این نوشتار به مطالبی دربارۀ «شک» و ضوابط شک راهبردی و ویژگیهای شک نکوهیده میپردازد. مطلب را با سخن خداوند متعال آغاز میکنیم که میفرماید: ( وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ[1]؛ برخى از انسانها را که شكيبا بودند و به آيات ما يقين داشتند، پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما [مردم را] هدايت مىكردند.)
مبحث، حول دو محور «یقین» و «شک»، و جایگاه آنها در زندگی و گسترۀ ارزش شک در این معادله میچرخد؛ جایگاه شک و یقین در زندگی انسان چیست؟ و در ترازوی خداوندی و در منظر عقل چه ارزش و بهایی به انها داده شده؟
یقین پناهگاه و سنگر رستگاری
یقین فضیلتی است گرانقدر، چرا که بر اساس آیات و روایات، خواستگاه دیگر ارزشها در وجود آدمی است. با توجه به آیه شریفه: (وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا) هدایتگری بالاترین درجه و مقامی است که انسان بدان دست می یابد. این درجۀ والا از ﴿وكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ﴾ منتج شده و به کسی ارزانی میگردد که به درجه یقین رسیده باشد. چرا که از ظاهر آیه: ﴿ لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ﴾ هنگامی که یکی از اثرات صبر و یقین را رسیدن به جایگاه هدایتگری معرفی میکند، تعلیل فهمیده میشود علتی که در واقع، خود حکمتی در خور مطالعه است.
امام حسن مجتبی (عليه السلام) در سخنی پیرامون تأثیرات یقین می فرمایند: « الْيَقِينُ مَعَاذٌ لِلسَّلَامَةِ[2]؛ یقین، کلید رستگاری است ».
این کلام با تمام اختصار، دریایی از معنی را در بر دارد که در ذیل بدان میپردازیم.
«معاذ» چیزی است که انسان در آن پناه گرفته، دست به دامن آن شده و به آن تکیه میکند و «عوذة» که از معاذ مشتق شده، طلسمی است که انسان به خود میآویزد تا از خطرها ایمن بماند. گویا در این حدیث یقین، ملجأ سلامتی دانسته شده که رستگاری در پناه آن تحقق مییابد و همچون طلسمی است که سلامت انسان را تضمین نموده، در مقابل هرگونه تهدیدی او را محافظت میکند.
السلامة: واژه سلامت از این منظر که محدوده زمانی آن چگونه است و چه اموری را در بر می گیرد، مطلق است. پس منظور از آن ایمنی در دنیا و آخرت بوده، تمام مسائل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را شامل می شود.
نتیجه: «معاذ» مصدر میمی از عاذ یعوذ است و «مُعیذ» مفعول باب افعال از این ماده، زیرا نیل به یقین را از نتایج سلامت دانستن، امری غیرمعقول و ناشدنی است لبکه این یقین است که موجبات سلامتی فکر و سایر ابعاد زندگی فردی را فراهم می سازد. مراد از حدیث مذکور این است که در همۀ احوال و اطوار دنیایی و آخرتی، انسان با یقین، ملازم رستگاری و سلامتی است.
پیشتر گفتیم که یقین، خود پایه گذار ارزش های دیگری در وجود انسان است، از این رو آن را «ام الفضائل» یا سرچشمه خوبی ها گویند. حال سؤال این است که کدام دسته از ارزش های اخلاقی، برآمده از یقین می باشد؟
1. در حدیث شریف آمده است: « مَنْ أَيْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِيَّة[3]؛ هرکس یقین به پاداش الهی داشته باشد، در بخشندگی گشادهدست خواهد بود. »
هر که باور داشته باشد که خداوند گشاده دستی او را کریمانه پاسخ داده، رحمت و برکت خویش را در دنیا و آخرت نثار بنده بخشایشگر خود مینماید، با طیب خاطر بیشتری هرچه دارد در طبق اخلاص گذاشته، پیشکش خواهران و برادران دینی خود خواهد ساخت. پس سبب انفاق، یقین به پاداش الهی است که سلامت و رستگاری انسان را در هر دو سرا تضمین خواهد کرد.
