اسرائیل بهتازگی گستردهترین عملیات هدفمند برای از میان برداشتن فرماندهان ارشد ایران را انجام داد؛ حملهای بیسابقه که طی چند ساعت، چهرههای کلیدی نظامی مانند ژنرال محمد باقری، ژنرال امیرعلی حاجیزاده و ژنرال علی رشید را هدف قرار داد. همزمان، مراکز توسعه موشکی و پایگاههای نظامی نیز مورد حمله قرار گرفتند و برخی از مسیرهای ارتباطی ایران با شبکههای نیابتیاش در سوریه و عراق قطع شدند.
با این حال، مردی که در رأس این ساختار قرار دارد، آقای خامنهای، هدف حمله قرار نگرفت. برای برخی ناظران، این چشمپوشی، غیرقابل توضیح به نظر میرسد. اما ترور آقای خامنهای میتوانست پیامدهایی فراتر از میدان نبرد به دنبال داشته باشد؛ پیامدهایی انفجاری و مهارنشدنی.
طبق قانون اساسی ایران، درگذشت رهبر ایران فرایند جانشینی اضطراری را به جریان میاندازد که تحت نظارت مجلس خبرگان رهبری صورت میگیرد. از زمان انتخابات اسفند ۱۴۰۲، این نهاد تحت تسلط روحانیون نزدیک به جریانهای تندرو قرار گرفته است.
گزینه آنها بهاحتمال زیاد، مجتبی خامنهای -فرزند رهبر و بازیگر پشت پرده قدرت- خواهد بود. اما مجتبی با یک مانع بزرگ روبهرو است: او فاقد شرایط دینی برای رهبری است؛ نه تاکنون فتوا داده، نه در حوزههای علمیه قم یا نجف تدریس کرده، و نه بهعنوان یک مرجع دینی بلندپایه شناخته شده است.
در تشیع، مشروعیت دینی باید از طریق دههها تحصیل، تدریس، و تأیید همتایان بهدست آید، نه از طریق وراثت مانند نظامهای سلطنتی.
اگر اسرائیل آقای خامنهای را ترور کرده بود، این اقدام احتمالاً باعث مشروعیت یافتن و تسریع روند جانشینی مجتبی میشد. اما در حال حاضر، مجتبی خامنهای نه مشروعیت کافی دارد و نه توانایی لازم برای بهدست گرفتن کامل قدرت را. او نه رهبر رسمی است و نه به طور کامل از نامزدی رهبری خط خورده است و فعلا در حاشیه و پشتصحنه باقی مانده است. در وضعیت کنونی، روند تعیین رهبر آینده با مشکل و بنبست روبهرو شده و اقدام اسرائیل، با تضعیف فرماندهان نظامی حامی مجتبی و زنده نگه داشتن آقای خامنهای، احتمالِ بنبست در جانشینی را بیشتر کرده است.
تئولوژی سیاسی شیعه بر پایه شهادت بنا شده است. شهادت امام علی و امام حسین (علیهما السلام) در قرن هفتم، بنیان مقاومت و ایثار در تشیع را شکل دادهاند.
اگر آقای خامنهای با موشک اسرائیلی کشته میشد، این اتفاق نه بهعنوان یک مسئله سیاسی، بلکه بهصورت اسطورهای تعبیر میشد و کشته شدن او بهمثابه تکرار واقعه کربلا در نظر گرفته میشد. این میتوانست پسرش را تقدیس کرده، جناحهای مختلف ایران را متحد کند و توجیهی مذهبی برای تشدید خشونتبار واکنش از سوی گروههای نیابتی ایران فراهم آورد.
این گروهها -از حزبالله لبنان گرفته تا حوثیهای یمن و کتائب حزبالله در عراق- خود را نگهبانان مشروعیت دینی رهبر ایران میدانند. از مدتها پیش، برخی افشاگران در داخل ایران از وجود طرحهایی سخن گفتهاند که ترور رهبر را ماشهای برای «واکنش تمامعیار» در نظر میگیرد: شامل حملات موشکی هماهنگ، حملات سایبری به تأسیسات انرژی خلیج فارس، و عملیات نامتقارن علیه اهداف آمریکایی در منطقه. زنده گذاشتن آقای خامنهای، این ماشه را از کار انداخته است.
در عین حال، این اقدام موجب ابهام راهبردی میشود؛ چون اسرائیل فقط توان عملیاتی حکومت را هدف قرار داده و نه رهبر مذهبی آن را، در نتیجه به جمهوری اسلامی اجازه نمیدهد که این حمله را بهعنوان یک بحران تمامعیار و تهدیدی برای موجودیت خود جلوه دهد. این اقدام اسرائیل پیامی روشن به فرماندهان میانی و بوروکراتهای ایرانی می فرستد: اینکه تشدید درگیری اجتنابناپذیر نیست و هنوز راهی برای بازنگری و تجدیدنظر وجود دارد.
در مرکز تشکیلات رهبری، نهادی به نام «دفتر حفظ و نشر آثار رهبری» قرار دارد. این نهاد که در ظاهر نقش فرهنگی و انتشاراتی دارد، در واقع یک سازمان امنیتی-عقیدتی است. تحت مدیریت غیررسمی مجتبی خامنهای، این دفتر گفتمان دینی را کنترل میکند، دسترسی به رهبر را تنظیم میکند، با روحانیون غیرهمسو برخورد میکند و حمایت مالی از حوزهها را مدیریت میکند.
این سیستم با حمایت فرماندهان ارشد سپاه پاسداران فعالیت میکند. ژنرالهایی که در حملات اخیر کشته شدند، نگهبانان ایدئولوژیک نظام بودند. حضور آنها مانع شورش میشد، اقتدار مجتبی را تقویت میکرد، و ساختار روحانیت را از چالشهای درونی مصون میداشت. حمله اسرائیل، لایه محافظتی بیرونی را از بین برد و هسته ایدئولوژیک حکومت را در موقعیتی آسیبپذیر قرار داد.
اسرائیل نباید مجتبی یا روحانیون بلندپایه تندرو را حذف کند، چرا که این میتواند به شهادتسازی و انسجام داخلی منجر شود. در عوض، هدف باید بر اختلال در زیرساختهایی متمرکز باشد که نفوذ مجتبی را تغذیه میکنند: قطع منابع مالی حوزههای وفادار، افشای تناقضات درونی میان علمای حوزه قم، و حمایت بیسروصدا از رقبای فراملی، بهویژه آنهایی که با مرجعیت نجف و آیتالله سیستانی همسو هستند و با دخالت دین در سیاست مخالفاند.
