جمهوری اسلامی در چهار دهه حیات خود، برای حفظ بازدارندگی و نفوذ منطقه ای در سه حوزه سرمایه گذاری کرده است: تأمین مالی و تسلیحاتی شبه نظامیان غیردولتی، توسعه موشک های بالستیک، و راه اندازی برنامه هسته ای که هم جنبه اقتصادی دارد و هم می تواند به ساخت سلاح هسته ای بینجامد. شکست در حوزه اول و تردید در موفقیت آمیز بودن و سودمند بودن حوزه های دوم و سوم، استراتژی نظامی ایران را زیر سؤال برده است
پس از حمله حماس در 7 اکتبر 2023 به اسرائیل، گروههای محور مقاومت در جبهه های مختلف، به سرعت بسیج شدند. در یمن حوثی ها با موشک ها و پهپادهای خود حمل و نقل دریایی در دریای سرخ را مختل کردند. در عراق و سوریه شبه نظامیان به سمت نیروهای آمریکایی موشک و پهپاد پرتاب کردند و در لبنان حزب الله جبهه جنگ جدیدی را علیه اسرائیل گشود. درحالی که اسرائیل در غزه عملیات نظامی خود را ادامه می داد، با هدف قرار دادن پرسنل سپاه می کوشید حلقه آتش ایران را خنثی کند. ماه آوریل اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق حمله کرد و تعدادی از فرماندهان ارشد سپاه را کشت. ایران در پاسخ به تلفات روز افزون افسران سپاه در لبنان و سوریه، برای اولین بار به اسرائیل حمله نظامی مستقیم کرد ولی پیش از حمله، به آمریکا خبر داد و همین امر رگبار موشکی و پهپادی ایران را تا حد زیادی بی اثر کرد؛ ولی رهبران ایران این حمله را موفقیت آمیز خواندند
حمله آوریل که عملیات وعده صادق نام گرفت، نتوانست برای تهران بازدارندگی به ارمغان آورد. اسرائیل به سرعت با حمله به پدافند هوایی ایران در نزدیکی اصفهان واکنش نشان داد و آسیب پذیری سپاه را در فاصله ای نه چندان دور از تأسیسات هسته ای آشکار کرد. دولت ایران این حادثه را کم اهمیت جلوه داد ولی اواخر ژوئیه عملیاتی توسط اسرائیل در خاک ایران صورت گرفت که ایران نمی توانست دیگر آن را نادیده بگیرد؛ ترور اسماعیل هنیه رهبر حماس که برای مراسم تحلیف مسعود پزشکیان به ایران آمده بود
نظام علیرغم لفاظی های آتشین، واکنشی نشان نداد. تلاش ایالات متحده برای برقراری آتش بس در غزه، به ایران دلیلی منطقی داد تا فعلا دست از انتقام جویی بردارد؛ ضمن اینکه دولت ایران در تلاش برای بهبود رابطه با غرب بود و نمی خواست با تشدید تنش با اسرائیل، این فرصت را از دست بدهد. اما مذاکرات آتش بس هیچ پیشرفتی نکرد و اسرائیل شروع به تشدید درگیری در جبهه شمالی علیه حزب الله کرد. حزب الله نزدیک ترین متحد ایران بود و ایران سرمایه گذاری زیادی روی تقویت ظرفیت نظامی این گروه انجام داده بود. عملیات 17 سپتامبر که باعث انفجار هزاران پیجر مورد استفاده اعضای حزب الله شد، آغاز حمله ای بود که ظرف کمتر از دو هفته، به کشته شدن حسن نصرالله دبیرکل حزب الله و 16 فرمانده ارشد دیگر این گروه انجامید. موفقیت اسرائیل در انجام این عملیات، به خاطر ظرفیت های اطلاعاتی و نظامی این کشور و توانایی نفوذ به داخل حزب الله بود. ایران باتوجه به اینکه در گذشته شاهد چندین عملیات مخفی اسرائیل در خاک خود بود –از جمله حمله به سایت ها و دانشمندان هسته ای- خود را در برابر عملیات های جدید اسرائیل مصون نمی دید
