بسمالله الرحمن الرحیم
وأشرقت الأرض بنور ربها
خداوند سبحان در قران کریم میفرماید: (وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ)[1]
مقاطع فراوانی در این آیه شریفه، شایسته تأمل و تدبر و واکاوی است. تنها در کلمه «أشرقت» نکات نغز فراوانی وجود دارد که در این جلسه به یکی از آنها اشاره میکنیم، و سپس به امید خدا وارد اصل بحث میشویم.
چرا «أشرقت» به صیغه ماضی به کار رفته است؟
بحثی کلی در حکمت استفاده از فعل ماضی در اشاره به حوادث آینده مطرح است. همچنانکه که می بینید، واژه «أشرقت» فعلی ماضی است و همچنین تمام افعالی که در ادامه میآیند، همگی به صیغه ماضی هستند: (وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ). این آیه شریف در ظاهر و تنزیل خود، از قیامت سخن میگوید، و در باطن و تأویلش[2] درباره زمان مبارک ظهور است. (وَأَشْرَقَتْ الأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا) یعنی زمین به نور پروردگارش روشن میشود در روز قیامت که از ظاهر آیه چنین برمیآید، و در روز مبارک ظهور که باطن آیه، گویایِ آن است. به هر حال، هر کدام که مراد باشد، حادثهای است که در آینده واقع میشود.
دو دلیل برای این نحوه کاربرد ذکر شده است که یکی از آنها فلسفی و دیگری بلاغی است.
الف) دلیل فلسفی: موجودی که مجرد از زمان است، بر تمام زمانهای سهگانه (گذشته، حال، آینده) احاطه دارد.
در توجیه فلسفی چنین کاربردی و استفاده از صیغه ماضی برای اشاره به رویدادی در آینده، همان گونه که در این آیه اتفاق افتاده است، و همچنین آیه «أَتَى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ» و نیز آیه «غُلِبَتْ الرُّومُ * فِي أَدْنَى الأَرْضِ وَهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ» میتوان گفت که خداوند متعال، مجرد از زمان و فراتر از گذشته و حال و آینده است؛ لذا بر زمانهای سهگانه احاطه دارد، و بر هر زمانی چیره و مسلط است. در واقع، موجودِ زمانمند است که صَرف افعال او را مقید و محدود میسازد، و موجود فرازمانی یا مجرد، در هر زمانی حضور دارد.
من به عنوان موجود ممکن و مادی که اکنون به زمان حاضر محدود شدهام و یا به عبارت دیگری، وجودم محدود و محبوس در لحظه فعلی است، نمیتوانم در گذشته حاضر و موجود باشم؛ لذا گذشته برای من، گذشته است. همچنین در زمان آینده نیز حاضر نیستم، و لذا آینده برای من هنوز نیامده است. با این توضیح، افعال نسبت به من، در عالم اثبات اثرگذار و نافذ خواهند بود، اما چون گذشته و آینده بر من عارض شده و مرا در عالم ثبوت[3] محدود کردهاند، نحوه بیان و تعبیر من نیز در عالم اثبات محدود شده است، و از این روی است که چنین سخن میگویم: آمد، میآید و خواهد آمد.
اما اگر فرض کنیم که وجود من و وجود تک تک شما، امتداد داشت و من اکنون در گذشته وجود و حضور داشتم، در این صورت موضوع فرق میکرد. البته این فرض محال است، ولی فرض محال که محال نیست. جدای از این که این فرض، تنها برای موجود مادی، محال است، و برای موجود مجرد، محال نیست.
با فرض بالا، اگر وجود ما در گذشته و حال و آینده امتداد داشت، و وجودی ممتد و فرازمانی داشتیم، و یا به عبارتی بهتر، اگر وجودمان ـ همان گونه که در بُعد مکانی، بر اساس مکانی که اشغال میکنیم، امتداد مییابد ـ در بُعد زمانی نیز بسط یافته بود، در این صورت، کاربرد افعال به طور کامل در اختیارمان قرار داشت.
