بسم الله الرحمن الرحیم
خداوند تبارک و تعالی میفرماید: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنْ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ؛ پس به بركتِ رحمت الهى، با آنان نرمخو شدى، و اگر تندخو و سختدل بودى بیگمان از گرد تو پراكنده مىشدند. پس، از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه، و در كارها با آنان مشورت كن، و چون تصميم گرفتى بر خدا توكل كن، زيرا خداوند توكلكنندگان را دوست مىدارد.»[1]
رهیافتهای نورانی در پرتو آیه مهربانی
این آیه کریمه مجموعهای از رهیافتها و بینشهای نورانی را در بر میگیرد که تدبر در آیه الهامبخش آنهاست. همچنانکه میتوان حکمتها، احکام، قواعد و درسهای متعددی را از آن برداشت کرد. همچنین این آیه یکی از مهمترین مبانی و پایههای حکومت راستین را تشکیل میدهد و ما را به یکی از مهمترین پشتوانههای تقویت و تحکیم بافت و نظام اجتماعی رهنمون میسازد.
در این بحث به طور مفصل به دو رهیافت کلیدی در پرتو این آیه کریمه اشاره خواهیم کرد.
رهیافت اول: آرمانهای شریعت
شریعت اسلام اهداف والایی دارد که برای آنها غایتهای دیگری نیز در نظر گرفتهاست. به بیان دیگر اسلام اهداف و آرمانهای کلانی دارد که غایتهای دیگری نیز از آنها سرچشمه میگیرد. مثلاً در امان داشتن جان و مال و آبروی مردم از جمله اهداف اسلام به شمار میآید به این معنا که دین برای حفظ جان و مال مردم، مجموعهای از احکام تحریمی مثل حرمت دزدی، غصب، مصادره اموال، رشوه، غش(کلاهبرداری) و دیگر قوانین بازدارنده را وضع کرده است. چنین قوانین یا اهدافی متفرع بر مقصد نهایی و اصلی اسلام یعنی رحمت الهی است چرا که خداوند متعال میفرماید: «مردم همواره در اختلافند؛ مگر كسی که مشمول رحمت پروردگارت قرار گیرد و خداوند مردم را برای پذیرش رحمت خود آفریده است.» [2]
عطوفت هدف اسلام و مقصد نهایی آن رحمت الهی است.
از آیه مورد بحث چنین در مییابیم که مقصد نهایی رحمت الهی است و از آن غایت دیگری یعنی نرمخویی یاعطوفت پیامبر(صلى الله عليه وآله) در گفتار و کردار سرچشمه میگیرد و بر همین اساس مجموعهای از احکام شکل میگیرد. به همین دلیل خداوند متعال به پیامبر (صلى الله عليه وآله) میفرماید: «از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه، و در كارها با آنان مشورت كن.»[3]
بنابراین نرمخویی، مدارا و عدم خشونت از جمله اهداف شریعت به شمار میآیند که بر اساس آنها مجموعه گستردهای از احکام اسلامی پیریزی میشوند. همچنان که این اهداف به نوبه خود از مقصد اصلی شریعت یعنی «رحمت» و «حکمت» سرچشمه گرفتهاند. روایات شریف نیز به دلالتهای مختلف[4] به این مطلب اشاره دارد که ما فقط به برخی از آنها اشاره میکنیم.
امام علیه السلام و برگزیدن آسانترین حلال
در این روایت، حنان بن سدیر میگوید: «به همراه پدرم و ابوحمزه ثمالی و عبدالرحیم قصیر و زیاد احلام حج گزاردیم. سپس نزد علی بن جعفر (علیه السلام) رفتیم. ایشان پوست آفتاب سوختهی زیاد را دید و به او فرمود: از کجا احرام بستی؟ زیاد گفت: از کوفه. امام علیه السلام فرمود: چرا از آنجا؟ زیاد گفت: از قول شما چنین شنیدم که هرچه احرام زودتر و دورتر بسته شود پاداش بیشتری دارد. امام علیه السلام فرمود: به تو دروغ گفتهاند. سپس رو به ابوحمزه ثمالی فرمود: از کجا احرام بستی؟ ابوحمزه گفت: از ربذه. امام علیه السلام به او فرمود: چرا؟ حتماً چون شنیدهای که قبر ابوذر در آنجاست و دوست داشتی از آنجا بدون احرام نگذری. سپس امام علیه السلام به پدرم و عبدالرحیم فرمود: از کجا احرام بستید؟ گفتند: از عقیق. امام علیه السلام فرمود: به آسانی دست یافتید و به خود زحمت و سختی ندادید و از سنت پیروی کردید. اگر دو کار حلال پیش پایم قرار بگیرند، آسانترینشان را برمیگزینم زیرا خداوند بیتکلف و آسانگیر است و سهولت و آسانی را میپسندد. آنچه او بر مبنای آسانگرفتن میدهد بر اساس سختگرفتن و به خود زحمت دادن نمیدهد.»[5]
در روایت بعدی به خواست خداوند برخی مفاهیم درک این حدیث خواهد آمد.
