دولت انقلابی روی کار آمده، جدا از عدم تجربه در سیاستگذاری، به احتمال زیاد نمیتواند رفتار دیگران را حدس بزند و این ریسک رویارویی را بیشتر هم میکند. یک گام دیگر هم میشود بالا رفت؛ دولتهای مواجهشده با دولتی انقلابی امکان سنجش رفتار یکدیگر با دولت انقلابی را هم ندارند و این هم عاملی دیگر برای تضعیف بیشتر توان ارزیابی همهی دولتهای مرتبط با دولت انقلابی است.
انقلاب ۵۷ استثنایی بر این وضعیت نبود. ترس از گسترش جمهوری خواهی و اسلامخواهی و تهدید نظامهای نه چندان مستحکم منطقه از یک سو همسایگان را از نظام انقلابی ایران نگران ساخت و تداوم حضور مخالفان نظام جدید (در قالب سلطنتطلبان، مجاهدین خلق و ...) در ایران از سوی دیگر سبب نگرانی رهبران ایران از توطئههای خارجی شد.
نه ایدههای جمهوری و اسلامگرایی انقلاب ایران و تلاشها برای صدور انقلاب، کشورهای دیگر منطقه را با تهدید حیاتی مواجه کرد و نه امیدواریهای بعضی از همسایگان و قدرتها برای استفاده از مخالفان مذکور برای سرنگونی نظام جدید به جایی رسید. تنها نتیجهی برداشتهای اشتباه و امیدواریها و نگرانیهای نابهجا، پدید آمدن چرخهای از بیاعتمادی و اختلاف بود.
سیاستِ اعلامی رژیم پهلوی، تبدیل ایران به قدرتی جهانی از طریق اتحاد نزدیک با آمریکا و روابط دوستانه با شوروی بود. پیامد این ایده و رشد اقتصادی ایران، پررنگ شدن حضور ایران در سیاست منطقه بود... روابط ایران با عربستان و دیگر دولتهای حاشیهی جنوبی خلیج فارس، از جمله به علت مخالفت هر دو طرف با جنبشهای رادیکال، دوستانه اما محتاطانه بود زیرا رشد قدرت نظامی ایران و جاهطلبیهای اعلامشدهی شاه در رابطه با نقش ایران در منطقه و جهان سبب نگرانی این دولتها بود. رابطه با مصر پس از تغییر اردوگاه مصر از شوروی به آمریکا بهبود یافت اما روابط ایران با دولتهای چپگرای سوریه، لیبی و جمهوری خلق یمن(یمن جنوبی) خصومتآمیز باقی ماند. رابطه با اسراییل را هم میشود در همین چارچوب دید: دشمنی مشترک با قدرتهای اصلی عربی و روابط نزدیک دو طرف با آمریکا. ایرانِ پهلوی گرایشی غربگرایانه را با تلاشهایی جاهطلبانه برای افزایش قدرت نظامی و ایفای نقش منطقهای ترکیب کرده بود. با وجود این جاهطلبیها، رژیم پهلوی صحبتی از تغییر نظام بینالمللی موجود یا نابودی همسایگان نمیکرد و این سبب میشد نگرانیهای بیشتر کشورهای مختلف منطقه از رشد ایران شکل تخاصم آشکار نگیرد.
انقلاب اسلامی اما نظم و موازنهی منطقه را به هم زد. نیروهای انقلابی ایران، آنچنان که به سرعت مشخص شد، در موارد زیادی اختلاف داشتند اما تا حد بسیار زیادی بر سر سیاست خارجی توافق وجود داشت. ایران پس از انقلاب به شدت مخالف مداخلهی خارجی، مخصوصاً از نوع آمریکایی بود و صراحتاً موافق عدم تعهد بود. اتخاذ سیاست عدم تعهد از یک سو و تلاش برای اتحاد همهی ملل مسلمان و کمک به ملل محروم و تحت ستم در تمامی جهان، از سوی دیگر در قانون اساسی ایران ذکر شدند و رهبران انقلاب صراحتاً از صدور انقلاب به دیگر کشورهای مسلمان گفتند. ایران حالا صراحتاً اعلام میکرد که به دنبال تغییر نظام بینالمللی موجود است و این امر ثبات و امنیت رژیمهای متعددی در منطقه را تهدید میکرد و اساس وجود رژیم اسرائیل را زیر سؤال میبرد.
همسایگان از سنجش کنشهای ایران ناتوان بودند و ایران ناتوان از سنجش کنشهای همسایگان.