رهبران ایران دو گزینه نامطلوب پیش روی خود داشتند: به انفعال خود ادامه دهند و اندک بازدارندگی باقی مانده را از دست بدهند، یا خطر حمله متقابل اسرائیل را به جان بخرند و وارد درگیری شوند. پس با علم به تهدیداتی که پیش رو داشتند دومین حمله مستقیم خود را به اسرائیل در اول اکتبر انجام دادند؛ حمله ای که بزرگی آن به گفته وزارت دفاع آمریکا دوبرابر حمله ماه آوریل بود. 180 موشک بالستیک به سمت اسرائیل پرتاب شد و برخی از آنها به دو پایگاه هوایی نظامی اسرائیل آسیب وارد کرد
آن حمله که تهران آن را عملیات وعده صادق2 نامید، قمار بسیار بزرگتری نسبت به عملیات اوریل بود. برخی از مقامات ارشد آمریکا باتوجه به موفقیتی که اسرائیل در ایراد ضربه به حزب الله داشته است، این کشور را تشویق به پاسخگویی می کنند؛ ولی بایدن رئیس جمهور ایالات متحده به اسرائیل توصیه کرده است که به تأسیسات هسته ای و نفتی ایران حمله نکند. اما حتی اگر این بار نیز بتوان جلوی واکنش شدید اسرائیل را گرفت، نمی توان امیدوار بود که بار دیگر تنش بین دو کشور رو به فزونی نرود و تهران و تل آویو در آستانه جنگ قرار نگیرند.
باتوجه به تضعیف نیروهای نیابتی ایران، عدم موفقیت رگبار موشکی ایران در وارد آوردن خسارت قابل توجه به اسرائیل، و توان برتر نظامی و اطلاعاتی اسرائیل، می توان گفت که جمهوری اسلامی در برابر دشمنان خود حرفی برای گفتن ندارد. لذ بی جهت نیست که بخش روبه رشدی از طبقه سیاسی و شبکه های تبلیغاتی نظام، خواهان حرکت به سمت سلاح هسته ای به عنوان بازدارنده نهایی شده اند
بیل برنز رئیس سیا اخیرا تخمین زده است زمانی که ایران برای غنی سازی مواد شکاف پذیر کافی برای ساخت بمب نیاز دارد «یک هفته یا کمی بیشتر» می باشد؛ پس از آن تنها چند ماه طول می کشد تا تهران مواد غنی شده را به یک سلاح تبدیل کند. با توجه به ماهیت پیشرفته فعالیت های هسته ای ایران و شکست هایی که در راهبرد نظامی خود داشته، نظام هم انگیزه و هم فرصت مناسب را برای ساخت سلاح هسته ای دارد؛ اما به سه دلیل این تصمیم می تواند ایران را با مشکلات بیشتر مواجه کند:
اول: حتی اگر تأسیسات هسته ای ایران از اقدام تلافی جویانه اسرائیل مصون بماند، حرکت به سمت سلاح هسته ای به سرعت توسط سازمان های اطلاعاتی غربی کشف شده و به آمریکا انگیزه می دهد تا هرچه زودتر به سایت های هسته ای ایران حمله کند. اسرائیل می تواند به تأسیسات هسته ای ایران آسیب وارد نماید ولی تنها آمریکا است که می تواند برنامه اتمی ایران را برای مدت طولاتی به عقب بازگرداند
دوم: سلاح هسته ای لزوما بازدارندگی ایجاد نمی کند؛ این چیزی است که خود ایران آن را ثابت کرده است. تهران در سال جاری به دو کشور مجهز به سلاح هسته ای –اسرائیل و پاکستان- حمله کرد و به این ترتیب ادعای دستیابی به سلاح هسته ای به عنوان بازدارنده نهایی را زیر سؤال برد