هدف نباید سرنگونی قاطع نظام باشد، بلکه باید تفرقه و انکار مشروعیت باشد.
برای نخستینبار در دهههای اخیر، نهاد دینی ایران با تهدید از دست دادن سپر محافظتی خود (نیروهای امنیتی و نظامی) روبهرو شده است. در این وضعیت، چهرههایی که پیشتر از سیاست فاصله گرفته بودند، ممکن است بهعنوان رقبای جدی برای جانشینی مجتبی وارد میدان شوند؛ رقابتی که میتواند به شکاف عمیقی در نظام مذهبی منجر شود و تأثیری محسوس بر فعالیت گروههای شبهنظامی وابسته به ایران در منطقه بگذارد.
اگر مجتبی بدون اجماع ترفیع یابد و مرجعیتش زیر سؤال رود، این گروههای شبهه نظامی ممکن است به سوی دیگر علما یا جناحها متمایل شوند. چهرههایی مانند قیس خزعلی که هم فرمانده نظامیاند و هم داعیه دینی دارند، میتوانند به قطبهای جدید قدرت تبدیل شوند. نتیجه، تبدیل «محور مقاومت» از یک بلوک هماهنگ بازدارنده به مجموعهای پراکنده از بازیگران نیمهمستقل و شاید رقیب خواهد بود.
در جنگهای عقیدتی، همچون جنگهای موشکی، ضربهای که یک انسان را میکُشد، تعیینکننده نیست، بلکه ضربهای که یک اسطوره را نفی میکند، تعیینکننده است.
قاچاق پهپادها به سلاحی قدرتمند در جنگهای نوین تبدیل شده است
پهپادهای تهاجمی –که کوچک هستند، امکان شناسایی کمی دارند و از توان تخریبی بالایی برخوردارند- به سلاحی سهمگین در جنگهای مدرن تبدیل شدهاند. اما زمانی که این پهپادها از درون خاکِ کشورِ موردِ هدف پرتاب میشوند، مانند آنچه اخیراً در ایران و روسیه رخ داده، اثرگذاریشان بسیار مخربتر خواهد بود.
عامل غافلگیری ناشی از حملهی پهپادها از درون مرزهای دشمن، ترکیبی از یک استراتژی نظامی کلاسیک با فناوری مدرن است. عملیاتهای جاسوسی و مخفیانه همواره بخشی از جنگها بودهاند، اما استفاده از این روشها برای ساخت یا استقرار پهپادهای مرگبار در پشت خطوط دشمن، تاکتیکی جدید در هنر همیشه در حال تحول جنگافروزی به شمار میرود.
در روسیه، حدود دو هفته پیش، بیش از ۴۰ هواپیمای جنگی روسی در نتیجهی حملهای غافلگیرکننده با ۱۱۷ پهپاد هدف قرار گرفتند؛ پهپادهایی که اوکراین چند ماه قبل بهصورت پنهانی در نزدیکی پایگاههای نظامی روسیه مستقر کرده بود. برخی از این پهپادها هزاران کیلومتر از اوکراین فاصله داشتند.
در ایران نیز وضعیتی مشابه رخ داد. در روز جمعه، سامانههای موشکی، رهگیری و پدافندی ایران با پهپادها و دیگر تسلیحاتی که مأموران اطلاعاتی اسرائیل پیشتر به داخل کشور قاچاق کرده بودند، منهدم شدند.
برای آنکه روشهای جمعآوری اطلاعات و منابع خبری پنهانی افشا نشوند، بخش بزرگی از جزئیات این عملیاتهای مخفیانه همچنان محرمانه باقی مانده است.
اما به گفتهی «آساف اوریون»، ژنرال بازنشسته ارتش اسرائیل و تحلیلگر استراتژیک در «مؤسسه سیاست خاور نزدیک واشنگتن»، این عملیات مخفیانه به اسرائیل برتری قابلتوجهی در حملات گستردهاش علیه ایران داده است: «چون حمله از جناح چپ صورت گرفت. این بدان معناست که ایران نهتنها باید به سمت غرب نگاه کند تا متوجه تهدیدها شود، بلکه باید حواسش به داخل کشور هم باشد».
مقامات اسرائیلی گفتهاند که این عملیات سری حاصل سالها کار برنامهریزی و اجرا بوده است. از جمله اقداماتی که شامل عملیاتهای کماندویی در داخل تهران می شد و روز جمعه با حملات شدید و انفجارهایی در ساختمانهای مسکونی همراه بود.
کارشناسان بر این باورند که دستکم برخی از پهپادهایی که در حمله بهکار رفتند، از نوع کوادکوپتر با چهار ملخ بودهاند. برخی از آنها در عین کوچکی، توانایی حمل بمب یا سلاحهای دیگر را دارند.
بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، در سخنرانی خود در شامگاه جمعه گفت: «یکی از چیزهایی که این عملیات ایجاد کرد، غافلگیری بود». او افزود: «به رئیسجمهور ترامپ گفتم که غافلگیری، جوهرهی موفقیت است».
نتانیاهو این حملهی پنهانی را با عملیات مشابهی در لبنان در سپتامبر گذشته مقایسه کرد؛ جایی که با استفاده از بیسیمها و پیجرهایی حاوی مواد منفجره، اهدافی از حزبالله هدف قرار گرفتند. این عملیات نیز توسط کارشناسان اطلاعاتی در اوایل ژوئن، پس از حملهی غافلگیرکنندهی اوکراین به روسیه، بهعنوان نمونهای از دگرگونی سریع جنگها در عصر فناوری، مورد اشاره قرار گرفت.
اما در قلب هر سه مأموریت نظامی -در لبنان، روسیه و اکنون ایران- تلاشی طاقتفرسا و اغلب بینتیجه در زمینهی جمعآوری اطلاعات قرار دارد. این نوع عملیاتها ممکن است سالها به طول انجامد و مملو از خطر باشد.
«فرزان ثابت»، تحلیلگر مسائل ایران و سامانههای تسلیحاتی در «مؤسسه عالی تحصیلات ژنو» در سوئیس، میگوید: «در نهایت، پهپادها فقط ابزار هستند؛ و نحوهی استفاده از آنها به میزان پیچیدگی و خلاقیت شما بستگی دارد». او میافزاید: «این طلیعهای از آن چیزی است که در آینده رخ خواهد داد».
