلافت اسلامی پایان نمیپذیرد، و فعالیتهای تروریستی آنها به شکلی پراکنده، منقطع و کور به ویژه در اروپا ادامه خواهد یافت. مطابق با این تحلیل، پس از پایان خلافت، با مجمعالجزایری از گروهها و هستههای خودکفا و منفرد روبرو خواهیم بود که به شیوه عملیات «گرگ تنها» به اقدامات تروریستی خواهند پرداخت؛ و البته نه فقط در اروپا که در سرتاسر جهان.
در ماه اخیر، خبرها و گزارشهایی منتشر شد در مورد افزایش چشمگیر فعالیتهای داعش در جنوب شرق آسیا. هواداران داعش به طور مشخص در فیلپین توانستند بخشهایی از شهر مراوی در این کشور به اشغال خود درآورند.
۴) داعش همچون واکنش کور ضد-امپریالیستی
نبرد فرقهای شیعه و سنی، محتوای خاص ایدئولوژی اسلامی، ضعف دولتهای مرکزی در عراق و سوریه و سرخوردگی نسلی و… اگرچه هریک از جمله عوامل مؤثر در شکلگیری داعش بودهاند، اما ریشه اصلی این پدیده را باید بیرون از خود منطقه و در دخالت استعماری کشورهای غربی جستجو کرد. این نظر بخشی دیگر از تحلیلگران است که ظهور و تداوم داعش را در قالب نظریههای امپریالیستی توضیح میدهند.
بنا به این قبیل تحلیلها، دخالت به اصطلاح بشردوستانه امپریالیستی به ویژه از ابتدای قرن، کاتالیزور اصلی بروز بحران و جنگ در منطقه بوده است. به طور مشخص، این حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۱ بود که بذر داعش را بر خاک این کشور پاشید. مسأله البته نه صرفاً محدود به دهه گذشته است، و نه فقط به امپریالیسم غربی خلاصه میشود.
سلیمان مراد، محقق و اسلامپژوه، در کتاب «موزائیک اسلام»، میگوید: رخدادی که نیروی محرکه لازم را برای پا گرفتن افراطگرایی سنی و بازیابی ایدههای سیدقطب و ابوالاعلی مودودی را فراهم کرد، تهاجم شوروی به افغانستان در سال ۱۹۷۹ بود.
برخی حتی ریشه بحران را عقبتر برده و آن را به توافقنامه سایکس-پیکو نسبت می دهند که در سال ۱۹۱۶ و در خلال جنگ جهانی اول میان بریتانیا و فرانسه و با رضایت روسیه به منظور تقسیم امپراتوری عثمانی (سوریه، عراق، لبنان و فلسطین امرور) منعقد شد.
در سوریه، علاوه بر دخالت قدرتهای غربی، مداخله کشورهای منطقه نیز باعث طولانیتر، پیچدهتر شدن و وخیمتر شدن بحران شده است.
مطابق با این تحلیل، داعش نیرویی واکنشی است که خشم و ناتوانی مردم آسیب دیده و محروم را کانالیزه و بسیج میکند؛ و تا زمانی که مداخلات خارجی در منطقه ادامه داشته باشد تداوم یا سربرآوردن نیرویی افراطی همچون آن منتفی نخواهد بود، خواه خلافتی در کار باشد، خواه، نه.
*خالد صالح/ زمانه
نظر شما