سوم: حرکت ایران به سمت ساخت سلاح هسته ای چشم انداز فروپاشی رژیم تحریم ها با استفاده از اهرم برنامه هسته ای را غیرممکن می کند. اواخر سپتامبر دولت پزشکیان در تلاش برای تعامل مجدد با دولت های غربی برای رسیدن به توافقی جدید بود. اگر تهران سلاح هسته ای تولید کند، کشورهای اروپاییِ برجام، به این تعاملات پایان می دهند، تحریم های سازمان ملل را برمی گردانند و بر اساس منشور سازمان ملل، جمهوری اسلامی را تهدیدی برای امنیت بین الملل معرفی می کنند
بنابراین رهبران ایران ممکن است به دلیل آسیب پذیری در برابر اسرائیل، ریسک حرکت به سمت سلاح هسته ای را به جان بخرند؛ ولی تغییر دکترین هسته ای بعید است که معضلات اساسی پیش روی جمهوری اسلامی را حل کند. حرکت به سمت سلاح هسته ای در کوتاه مدت باعث تشدید درگیری می شود و در بلندمدت باتوجه به ادامه ضعف اطلاعاتی ایران، فروپاشی اقتصادی و کاهش مشروعیت، از نظام در برابر دشمنان داخلی و خارجی محافظت نمی کند
چرا خبری از دیپلماسی نیست؟!
فعلا هیچ نشانهای از دیپلماسی جدی حتی در حد تظاهر برای توقف جنگ کنونی -چه در لبنان و چه در غزه- وجود ندارد. دیگر خبری هم از دیپلماسی قبلی که به موازات جنگ غزه در طول یک سال اخیر در جریان بود، نیست و مذاکرات متوقف شده است.
سکوت عجیبی بر منطقه حکمفرماست. اسرائیل هم در روزهای اخیر در قبال ایران سکوت پرسشبرانگیزی در پیش گرفته که مشخص نیست مربوط به اعیاد یهودی است یا خیر. تصمیم آمریکا برای ارسال نظام پدافندی تاد نیز پرسشها را داغتر کرده است. هنوز هدف از آن روشن نیست؛ این که نشانهای از آماده شدن اسرائیل برای حمله به اهدافی در ایران است یا در چارچوب جنگ روانی و با هدف کمک به اسرائیل برای دفع حملات موشکی بالستیک (با قابلیت عبور از خارج جو) در آینده است؛ چه از جانب یمن چه طرفهای دیگر.
در سطح منطقه نیز شاهد هیچ نوع تحرک دیپلماتیک جمعی یا فردی قابل توجه و ابتکاری از جانب دیگر کشورها نیستیم و به نوعی همه بازیگران و کشورها از مصر و ترکیه گرفته تا عربستان و عراق نظارهگر وضع کنونی و سمت و سوی جنگ و پاسخ احتمالی اسرائیل هستند.
البته فعلا برای شروع «دیپلماسی جدی جهت آتشبس» شاید زود باشد و این دیپلماسی هم اگر از طرف آمریکا یا با چراغ سبز آن به میانجیگران چه فرانسه چه قطر و غیره شروع نشود، راه به جایی نمیبرد.
فارغ از شرایط انتخاباتی آمریکا و الزامات آن و این که اسرائیل اقدامی علیه ایران انجام دهد یا خیر، اما در حال حاضر در وهله اول نگاه همه اطراف به میدان جنگ در لبنان است و دیپلماسی هم به تبع آن شکل خواهد گرفت. اگر اسرائیل بتواند سد فراروی حمله زمینی را بشکند و «موفقیتهای مهمی» در این حمله به دست بیاورد که به «دستاوردهای تاکتیکی» قبلی بیفزاید، فعلا «دیپلماسی جدی» شکل نخواهد گرفت.
اما اگر حزبالله بتواند در روزها و هفتههای پیشرو حملاتی «موفق» و مستمر -مانند حمله پهپادی دیشب به پایگاه گولانی- انجام دهد و همچنان با حفظ سطح آتش موشکی خود عمق اسرائیل را درگیر ناامنی کند و به موازات آن نیز مانع پیشروی طرف اسرائیلی در جنگ زمینی شود، میتوان انتظار داشت که این دیپلماسی به تدریج حتی قبل از انتخابات آمریکا شکل گیرد.