به گفتهی ثابت، پهپادها اگر بهصورت قطعات مجزا و در طول زمان به درون قلمرو دشمن قاچاق شوند -کاری که ردیابی آنها را سختتر میسازد- در عملیاتهای مخفیانه میتوانند به سلاحی جذاب تبدیل شوند.
با تحول در جنگهای پهپادی، شیوههای مقابله با آن نیز دگرگون خواهد شد. این اقدامات ممکن است شامل روشهای سادهای مانند پوشاندن تجهیزات نظامی با پوششهای مقاوم، یا راهکارهای پیشرفتهتری مانند سرنگونسازی پهپادها با سلاح یا ایجاد اختلال در سیستمهای آنها باشد.
ثابت میگوید ایران سالهاست در حال توسعهی یک سامانه پدافند هوایی چندلایه با «نگاه ۳۶۰ درجه ای به تهدیدهای ورودی» است. اگر این سامانه فعال بود، باید قادر به شناسایی حملات از ارتفاع بالا -مانند موشکهای بالستیک- یا پهپادهایی که تنها چند کیلومتر با هدف فاصله دارند، میبود. اینکه چرا چنین اتفاقی در روز جمعه رخ نداد، هنوز مشخص نیست.
با این حال، شباهتهای میان عملیات قاچاق پهپاد توسط اسرائیل و اوکراین نشان میدهد که این تاکتیک به احتمال زیاد در دیگر درگیریها نیز تکرار خواهد شد؛ دستکم تا زمانیکه روشهای جنگی جدیدتر، پنهانیتر یا قدرتمندتری ظهور کنند.
ثابت در پایان میگوید: «فناوری مورد استفاده در عملیاتهای اوکراین و اسرائیل بسیار چشمگیر است و مرزهای استفاده نوآورانه از این تکنولوژی را جابهجا کرده است. اما از نظر من، آنچه واقعاً شگفتانگیز است، بخش انسانی عملیات اطلاعاتی است».
برای مطالعه بیشتر در این زمینه مراجعه کنید به چگونه موساد از اعماق خاک ایران دست به حمله زد؟
وقتی اروپا ایران را به خاطر حمله به خاکش محکوم میکند
هنگامی که جنگندههای اسرائیلی این هفته به ایران حمله کردند و با نقض آشکار حاکمیت ایران، در اقدامی تجاوزکارانه، دهها غیرنظامی را به همراه فرماندهان ارشد نظامی و دانشمندان هستهای کشتند و واکنش تلافیجویانه و به همان اندازه بیملاحظهای را از سوی ایران برانگیختند، رهبران اروپایی نهتنها این حمله را محکوم نکردند، بلکه به شکلی وارونه، از آن حمایت کردند و در عوض، ایران را به خاطر حمله به خاک خودش محکوم نمودند.
امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه، جهتگیری کلی اروپا را تعیین کرد. او از «برنامه هستهای جاری ایران» انتقاد کرد و بار دیگر بر «حق اسرائیل برای دفاع از خود و تضمین امنیتش» تأکید نمود. اورسولا فوندرلاین، رئیس کمیسیون اروپا، نیز ضمن بیان جملاتی کلی درباره لزوم خویشتنداری و کاهش تنش، ظاهراً از روی همان متن مکرون سخن گفت و «بر حق اسرائیل برای دفاع از خود» تأکید کرد.
وزارت خارجه آلمان حتی فراتر رفت و «شدیداً حمله ایران به خاک اسرائیل» را محکوم کرد -آن هم قبل از آنکه تهران در پاسخ به حمله اسرائیل به خاک خودش، موشک پرتاب کند- در حالی که کاملاً از اقدام اسرائیل حمایت کرده بود.
این زبان دوگانه و وارونه، نه صرفاً نشانه ناآگاهی یا بیکفایتی، بلکه نتیجهی سالها سوءمدیریت دیپلماتیک اروپا است که در نهایت به شکلگیری این بحران منجر شد و آنچه را از «نظم مبتنی بر قواعد» باقی مانده بود، بیاعتبار کرد. استانداردهای دوگانه اروپا، اعتبار اخلاقی آن را از میان برده است.
اروپا در ماجرای اوکراین بهصراحت به بند ۴ ماده ۲ منشور سازمان ملل استناد کرد: «همه اعضا باید از تهدید یا توسل به زور علیه تمامیت ارضی کشورها خودداری کنند.» اما زمانی که اسرائیل به ایران حمله کرد -بدون هیچگونه مبنای حقوقی برای دفاع از خود- اروپا بهطور ضمنی این اقدام تجاوزکارانه را بهعنوان عملی مشروع و حتی مثبت جلوه داد و از آن حمایت کرد.
دو صدای معتبر بینالمللی، واکنشهای تند و روشنگرانهای نسبت به موضع اروپا نشان دادند. محمد البرادعی، برنده جایزه نوبل و رئیس پیشین آژانس بینالمللی انرژی اتمی، به وزارت خارجه آلمان یک درس تحقیرآمیز در حقوق بینالملل داد.
او در واکنش به حمایت برلین از «حملات هدفمند اسرائیل علیه تأسیسات هستهای ایران» -بیتوجه به صدها غیرنظامی کشتهشده در این حملات- یادآوری کرد که چنین حملاتی بر اساس کنوانسیونهای ژنو ممنوع است (کنوانسیونهایی که آلمان یکی از امضاکنندگان آنهاست)، و اینکه توسل به زور در روابط بینالملل، بهجز در موارد دفاع مشروع در پاسخ به حمله مسلحانه، یا با مجوز شورای امنیت برای اقدامات جمعی، بهطور کلی ممنوع است.
از سوی دیگر، فرانچسکا آلبرنه، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور سرزمینهای اشغالی فلسطین، در واکنش به اظهارات مکرون گفت: «در روزی که اسرائیل بدون تحریک قبلی به ایران حمله میکند، رئیس یک قدرت بزرگ اروپایی سرانجام به این واقعیت اذعان میکند که در خاورمیانه فقط اسرائیل حق دفاع از خود دارد.»