دوست داشتنیترین اعمال نزد خداوند؛ ایمان به او و مدارای با بندگانش
آنچه جایگاه عطوفت و مدارا را تا مرتبه اهداف عالی اسلام بالا میبرد، سخن پیامبر خدا صلى الله عليه وآله در این باره است. پیامبر خدا صلى الله عليه وآله میفرماید: «هیچ عملی در پیشگاه خداوند و پیامبرش دوستداشتنیتر از ایمان به خداوند و مدارای با بندگانش نیست و هیچ عملی نزد خداوند ناپسندتر و منفورتر از شرک به خداوند متعال و سختگرفتن بر بندگانش نیست.»[6] واقعاً بسیار شگفتآور است که نزد خداوند پس از ایمان، مدارای با بندگانش پسندیدهترین عمل باشد بلکه پیامبر صلى الله عليه وآله تصریح میکند که در پیشگاه خداوند و پیامبر از هر عمل عبادی دیگری دوستداشتنیتر است. این مطلب نیازمند طرح بحث کلامی جداگانهای درباره «جایگاه مدارای با بندگان در میان عبادات» است. همچنین باید بحث شود که مبنا و تکیهگاه دین در عبادات بر چیست؟ مقتضای جمع میان روایات در این باره چیست؟ آیا برخی روایات ناظر یا منصرف به جهت خاصی است؟ آیا محبوبیت امر جداگانهای است و تکلیف به خاطر یک مصلحت ملزمه، امر دیگری است؟ در ادامه از این مطالب سخن خواهد رفت.
از جمله شرایط حاکم این است که بردبارترین فرد باشد.
چنانکه میبینیم امیرالمومنین علیه السلام در حکم حکومتی مالک اشتر یکی از صفات حاکم و والی را «بردبارترین» و « از کسانی که دیرتر به خشم آید» برمی شمرد و چنین میفرماید:« کسی را برای فرماندهی سپاهت برگزین که نزد تو نسبت به خداوند و پيامبر و پيشوايت خير خواهتر و پاك دامنتر و شکیباتر از دیگران باشد، کسی که دیرتر به خشم آید و پوزش پذیرتر باشد، با ناتوانان مهربان و در برابر زورگویان سختگیر و استوار باشد، از کسانی که درشتی و خشونت او را به تجاوز از حد خودش نرساند و ناتوانی او را از پای نیندازد.»[7] در مباحث بعدی برخی مفاهیم درک این حدیث به خواست خداوند متعال خواهد آمد.
رهیافت دوم: جایگاه مقاصد شریعت در فقه شیعی
مشهور است که اهل سنت به فقه مقاصدی(فقه غایتگرا) اهتمام ورزیدهاند و علما و دانشوران شیعه به آن توجهی نداشتهاند. به همین دلیل در کتابهایی همچون معالم الاصول، رسائل، کفایه الاصول یا کتابهایی مثل مسالک الافهام، الحدائق الناضره، الجواهر و نظایر آنها بحثهای فقه مقاصدی دیده نمیشود. اگرچه در این کتابها اشاراتی در این باره هست اما به گستردگی و در سطح سایر مباحث مطرح شده نیست. برای مثال، فقه مقاصدی در مقایسه با مبحث استصحاب آنچنان مورد بحث قرار نگرفتهاست.
علت اهتمام اهل سنت به فقه مقاصدی و بی توجهی شیعه نسبت به آن
روشن است که اهل سنت از فقدان روایات تبیین کننده شرایع و احکام سخت رنج میبردند. این کمبود از سویی به دلیل عدم مراجعه به ائمه اهل بیت علیهم السلام و از جهتی دیگر بر اثر منع نقل حدیث از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به دست عمر بود؛ زیرا او راوی حدیث را مجازات میکرد و میگفت:«قرآن ما را کفایت میکند.»[8] به همین دلیل اهل سنت به قیاس و استحسان روی آوردند و غایتهای شریعت برای آنها یکی از ملاکهای استخراج حکم قیاس، استحسان و سد ذرائع بود.
