twitter share facebook share ۱۳۹۷ اردیبهشت ۲۳ 2345

در کارزاری که علیه ایران در سوریه شکل گرفته است، دو طرف چند گام به یک نقطه درگیری بی‌سابقه نزدیک‌تر شده‌اند. شرایط به سمتی می‌رود که احتمال یک جنگ میان اسرائیل و ایران، چندان اندک نیست.

این درحالی است که بشار اسد، رئیس‌جمهوری سوریه، سرگرم تنازع بقاست و در یک جنگ احتمالی نقشی فعال بر عهده نخواهد گرفت. حزب‌الله نیز به نظر می رسد که می خواهد خود را از یک درگیری احتمالی دور نگه می‌دارد.

به گفته ناظران سیاسی روابط ایران با روسیه هم تحت تاثیر قرار گرفته است. گزارش ها از تهران حاکیست که مقام های ایرانی از احتمال چرخشی از سوی روسیه، چه در سوریه و چه در ارتباط با توافق هسته ای، نگران شده اند.

در روزهای اخیر از سرگئی ریابکوف، معاون وزیر خارجه روسیه نقل شده که گفته کشورش خواهان حفظ توافق هسته ای است. اما در کنار آن معتقد است نیاز به یک توافق الحاقی است که نگرانی های غرب را در مورد برنامه موشکی ایران و نقشش در خاورمیانه و سوریه برطرف کند. این چیزی است که ایران تا کنون در مقابل آن مقاومت کرده است.

در مورد سوریه گزارش ها حاکی است که اسرائیل و روسیه ممکن است به نوعی تفاهم رسیده باشند. بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل در سفر اخیرش به مسکو توانسته است ولادیمیر پوتین رییس جمهوری روسیه را در مورد نیازهای امنیتی اسرائیل متقاعد کند. به این ترتیب روسیه توافق کرده است که از تحویل تسلیحات پدافند هوایی اس 300 به سوریه خودداری کرده، عملیات نظامی اسرائیل را در سوریه محدود نکند اما در مقابل، اسرائیل روسیه را پیشاپیش از حملاتش آگاه نماید تا نیروهای روسیه در سوریه در این حملات صدمه نبینند.

این تفاهمی است که دست اسرائیل را در سوریه باز می گذارد تا علیه مواضع و زیرساخت های نظامی ایران اقدام کند. در حملات اخیر هم ارتش اسرائیل گزارش داد که پیشاپیش روسیه را آگاه کرده بود. به این ترتیب در شرایطی که ایران امیدوار بود بتواند به این شریک استراتژیک خود تکیه کند، چرخش های تازه روسیه، تهران را دلسرد کرده است.

آنگونه که خبرگزاری رویترز نوشت، پس از دیدار اخیر بنیامین نتانیاهو، با ولادیمیر پوتین، نخست وزیر اسراییل با امیدواری و خوش‌بینی گفت: در نشست‌های قبلی، این گمان به وجود آمده بود که آزادی فعالیت‌های ما محدود شده اما این اتفاق نیفتاده است. من با پوتین در این باره صحبت کردم که این حق و وظیفه اسرائیل است که از خودش دفاع کند. ایرانی‌ها به صراحت می‌گویند که می‌خواهند به ما حمله کنند و تلاش می‌کنند سلاح‌ و نیروهای خود را به سوریه منتقل کنند تا در راستای استراتژی مد نظرشان که نابودی دولت ماست، دست به حمله بزنند.

با این اوصاف چنین فرضی که ایران به تنهایی با اسرائیل روبه‌رو می‌شود، سناریویی طلایی است و فرصتی در اختیار اسرائیل می‌گذارد که یک بار برای همیشه قوانین جدیدی برای بازی وضع کند و خط قرمزهایش را در سوریه تحکیم کند؛ خط قرمزی که بر مبنای آن حضور ایران در سوریه تحمل نخواهد شد.

اگر ایران و اسرائیل بخواهند که قواعد جدید بازی را در جبهه سوریه به سمت پرهیز از یک جنگ همه‌جانبه سوق دهند، باید از تفاهمی درس بگیرند که در سال ۱۹۷۶ میان اسرائیل و حافظ اسد، در مورد لبنان ایجاد شد.