پیام کسانی مانند البرادعی و آلبرنه روشن است: وقتی اروپا از حمله اسرائیل حمایت میکند و همزمان تجاوز روسیه را محکوم مینماید، نه از اصول جهانی دفاع میکند و نه نظم حقوقی را حفظ مینماید، بلکه از هویت قبیلهگرایانه خود دفاع میکند: "قواعد" فقط برای دشمنان است، نه دوستان. این رویه، اقتدار اخلاقی اروپا را هم در میان کشورهای جنوب جهانی و هم در میان بسیاری از شهروندان خود اروپا از بین برده است.
وانمود کردن به رعایت اصول، آن هم در حالی که بحران خاورمیانه در بستری از شکستهای متوالی اروپا شکوفا شده، بیش از پیش بیمعنا به نظر میرسد. نخست، سه کشور اروپایی (بریتانیا، فرانسه، آلمان) پس از خروج آمریکا از توافق هستهای (برجام) در دوران ریاستجمهوری ترامپ در سال ۲۰۱۸، نتوانستند از آن دفاع کنند. اتحادیه اروپا اگرچه بهصورت لفظی از توافق حمایت کرد، اما در عمل در برابر تحریمهای آمریکا تسلیم شد و حاضر نشد شرکتهای اروپایی مایل به تعامل با ایران را حمایت کند. نتیجه آن شد که برجام عملاً از بین رفت و فضای مناسبی برای تنش بیشتر فراهم شد.
بدتر از آن، در حالی که کشورهایی مانند عمان و قطر تلاش میکردند بین آمریکا و ایران برای توافق جدید میانجیگری کنند، اتحادیه اروپا در آستانه حمله اسرائیل به ایران، قطعنامهای را در آژانس بینالمللی انرژی اتمی علیه ایران به تصویب رساند که عملاً راه هرگونه کاهش تنش را بست و با خطر بازگشت تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل و احتمال خروج ایران از پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT)وضعیت امنیتی خطرناکتری را ایجاد کرد.
همه این شکستها، دیدگاه تهران را تقویت کرد که مذاکره با اروپا بیفایده است. سه کشور اروپایی و اتحادیه اروپا اکنون نهفقط بهعنوان طرفهایی ضعیف که از اجرای تعهدات خود ناتواناند، بلکه بهعنوان بازیگرانی مخرب که امنیت ایران و ثبات منطقه را تضعیف میکنند، دیده میشوند.
نتیجه: سقوط کامل دیپلماسی اروپایی
سقوط دیپلماتیک اروپا در رفتار عباس عراقچی، وزیر خارجه ایران، که درخواست همتای بریتانیاییاش دیوید لامی برای کاهش تنش را قاطعانه رد کرد، بهخوبی نمود یافت. واقعاً دشوار است تصور کرد چرا تهران باید به چنین درخواستهایی پاسخ مثبت دهد، وقتی آنها از سوی کشورهایی میآید که از نظر ایران، با متجاوزان همدستاند.
نتیجه محتمل این خودزنی دیپلماتیک اروپا این است که باقیمانده اعتماد میان ایران و جنوب جهانی نیز از بین رفت. اکنون دیگر تنها جناحهای تندرو نیستند که به دنبال تسلیحات هستهای هستند؛ بلکه حمایت اروپا از اسرائیل، انگیزهی قدرتمندی برای طیف وسیعتری از ایرانیان فراهم کرده تا به سمت برنامه نظامی بروند؛ امری که میشد با گفتوگوی جدی و با حسننیت درباره احیای برجام از آن جلوگیری کرد. حالا خروج ایران از پیمان NPT دیگر فقط یک احتمال تئوریک نیست.
پیامدها برای اروپا: از مهاجرت تا تروریسم و بحران انرژی
همه این تحولات، احتمال واکنشهای منفی علیه منافع اروپا را بهشدت افزایش میدهد: جنگ منطقهای در خاورمیانه میتواند به موجهای مهاجرتی کنترلنشده، افزایش خطر تروریسم در خاک اروپا یا علیه منافعش در منطقه، و شوکهای شدید انرژی بینجامد؛ بهویژه اگر ایران تهدید خود برای بستن تنگه هرمز، شاهراه حیاتی تجارت نفت جهان، را عملی کند.
در غیاب یک چرخش فوری -که البته بعید به نظر میرسد- از جمله پاسخگو کردن اسرائیل برای اقدامات تجاوزکارانهاش، افول جایگاه اروپا شتاب بیشتری خواهد گرفت. وقتی بروکسل برای دوستانش استثنا قائل میشود ولی دشمنان را به شدت مجازات میکند، نه صلح را حفظ میکند، و نه نظم جهانی را؛ بلکه نامه خودکشی ژئوپولیتیک خود را امضا میکند.
حملات اسرائیل، ایرانیان را میان ترس و امید قرار داده است
زمانی که اسرائیل در نخستین ساعات روز جمعه، حملاتی گسترده علیه برنامهی هستهای و فرماندهان نظامی ایران آغاز کرد، ساره، زنی از شهر رشت، دچار موجی از احساسات گوناگون شد.
او گفت: از کشته شدن مقاماتی که سالها مردم را سرکوب کرده بودند «احساس خوشحالی کردم؛ بعد ناباوری، بعد نگرانی بابت اینکه چه خواهد شد. و بعد دوباره خوشحالی، بابت اینکه اینها چقدر فکر میکردند قدرتمندند، چقدر از ما را کشتند.»
همزمان با حملات اسرائیل به حکومت سرکوبگر ایران، مردم عادی با احساساتی متضاد مواجه شدهاند: امید و ناامیدی، شادی و نگرانی.
طی سالها، مردم ایران با رشد اقتصادی ضعیف، تورم دو رقمی، فساد گسترده و انزوای جهانی مواجه بودهاند؛ همچنین شاهد اعتراضاتی بودهاند که با خشونت شدید سرکوب شدهاند. همین تجربیات باعث شده که بسیاری از ایرانیان نسبت به امکان تغییر حکومت بهدست خودشان، عمیقاً بدبین شوند.
به همین دلیل، برخی به این حملات -که در جریان آنها رهبران نظامی ارشد و دانشمندان هستهای کشته شدند، تأسیسات هستهای و نظامی هدف قرار گرفتند، و سامانههای پدافند هوایی ایران از کار افتاد- به چشم یک «راه نجات» نگاه کردند، هرچند با هزینهای بسیار خطرناک.
