twitter share facebook share ۱۴۰۰ دی ۱۹ 841
حماقت آمریکا در کارزار فشار حداکثری

در ساعات اولیه 8 ژانویه 2020 یازده موشک بالستیک به بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا در عراق برخورد کرد که برخی از انها سوراخ‌هایی به عرض 30 فوت ایجاد نمود. این حملات محل سکونت سربازان، آشیانه هواپیما و تجهیزات نظامی آمریکا را از بین برد. سی‌بی‌اس نیوز این حمله را «بزرگ‌ترین حمله موشکی بالستیک علیه آمریکایی‌ها» خواند و افزود که این، تنها حمله از سوی یکی از دشمنان آمریکا است که با چنین گستره‌ای در زمان صلح رخ داد.

ترامپ زمانی که در ماه مه 2018 توافق هسته‌ای را زیرپا گذاشت و کمپین فشار حداکثری به راه انداخت، جنگ اقتصادی و مخفیانه‌ای را جایگزین دیپلماسی کرد؛ اما حملات موشکی ایران به نیروهای آمریکایی شکست سیاست او را به نمایش گذاشت. امیرعلی حاجی‌زاده فرمانده هوافضای سپاه که ناظر حمله موشکی به پایگاه عین‌الاسد بود، سال گذشت گفت که «قصد کشتن هیچ یک از نیروهای آمریکایی را نداشتیم اما اگر می‌خواستیم می‌توانستیم به‌گونه‌ای برنامه‌ریزی کنیم که در مرحله اول حدود 500 نفر کشته شوند».

اهمیت واکنش فوری ایران به ترور سردار سلیمانی، در پیامد استراتژیک ان نهفته است. ایران مدتها بود که از توانایی‌های موشک‌های بالستیک خود صحبت می‌کرد اما این امر اثبات نشده بود. دولت ترامپ این فرصت را به ایران داد تا توانمندی خود در برابر یک ابرقدرت جهانی را نشان دهد؛ همچنین کارایی و دقت موشک‌های کروز و پهپادهای ایران در حمله به آرامکوی سعودی به اثبات رسید. در پی این حمله، نیمی از تولید نفت عربستان -هرچند برای مدت کوتاهی- متوقف شد.

تأثیر ژئوپلیتیکی واکنش متقبال نظامی ایران در دوران ترامپ، دو گونه بود: قدرت بازدارندگی ایران را در مقابل حملات احتمالی به این کشور تقویت کرد و کشورهای منطقه را به سمت تعامل با ایران سوق داد. آنگونه که کریستوفر کلاری استاد دانشگاه آلبانی پس از حمله موشکی به عین‌الاسد گفت: «دقت موشک‌های ایران، اجرای طرح جنگی آمریکا علیه این کشور را سخت‌تر کرد». این حمله و حمله به آرامکو، همچنین آسیب‌پذیری پایگاههای نظامی آمریکا و زیرساخت‌های حیاتی شریکان واشنگتن در منطقه را نشان داد.

توماس فریدمن ستون‌نویس نیویورک‌تایمز پس از حمله به آرامکو نوشت: «اکنون هر کشوری از جمله اسرائیل در حال بررسی مجدد استراتژی امنیتی خود است». وی به نقل از یکی از بنیانگذاران رآکتور هسته‌ای دیمونا در اسرائیل گفت که اسرائیل باید با توجه به توانمندی‌های ایران، تأسیسات هسته‌ای خود را تعطیل کند.

تحولات سال‌های اخیر، درستی سخن فریدمن را اثبات کرد. عربستان، امارات و دیگر کشورهای عربی با توافق هسته‌ای ایران مخالف بودند و قاطعانه از تلاش‌های ترامپ برای منزوی کردن ایران حمایت می‌کردند. در مقاله‌ای که سال 2018 در نیویورکر منتشر شد، گفته شد که محمد بن سلمان و محمد بن زاید ولیعهدان عربستان و امارات، در دولت ترامپ چه جایگاهی داشتند و چگونه او را برای اتخاذ موضعی سخت علیه تهران تحت فشار می‌گذاشتند. نویسنده همچنین به نقش محوری بن زاید در اتحاد با اسرائیل برای تأثیرگذاری بر سیاست‌های ترامپ به ویژه در مورد ایران اشاره کرده بود و به نقل از یک مقام ارشد اماراتی نوشته بود «ما در جنگ علیه ایران، با اسرائیل در یک سنگر هستیم».

اما در سال آخر دولت ترامپ، امارات از کارزار فشار حداکثری خارج شد. در مقاله‌ای که کریستین ساینس مانیتور در ژانویه 2020 منتشر کرد، آمده بود «رهبران خلیج فارس ترسیده‌اند؛ آنها به سراسر جهان پرواز می‌کنند تا مانع از وقوع جنگ در منطقه شوند». امارات سال 2019 پس از حمله به نفت‌کش‌های این کشور، اعزام هیأت‌هایی را به ایران برای کاهش تنش آغاز کرد. عربستان نیز شروع به کاهش تنش نمود و آنگونه که مقامات عراقی می‌گویند، سلیمانی در زمان ترور، حامل پاسخ ایران به دعوت عربستان برای مذاکره بود.