اما روایات فراوان صادره از پیامبر صلی الله علیه و آله و معصومین علیهم السلام در طول حدود دو و نیم قرن، علمای شیعه را از استنباط احکام و مراجعه به متونی غیر از روایات صادره از پیامبر و خاندانش بی نیاز کرد. علاوه بر آنکه بطلان قیاس و استحسان روشن است زیرا « دین خدا با عقلهای ناقص و نظرات نادرست و معیارهای فاسد به دست نمیآید.»[9] چرا که ملاکهای احکام برای ما ناشناخته است هرچند روی هم رفته نسبت به برخی یا بسیاری از آن ملاکها آگاهی داریم، با وجود این، عدم احاطه و تسلط بر همه آن ملاکها و عدم شناخت محدودیتها یا موانع پیش روی هر یک از آنها و بی اطلاعی از شرایط آنها، استخراج حکم اللهی را از طریق قیاس و استحسان غیر ممکن میسازد.
نگرشی نوین به ضرورت فقه مقاصدی
با وجود آنچه در انکار فقه مقاصدی بیان شد، میتوان نگرش جدیدی به ضرورت مطرح شدن مباحث فقه مقاصدی در علم کلام، بلکه در علم فقه و اصول و سایر علوم داشت. بر این اساس میتوان فصل ویژهای برای فقه مقاصدی گشود؛ البته نه برای استنباط احکام زیرا پیشتر غیرممکن بودن آن بیان شد، بلکه به جهات دیگری که از عوامل تکمیلی به شمار میآید.
1.دستآورد کلامی فقه مقاصدی
شناخت غایت آفرینش و اهداف کلی شریعت بر اساس متون قرآن و سنت، علم کلام و الهیات را پربار و غنی میسازد و به آن چهرهای پویاتر و موثرتر میبخشد زیرا این علم دفع بسیاری از شبهات مطرح شده توسط پیروان مذاهب دیگر یا پاسخگویی مسائل اعتقادی برخی افراد را بر عهده میگیرد. علاوه بر اینکه علم کلام موجب افزایش باور بسیاری از مردم به شرع مقدس میشود که به خودی خود امری پسندیده است. به همین جهت است که خداوند متعال درباره آرامش خاطر یافتن و افزایش اطمینان افراد میفرماید: «مگر ایمان نیاوردهای؟ گفت: چرا، اما میخواهم دلم آرامش یابد.»[10]
اهمیت این دستآورد زمانی آشکار میشود که متوجه میشویم برخی از مذاهب و ادیان به طور کلی یا فی الجمله بر مبنای خشونت، سنگدلی و بیرحمی بنیان نهاده شدهاند. مثلاً وهابیت بر اساس خشونت شدید شکل گرفته است و همه مسلمانان را صرفاً به خاطر «تقرب به پیشگاه پروردگارشان»[11]و توسل به انبیاء و اوصیاء یا تبرک به مزار آنها تکفیر میکنند. به همین دلیل وهابیت باعث شکلگیری القاعده و داعش و گروههایی از این دست میشود که نتیجه طبیعی بنیان نهادن مذهب بر مبنای خشونت در زمینههای اعتقادی، دینی و رفتاری است.
همچنین دین یهود، حتی در شریعت تحریف نیافتهاش، تا اندازهای بر اساس خشونت شکل گرفتهاست. در این باره در قرآن کریم چنین آمده است:« و چون موسى به قوم خود گفت: اى قوم من، شما با به پرستشگرفتن گوساله، بر خود ستم كرديد، پس به درگاه آفريننده خود توبه كنيد و خطاكارانِ خودتان را به قتل برسانيد، كه اين كار نزد آفريدگارتان براى شما بهتر است. پس خدا توبه شما را پذيرفت، كه او توبهپذير مهربان است.»[12]
اما اسلام محمدی اصیل که از قرآن کریم و سنت پیامبر و خاندان پاکش الهام گرفتهاست، بر اساس مدارا، بخشش، عطوفت و مهربانی بنیان نهاده شده است. بر این مطلب روایات فراوانی دلالت دارند. در دو روایت زیر، بیشترین دلالت وجود دارد:
امام صادق علیه السلام میفرماید:«مگر نمیدانی که فرمانروایی بنیامیه به پشتوانه شمشیر، ستم و بیداد بود و امامت ما بر مبنای مهربانی و مدارا، الفت، متانت، حسن معاشرت، پرهیزگاری و تلاش و کوشش است. پس مردم را نسبت به مذهب ائمه امیدوار سازید.»[13] اینجاست تفاوت میان پیشوایان حق که «به فرمان خدا، مردم را هدایت میکنند.»[14]و میان پیشوایان باطل که «مردم را به آتش جهنم فرامیخوانند.» [15]
در روایت دیگر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله میفرمایند: « آتش جهنم بر انسان متواضع، نرمخو، مهربان و مردمدار حرام شده است.»[16]منظور از مردمدار کسی است که میان او و مردم فاصلهای نیفتد و کسانی او را از مردم جدا نسازند؛ همانطور که برخی دولتمردان، سیاستمداران و بسیاری از شخصیتها چنین میکنند. در سخنی از مرجع بزرگ شیعه سید ابوالحسن اصفهانی چنین آمده است: « در نزدیکترین جا به درب خانه بنشین و در خدمت مردم باش.» بسیاری از بزرگان شیعه هر روز ساعتی را برای ملاقات عمومی مردم و بدون وقت قبلی قرار میدهند آیت الله سید محمد شیرازی بر همین سیره زیست و آیت الله سید صادق شیرازی ادامه دهنده روش آن بزرگواران است. در این باره پیامبر صلی الله علیه و آله میفرماید: «مومنان متواضع و مهربان هستند.»[17] منظور از مهربانی، مهربان بودن در تعامل با مردم و در گرفتاریها و ضرورتهاست.