2. ارتقای شأن و منزلت اجتماعی، یکی دیگر از ثمرههای یقین است. در روایتی از امام موسی کاظم (علیه السلام) چنین آمده است: «الشَّفَاعَةُ زَكَاةُ الْجَاه[4]؛ میانجیگری افزایندۀ منزلت شخص است » .
یکی از معانی زکات، فزونی یافتن است و معنای دیگر آن طهارت و پاکی است؛ پس کسی که در راه رفع نیاز برادر دینی خود نزد دیگری واسطه شود، مقامش فزونی مییابد و در پیشگاه خداوند متعال از جایگاه برتری برخوردار میگردد، گویی خدای نفسش را پاک و مصفا میسازد. خلاف تصور برخی که گمان می کنند سعی و تلاش در این راه شأن انسان را پایین میآورد و مایه حقارت و ذلت میگردد.
چطور اینگونه نباشد و حال آنکه خداوند متعال، رزاق و توانا به انجام هر کاری است. پس هر که آبروی خود را در راه رضایت حضرتش بذل کند، خداوند نیز بر منزلت و جایگاه او میافزاید و او را از گناهان و هرانچه دونِ شخصیت اوست میپیراید. پس در اینجا نیز یقین به بهرهمند شدن از جایگاهی برتر در پیشگاه خدا و خلق او، انسان را به مداخله و تلاش جهت حل مشکلات مردم وا میدارد.
3. در حدیث دیگری آمده است که نیروی ایمان، راه رفتن بر روی آب را برای یاران خاص حضرت عیسی(ع) امکانپذیر ساخته بود، حال آنکه اگر بر یقین خویش می¬افزودند هر آینه بر آسمان نیز گام بر می داشتند.
4. همان گونه که در بسیاری از روایات آمده، نام اعظم الاهی در آیۀ «بسم الله الرحمن الرحیم » نهفته است. پس هر کس این آیۀ شریفه را بخواند و جامع همۀ شرایط ایمان باشد و تأثیر این آیه را یقین بداند -یقینی راسخ که آغشته به ظن و گمان و آزمودن نباشد- بیتردید نه فقط بر روی آب، بلکه به مشیت الهی در آسمانها نیز طیّ طریق می کند.
5. در روایتی آمده است که هر گاه دست به دعا بر می-داری، حاجت خود را در آستانۀ در بپندار، یعنی آن را به خود نزدیک و آسانیاب بدان. انسان بیماری که جویای شفا و عافیت است باید با اطمینان قلب و یقین خاطر خدای را بخواند و چنین تصور کند که شفای او هم اینک، به محض آنکه دست از دعا بکشد محقق می¬گردد و به این پندار یقین داشته باشد.
پس یقین همچون سلاحی است که با مجهز شدن بدان، میتوان بر چالش های پیش رو غلبه کرد؛ اما مردم از آن غافلند و علیرغم نقش پررنگی که یقین در زندگی شان ایفا میکند، توجهی به آن ندارند. در راستای شناخت هرچه بیشتر این فضیلت برجسته اخلاقی باید بکوشیم و با اسباب، نتایج و موانع پیش روی آن آشنا شویم در این صورت بدان میرسیم یا لااقل به آن نزدیکتر خواهیم شد.
سخن دربارۀ یقین بسیار است اما پژوهش پیش رو در پی مطالعه نقطۀ مقابل یقین، یعنی « شک » است .
شک: جایگاه، بایسته ها و عرصه ی آن
نقطۀ مقابل یقین، شک است. بیتردید، شک یک نقیصه است. اما بسیاری از دانشمندان غربی نگاهی متفاوت به شک دارند و آن را یکی از راههای شناخت و رسیدن به کمال میدانند. در نگاه آنان برای پی بردن به حقیقت چیزی، نخست باید در راستی و درستی آن شک کرد؛ مثلا کسی که می خواهد به خداوند برسد نخست باید در وجود او شک کند. همچنین است در ارزش بودن فضایل و صفات اخلاقی پسندیده و نیز در همۀ قضایای علمی و محمولات و موضوعات مختلف. با این نگرش در پس ِ شک، انسان میتواند به حقیقت امور دست یابد اما توجه به این نکته ضروری است که این نظریه که از آن با عنوان «تئوری تشکیک» یاد می شود، همواره نتیجه بخش نبوده، انسان را به سر منزل مقصود نمیرساند. نقطه مقابل آن را، تئوری یقین گویند که آیات قرآنی و روایات اهل بیت(ع) بدان فرا می خواند.