در این میان، باید تحولات داخلی جامعه اسرائیل را به عنوان متغیر تاثیرگذار و جدی با دقت پیگیری کرد. همچنان اجماع اسرائیلی در پشت جنگ لبنان است و همه امیدوار به تحقق اهداف هستند، اما این اجماع در روزهای اخیر با تشدید حملات حزبالله، در جا زدن حمله زمینی و آواره شدن تعدادی بیشتر از ساکنان مناطق شمال اسرائیل «ترکهای جزئی» برداشته است که «تداوم این وضعیت» میتواند آن را بیشتر کند.
در جبهه غزه نیز جنگ همچنان مثل قبل در وضعیتی قفل شده ادامه دارد؛ با این حال، حمله اخیر و ادامهدار به جبالیا در شمال نوار غزه هم در طول یک سال گذشته «بیسابقه» است و انگار جنگ در آنجا تازه شروع شده است.
اسرائیل در پستوی تمرکز جهانی بر جنگ لبنان به دنبال پیاده کردن طرح ژنرالها در شمال نوار غزه است. هدف این طرح هم تکه تکه کردن این منطقه و سپس جدا کردن آن از جنوب نوار غزه است که اگر موفق شود در جنوب هم پیاده شود.
جدا از عملیاتهای مستمر نیروهای حماس در شمال نوار غزه، اسرائیل با مشکل جمعیت انبوه حدود 500 تا 700 هزار نفر در شمال نوار غزه مواجه است که بدون کوچاندن آنها و تخلیه منطقه از ساکنانش طرح پیشگفته باز شکست میخورد.
اما این جمعیت حاضر به ترک این منطقه نیست و بنا به گزارشهای تصویری از آنجا، آنها ترجیح میدهند که در همان منطقه مسکونی خود بمانند و اگر قرار بر مرگ است، همانجا بمیرند؛ به ویژه که هیچ منطقه امنی نه در جنوب نه در هیچ جای دیگری در نوار غزه وجود ندارد و هر جا بروند در معرض کشتار هستند.
کسانی هم که قبلا به جنوب نوار غزه رفتهاند، با آواره شدن چند باره در آنجا و کشته شدن تعداد زیادی از ایشان پشیمان هستند.
به همین خاطر، طرح ژنرالها در مواجهه با این معضل، پیشنهاد قطع کامل آب و غذا از ساکنان شمال نوار غزه برای مجبور ساختن آنها به کوچ است و تاکید میکند که بدون آن هیچ امکانی برای جداسازی شمال و جنوب نوار غزه از هم و ملحق کردن شمال به اسرائیل وجود ندارد.
دیروز نیز آسوشیتدپرس نوشت که نتانیاهو در حال بررسی قطع کمکها به شمال نوار غزه است. در همین حال، کمکها به شدت کاهش یافته و حملات به منابع آب و مراکز حضور آوارگان در این منطقه شدت یافته است.
این وضعیت کنونی در جبهه غزه است که در امتداد وضع مشابه یک سال گذشته با تشدید آن در دو هفته اخیر در جبالیا است.
اکنون دو متغیر مهم، وضعیت پیشروی جنگ لبنان و سمت و سوی تنش نظامی ایران و اسرائیل است. اگر تحول خاصی در این تنش رخ ندهد، میتوان پیشبینی کرد که جنگ لبنان به سمت فرسایشی میرود که تحقق اهداف اسرائیل را دشوار میسازد.