خداوند سبحان و متعال، از آن جایی که بر تمام زمانها و مکانها احاطه دارد، آینده برای او مانند حال و گذشته و بدون هیچ تفاوتی است. لذا طبیعی است که برای آینده، از فعل ماضی، و یا برای گذشته از فعل آینده استفاده کند. تمام این زمانها در نزد او حاضر بوده، و او بر تمام آنها مسلط و حاکم است، و برای او تفاوتی میان این زمانهای سهگانه وجود ندارد.
کوتاه سخن آن که خداوند، فرازمان و مجرد از آن است، و لذا میتواند با هر زمانی که بخواهد، سخن بگوید. این موضوع یکی از نکات بدیع قرآنی است، و انسان از آن جایی که در زمان میزیَد و زمانمند است، عادت به چنین کاربردهایی ندارد، و تنها با دقت و ریزبینی میتواند بر عادتهای خود فایق آید و از قید زمان برهد، و فعلی را در زمانی نامتجانس بکار برد و در این صورت متوجه این ظرافت قرانی می گردد.
آن چه گذشت، توجیه فلسفی بر کاربرد زمان گذشته برای آینده بود که اشکالهایی نیز به آن وارد شده است. برخی گفتهاند که آینده بیشک معدوم است، و چگونه میتواند قبل از پیدایش، نزد خداوند حاضر باشد؟ همچنین ادعا شده که حضور آینده در زمان حال، باعث تحصیل حاصل در آینده میشود. تبیین این اشکالها و پاسخ به آنها را به بحثهای تخصصی کلامی موکول کنیم.
ب)دلیل بلاغی: آینده به طور قطع رخ خواهد داد.
توجیه دوم بر کاربرد زمان گذشته برای آینده، توجیه بلاغی معروف و واضحی است. از آن جایی که آن چه درباره آینده گفته شده، به طور قطع اتفاق خواهد افتاد، با آن مانند گذشته رفتار میشود که اتفاق افتاده است. از این روی، از صیغه ماضی برای اخبار از آینده استفاده میشود. این نحوه کاربرد دو فایده دارد:
فایده اول: فایده نخست برای گوینده است که به این شکل، میتواند سخن خود را به بیشترین درجه تأکید، بیان کند و روی دادن آن را یقینی و قطعی بداند.
فایده دوم: فایده دوم برای شنونده است که به این شکل، اطمینان و آرامش خاطر مییابد.
گاه به فردی، وعده پاداش داده میشود؛ وعدهای که مربوط به آینده است و احتمال دارد که به آن وفا نشود. اما هنگامی که این وعده با صیغه ماضی بیان شود، چنین به نظر میرسد که آن پاداش داده شده است. آیا ممکن است آن چه در گذشته رخ داده، تغییر کند؟ خیر. آن چه در حکم گذشته باشد نیز چنین خواهد بود. اگر سخنگو حکیم و آگاه باشد، به گونهای سخن خواهد گفت که احتمال وقوع چیزی خلاف آن چه میگوید، برای شنونده پیش نیاید. لذا از صیغه ماضی استفاده خواهد کرد؛ چرا که ماضی تغییر نمیکند.
سخن در این موضوع، در این جا پایان نمییابد؛ بلکه بحثهای کاملتری نیز مطرح است که به امید خدا، آنها را به آینده موکول میکنیم.
[1]. زمر: 69.
[2]. در تفاوت میان تنزیل و تأویل لازم است اشاره کنیم مفاهیم کلی که در قرآن وارد شده است بر دو نوعاند: گاهی مصادیق روشن، و گاهی مصادیق مخفی و پنهان دارند. تطبیق آیه بر مصادیق روشن، «تنزیل» آن، و تطبیق آن مصادیق مخفی به ویژه مصادیقی که در طول زمان پدید می آیند و در زمان نزول وجود نداشته اند، «تأویل» آن است. [مترجم]
[3]. در تفاوت میان عالم ثبوت و اثبات لازم است اشاره کنیم که عالم ثبوت، به دنیای واقع و نفس الامر میگویند، و ع%D
messages.comments