خداوند متعال می فرماید:« الم * ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ ۛ فِيهِ ۛ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ * الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ * وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ»[5] و در آیات دیگر میخوانیم: «وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا ۖ وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ»[6]
فرازهایی از این دو ایه؛ «الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ؛ کسانی که به غیب ایمان دارند»، « وَبِالآخرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ؛ در مورد آخرت یقین دارند»، «وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ به آیات ما یقین دارند» فضیلت را در باورمندی به غیب و جهان آخرت می داند، نه در تشکیک بدانها، به ویژه آنکه غیب و جهان آخرت از آن دسته اموری است که با حواس پنجگانه تجربهپذیر نیست، لذا یقین به آنها در پیشگاه خداوند از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ همچنین است ارزش والای یقین به نشانههای الهی که شخص را شایسته نیل به مقام امامت میگرداند.به هر روی، پس از شناخت این دو راهکار و ویژگی ها و طرفداران هر یک، این سؤالها مطرح میگردد؛ آیا می توان بین نظریه تشکیک و دیدگاه یقین آشتی برقرار کرد؟ آیا می توان گفت که نظریه غربی تشکیک کاملا صحیح یا کاملا غلط است؟ یافتن پاسخ این قبیل سؤالها به مطالعۀ ما پیرامون شک ساختار میبخشد.
در پاسخ، لازم می آید که سخن در باره شک و یقین در چند جهت بررسی شود:
1. حقیقت شک؛
2. جایگاه شک؛
3. بایسته های شک(ویژگیهای تشکیک سازنده)؛
4. گسترۀ شک؛
1.حقیقت شک؛
الف) شک نقص است یا کمال؟
شک آنگاه در درون فرد جوانه می زند که وی نسبت به موضوعی فاقد علم و شناخت کافی باشد، شک کننده در موضوعی که بدان شک دارد نادان است. نادانی نیز کاستی دانش و شناخت است. پس همانگونه که جهل و نادانی برای آدمی نوعی نقص به شمار می رود، شک نیز نوعی کاستی است و به تنهایی انسان را به سوی حقیقت رهنمون نخواهد شد. جهل و شک گرچه توان هدایت انسان را به سوی معرفت و شناخت ندارند،اما این بدان معنی نیست که شک هیچگونه فایدهای نداشته باشد. باید برخی از کاربردهای سودمند شک را از وجهۀ غیر ارزشی آن استثنا کرد. این عرصه از کارکردهای شک، حلقۀ ارتباطی میان نگرشهای اسلامی و غربی به شک است. شک و نادانی در بسیاری از موضوعات زندگی، نه اینکه ناپسند نیست، بلکه گاهی بسیار مفید است؛ همچون جهل انسان از زمان مرگ خویش که برای او مایه آرامش خاطر است و اگر این جهل نبود، امور روزمره وی دچار اختلال می گشت؛ مگر آنکه انسانی همچون امامان معصوم و سلمان و ابوذر و سایر اولیای الهی، از پاکی نامه اعمال خویش اطمینان داشته و از چنان یقین بالایی بهره مند باشد که هیچ هراسی از مرگ به دل راه ندهد.