بعد از وقایع موسوم به «سپتامبر سیاه» در سال ۱۹۷۰، سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) از اردن بیرون رانده شد و در لبنان سکنی گزید. این امر به درگیری با مسیحیان منجر شد و آنان از ارتش سوریه کمک خواستند. سوری‌ها در سال ۱۹۷۶ تصمیم گرفتند که برای به‌عقب‌راندن فلسطینی‌ها مداخله کنند. دو لشکر سوری در لبنان موضع گرفتند و در واقع، قدرت از آن زمان تا شش سال بعد، از لبنانی‌ها به سوری‌ها منتقل شد. طبق روالی که معمولاً در این موارد شاهدیم، سوری‌ها اعلام کردند که تنها می‌خواهند به برقراری نظم کمک کنند و به محض آن‌که این هدف محقق شد، به پایگاه‌های خود در سوریه باز خواهند گشت. اما سوری‌ها «فراموش کردند» که به خانه بازگردند. زمانی که سوری‌ها در باتلاق لبنان گیر کردند، تغییر جهت دادند و به جای حمایت از مسیحیانی که دعوت‌کننده بودند، از سازمان آزادی‌بخش فلسطین پشتیبانی کردند.

در پی اعزام ارتش سوریه به لبنان، اسرائیل دریافت که مشکل جدیدی در جبهه‌های شمالی‌اش ایجاد شده است. از سوی دیگر، آن‌ها نمی‌خواستند که تنها سه سال پس از جنگ یوم کیپور در سال ۱۹۷۳ و دو سال بعد از توافق تفکیک نیروها با دمشق در سال ۱۹۷۴، وارد جنگ دیگری با سوریه شوند. بنابراین، دولت اول اسحاق رابین پارامترهای دقیق زمینه‌های جنگ یا عدم جنگ با سوریه را تخمین زد و سپس تصمیم نهایی را بر مشورت با هنری کیسنجر، وزیر خارجه اسبق آمریکا، استوار کرد.

کیسینجر به دلیل نقش آفرینی در توافق تفکیک نیروها پس از جنگ یوم کیپور، با هر دو طرف قضیه آشنایی داشت. در این زمان، او توانست تفاهم‌هایی (و نه توافق رسمی) را ایجاد کند که به عنوان «خطوط قرمز» معروفند.

سه خط قرمز تعیین شد: یکم، سوریه موشک‌های زمین به هوا در لبنان مستقر نکند؛ دوم، ارتش سوریه جنگنده‌هایش را در قلمرو جنوبی بزرگراه بیروت-دمشق به پرواز در نیاورد؛ و سوم، ارتش سوریه در جنوب شهر صیدا (در جنوب لبنان) عملیاتی انجام ندهد. این مفاهمه بر جای خود باقی بود تا زمانی که در سال ۱۹۸۱ سوریه آن را نقض کرد. در پاسخ، اسرائیلی‌ها در عملیاتی نظامی، جنگنده‌های سوری را سرنگون کردند و در این زمینه برای حدود یک دهه سکوت برقرار شد.

شرایط پیچیده کنونی سوریه از بسیاری جهات یادآور موقعیت لبنان در ۴۰ سال پیش است. دولت سوریه به طور جدی تضعیف شده است. بازیگر مهم در آن کشور ایران است. این در حالی است که دو ابرقدرت جهانی نقش ثانویه‌ای در سوریه بازی می‌کنند. آمریکا تحت رهبری ترامپ نمی‌خواهد که با تقاضای اسرائیل برای نگه‌داشتن ۲۰۰۰ تن از نیروهایش در سوریه موافقت کند و انتظار می‌رود که به زودی نیروهایش را خارج کند. از سوی دیگر، روس‌ها می‌مانند و اسرائیل نیز ماندن‌شان را به رفتن‌شان ترجیح می‌دهد. اسرائیل بر این باور است که می‌تواند با روس‌ها گفت‌وگو کند و پیش‌فرض کلی این است که منافع بین‌المللی روس‌ها، آنان را به اتخاذ رویکردی معقول‌تر در منطقه مجاب می‌کند. با این حال، روس‌ها هم یک روز به خانه بازمی‌گردند. فقط باید دید که این مسئله چه زمانی اتفاق می‌افتد.

با آن که دولت بنیامین نتانیاهو هیچ علاقه‌ای به رویارویی مستقیم با ایران -خواه در خاک سوریه یا جای دیگر- ندارد، لیکن به نظر می‌رسد که می‌خواهد ریسک چشمگیری را در عملیات علیه نیروهای ایرانی، به‌ویژه در جلوگیری از نفوذ پهپادهای ایران به خاک اسرائیل و انتقال سلاح به حزب‌الله لبنان، تقبل کند.

مانند آن‌چه در بحران حضور سوریه در لبنان در سال ۱۹۷۶ روی داد، ایران و اسرائیل نیز می‌توانند با دست‌یابی به تفاهم‌هایی که در عرصه عمومی نیز تکذیب شود، از یک درگیری نظامی پرهیز کنند. این، نیازمند رسیدن به درک دوجانبه است اما می‌تواند با دخالت یک میانجی سوم تسهیل شود.

سئوال مهم اما این است که «کیسینجر دوران کجاست؟».

نظر شما