بهناز، مادر مجرد ۴۰ ساله از تبریز، جایی که اسرائیل میگوید پایگاهی متعلق به نیروی هوایی ایران را منهدم کرده، میگوید: «ما هر لحظه از استرس، هزار بار میمیریم، مخصوصاً کسانی که مثل من بچه دارند.»
او گفت که برخی از ایرانیان از این حملات استقبال کردهاند؛ برخی دیگر از پیامدهای غیرقابلپیشبینی جنگ وحشت دارند. خودش هم احساساتی متغیر را تجربه می کند.
«من هر دو گروه را درک میکنم، و در زمانهای مختلف احساساتم نزدیک به یکی از این دو گروه است.»
با توجه به فضای سرکوب، سنجش دقیق افکار عمومی در ایران دشوار است. نظرسنجیها محدودند، بسیاری از ایرانیان حاضر نیستند با خبرنگاران خارجی صحبت کنند، و آنهایی هم که صحبت میکنند، الزاماً نمایندهی اکثریت جامعه نیستند. همچنین اگر حملات اسرائیل از اهداف نظامی و هستهای فراتر برود -مسئلهای که با تهدید وزیر دفاع اسرائیل مبنی بر اینکه «اگر ایران دوباره موشک بزند، تهران خواهد سوخت» محتمل به نظر میرسد- این دیدگاهها ممکن است تغییر کنند.
در همین حال، حکومت ایران تلاش دارد واکنش عمومی را کنترل کند. وزارت ارتباطات روز جمعه اعلام کرد که دسترسی به اینترنت را به طور موقت محدود خواهد کرد، و بسیاری از ایرانیان گفتند که حتی با استفاده از فیلترشکنها نیز به سختی میتوانند به سایتها و اپلیکیشنهای خارجی دسترسی پیدا کنند.
در تهران، برخی ایرانیان در راهپیماییهایی شرکت کردند تا علیه اسرائیل اعتراض کرده و از حکومت حمایت کنند. آنها عکسهایی از ژنرالها و دانشمندانی که کشته شدهاند، در دست داشتند.
در یک تجمع دولتی روز شنبه در تهران، برخی شرکتکنندگان به خبرنگار تلویزیون دولتی گفتند که خواهان «شدیدترین پاسخ ممکن» علیه اسرائیل هستند.
زنی با شال سیاه و سفید (نشانهی طرفداری از نیروهای امنیتی) گفت: «ما آرام نخواهیم گرفت تا اسرائیل به طور کامل نابود شود. این مسئله انتقام نیست، اسرائیل باید برای همیشه از صفحهی زمان محو شود.»
مردی که همسر و دخترانش کنارش بودند گفت: «ما آمدهایم تا به اسرائیل نشان دهیم که خانوادهی من، همهی هممیهنانم و خود من پشت نیروهای مسلحمان هستیم و از هر قدمی که بردارند، با جان و مال حمایت میکنیم.»
روز شنبه، در ظاهر، زندگی در تهران و دیگر شهرها بهطور عادی ادامه یافت. مردم به کافهها رفتند، خرید کردند و آنهایی که تعطیل نبودند، سر کار حاضر شدند.
تا عصر شنبه، ایرانیان گفتند که دولت هیچ دستورالعمل امنیتی خاصی صادر نکرده، با اینکه اسرائیل هشدار داده حملات میتواند هفتهها ادامه یابد.
اما در پس این ظاهر عادی، اضطراب و نگرانی پنهان بود؛ بهویژه در میان نسلهایی که جنگ طولانی ایران و عراق در دههی ۱۹۸۰ را به خاطر دارند، زمانی که شهرها زیر حملات هوایی بودند.
نیما، که دوران کودکیاش را در شهری سپری کرده که در جنگ ایران و عراق بمباران شده بود، گفت که جمعهشب در تهران صدای موشک و سامانههای پدافند هوایی را برای سه تا چهار ساعت شنیده است.
او گفت: «امشب در تهران ترسناکتر است.» از پنجره صدای انفجارهای مهیب و شلیکهای پیدرپی موشک را شنیده که ظاهراً از داخل خاک ایران شلیک میشدند.
برخی گفتند اخبار برای کسانی که خارج از ایران هستند ترسناکتر به نظر میرسد؛ ایرانیها تجربههای بسیار سختتری را از سر گذراندهاند. همچنین برخی اعتماد داشتند که اسرائیل با دقت فقط اهداف خاص را هدف قرار میدهد و احتمال آسیب رسیدن به غیرنظامیان کم است.
نمایندهی ایران در سازمان ملل جمعه اعلام کرد که در جریان حملات اولیهی اسرائیل، ۷۸ نفر کشته و بیش از ۳۲۰ نفر زخمی شدهاند. مشخص نیست که چه تعداد از قربانیان غیرنظامی بودهاند. رسانههای ایرانی گزارش دادند که پرنیا عباسی، شاعر جوان، و مهدی پولادوند، سوارکار حرفهای، همراه خانوادههایشان کشته شدهاند.
اما بسیاری از ایرانیان از کشته شدن مقامات ارشد سپاه پاسداران ابراز رضایت کردند؛ نهادی نظامی که نقشی محوری در سرکوب داخلی دارد.
یکی از کشتهشدگان، سرتیپ امیرعلی حاجیزاده، فرمانده نیروی هوافضای سپاه بود که در سال ۲۰۲۰ دستور شلیک به هواپیمای مسافربری اوکراینی را صادر کرد، که در آن همهی ۱۷۶ سرنشین کشته شدند.
مهرداد، مرد ۳۶ سالهای از بندرعباس که تاکنون از حملات اسرائیل در امان مانده، گفت که «۱۰ سال است اینقدر خوشحال نبودهام.» اواخر آوریل، انفجاری در یکی از بنادر بزرگ بندرعباس رخ داد و دهها نفر را کشت، این انفجار تنها یکی از حوادث مرگبار اخیر در ایران بود.
او گفت: «ما ترسی نداریم. حتی اگر جنگی رخ دهد که مردم را هم درگیر کند، باز هم از وضعیت فعلی با این حکومت بهتر است.»
برخی از ایرانیان از فرصت جشن عید غدیر در روز شنبه برای ابراز خوشحالی استفاده کردند. در این روز، مردم معمولاً شیرینی و هدیه برای دوستان و خانواده میخرند.