سزاوار است در پژوهش جداگانهای به این مطلب پرداخته شود.
2. دستآورد اجتماعی فقه مقاصدی
اهداف شریعت میتواند راهنمای توده امت اسلامی در چگونگی همنشینی و معاشرت و تعامل با دیگران باشد؛ این اهداف همچون الگویی برای زندگی و هدایتگری عمومی هستند از این روی در روایت آمده است:« مدارا و مهربانی در کنار هر چیز قرار بگیرد آن را میآراید و نامهربانی در کنار هر چیزی باشد آن را زشت جلوه میدهد.» [18] بنابراین اگر در تعامل مرد با همسرش یا پدر با فرزندش یا معلم با شاگردش، میان مهربانی و خشونت(به اندازه جایز و لازم) یکی را میتوان برگزید، مقاصد شریعت، انسان را به تعامل با مهربانی بلکه با نهایت لطف و محبت رهنمون میسازد. همچنین در تعامل حکومتها با اتباع و ملت خویش بلکه حتی در وضع قوانین نیز باید این مقاصد در نظر گرفته شوند. مثلاً بر فرض جواز اخذ مالیات[19]، اگر امر میان اخذ مالیات برای بازگذاشتن بیشتر دست دولت و عدم اخذ برای رفاه بیشتر مردم، دائر باشد بیگمان بر اساس فقه مقاصد و مذاق شریعت و سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام، امر دوم یعنی رفاه مردم مقدم است. از همین رو پیامبر صلى الله عليه وآله میفرماید: «با دینی ساده و آسان مبعوث شدهام.» [20]
به همین دلیل مردم، کسی را دوست دارند که با ایشان با محبت و مدارا رفتار میکند و لغزشهایشان را نادیده میانگارد و بر آنها گذشت میکند. پس همانطور که انسان انتظار دارد مافوقش با او مهربان باشد، او هم بایستی با زیردست خود مهربانانه رفتار نماید.
تعبیر حضرت امیر علیه السلام در حکم مالک اشتر، بزرگترین دلالت بر این مطلب است:« کسی که دیرتر به خشم آید و پوزش پذیرتر باشد.»[21] در تعبیر پوزشپذیرتر[22] نکتهای لطیف و حکمتی بزرگ نهفته است؛ زیرا از آن چنین برداشت میشود که از نظر روانشناسی، پذیرش عذر دیگران برای نفس انسان خوشایند است. نفس انسان پس از بخشش دیگری احساس آرامش میکند و کردار ظالمانه یا آزاردهنده آن فرد را (دوست، همسر، شریک و ...) در حق خویش تقریباً از یاد میبرد. اما برخی چنین نمیکنند و معذرتخواهی دیگران را نمیپذیرند و آن را عذر بدتر از گناه میدانند.
دلیل نیکوبودن پوزشپذیری[23] بسیار روشن است؛ زیرا فرد با معذرتخواهی خطابودن کردار خویش(کبری) را میپذیرد و به وسیله عذرخواهی رفتار خویش را توجیه میکند(صغری). این بسیار بهتر از نپذیرفتن زشتی کردار(کبری) و اصرار ورزیدن بر عذرخواهی نکردن(صغری) است.