*کانال تلگرام صابر گل عنبری
تغییر استراتژی ایران در قبال اسرائیل
دومین حمله ایران به خاک اسرائیل سبب تشدید درگیری بین دو قدرت منطقه ای شده است. پس از ترور اسماعیل هنیه در تهران و کشته شدن حسن نصرالله و ژنرال عباس نیلفروشان در بیروت، ایران تصمیم به حمله ای اساسی و مستقیم به اسرائیل گرفت. درگیری بین ایران و اسرائیل اکنون در آستانه جنگی کامل قرار دارد
صرف نظر از اینکه آیا جنگ رخ می دهد یا خبر، تبادل آتش بین ایران و اسرائیل منجر به تغییر معادله قدرت در منطقه شده است. این تغییرات در آینده ادامه خواهد داشت و تأثیرات بلندمدتی بر سیاست های منطقه خواهد گذاشت. هفت پیامد درگیری ایران و اسرائیل از قرار زیر است:
اول: استراتژی نظامی و امنیت ملی ایران به تدریج از اتکا به متحدان شبه نظامی در منطقه، به سمت شکل جدیدی از بازدارندگی تغییر پیدا می کند. به عبارت دیگر پیشتر اولویت ایران درگیری غیرمستقیم با اتکا به متحدان غیردولتی همچون حماس و حزب الله بود؛ اما اکنون استفاده از این نیروها اولویت خود را از دست داده و در کنار استراتژی های دیگر، نقش مکمل را پیدا کرده است
دوم: ایران صبر استراتژیک خود را کنار گذاشته است. از زمان پایان جنگ هشت ساله ایران و عراق، استراتژی که رهبران نظامی ایران اتخاذ کردند، این بود که به جای پاسخ فوری به حملات، تا رسیدن زمان و مکان مناسب برای پاسخگویی صبر کنند؛ لذا خرابکاری های متعدد و مستمر اسرائیل در خاک ایران طی دهه های اخیر هیچ واکنش و اقدام تلافی جویانه ای از سوی ایران به همراه نداشت. اما در ماههای اخیر شاهد بودیم که ایران برای دومین بار صبر استراتژیک خود را کنار گذاشت
سوم: ایران اکنون یک سیاست بازدارندگی روشن و مشخص در پیش گرفته است. اقدام تلافی جویانه سپاه، اراده و توان ایران را برای انجام حمله ای مخرب علیه اسرائیل به نمایش گذاشت. برخلاف حمله اول در ماه اوریل که در آن بیشتر موشک ها و پهپادهای ایران سرنگون شدند، دومین حمله موشکی در نفوذ به سامانه دفاعی اسرائیل موفق تر بود. علیرغم اینکه اسرائیل مجهز به پیشرفته ترین فناوری های ضد موشکی است، چند موشک ایران موفق شدند سایت های نظامی اسرائیل را هدف قرار دهند. این امر نشان می دهد که در استراتژی امنیت ملی ایران، قدرت موشک در اولویت قرار دارد و احتمالا در مذاکرات آینده ایران با غرب در مورد موضوع هسته ای و دیگر مسائل مورد اختلاف، موضوع موشکی برای ایران همچنان خط قرمز و غیرقابل مذاکره باقی می ماند. تهران درحال حاضر انگیزه بیشتری برای تقویت نظامی خود پیدا کرده است که می تواند شامل خرید سامانه های دفاع ضد موشکی ساخت روسیه و جنگنده های سوخو35 و نیز گسترش همکاری نظامی با مسکو باشد
چهارم: خط قرمز جدید ایران در مقابل اسرائیل مشخص شده است. نزدیک به 15 سال بود که تل آویو به پایگاههای نظامی ایران در سوریه حمله می کرد و حتی ژنرال های ارشد ایرانی را مستقیم هدف قرار می داد؛ ولی بمباران کنسولگری ایران در دمشق توسط اسرائیل در آوریل، واکنش ایران را برانگیخت و این کشور را بر ان داشت تا دو هفته بعد به اسرائیل حمله کند. این نشان دهنده فروپاشی خطوط قرمز سنتی ایران با اسرائیل است. هدف ایران از واکنشی که