الهام، زن ۳۷ سالهای از شهر همدان، گفت که نسبت به سالهای گذشته تعداد بیشتری از مردم را دیده که خوشحالاند و جشن گرفتهاند، و حدس میزد که آنها از این مناسبت به عنوان پوششی برای جشن گرفتن حملات اسرائیل استفاده کردهاند.
نخستوزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، تلاش کرده تا از این روحیه بهرهبرداری کند. او روز جمعه در پیامی به زبان انگلیسی خطاب به مردم ایران گفت: «مبارزهی ما با شما نیست. مبارزهی ما با دشمن مشترکمان است: رژیم جنایتکاری که شما را سرکوب و فقیر کرده است.»
الهام اما بیاحساس بود. او باور نداشت که اسرائیل واقعاً برای مردم ایران اهمیت قائل است، بلکه تمرکزش روی برنامهی هستهای ایران است. بهنظر او، این حملات تغییری در زندگیاش ایجاد نخواهند کرد.
او گفت: «نه ترس دارم، نه امیدی به آینده. اوضاع اینقدر سخت و ناامیدکننده است که دیگر هیچ احساسی ندارم. انگار ما همهمان به آخر خط رسیدهایم. مثل مردههایی هستیم که فقط شبیه زندهها حرکت میکنند.»
چه چیزی ممکن است در ادامه میان اسرائیل و ایران رخ دهد؟
بامداد جمعه، اسرائیل با حملهای بیسابقه به تأسیسات هستهای ایران و کشتن تعدادی از فرماندهان بلندپایه ایرانی، چهرهی خاورمیانه را تغییر داد. در واکنش، ایران با یک حملهی گستردهی پهپادی و موشکی به اسرائیل پاسخ داد.
سؤال اصلی اینجاست: گام بعدی چیست؟
دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، نسبت به این موضوع ابراز خوشبینی کرده که حملهی اسرائیل، آیتالله علی خامنهای را به بازگشت به میز مذاکره وادار خواهد کرد؛ مذاکرهای که آقای خامنهای طی هفتههای اخیر قاطعانه با آن مخالفت کرده بود، بهویژه در خصوص درخواست ترامپ برای توقف کامل غنیسازی اورانیوم توسط تهران. اما رایان کراکر، سفیر پیشین آمریکا و یکی از باتجربهترین دیپلماتهای آمریکایی در منطقه، معتقد است که بازگشت ایران به مذاکره، «تحقیر و تسلیم غیرقابل تصوری» برای رهبر ایران خواهد بود و به همین دلیل، احتمالاً این درگیری ادامه خواهد یافت و حتی خطرناکتر خواهد شد.
او میگوید: «توانمندیهایی که اطلاعات اسرائیل از خود نشان داده، نشان میدهد که اسرائیل در ساختار امنیت ملی ایران نفوذ گسترده ای دارد. بنابراین باید فرض را بر این گذاشت که اگر اسرائیل بخواهد، میتواند رهبری سیاسی ایران را هم هدف قرار دهد. اگر چنین کند، میتواند منجر به واکنشی آخرالزمانی از سوی ایران شود.»
حملات اسرائیل چگونه وضعیت خاورمیانه را تغییر داده است؟
ما وارد مرحلهی کاملاً جدیدی در مسئلهی هستهای ایران شدهایم. این موضوع دیگر چیزی نیست که اسرائیل بخواهد از آن عقبنشینی کند؛ مگر آنکه احساس کند که به هدف خود یعنی نابودی کامل توانمندیهای هستهای ایران دست یافته است. در ادامه، پرسش این است که آیا اسرائیل واقعاً میتواند چنین کاری بکند؟
اسرائیلیها میگویند این عملیات ممکن است روزها یا هفتهها ادامه یابد و شامل عملیات کماندویی هم بشود.
این موضوع این سؤال را مطرح میکند که آیا نابودی فردو چیزی است که اسرائیلیها انتظار دارند آمریکا انجام دهد؟ و این ما را به سؤال سوم میکشاند: موضع آمریکا چیست؟
در ابتدا چنین به نظر میرسید که ترامپ علاقهمند به پیشبرد مذاکرات هستهای با تهران است و شاید با این حملات مخالف بوده. اما در عین حال، او علناً چراغ قرمزی برای توقف این حملات نشان نداد. اسرائیلیها معتقدند همین عدم مخالفت صریح ترامپ، بهنوعی چراغ سبز برای حمله بود.
آشکار است که ایالات متحده از پیش در جریان برنامهی حمله بوده است. تصمیم به تخلیهی سفارت در بغداد و خروج وابستگان نظامی آمریکا از منطقه، حالا روشن میکند که ما از این حمله مطلع بودهایم. بنابراین، به احتمال بسیار زیاد مخالفتی از سوی ترامپ وجود نداشته. به نظر میرسد او نقش «پلیس خوب» را بازی میکرده و به آیتالله خامنهای این پیام را میداده: «دوست من (نتانیاهو) کاملاً دیوانه است. بهتر است قبل از اینکه اتفاق بدتری بیفتد، به میز مذاکره برگردی.»
اما آیا واقعاً ایران به میز مذاکره بازخواهد گشت؟
قطعاً در کوتاهمدت نه. چنین اقدامی نوعی تحقیر غیرقابلتصور و تسلیمشدگی است که برای من سخت است تصور کنم آن را انجام دهند. علاوه بر این، ما هنوز نمیدانیم گامهای بعدی اسرائیل چیست. آنها هنوز زیرساختهای ایران یا رهبران سیاسی را هدف قرار ندادهاند.
اما همانطور که پیشتر گفتم، توانمندیهای اطلاعاتی اسرائیل به شکلی چشمگیر نشان داده که آنها بهطور کامل به ساختار امنیتی ایران نفوذ کردهاند. بنابراین اگر بخواهند، میتوانند رهبران سیاسی را هم هدف بگیرند. اگر چنین شود، ایران احتمالاً با واکنشی آخرالزمانی پاسخ خواهد داد.
واکنش آخرالزمانی چگونه میتواند باشد؟
چنین واکنشی ممکن است شامل حمله به کشورهای منطقه و نیروهای آمریکایی در منطقه باشد. البته دربارهی این گزینه دوم، احتمال پاسخگویی گستردهی آمریکا وجود دارد.
ایران در حال حاضر از بسیاری از توانمندیهای نامتقارن خود و نیروهای نیابتیاش محروم شده است. پهپادها و موشکهایش هم کارایی لازم را نداشتهاند.