3. پیامد فقهی اصولی فقه مقاصدی
ممکن است فایدههای مهمی برای فقه غایتگرا یافت شود البته نه برای استنباط بی واسطه و مستقیم حکم شرعی بلکه در جهات دیگری که در اینجا به اختصار به مهمترین آنها اشاره میکنیم. تفصیل این مطلب نیازمند نگارش کتاب جداگانهای است که عمیقاً به جوانب قضیه و پذیرش یا رد آن بپردازد.
الف.مهربانی و مدارا همتراز راهبردی احتیاط
برخی غایتها و اهداف شریعت[24]، از ترازهای راهبردی احتیاط به شمار میآیند. چرا که سیره عملی بسیاری از علما بر عمل به احتیاط و گرایش یافتن به آن جریان یافته است. به این اعتبار که احتیاط در هر حالتی نیکوست زیرا بیگمان موجب حفظ مصلحت واقعی حکم شرعی است. اما اگر ثابت شود که مهربانی و بخشش و آسانسازی از غایتها و اهداف شریعت هستند، آنگاه عدم گرایش به احتیاط در فتوی[25] ضروری است. در نتیجه میان آن دو امر در صورت تساوی مصلحتها[26]، تخییر حاصل میشود و یا در صورت برگزیدن مصلحت آسانسازی و مدارا بر مصلحت دستیابی و احراز قطعی مصلحت واقعی، ترجیح حاصل میشود. بر این مطلب شواهد متعددی از روایات وجود دارد.
بازار مسلمین؛ امارهای آسانساز برگرفته از غایت مدارا و مهربانی
در یکی از این روایات آمده است: «محمد بن سنان به نقل از ابو جارود گفت: از اباجعفر عليه السّلام درباره پنیر پرسيدم. گفتم كسى به من خبر داده كه ديده در آن مردار میگذارند. فرمود: اگر در يك جا مردار در آن قراردهند آنگاه در همه جای زمين حرام شود؟ اگر میدانی در آن مردار است از آن پنیر نخور اما اگر نمیدانى بخر و بخور، به خدا من به بازار میروم و از آن گوشت و روغن و پنير میخرم و گمان ندارم همه آنها نام خدا را بر ذبیحه ببرند.» [27]
روشن است که روایت درباره شبهه غیر محصوره است و اینکه « گمان ندارم همه آنها نام خدا را بر ذبیحه ببرند»[28] از موارد شبهه کثیر در کثیر نیست تا موجب تحقق علم اجمالی شود. با این همه دستیابی به مصلحت واقعی از طریق عمل به احتیاط ممکن بود بلکه امام میتوانست خوردن آن را در صورت عدم عسر و حرج ممنوع کند، اما مطلق بودن گفتار در « اگر نمیدانى بخر و بخور، به خدا من به بازار میروم و از آن گوشت و روغن و پنير میخرم و گمان ندارم همه آنها نام خدا را بر ذبیحه ببرند.» دلیلی است بر ترجیح دادن مصلحت آسانسازی و مدارا بر مصلحت احتیاط. پژوهش در این زمینه و پذیرش یا عدم پذیرش آن فرصت دیگری میطلبد؛ زیرا چنانکه پیشتر گفته شد، در اینجا به این مطلب فقد اشاره میشود.
«ید» اماره آسانساز دیگر برگرفته از لطف و بخشش
حفص بن غياث از امام صادق عليه السلام روايت كرده است. او میگويد: «مردى به امام صادق عليه السلام گفت: اگر ببينم چيزى در دست مردى است، آيا مىتوانم شهادت دهم كه مال اوست؟ حضرت فرمود: آرى. آن مرد گفت: من شهادت مىدهم كه در دست اوست ولى شهادت نمىدهم كه براى اوست؛ چرا كه شايد براى ديگرى باشد. امام صادق عليه السلام به او فرمود: آيا درست است كه از او بخرى؟ گفت: آرى. حضرت فرمود: شايد براى ديگرى باشد. از كجا برايت جايز شد كه آن را بخرى و ملك تو گردد و بعد از آن كه ملك تو شد، بگويى آن مال من است و براى آن سوگند بخورى در حالى كه جايز نباشد كه آن را به كسى كه ملك از سوى او به تو منتقل شده است نسبت دهى و آن را ملك او بدانى[29]؟ سپس امام صادق عليه السلام فرمود: اگر اين روا نباشد، بازارى براى مسلمانان برپا نمىماند!» [30]
آنچه تعجب راوی را بر میانگیزد میزان گستردگی قلمرو اماره است تا این اندازه که میتوان شهادت داد هر چه در دست آن فرد است متعلق به اوست. روشن است که جعل قاعده ید به عنوان اماره و قلمروی وسیعی که شارع برای آن قرار داده است، دلیلی است بر اینکه در اینجا مصلحت دیگری وجود دارد که با مصلحت دستیابی به واقع در تزاحم است. به نظر میرسد این مصلحت، مصلحت آسانسازی و مدارای با مسلمین است و چه بسا عبارت«اگر اين روا نباشد، بازارى براى مسلمانان برپا نمىماند» از آن سخن میگوید.