به ترور هنیه و نصرالله نشان داد، برقراری مجدد سطحی از بازدارندگی بود؛ به این ترتیب ایران از دو خط قرمز مهم عبور کرد: حمله به اسرائیل از خاک خود و هدف قرار دادن کشوری که دارای سلاح هسته ای است. ایران کمتر از ده ماه قبل نیز به پاکستان کشوری که دارای سلاح هسته ای است، حمله کرد. پیام تهران از این حملات واضح بود: «گرچه نمی تواند به طور کامل از پایگاههای نظامی خود در سوریه در برابر حملات اسرائیل محافظت کند، ولی حفظ قداست خاک خود، خط قرمز اساسی برای حکومت و جامعه است»
پنجم: افزایش حضور و نفوذ ایران در کشورهای عرب. یکی از دستاوردهای تبادل آتش بین ایران و اسرائیل، افزایش قدرت نرم ایران و احیای محبوبیت این کشور در جهان اسلام است که پیشتر به دلیل حمایت تهران از اسد خدشه دار شده بود. از زمان جنگ حماس و اسرائیل، حمایت از ایران در بین فلسطینیان و جوامع عرب به طور قابل توجهی افزایش یافته است. پیروزی پزشکیان در انتخابات اخیر ایران و پیام ایران مبنی بر افزایش دوستی و همکاری های منطقه ای که توسط جواد ظریف و عباس عراقچی به جهان عرب مخابره شده، ممکن است به کاهش تنش بین تهران و کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس کمک کند. ولی ایران هنوز فاقد یک ابتکار منطقه ای قوی است و ممکن است در بهره برداری کامل از این فرصت ضعیف عمل کند
ششم: عملیات تلافی جویانه اسرائیل علیه ایران می تواند سیاست هسته ای تهران را متحول کند. در ایران صداهای بلندی –عمدتا از اردوگاه تندروها- به گوش می رسد که خواهان استفاده از انرژی هسته ای به عنوان عاملی بازدارنده هستند. این افراد استدلال می کنند که مؤثرترین ابزار ایران برای ایجاد بازدارندگی در مقابل اسرائیل، در تصمیم این کشور برای توسعه تسلیحات هسته ای نهفته است. هرگونه حمله تلافی جویانه احتمالی اسرائیل به زیرساخت های هسته ای ایران، ممکن است حرکت ایران را به سمت دستیابی به سلاح هسته ای شتاب دهد. به این ترتیب باز گذاشتن دست اسرائیل در غزه، لبنان و احتمالا ایران توسط غرب، می تواند یک پیامد ناخواسته داشته باشد: ایران مجهز به سلاح هسته ای
هفتم: جنگ بین ایران و اسرائیل تقابل بین یک قدرت تکنولوژیک و یک قدرت ژئوپلیتیک است. ایران از مزایای ژئوپلیتیکِ زیادی سود می برد و پاشنه آشیل اسرائیل، در آسیب پذیری ژئوپلیتیک آن نهفته است. اسرائیل کشور کوچکی است که بین رود اردن و دریای مدیترانه محصور شده است. این تفاوت ژئوپلیتیک نقش بزرگی را در شکل گیری استراتژی دو کشور داشته است؛ ایران از شبکه متحدان غیردولتی استفاده می کند و اسرائیل با استفاده از فناوری خود دست به حملات پیشگیرانه می زند. گرچه فناوری نقش روبه رشدی در عملیات های نظامی پیدا کرده و چهره جنگ ها را تغییر داده است، ولی عوامل ژئوپلیتیک همچنان در شکل دهی به مسیر جنگ ضروری است. به عبارت دیگر فناوری، اهمیت عامل ژئوپلیتیک را کم کرده ولی آن را به طور کامل از بین نبرده است
در پایان اینکه درگیری بین ایران و اسرائیل نشان می دهد که خاورمیانه همچنان نقش مهمی در سیاست خارجی آمریکا دارد و نتیجه رقابت های آمریکا در مناطق دیگر جهان، بی ارتباط به تحولات خلیج فارس و خاورمیانه نمی باشد
نظر شما