شک به تنهایی موجبات علم و آگاهی را فراهم نمیسازد، اگرچه گاه نقطه آغاز و نیروی محرکی است بر جستجو و کشف حقیقت، برای نمونه؛ چنانچه مسئلهای چند گزینهای فراروی شما قرار گیرد و درحالیکه از نادرست بودن گزینه الف اطمینان دارید، اما از روی بی دقتی و اشتباه همان گزینه را انتخاب نمایید، اگر در پایان آزمون مشخص شود اتفاقا پاسخ درست همان گزینه الف بوده، آیا میتوان از این موضوع چنین نتیجه گرفت که اشتباه کردن و انتخاب نادرست راهی برای رسیدن به شناخت است و آیا میتوان انتخاب اشتباه و نااندیشیده را راهکاری علمی برای شناختن حقایق به شمار آورد؟ آیا می توان مردم را اینگونه راهنمایی کرد که راه نادرست را انتخاب کنید، زیرا گاهی این راه شما را به سمت و سوئی درست هدایت می کند؟
شک را میتوان به بیماری تشبیه کرد. ناگفته پیداست که بیماری نقص است و سلامتی، کمال. اما همین بیماری، گاه انسان را به سمت هدایت برده، او را از قله غرور و خودپسندی پایین میکشد و موجبات عبرت و هدایت انسانِ فریفته و گمراه یا بداخلاق و مانند آن فراهم میکند و سبب میگردد بیمار از رهگذر آن به ضعف خود پی ببرد و از کردههای پیشینِ خویش پشیمان گردد. اما این ویژگی بیماری، سبب نمیشود که ذات و ماهیت آن تغییر کرده، نوعی کمال و طریق هدایت تلقی شود. نقص بودن بیماری، حتی در این قبیل موارد همچنان به قوت خود باقی است. حقیقت آنکه خدای متعال به رحمت و لطف بی کران خود، مسبب واقعی است. اوست که برخی از امور را اسباب ظاهری تحقق خواستههایش قرار میدهد. از این رهگذر گاهی بیماری نیز میتواند ابزاری برای هدایت برخی از انسانها شود .
نتیجه: تئوری تشکیک را اگر از باب طریقیت شک برای دست یابی به حقایق معتبر بدانیم، باطل است هر چند گاه نتیجه درست حاصل شود.
ب) شک، سلاحی دوسویه
اگر با تسامح به مسأله شک بنگریم، و جایگاهی برای شک در هدایت و راه یافتن به حقیقت در نظر بگیریم، آن را همچون شمشیر دو لب خواهیم یافت که یک لبه آن سودرسان و لبۀ دیگرش ویرانگر است. البته در این صورت نیز هرگز نباید به آن ارزش و منزلتی فراتر از حجم و استحقاق درخورش بخشید. مثال بعد این موضوع را آشکارتر میسازد:
اگر در بیابانی وسیع راه را گم کنیم و در حالیکه قطب نمایی سالم در دست داریم، بیدلیل در سلامت قطب نما و جهتی که نشان میدهد شک نماییم و به آن اعتنایی نورزیم و راهی دیگر در پیش گیریم، قطعا به بیراهه رفتهایم. عکس آن نیز صادق است. اگر قطب نما خراب باشد و جهت را کاملا برعکس نشان دهد و ما به درستی آن شک کرده و به آن اعتماد نکنیم و جهتی مخالف آنچه قطب نما نشان میدهد در پیش گیریم، طبیعی است که به مقصد خود خواهیم رسید.
در مثال پیش رو، آنگاه که تردید در حقیقت امر دامان انسان را گرفت، او را به وادی گمراهی و سرگردانی کشاند و بالعکس، شک در امور غیر واقعی و نادرست، موجبات هدایت و نجات وی را فراهم ساخت؛ به عبارت دیگر کارکرد شک در این مثال همچون سلاحی دو سویه بود که در حالت اول، زیان آور بود و گمراه کننده و در حالت دوم، سودرسان و نجات بخش.
2.جایگاه شک؛
از مجموع مطالب پیشین، چنانچه شخصی حقیقتی را بدون دلیل و برهان پذیرفته باشد، هرگز روا نیست که تخم شک و تردید را در باور او بپاشیم؛ چه این کار ممکن است او را به انکار حقیقت سوق دهد.
مثلا اگر شخصی بر این باور باشد که وطنپرستی جزو ایمان است -هر چند بدون تحقیق به این باور رسیده- روا نیست که او را در این عقیده به شک اندازیم؛ چرا که این اعتقاد موافق حقایق عینی و پذیرفتۀ جوامع بشری است. چه بسا تشکیک، موجب گسستن او از این قاعدۀ پذیرفتۀ بشری شود. اما اگر اطمینان یافتیم که ایجاد شبهه، او را به تحقیق در این زمینه واداشته و در نهایت در اعتقاد خود راسخ تر خواهد ساخت، تشکیک در او اشکالی ندارد.