ترامپ با سیاستی که در قبال ایران به کار گرفت، پوچ بودن تضمین‌های امنیتی این کشور را در منطقه نشان داد. اخیرا مشاور امنیت ملی امارات از ایران دیدار کرده و مقامات ارشد این کشور اعلام کرده‌اند که «دیپلماسی و تعامل بهترین گام در مقابل ایران است». گفتگوهای ایران و عربستان نیز گرچه هنوز به نتیجه نرسیده، اما پیشرفت‌هایی داشته است. مهمتر از همه این که کشورهای عرب خلیج فارس که روزی با توافق هسته‌ای به شدت مخالف بودند، حالا از احیای آن حمایت می‌کنند.

کمپین فشار حداکثری، شکستی استراتژیک برای آمریکا بود. اقدامات تلافی جویانه نظامی ایران، موقعیت منطقه‌ای این کشور را تقویت کرد و بر امنیت این کشور در برابر حملات خارجی افزود. حالا ایران برنامه هسته‌ای خود را به میزان قابل توجهی گسترش داده و اقتصاد خود را در مواجهه با محاصره کامل اقتصادی تثبیت کرده است. اما تنها کاری که ترامپ انجام داد، فقیرتر کردن مردم عادی و از بین بردن جناح‌های میانه‌رو در ایران بود.

دولت بایدن باید در مورد خطرات ادامه این سیاست واقع‌بین باشد. بایدن هنوز دست از کمپین فشار حداکثری ترامپ برنداشته و تهدید می‌کند که در صورت شکست مذاکرات، طرح ب را برای افزایش فشار بر ایران اعمال خواهد کرد. این اشتباه محاسباتی بزرگی است؛ واشنگتن باید برای حفظ دیپلماسی و جلوگیری از چرخه تنش با ایران، هر کاری که می‌تواند انجام دهد.

*منبع: responsiblestatecraft

 

ابرهای تاریک بر فراز آسمان ایران

دقیقا دو سال قبل، من به دعوت مؤسسه مطالعات سیاسی و بین‌المللی IPIS (اتاق فکر وزارت امور خارجه ایران) در این کشور بودم، تا در کنفرانس صلح هرمز (ابتکاری برای ایجاد بستر گفتگوی منطقه‌ای در خلیج فارس) شرکت کنم.

اما چند روز قبل از کنفرانس، ترور سردار سلیمانی این مراسم را تحت‌الشعاع قرار داد و باعث شد یکی از مسائلی که در کنفرانس مورد تأکید قرار گیرد، لزوم خروج آمریکا از غرب آسیا باشد. از منظر ایران، خروج ایالات متحده از منطقه می‌توانست نشان دهنده موفقیت سیاست خارجی جمهوری اسلامی باشد، اما گذشت زمان نشان داد که این تفکر ایران درست نبوده است.

نخست اینکه، هدف‌گذاری ایران برای خروج نظامی واشنگتن از غرب آسیا، غیرواقعی بوده است زیرا بسیاری از کشورهای منطقه برای تأمین نیازهای امنیتی خود، به همکاری واشنگتن متکی هستند. لذا همانگونه که پیش‌بینی می‌شد، کوچک‌ترین نشانه‌ای از تمایل قطر برای بستن پایگاه هوایی آمریکا در العدید دیده نمی‌شود. همچنین علیرغم اختلافاتی که بین رئیس جمهور ترکیه و آمریکا وجود دارد، اردوغان مایل نیست کشورش را از ناتو خارج کند. ضمن اینکه عربستان، بحرین و امارات نیز هرکدام روابط امنیتی گسترده‌ای با آمریکا دارند و هیچ چیز نمی‌تواند در این روابط خدشه ایجاد کند، مگر اینکه این رژیم‌ها سرنگون شوند. از آن سو ایران با وجود ادامه حضور آمریکا در کشورهای حوزه خلیج‌فارس، رو به سوی مذاکره با امارات و عربستان آورده است.

از قضا آنجا که آمریکا از منطقه عقب نشینی کرد یا نیروهای خود را کاهش داد، باعث آسیب دیدن منافع ایران شد. نمونه بارز این امر را می‌توان در افغانستان دید؛ جمهوری اسلامی پیش از تصرف کابل به دست طالبان، با این گروه وارد تعامل شد؛ اما این گروه شبه‌نظامیِ پشتون نشان داده که هیچ ترحمی نسبت به شیعیان ندارد و با خروج آمریکا آزاد است که به منافع ایران حمله کند. سقوط دولت تحت حمایت آمریکا در کابل، متحدان سنتی ایران در افغانستان –تاجیکان فارس‌زبان- را به حاشیه رانده و تعداد آن گروه از هزاره‌های شیعه که در پی حضور در جنگ سوریه تجربه نظامی کسب کرده‌اند، آنقدر نیست که تهران بتواند روی آنها حساب باز کند و از آنها برای به چالش کشیدن طالبان استفاده نماید.