ب. غایتهای شریعت مؤید ادعای انصراف یا عدم آن
غایتهای شریعت میتواند یاریگر ادعای انصراف یا تأکید کننده ادعای عدم انصراف باشد. فقها در عدم شمول عام نسبت به برخی افراد و مصادیقش، فراوان به انصراف استناد میکنند با اینکه آن عام از نظر لفظی تمام مصادیقش را در بر میگیرد. اگر فقیه به غایتهای شریعت اذعان داشته باشد، آنها میتوانند یکی از دلایل یا حداقل یکی از مویدات انصراف باشند.
برای مثال نظر فقها درباره سرایت نجاست از متنجس اول و دوم و ... بسیار متفاوت است. بسیاری از فقها فقط متنجس اول را نجس کننده میدانند نه بیشتر. برخی نیز متنجس دوم نه سوم تا جایی که برخی متنجس را مطلقاً نجس کننده میدانند. برای مثال در صورتى که دست چپ به بول متنجس شود، آنگاه با رطوبت جدیدى با دست راست ملاقات کند، دست راست هم نجس خواهد شد. اگر دست راست پس از خشک شدن با لباس مرطوب ملاقات کند، بنا بر نظری لباس نیز نجس مىشود و بنا بر نظری دیگر لباس نجس نمیشود. بنا بر نجس نبودن لباس، اگر آن لباس با دیوار مرطوب ملاقات کند، حکم به نجاست آن نمىشود. برخی فقها مطلقاً فتوا به نجس کنندگی متنجس دادهاند و برخی در این زمینه احتیاط کرده اند.
در اینجا ادعای انصراف، دلیل عدم نجس کنندگی متنجس دوم و بالاتر از آن است یا اینکه ادعا شود نجاست نمیتواند تا بینهایت و تسلسلوار سرایت داشته باشد. بنابراین از جمله مویدات انصراف این است که تسلسل بی پایان بر خلاف مدارای با خلق و مهربانی با آنان است.
همچنین اگر گفته شود بنا بر انصراف، اثر باقی مانده خون در لباس پس از شستن نجس نیست، قاعده لطف و مهربانی نیز آن را تایید میکند. اگر گفته شود وجه انصراف این است که از نظر عرف، به اثر باقی مانده خون در لباس، خون گفته نمیشود و شارع موضوع تشخیص خون را به عرف واگذار کرده است نه به دقت عقلی؛ این وجه نیز قابل قبول است زیرا دقت عقلی در موضوع از رحمت الهی و مصلحت آسانسازی به دور است. فتأمل
ج. مرجحیت مقاصد شریعت در باب تعارض روایات
با فرض امکان تعدی از مرجحات منصوص[31] به مرجحات غیر منصوص، غایتهای شریعت، صلاحیت دارند در باب تعارض دو روایت از جمله مرجحات غیر منصوص به شمار آیند.
پس اگر حدیثی درباره حرمت و حدیث دیگری درباره کراهت یا جواز بود، به اقتضای رحمت، مهربانی و مدارای با بندگان، کراهت یا جواز ترجیح دارند؛ همچنین است اگر میان خبری دال بر وجوب و خبری دال بر جواز تباین حاصل شود. پوشیده نماند که در اینجا مرجح مضمونی است.[32]
آنچه بیان شد طرح اولیه بحث بود که نیاز به تدبر، دقت، پژوهش و بررسی بیشتری دارد. این بحث همچون دیباچهای بود تا بزرگان با بحث و مناقشه به آن بپردازند و نتیجه هر چه میخواهد باشد اگرچه به طور کلی پذیرفته نشود. چنانکه میبینیم در علم اصول، بحث حجیت شهرت یا اجماع منقول مطرح میشود و بسیاری از علما به عدم حجیت آن معتقدند. اما با وجود این، از ضرورت بحث از آن در علم اصول کاسته نشده است هرچند نتیجه بحث انکار آن باشد. فتدبر جيداً والله الهادي العالم.
وآخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمين وصلى الله على محمد واله الطيبين الطاهرين
[1]. آل عمران: 159. ترجمه با کمی تصرف از ابوالفضل بهرامپور
[2]. «وَلا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ * إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ»؛ هود: 118-119.
[3]. فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ.