اسرائیل حزبالله و حماس را نابود کرده است. و روشن است که اسرائیل اکنون اقدام میکند چون معتقد است توان تلافی ایران تضعیف شده است. اما ایران چه خسارتی واقعاً میتواند وارد کند؟
فکر نمیکنم در کوتاهمدت بتواند آسیبی جدی به اسرائیل بزند. اهداف محتملتر، کشورهای عربی منطقهاند که سامانههای دفاعی ضعیفتر و ناهماهنگتری دارند. در آنجا، ایران شاید بتواند خسارت واقعی ایجاد کند. اما دیگر بازیگران منطقهای، از جمله آمریکا، تمایلی به ورود مستقیم ندارند. مثلاً موضع مقتدی صدر رهبر شیعه عراقی جالب است: او با صراحت حمله اسرائیل را محکوم کرد، اما تأکید کرد که عراق باید خود را از این درگیری کنار نگه دارد.
سؤال دیگر این است که آیا اسرائیل واقعاً توان آن را دارد که بهتنهایی زیرساخت انرژی ایران را فلج کند؟ اگر چنین کند، ایران احتمالاً به زیرساخت انرژی سایر کشورهای خلیج فارس حمله میکند، که این موضوع ممکن است خط قرمز ایالات متحده باشد؛ چراکه به اقتصاد جهانی آسیب میزند.
بنابراین ایران گزینههای محدودی دارد. آیا این یعنی مجبور به مذاکره است؟ حتی با تهدید به ترور آقای خامنهای؟
واقعاً کسی نمیداند در ذهن خامنهای یا حلقهی نزدیکانش چه میگذرد. اما با توجه به اینکه او از بنیانگذاران جمهوری اسلامی بوده و از سال ۱۳۶۸ رهبر است، بعید است که بهراحتی تسلیم شود. به احتمال زیاد مقاومت خواهد کرد.
حتی اگر اسرائیل توانایی کشتن او را داشته باشد، باید پرسید که از این کار چه چیزی به دست میآورد؟
شاید هدفشان تغییر نظام باشد؟
این دیدگاهی بسیار خوشبینانه از سوی اسرائیل است. آنچه در تجربه با حکومتهای اقتدارگرا میبینیم این است که آنها -تا لحظه سرنگونی- بسیار قدرتمند هستند، مثل سوریه. اما اینکه این تغییر از بیرون قابل هدایت یا تسریع باشد، جای تردید دارد.
آیا ممکن است این حملات باعث انقلاب در ایران شود؟ به جنبش سبز سال ۱۳۸۸ نگاه کنید. نارضایتی گستردهای در داخل کشور وجود دارد، اما همان مشکل هنوز پابرجاست: نبود رهبری سازمانیافته و مؤثر برای اپوزیسیون.
آیا دولت بایدن در رسیدگی به این بحران و مذاکرات با ایران اشتباه کرد؟
به نظر من توافق هستهای ۲۰۱۵ (برجام) بهترین شانس ما بود. وقتی ترامپ آن را پاره کرد، دیگر گزینه دیپلماتیک قابل اتکایی باقی نمانده بود.
آیا ایران حالا وارد یک ذهنیت جنگی بلندمدت با اسرائیل خواهد شد؟ مثلاً نه حالا، اما پنج یا ده سال دیگر انتقام بگیرد؟
کاملاً قابل تصور است که ایران در بلندمدت عقبنشینی کند، اما از بلندپروازیهای هستهای خود دست نکشد. با از بین رفتن گزینههای دیگر قدرتنمایی، مثل نیروهای نیابتی و برنامهی موشکی، تنها گزینهی باقیمانده همان برنامهی هستهای است. دانش علمی آن همچنان در ایران وجود دارد. نمیشود همهی دانشمندان هستهای را کشت. این قابلیت از بین نمیرود.
توازن قدرت فعلی در خاورمیانه را چطور ارزیابی میکنید؟ بهنظر میرسد اسرائیل اکنون دست بالا را دارد—هم در توان نظامی و هم اطلاعاتی.
در سطح تاکتیکی، اسرائیل بسیار موفق عمل کرده، بهویژه با کمک برخی اتفاقات بیرونی، مانند جنگ داخلی سوریه که به تضعیف یکی از متحدان اصلی ایران (اسد) و تضعیف حزبالله انجامید.
اما اینکه این موفقیت تاکتیکی به موفقیت استراتژیک تبدیل شود، هنوز روشن نیست. ما واقعاً نمیدانیم که این قمار بزرگ اسرائیل برای نابودی توان هستهای ایران، به کجا خواهد رسید.
من حتی مطمئن نیستم که اسرائیل حتی با کمک آمریکا بتواند این هدف را کاملاً محقق کند.
در واقع، محتملترین نتیجه این خواهد بود که با وجود همهی ویرانیهایی که در ایران و منطقه رخ دهد، ایران همچنان مصمم به دنبال برنامهی هستهای خود برود. شاید حتی با انگیزهی بیشتر.
حملات اسرائیل به ایران نشان از یک هدف بزرگتر دارد: تغییر نظام
حملهی غافلگیرکنندهی اسرائیل به ایران، هدف آشکاری داشت: ایجاد اختلال شدید در برنامهی هستهای تهران و طولانیتر کردن زمانی که ایران برای ساخت یک سلاح اتمی نیاز دارد.
اما ابعاد این حملات، نوع اهداف انتخابشده توسط اسرائیل، و همچنین اظهارات سیاستمداران این کشور، نشان از یک هدف بلندمدتتر و اساسیتر دارد: سرنگونی نظام حاکم بر ایران.
حملاتی که صبح جمعه صورت گرفت، تنها تأسیسات هستهای و کارخانههای موشکی ایران را هدف قرار نداد، بلکه چهرههای کلیدی در زنجیره فرماندهی نظامی کشور و دانشمندان هستهای را نیز مورد هدف قرار داد؛ ضرباتی که به گفتهی کارشناسان، به نظر میرسد با هدف تضعیف اعتبار داخلی و منطقهای ایران طراحی شدهاند ، مسائلی که میتوانند ثبات رهبری جمهوری اسلامی را به خطر بیندازند.
مایکل سینگ، از مؤسسهی سیاست خاور نزدیک واشنگتن و از مقامات ارشد پیشین در دولت جورج بوش، میگوید: «میتوان فرض کرد که یکی از دلایل این اقدامات اسرائیل، امید به ایجاد تغییر رژیم در ایران است.»
