twitter share facebook share ۱۴۰۲ تیر ۲۱ 418

در ایران اجماعی وجود دارد مبنی بر اینکه جمهوری اسلامی آتش زیر خاکستر است و هر ان ممکن است اعتراضات دیگری رخ دهد.

اما گروهی از خودی ها –عمدتا از جناح اصلاح طلب- معقتدند که هنوز می توان به نظام امید داشت. در اوج اعتراضات اخیر در پی فوت مهسا امینی «محسن رعنایی» اقتصاددان وابسته به نظام و نزدیک به اردوگاه اصلاح طلبان نوشت: «در صورت نبود انقلاب از بالا، به طور طبیعی انقلاب از پایین رخ خواهد داد». به عبارت دیگر درحالی که فرصت اصلاحات از دست رفته است، امکان انقلاب از بالا از سوی نخبگان همچنان وجود دارد. طبق این نظریه، چنین انقلابی نظام را حفظ می کند و خطر خشونت و خونریزی را کاهش می دهد.

اما انقلاب از بالا در جمهوری اسلامی به چه معناست؟ این گروه از نخبگان معتقدند تا پایان رهبری آقای خامنه ای تغییری رخ نخواهد داد بنابراین از جانشین احتمالی او یعنی پسرش مجتبی حمایت می کنند.

همه کارشناسان در داخل و خارج از ایران منحصرا به دو روحانی اسلام گرا برای جانشینی آقای خامنه ای اشاره می کنند: ابراهیم رئیسی و مجتبی خامنه ای.

سوابق رئیسی و نقشی که در اعدام زندانیان سیاسی سال 1988 داشت، باعث می شود که این گروه از نخبگان درون نظام به مجتبی خامنه ای به چشم تنها کسی نگاه کنند که می تواند جمهوری اسلامی را از بالا متحول کند و گام در راه شاهان کشورهای آنسوی خلیج فارس بگذارد.

رهبران جوان و مدرن کشورهای خلیج فارس همچون محمد بن سلمان ولیعهد سعودی، انقلابی به ویژه در حوزه های فرهنگی و اجتماعی براه انداختند. حتی تندترین منتقدان پادشاهی های خلیج فارس نیز می پذیرند که تغییرات چند سال اخیر در این کشورها، شبیه به انقلاب از بالا بوده است.

اما آیا مجتبی خامنه ای نیز می تواند همین کار را بکند؟ پاسخ این سؤال کوتاه است؛ خیر. چند دلیل عمده نشان می دهد که چرا مجتبی نمی تواند ایران را به سوی مدرنیته ببرد.

نخستین دلیل به سوابق و تجربیات شخصی او مربوط می شود. برای اینکه یک رهبر تحول آفرین و مدرن باشد، باید تحصیلات مدرن داشته باشد، به کشورهای مختلف سفر کرده و با دنیای خارج ارتباط داشته باشد. باید فواید آزادسازی فرهنگی و اجتماعی را تجربه کرده باشد.

این شرط درباره مجتبی خامنه ای صدق نمی کند. وی در انزوا بزرگ شده و پا به خارج از ایران نگذاشته است. مجتبی در هفده سالگی به سپاه پیوست و در جنگ ایران و عراق عضو لشکر 27 محمد رسول الله بود. این گروه توسط احمد متوسلیان –فردی به شدت ضد یهودی و از بنیانگذاران حزب الله لبنان- تأسیس شد. مجتبی تحت فرماندهی محمد کوثری به عنوان بخشی از گردان حبیب جنگید. این گردان متشکل از گروههای دست راستی اسلام گرایی بود که بعدها هسته اصلی نهادهای امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی را تشکیل دادند.

یک دهه پس از جنگ ایران و عراق، سال 1999 مجتبی تحصیلات حوزوی را در حوزه عملیه قم آغاز کرد و در محضر اساتیدی همچون مصباح یزدی تلمذ کرد. پس از تحصیل در قم به تهران بازگشت تا در دفتر رهبری زیر نظر مستقیم پدرش ایفای نقش کند. او برای رسیدن به مقام اجتهاد و مرجعیت، ترجیح داد در درس خارج فقه پدرش در دفتر رهبری شرکت کند. آقای خامنه ای پسرش را برای ریاست و مدیریت دفترش آموزش می داد و از ان زمان مجتبی شروع به مشارکت و نقش آفرینی در تصمیم گیری های سیاسی کرد.

دلیل دوم حلقه نزدیکان مجتبی هستند. یک ضرب المثل قدیمی است که می گوید «یک مرد را می توانید با شریکانی که دارد بشناسید». این امر در مورد مجتبی نیز صادق است؛ حلقه درونی فرزند رهبر انقلاب را ایدئولوگ های نسل دوم انقلاب مانند مهدی طائب (برادر رئیس سابق اطلاعات سپاه که فرماندهی ستاد عمار را بر عهده دارد)، علیرضا پناهیان (روحانی وابسته به سپاه)، و محمد قمی (رئیس سازمان تبلیغات اسلامی) تشکیل می دهند. این افراد در خط مقدم مخالفت با آزادسازی فرهنگی و اجتماعی قرار دارند و مدافع دکترین نظامی مهدویت هستند. در این دکترین این اعتقاد وجود دارد که ریشه کن سازی اسرائیل، ظهور امام زمان را تسهیل می کند.

مشاهده سوابق مجتبی نشان می دهد که او همچون پدرش متعلق به جناح رادیکال اسلام گرای شیعه است که تابع ولایت مطلقه فقیه و دو اصلی اساسی است: اسلامی سازی در داخل و صدور انقلاب اسلامی به خارج.

اینها نشان می دهد که ایده انقلاب از بالا توسط مجتبی خامنه ای چیزی جز خیالبافی نیست و فرزند آیت الله راه پدرش را با نیروی جوانی بیشتر ادامه خواهد داد.

منبع: شورای آتلانتیک

*این مقاله حاوی ادعاهایی است که تحریریه نبأ قادر به تأیید یا رد آن نیست.

نظر شما