حال اگر عقیده ای باطل و ناصواب در فرد مجال شکل گیری و رشد یافت -همچون کسانیکه هیچ حرمتی برای انسانیت و جامعه قائل نیستند و به آسانی دست به کشتار دیگران می زنند- باید وارد عمل شد و با ایجاد شک در باورها، آنها را به راه صحیح هدایت نمود. تروریستهایی که امروزه آوازۀ آنها در بسیاری از شهرها و کشورهای اسلامی پیچیده است و در بازارها و اماکن عمومی و وسایل نقلیه، انسانهای بیگناه را میکشند، ازاین دستهاند.
نتیجه: اصل کلی آن است که یقین مطابق با واقع، انسان را به قله کمال می رساند و جهل نسبت به واقعیت ها و شک در حقیقت امور نیز، نتیجه ای جز گمراهی و هلاکت در پی نخواهد داشت؛ اما در عرصه عمل این اصل کلی، گاه تخصیص خورده و نحوه ارزش گذاری شک و یقین و نتایج حاصله از آن دو را، با توجه به گوناگونی افراد و شرایط حاکم تغییر می دهد.
3. بایستههای شک (ویژگیهای تشکیک سازنده)
نمودار شدن شک در بسیاری از حقایق زندگی، امری طبیعی است. اما غرب، بیش از اندازه و ظرفیتِ شک بر طبل آن میکوبد و بر آن است که آن را در همۀ عرصههای اندیشۀ بشر، حتی اموری که از لحاظ عقلی ثابت شدهاند - مانند وجود و یکتایی خدا، و یا ارزشهای والای اخلاقی - داخل کند. حال، اگر بنا باشد شک، خواسته یا ناخواسته، به طور اتفاقی یا از پیش برنامهریزی شده و آن هم چنین گسترده در همۀ عرصههای زندگی بشر وارد شود، چه شرایطی باید در کنار هم جمع شود، تا شک مفید و مثمر ثمر واقع گردد؟
در این باره می توان به موارد ذیل اشاره نمود:
الف. بررسی جایگاه بایستۀ شک و موضوع در خور آن
در موضوعی شک پذیر و در جایگاهی مناسب تشکیک شده باشد اما شک کردن در غیر محل آن تاریکی، ظلم به حقیقت و به انحراف کشیدن آن است و نتیجه ای جز گمراهی به همراه نخواهد داشت.
برای نمونه، کسی که از سلسله آباء و اجداد خویش آگاهی دارد اما برای اطمینان خاطر بیشتر و رفع هرگونه تردیدی به تحقیق و جستجو در این باره می پردازد، این شک، در محل بوده و اشکالی بر آن نیست اما اگر کودکی خردسال را در همین موضوع دچار تردید کنیم و با این عنوان که از کجا می دانی اینان پدر و مادر واقعی تو باشند؟ در دل او شک اندازم، تنها موجبات گمراهی و سرگردانی وی را فراهم ساخته ایم، چراکه او هنوز برای یافتن پاسخ سؤالات و رفع شبهات خود آمادگی ندارد. همچنین است معلمی که بخواهد در ذهن کودکان دبستانی که هنوز چیزی از علوم مختلف نمیدانند، در قواعد ریاضی یا جغرافیایی شک و تردید وارد کند.
ب. دارا بودن مرشد و راهنما
هنگامیکه شک و تردید همچون خوره، به جان آدمی می افتد، وجود هادی و مرشدی حقیقی و دلسوز می تواند او را از وادی گمراهی به سوی نور و روشنی رهنمون گردد، چراکه فرد بدون یاری جستن از نظر کارشناسان، قادر نیست به تنهایی از این مهلکه جان سالم به در برد؛ حال این امدادگر می تواند رهنمایی درونی باشد که همان فطرت است، یا مرشدی بیرونی همچون وحی، انبیاء و امامان علیهم السلام، قرآن کریم، دانشمندان، علما و... البته هر یک در جای خود و در موضوع مربوطه می تواند در راهبری و راهنمایی در موضوع شک سودمند باشد. از آن سو، تشکیک بدون مرشد و راهنما، غالبا به گمراهی و فساد رأی میانجامد.