او افزود: «اسرائیل دوست دارد شاهد قیام مردم ایران باشد.»
به گفتهی او، این واقعیت که تلفات غیرنظامی در موج نخست حملات محدود بوده، خود گویای وجود هدفی فراتر از صرفاً تخریب تأسیسات است.
در پی آغاز حملات هوایی اسرائیل به تأسیسات هستهای و سامانههای دفاع هوایی ایران، بنیامین نتانیاهو نخستوزیر اسرائیل، در یک پیام ویدیویی مستقیماً با مردم ایران سخن گفت.
او گفت: «رژیم اسلامی که نزدیک به ۵۰ سال است شما را سرکوب کرده، تهدید به نابودی کشور ما – دولت اسرائیل – میکند.»
وی تأکید کرد که هدف اسرائیل حذف تهدید هستهای و موشکهای بالستیک ایران است، اما اضافه کرد: «در حالی که به هدف خود میرسیم، مسیر را برای شما نیز باز میکنیم تا به آزادیتان دست یابید.»
نتانیاهو همچنین گفت: «رژیم نمیداند چه ضربهای خورده، و چه ضرباتی در پیش است. این رژیم هیچگاه تا این حد ضعیف نبوده. این فرصت شماست تا برخیزید و صدای خود را به گوش برسانید.»
اما با وجود خساراتی که این حملهی بیسابقه وارد کرد، دشمنی دیرینه با اسرائیل – نه تنها در سطح حاکمیت، بلکه در میان بخش عمدهای از مردم شیعهی ایران – این سؤال را مطرح میکند که آیا میتوان واقعاً امیدی به حمایت مردمی برای سرنگونی حکومتی که دستگاه امنیتی وفاداری نیز در اختیار دارد، داشت یا نه.
مایکل سینگ هشدار داد که کسی نمیداند چه شرایطی برای شکلگیری یک اپوزیسیون واقعی در ایران لازم است.
به گفتهی مقامات اسرائیلی، حملهی روز جمعه تنها مرحلهی اول یک عملیات بلندمدت خواهد بود. کارشناسان انتظار دارند اسرائیل به حملات خود علیه زیرساختهای کلیدی برنامهی هستهای ایران ادامه دهد تا حرکت تهران به سمت بمب اتمی را عقب بیندازد؛ حتی اگر اسرائیل بهتنهایی قادر به نابودی کامل این برنامه نباشد.
سفارت اسرائیل در واشنگتن به خبرگزاری رویترز گفت: «بهعنوان یک کشور دموکراتیک، اسرائیل بر این باور است که مردم هر کشور باید سرنوشت سیاسی خود را تعیین کنند و دولتشان را انتخاب نمایند. آیندهی ایران فقط به دست مردم ایران رقم خواهد خورد.»
نتانیاهو پیش از این نیز خواستار تغییر حکومت ایران شده بود، از جمله در سخنرانیای در سپتامبر.
دولت رئیسجمهور پیشین آمریکا، دونالد ترامپ، در حالی که حملات اسرائیل را نادیده گرفت و به متحد نزدیک خود در دفع موشکباران تلافیجویانهی ایران کمک کرد، هیچ نشانهای از تمایل به تغییر نظام در تهران بروز نداده است.
حذف کامل برنامهی هستهای: هنوز دور از دسترس
اسرائیل اگر بخواهد کل برنامهی هستهای ایران را از کار بیندازد، راه درازی در پیش دارد، و تحلیلگران نظامی همواره گفتهاند که نابودی کامل این تأسیسات که در سراسر ایران و بهصورت مستحکم پخش شدهاند، ممکن است غیرممکن باشد.
مقامات اسرائیلی نیز هشدار دادهاند که برنامهی هستهای ایران را نمیتوان صرفاً با عملیات نظامی از بین برد.
تزاحی هانگبی، مشاور امنیت ملی اسرائیل، در گفتوگو با کانال ۱۳ تلویزیون این کشور گفت: «هیچ راهی برای نابودی کامل یک برنامهی هستهای از طریق نظامی وجود ندارد.»
او افزود که عملیات نظامی میتواند شرایطی ایجاد کند که منجر به توافقی با آمریکا برای مهار برنامهی هستهای ایران شود.
تحلیلگران نیز نسبت به توانمندی اسرائیل برای انجام چنین مأموریتی بهتنهایی تردید دارند.
سیما شاین، تحلیلگر ارشد پیشین موساد و پژوهشگر کنونی در مؤسسهی مطالعات امنیت ملی اسرائیل، روز جمعه گفت: «اسرائیل احتمالاً بهتنهایی قادر نیست پروژهی هستهای ایران را بهطور کامل از بین ببرد، مگر اینکه مشارکت آمریکا را داشته باشد.»
در حالی که عقب انداختن برنامهی هستهای تهران ارزش راهبردی دارد، امید به تضعیف نظام ایران میتواند دلیل حملات گسترده به مقامات ارشد نظامی این کشور باشد؛ اقدامی که ممکن است دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی را دچار سردرگمی و هرجومرج کند.
شاین گفت: «این افراد بسیار مهم بودند، سالها در موقعیتهایشان حضور داشتند، دانش زیادی داشتند و ستونهای ثبات رژیم – بهویژه در بُعد امنیتی – محسوب میشدند.»
او افزود: «در یک جهان ایدهآل، اسرائیل بدون شک ترجیح میدهد شاهد تغییر رژیم در ایران باشد.»
اما جاناتان پنیکوف، تحلیلگر پیشین اطلاعات ملی آمریکا در امور خاورمیانه و عضو فعلی شورای آتلانتیک، هشدار داد که چنین تغییری ممکن است پیامدهای نامطلوب داشته باشد.
او گفت: «برای سالها، بسیاری در اسرائیل باور داشتند که تغییر رژیم در ایران منجر به روزی نو و بهتر خواهد شد؛ اینکه هیچ چیزی نمیتواند از رژیم فعلی بدتر باشد. اما تاریخ نشان داده که همیشه میتواند بدتر هم بشود.»
*درج این مقالات به معنی تأیید مطالب و ادعاهای مطرح شده نبوده و صرفا به منظور آشنایی خوانندگان با نظرات مختلف صورت گرفته است؛ لذا تحریریه نبأ مسئولیتی در قبال آنها ندارد.


نظر شما