اگر رژیم پهلوی با پان عربیسم و سوسیالیستهای عرب مثل ناصر یا رژیم بعث عراق اختلاف داشت و روابطش با دولتهای حاشیهی جنوبی خلیج فارس به دلایل مختلف محتاطانه بود، نظام انقلابی ایران با وارد کردن بعد جدیدی به سیاست خارجی ایران، تهدید در هر دو سو را افزایش داد و تخاصمی شدید را رقم زد.
عراق در ابتدا از سقوط شاه استقبال کرد و حتی به بنیانگذار جمهوری اسلامی تبریک گفت. اما روابط تهران-بغداد به سرعت به تیرگی گرایید. نظامی سکولار، ضد شیعه، و پانعرب با نظامی اسلامگرا، شیعه، و ایرانی مواجه شده بود که ساختار سیاسیاش را به چالش میکشید و از صدور انقلاب به کشوری با اکثریت ناراضی شیعه میگفت و حداقل به شکل لفظی از کردها و شیعیان عراقی حمایت میکرد. عراق با حمایت از شورشیان کرد و عرب در ایران واکنش نشان داد.
تصمیم صدام برای حمله تا حدی ناشی از نفوذ ایران بود اما بیش از آن از جاهطلبیهای پانعربیسم صدام و اشتباه او در تخمین توان نظامی ایران منتج شده بود. علاوه بر این، رژیم بعثی عراق تصور میکرد بعد از حمله به ایران، اعراب خوزستان در کنار قوای متجاوز قرار خواهند گرفت و علیه نظام مستقر در تهران خواهند جنگید.
گزارشهای تبعیدیان ایرانی مستقر در بغداد، از جمله شاپور بختیار و بعضی از فرماندهان سابق ارتش، خوشبینیهای صدام را افزایش داد و شد آنچه شد.
بیشتر همسایگان عرب ایران امیدوار بودند سقوط شاه سبب کنار گذاشتهشدن جاهطلبیهای منطقهای ایران شود و ایران از حضور پررنگ در سیاست منطقهای فاصله بگیرد. اما ماهیت نظام جدید و موضعگیریهای رهبر انقلاب علیه نظامهای سلطنتی و آمریکا آنها را بیش از پیش نگران کرد. سلطنتهای محافظهکار نگران از خیزش اتباع شیعه، افزایش نفوذ شوروی در منطقه و احتمال حملهی مستقیم ایران در جریان جنگ با عراق به یکدیگر نزدیکتر شدند، شورای همکاریهای خلیج[فارس] را برای مقابله با «تهدید ایران» ایجاد کردند و با کنار گذاشتن نگرانیهای پیشین از رژیم رادیکال عراق، کمکهای سنگین مالی در اختیار عراق گذاشتند. ایران برای تنشزدایی با عربستان و قطع این کمکها به عراق تلاشهایی کرد اما کشتار حجاج در مکه در سال ۱۳۶۶ سبب پایانیافتن این تلاشها شد و تا زمان حملهی عراق به کویت، روابط ایران و رژیمهای حاشیهی جنوبی خلیج فارس حالتی خصمانه داشت.
ناموازنه و پیشبینیناپذیری پساانقلابی ایران سبب فاصله گرفتن اکثر همسایگان از ایران شد، اما دیگر کشورهای «رادیکال» از نظام انقلابی ایران استقبال کردند. هر قدر رابطهی نظام ایران با رژیم بعثی عراق بد شد، رابطهاش با نظام بعثی سوریه بهبود پیدا کرد. دو نظام با ایدئولوژیهای کاملاً متفاوت بر سر دشمنی با آمریکا، اسراییل و عراق با هم متحد شدند و در عراق و لبنان به یکدیگر یاری رساندند. تخاصم با آمریکا سبب بهبود روابط ایران با دیگر نظامهای انقلابی مثل لیبی و الجزایر و یمن جنوبی هم شد.
سخن آخر این که، اثر انقلاب ایران بر تشدید رقابتهای امنیتی و موازنهی قوا در منطقه بسیار مشهود است. در یک کلام میتوان گفت انقلاب تقریباً تمام روابط ایران با دیگر کشورها را معکوس کرد و با بر هم ریختن انتظارها و ارزیابیهای دیگر دولتها از ایران، مستقیماً بر آغاز جنگ از سوی عراق و تخاصم نسبتاً پایدار دولتهای حاشیهی جنوبی خلیج فارس با ایران تأثیر بسزایی گذاشت.
* سهیل جاننثاری (مدرس علوم سیاسی در دانشگاه پومپئو فابرا اسپانیا)
نظر شما