سخن ارزشمند امام حسن مجتبی علیه السلام مراد و مقصود ما را به خوبی بیان می کند: «وَاعْلَمُوا عِلْماً يَقِيناً أَنَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا التُّقَى حَتَّى تَعْرِفُوا صِفَةَ الْهُدَى؛ بدانید که شما تقوا[7] را نخواهید شناخت، مگر آنکه هدایت را بشناسید»؛ یعنی راه دستیابی به معرفت، شناخت هدایت و ویژگیها و علایم آن است، نه - آن گونه که برخی میپندارند – ایجاد شک و شبهه. تشکیک تنها بر موانع پیش روی میافزاید و هیچ مشکلی را حل نمیکند. مراد از «تقی» در این حدیث، هر گونه پرهیزکاری است. پس آدمی از لغزشگاهها، خطرها و پرتگاههای زندگی ایمن نمیگردد، مگر آنکه هدایت، حقیقت و راه رسیدن به ساحل رستگاری را بشناسد.
حضرت در ادامه با اشاره به مساله تولی و تبری، میفرمایند: شما زمانی که اهل بیت (علیه السلام) و رسول خدا(صل الله علیه و آله) را شناختید دشمنان آنان را میشناسید زیرا اغلب مردم تاوقتی که با هدایتگران خود - که همان عقل باطنی، پیامبران و امامان (ع) هستند - آشنا نشوند، نمیدانند چه چیز را باید دوست بدارند و از چه چیز باید بپرهیزند.
ایشان سخن خود را اینگونه ادامه میدهند: «و لن تمسکوا بمیثاق الکتاب حتی تعرفوا الذی نبذه، و لن تتلوا الکتاب حق ّ تلاوته حتّی تعرفوا الّذی حرّفه فاذا عرفتم ذلک عرفتم البدع؛ به پیمان کتاب خدا چنگ نخواهید زد تا کسانی را که به آن پشت کردند بشناسید؛ و کتاب (قرآن) را آن گونه که شایستۀ آن است تلاوت نخواهید کرد (به آن عمل نمی کنید)، تا هنگامی که تحریف کنندۀ آن را بشناسید. هرگاه به چنین شناختی دست یافتید، بدعت ها را خواهید شناخت ».
از این رو این پندار که شناختن سنجهها و مبانی معرفت، ما را از شناخت ِ صاحبان ایده و عقیدهها بینیاز خواهد کرد، دور از صواب است؛ که این افراد، رهبران اعتقادی مردماند و ممکن است آنها را -از راههای شناخته یا ناشناس– گمراه کنند.
چه بسیار دیده شده فرهیختگان و عالمانی بدون تحقیق و بررسی روی به فردی می¬اورند و او را به رهبری برمی گزینند و کورکورانه دنباله رو مکتب فکری وی می گردند. در چنین شرایطی انتظار از طبقه متوسط جامعه که از سطح سواد و دانش پایین تری برخوردارند، توقعی نابجاست. بنابراین در طول تاریخ، مردم خواه دانشمندانی برجسته باشند و خواه فرودستانی محروم، گاه در راه حق قدم گذاشته، شیفته پیامبر گرامی اسلام(صل الله علیه و اله)، حضرت عیسی یا امام صادق(علیهما السلام) می گردند و به سیره آن بزرگواران تأسی می جویند و گاه جانب باطل را گرفته، زیر لوای پیشوایانی فاسد طی طریق می کنند که نتیجه ای جز هلاکت و گمراهی درپی ندارد. اینجاست که نقش رهبران حق و پیشوایان باطل، به خوبی نمایان می¬شود. بر این اساس در طول تاریخ و تا برپایی قیامت، همواره دو دسته پیشوا و امام به چشم میخورد: امامان رستگاری و امامان گمراهی.
امام مجتبی (علیه السلام) در ادامه می فرماید: «فَإِذَا عَرَفْتُمْ ذَلِكَ عَرَفْتُمُ الْبِدَعَ وَ التَّكَلُّفَ؛ و زمانی به تحریف و بدعت پی میبرید که تحریف کنندگان را بشناسید». امام (ع) شناخت امامان ِ حق و باطل را معیاری برای تشخیص بدعتها میداند، بدین گونه که با شناخت بدعتگذاران، بدعتها شناخته میشود و نیز از رهگذر شناخت فریبکاران و دورویان، تزویری که در تفسیر کلام خدا راه یافته است آشکار میگردد. در ادامه حدیث چنین میخوانیم: «و رأیتم الفریة علی الله و التحریف و رأیتم کیف یهدی من یهوی و لا یجهلنّکم الذین لا یعلمون؛ دروغ بر خدا و تحریف را خواهید دانست و خواهید دید آن که اهل هوی است چگونه سقوط خواهد کرد و گمراه نکنند شما را کسانی که علم ندارند».