وضعیت ایران در مرزهای شمالی‌اش نیز مطلوب نیست؛ پیروزی سریع آذربایجان بر ارمنستان در منطقه قره‌باغ، احتمال افتادن مناطق مرزی ایران و ارمنستان به دست آذربایجان و تحریک آذری‌های ایران را افزایش داده است. موفقیت آذربایجان در این جنگ به لطف حمایت نظامی و دیپلماتیک ترکیه بدست آمد، حال آنکه در جنگ پیشین آذربایجان و ارمنستان در دهه 1990 ترکیه از حمایت سیاسی و اخلاقی از آذربایجان فراتر نمی‌رفت.

آنچه به ترکیه جرأت داده، این است که به مدد عضویت در ناتو و رابطه با آمریکا، برای دنبال کردن سیاست خارجی قاطعانه‌تر محدودیتی پیش روی خود نمی‌بیند. ایدئولوگ‌های جمهوری اسلامی که از خروج آمریکا از منطقه استقبال می‌کنند، پیامدهای آن را نمی‌بینند و منافع ایران را به خطر می‌اندازند و کار را تا بدانجا پیش می‌برند که اردوغان در سخنرانی خود در باکو در سال 2020 حتی به خاک ایران چشم دوخت. حتی در عراق جایی که ایران موقعیت مستحکمی دارد، خروج کامل آمریکا ممکن است در ظاهر پیروزی بزرگی برای ایران باشد و تهران با تکیه بر آن بگوید که انتقام ترور سلیمانی را گرفته است؛ اما با این خروج، ایران یک متحد ضمنی خود را علیه داعش از دست می‌دهد و این نکته‌ای است که خود سلیمانی از آن آگاه بود و در عمل در کنار ایالات متحده با داعش می‌جنگید.

کوتاه سخن اینکه جمهوری اسلامی تاکنون موفق به پیشبرد هدف خود در خروج آمریکا از غرب آسیا نشده و آنجایی هم که آمریکا خارج شده (همچون افغانستان) نتیجه مطلوبی عاید ایران نگشته است.

اینکه ایران به هر قیمتی شده مخالفتش را با آمریکا نشان دهد، باعث می‌شود منافعش از جهات دیگر ضربه بخورد. امتناع سرسختانه تهران از مذاکره مستقیم با واشنگتن برای احیای برجام، روسیه را به نماینده واقعی ایران بدل کرده است. محافظه‌کاران ایرانی ممکن است از این امر با عنوان موفقیت سیاست چرخش به شرق استقبال کنند، ولی بسیاری آن را کوتاهی دیپلمات‌ها در دفاع از منافع کشور و توهین به عزت و حاکمیت ایران می‌دانند و این دیدگاه، دیدگاه درستی است؛ زیرا روسیه طبیعتا منافع خود را دنبال می‌کند نه منافع ایران را.

اگرچه میخائیل اولیانوف نماینده روسیه در وین به عنوان بازیگری کلیدی در تلاش برای احیای برجام ظاهر شده، اما سیاست‌های مسکو در حوزه‌های دیگر در تضاد با منافع تهران بوده است و به عنوان مثال در سوریه به حملات اسرائیل به تدارکات ایران چراغ سبز نشان می‌دهد.

حتی همسایگان کوچک‌تر ایران همچون آذربایجان، از موقعیت ضعیف ایران بدلیل روابط بدی که با غرب دارد آگاه هستند و از این ضعف به نفع خود استفاده می‌کنند. از این رو است که می‌بینیم آذربایجان نگرانی‌های امنیتی ایران را در خصوص همکاری نزدیک باکو با اسرائیل و ترکیه، یا ادعاهای ارضی باکو در بخش‌هایی از ارمنستان را نادیده می‌گیرد.

در نهایت اینکه ایران تمرکز خود را بر موضوع مقاومت، لزوم خروج آمریکا از منطقه و گردش به شرق قرار داده و تهدید تغییرات اقلیمی را نادیده گرفته است. ایرانیانی که اخیرا در اصفهان به دلیل کمبود آب اعتراض کردند، علاقه‌ای به شعارهای حماسی‌‌ای که رهبرانشان در مورد افول قدرت آمریکا و محو صهیونیسم می‌دهند ندارند. انها نیازمند راه‌حل‌هایی هستند تا در پرتو ان شهرهایشان دوباره قابل سکونت شود. اما مبارزه با تغییرات اقلیمی همچون مقابله با یک بیماری همه‌گیر، نیازمند همکاری بین‌المللی است نه شعارهای ایدئولوژیک.

جمهوری اسلامی باید اهداف دست نیافتنی را کنار گذاشته و تمرکز خود را بر تأمین امنیت و رفاه شهروندانش قرار دهد. این امر نیازمند دست برداشتن از هدف اخراج آمریکا از منطقه و بازتعریف روابط با آن کشور بر اساس درجه‌ای از پذیرش متقابل است.

*منبع: responsiblestatecraft

مترجم: فاطمه رادمهر

نظر شما