[4] . مطابقی، تضمنی، التزامی، اقتضاء، ایماء، تنبیه و اشاره
[5]. عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ قَالَ: كُنْتُ أَنَا وَأَبِي وَأَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِيُّ وَعَبْدُ الرَّحِيمِ الْقَصِيرُ وَزِيَادُ الْأَحْلَامِ حُجَّاجاً فَدَخَلْنَا عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ (عليه السلام) فَرَأَى زِيَاداً وَقَدْ تَسَلَّخَ جِلْدُهُ، فَقَالَ (عليه السلام) لَهُ: مِنْ أَيْنَ أَحْرَمْتَ؟ قَالَ: مِنَ الْكُوفَةِ. قَالَ (عليه السلام): وَلِمَ أَحْرَمْتَ مِنَ الْكُوفَةِ؟ فَقَالَ: بَلَغَنِي عَنْ بَعْضِكُمْ أَنَّهُ قَالَ: مَا بَعُدَ مِنَ الْإِحْرَامِ فَهُوَ أَعْظَمُ لِلْأَجْرِ. فَقَالَ (عليه السلام) مَا بَلَّغَكَ هَذَا إِلَّا كَذَّابٌ. ثُمَّ قَالَ (عليه السلام) لِأَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ: مِنْ أَيْنَ أَحْرَمْتَ؟ فَقَالَ: مِنَ الرَّبَذَةِ. فَقَالَ (عليه السلام) لَهُ: وَلِمَ لِأَنَّكَ سَمِعْتَ أَنَّ قَبْرَ أَبِي ذَرٍّ بِهَا فَأَحْبَبْتَ أَنْ لَا تَجُوزَهُ. ثُمَّ قَالَ (عليه السلام) لِأَبِي وَعَبْدِ الرَّحِيمِ: مِنْ أَيْنَ أَحْرَمْتُمَا؟ فَقَالَا: مِنَ الْعَقِيقِ. فَقَالَ (عليه السلام): أَصَبْتُمَا الرُّخْصَةَ وَاتَّبَعْتُمَا السُّنَّةَ وَلَا يَعْرِضُ لِي بَابَانِ كِلَاهُمَا حَلَالٌ إِلَّا أَخَذْتُ بِالْيَسِيرِ وَذَلِكَ لِأَنَّ اللَّهَ يَسِيرٌ يُحِبُّ الْيَسِيرَ وَيُعْطِي عَلَى الْيَسِيرِ مَا لَا يُعْطِي عَلَى الْعُنْفِ. الإستبصار: ج2 ص162.
[6]. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله): مَا مِنْ عَمَلٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَإِلَى رَسُولِهِ مِنَ الْإِيمَانِ بِاللَّهِ وَالرِّفْقِ بِعِبَادِهِ، وَمَا مِنْ عَمَلٍ أَبْغَضَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِنَ الْإِشْرَاكِ بِاللَّهِ تَعَالَى وَالْعُنْفِ عَلَى عِبَادِه بحار الأنوار: ج72 ص54.
[7] . فَوَلِّ مِنْ جُنُودِكَ أَنْصَحَهُمْ فِي نَفْسِكَ لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ وَلِإِمَامِكَ وَأَنْقَاهُمْ جَيْباً وَأَفْضَلَهُمْ حِلْماً مِمَّنْ يُبْطِئُ عَنِ الْغَضَبِ وَيَسْتَرِيحُ إِلَى الْعُذْرِ وَيَرْأَفُ بِالضُّعَفَاءِ وَيَنْبُو عَلَى الْأَقْوِيَاءِ مِمَّنْ لَا يُثِيرُهُ الْعُنْفُ وَلَا يَقْعُدُ بِهِ الضَّعْف؛ مستدرك الوسائل: ج13 ص164.
[8] . حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّه. الأمالي (للمفيد): ص36.
[9] . إِنَّ دِينَ اللَّهِ لَا يُصَابُ بِالْعُقُولِ النَّاقِصَةِ وَالْآرَاءِ الْبَاطِلَةِ وَالْمَقَايِيسِ الْفَاسِدَةِ؛ مستدرك الوسائل: ج17، ص262.
[10]. « أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَ قَلْبي»؛ بقره: 260.
[11]. « يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمْ الْوَسِيلَةَ »؛ إسراء: 57.
[12] . «وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمْ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»؛ بقره: 54، ترجمه فولادوند.