آنچه در این حدیث بر استدلال ما در رد نظریه تشکیک مهر تأیید می زند، این جمله حضرت است که می فرماید: «وَلَا يُجْهِلَنَّكُمُ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُون؛ نگذارید کسانی که علم به امور ندارند شما را به سوی جهل و گمراهی ببرند». این پاره از سخن گهربار امام از جاهلان و کسانی که کاستی خرد دارند بر حذر میدارد که مبادا دیگران را نیز به جهل و تردید خود فروکشند و به هلاکت و گمراهی خود گرفتار آورند. بر این اساس پیروان مکتب شکگرا (تشکیکی) که همواره در پی پراکندن شک، در عقیدۀ دیگراناند و تشکیک را در حقایق مسلم عقلی و الاهی میدوانند؛ به واقع خود جاهلاند که دم از تشکیک میزنند؛ چرا که اگر به حقیقت آگاه بودند، دیگران را به تشکیک فرانمیخواندند.
امام (علیه السلام) در ادامه، میزان و راهنمایی به دست میدهد که در شناخت حقیقت و اهلِ آن، بسیار سودمند است : «وَالْتَمِسُوا ذَلِكَ عِنْدَ أَهْلِهِ فَإِنَّهُمْ خَاصَّةً نُورٌ يُسْتَضَاءُ بِهِمْ وَأَئِمَّةٌ يُقْتَدَى بِهِمْ، بِهِمْ عَيْشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْلِ؛ هدایت را از اهلش بخواهید زیرا فقط انها روشنی بخش تاریکیها بوده و امامانی هستند که شایستگی تبعیت دارند، به وسیله آنها علم زنده میشود و جهل نابود میگردد».
کوتاه سخن؛ در هنگامهی شک انسان را نیاز به راهنمایی است، تا سکان دل متلاطم و طوفان زده او را در دست گیرد و به ساحل امن و آرام حقیقت و یقین رساند. برای آشکارتر شدن موضوع، مثالی از دانش فقه ارائه میکنیم؛
در فقه و اصول دو مرشد همگام یکدیگر، مجتهد را در کسب حقیقت یاری می کنند. در احکام شرع کتاب، سنت و عقل راهنمای اوست و در موضوعات همچون مصادیق مکیل، موزون و معدود، مفهوم ربا و تمییز بین دادوستد ربوی و بیع مشروع، این عرف است که نقش آفرینی میکند. پس هرگاه مجتهد در موضوعی دچار تردید شود، عرف هادی و راهنمای اوست و شبهات وی را برطرف خواهد نمود؛ اما اگر به ماهیت موضوع پی برد و شک در حکم بر او عارض شود قرآن، سنت و عقل راه صحیح را به وی نشان خواهند داد.
ج. روشمند بودن تشکیک
اگر تشکیک روشمند بوده و در چارچوب علمی وارد شود در این صورت، نتیجهای که در پی دارد منتج و مثمر ثمر خواهد بود. مانند این مسئله که آیا تناقض محال است یا خیر؟ پاسخ این سوال در نزد بزرگان و اهل علم روشن است اما دیگران شاید تصور کنند تناقض محال نیست و شواهد ضعیفی ارائه نمایند. این شک و انکار حاصل نظام مند نبودن تشکیک است زیرا آنها به خوبی موضوع شک، یعنی تناقض را درک نکردهاند که تصور بسیاری از موضوعات هم پایه تصدیق انها است. شک کنندگان در محال نبودن تناقض در حقیقت معنای آن را نمیدانند زیرا در تناقض هشت وحدت فرض است؛ وحدت موضوع، وحدت محمول، وحدت شرط، وحدت اضافه، وحدت جزءوکل، وحدت قوه و فعل، وحدت زمان و وحدت مکان. برخی در حقایق تشکیکیه مانند نور و علم، وحدت رتبه را نیز شرط می دانند اما برخی دیگر این دو را زیر مجموعه وحدت موضوع میآورند و در حقیقت همه این موارد به وحدت موضوع و محمول برگشته، مستقل از آن دو نیستند. حال کسی که به درستی ماهیت تناقض را نمیشناسد و در محال بودن آن شک می کند، این تشکیک نتیجه عدم شناخت تناقض است، نه تشکیک واقعی در ماهیت تناقض. طبیعی است کسی که از این نگرش دقیق به مفهوم تناقض ناآگاه است، گرفتار شک میشود و دیگران را نیز با خود گرفتار میکند. شکی که به هیچ وجه روشمند و مفید نخواهد بود.
مثال دوم را می توان در علم کلام آورد: گروهی اعتقاد شیعیان به علم غیب معصومین را زیر سؤال برده و آن را شرک می دانند؛ حال آنکه اگر به ماهیت شرک به درستی پی برده بودند، هیچگاه باور به علم غیب را شرک نمیدانستند. از دیدگاه تشیع، علم غیب امامان در طول علم خداوند و به خواست و اراده اوست و نه هم سنگ و هم عرض آن. همچنانکه قدرت در انجام طاعات و ترک گناهان و نیز به حرکت درآوردن اعضای بدن، همگی به خواست خداوند و در راستای اراده او است. بسیاری دیگر از عقاید شیعیان همچون امامت، عصمت، بداء و رجعت همگی بر پایه همین اصل شکل گرفته اند. بنابراین تشکیک کنندگان در این امور، از آنجا که شناخت کافی نسبت به ماهیت موضوع ندارند، به بیراهه می روند و شکی که در وجود آنان رخنه می کند، شبهاتی است که در غیر جایگاه خود وارد شده است.
مثال سوم مسئلهای است که در بین عموم مردم و حتی فرهیختگان جامع، رایج بوده و آن شکی است که نسبت به برخی قوانین اسلام در دل ها وجود دارد، به گونه¬ای که با شنیدن قانونی از اسلام که مغایر با آموخته¬های آنان در نظام های آموزشی است، درستی آن را زیر سؤال می برند. مانند قانون: الأرض لله و لمن عمرها؛ زمین برای خداست و هرکه زمینی را اباد کند مالک ان می¬شود حال چون مسلمانان از کودکی در مدارس آموخته¬اند که دولت مالک تمامی زمین¬ها است، به این قانون الهی با دیده شک و تردید می نگرند.این تشکیک نیز نظام مند نیست زیرا تمامی قوانین شریعت باید معتقد مسلمانان باشد و با ایمان به اسلام، قوانین ان نیز بایستی مورد پذیرش مسلمانان قرارگیرد.
4.گستره شک
شک در پاره ای مسائل، از جمله فضائل اخلاقی، نه تنها جایی برای ظهور و بروز ندارد که ناپسند است و مذموم. بردباری یکی از فضائل اخلاقی است که در آیات و روایات مورد تأکید قرار گرفته است؛ اما در این میان هستند کسانی که شکیبایی را ناپسند می دانند، چون در نگاه دیگران نوعی ضعف و ناتوانی به شمار می رود. اینگونه نگریستن به اخلاق، صحیح نیست. اصلاح ذات البین، تواضع، احسان و کَرَم همگی از آندسته صفات و ویژگی هایی است که در تزاحم فواید و مضار، فوایدشان از آسیب¬هایشان فزون است و علیرغم اندک پیامدهای زیانباری که ممکن است بدنبال داشته باشند، حامل سود بسیار برای فرد، خانواده و در نهایت جامعه هستند، پس نباید از آثار مثبت بی شمار آنها تنها به دلیل معدود نتایج منفی، چشم پوشید و آن فضیلت اخلاقی را مورد شک و تردید قرار داد.
دیگر عرصه مذموم و ناپسند تشکیک، مستقلات عقلیه است که در آینده بدان خواهیم پرداخت.
[1] . السجدة: 24.
[2] . تحف العقول عن آل الرسول (صلى الله عليه وآله) ص 236.
[3] . تحف العقول عن آل الرسول (صلى الله عليه وآله) ص111.
[4] . تحف العقول عن آل الرسول (صلى الله عليه وآله) ص381.
[5] . سوره بقره آیات 1تا 4
[6] . سوره سجده آیه24
[7] . تقوا به معنای پرهیز از لغزشها و مسائل پرخطر است و این امر جز با شناخت هدایت میسر نمی شود .
نظر شما