[13]. «أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ إِمَارَةَ بَنِي أُمَيَّةَ كَانَتْ بِالسَّيْفِ وَالْعَسْفِ وَالْجَوْرِ وَأَنَّ إِمَامَتَنَا بِالرِّفْقِ وَالتَّأَلُّفِ وَالْوَقَارِ وَالتَّقِيَّةِ وَحُسْنِ الْخُلْطَةِ وَالْوَرَعِ وَالِاجْتِهَادِ فَرَغِّبُوا النَّاسَ فِي دِينِكُمْ وَفِي مَا أَنْتُمْ فِيهِ»؛ وسائل الشيعة: ج16 ص164
[14]. « وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا »؛ سجده: 24.
[15]. « وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ »؛ قصص: 41.
[16]. « حُرِّمَتِ النَّارُ عَلَى الْهَيْنِ اللَّيْنِ السَّهْلِ الْقَرِيبِ»؛ بحار الأنوار: ج 64 ص357.
[17]. «الْمُؤْمِنُونَ هَيِّنُونَ لَيِّنُون »؛ الكافي: ج2 ص234.
[18]. « مَا وُضِعَ الرِّفْقُ عَلَى شَيْءٍ إِلَّا زَانَهُ وَلَا وُضِعَ الْخُرْقُ عَلَى شَيْءٍ إِلَّا شَانَه»؛ مستدرك الوسائل: ج11 ص292.
[19] . قطعاً اخذ مالیات حرام و بدعت است زیرا در اسلام به جز خمس، زکات،جزیه و خراج، مالیات دیگری وجود ندارد و همین موارد ضرورتهای مالی جامعه اسلامی را تامین میکنند. ادعای دولتها مبنی بر نیازشان به مالیاتها نادرست است. زیرا در موارد طبیعی خصوصا
کشورهایی که دارای منابع طبیعی همچون نفت و ... هستند، فروش نفت میتواند تامین کننده نیازشان باشد. بنابراین این مالیات به پای استبداد و زیادهخواهی حکام ریخته میشود.
[20]. «بُعِثْتُ بِالْحَنِيفِيَّةِ السَّمْحَة »؛ عوالي اللئالي: ج1 ص381.
[21] .« مِمَّنْ يُبْطِئُ عَنِ الْغَضَبِ وَيَسْتَرِيحُ إِلَى الْعُذْرِ»
[22] . یستریح
[23] . پذیرش معذرتخواهی فرد خطاکار
[24] . در اینجا به اعتبار محور بحث یعنی آیه شریفه، بر بخشش و مهربانی و مدارا تکیه میکنیم.
[25] . احتیاط در فتوی غیر از فتوای به احتیاط است.
[26] . مصلحت دستیابی به واقع و مصلحت آسانسازی(تسهیل).
[27]. «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (عليه السلام) عَنِ الْجُبُنِّ؟ فَقُلْتُ لَهُ: أَخْبَرَنِي مَنْ رَأَى أَنَّهُ يُجْعَلُ فِيهِ الْمَيْتَةُ فَقَالَ: أَمِنْ أَجْلِ مَكَانٍ وَاحِدٍ يُجْعَلُ فِيهِ الْمَيْتَةُ حُرِّمَ([27]) فِي جَمِيعِ الْأَرَضِينَ؟! إِذَا عَلِمْتَ أَنَّهُ مَيْتَةٌ فَلَا تَأْكُلْهُ، وَإِنْ لَمْ تَعْلَمْ فَاشْتَرِ وَبِعْ وَكُلْ، وَاللَّهِ إِنِّي لَأَعْتَرِضُ السُّوقَ فَأَشْتَرِي بِهَا اللَّحْمَ وَالسَّمْنَ وَالْجُبُنَّ، وَاللَّهِ مَا أَظُنُّ كُلَّهُمْ يُسَمُّونَ، هَذِهِ الْبَرْبَرَ وَهَذِهِ السُّودَانَ»؛ وسائل الشيعة: ج25 ص119.
[28] . وَاللَّهِ مَا أَظُنُّ كُلَّهُمْ يُسَمُّونَ.
[29]. به بیان دیگر، چگونه فرع را میپذیری و اصل را قبول نمیکنی! در حالی که این فرع مترتب بر همان اصل و از فروع آن است.
[30]. عن عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَعَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ جَمِيعاً عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) قَالَ: قَالَ لَهُ رَجُلٌ: أَرَأَيْتَ إِذَا رَأَيْتُ شَيْئاً فِي يَدَيْ رَجُلٍ أَيَجُوزُ لِي أَنْ أَشْهَدَ أَنَّهُ لَهُ؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ الرَّجُلُ: أَشْهَدُ أَنَّهُ فِي يَدِهِ، وَلَا أَشْهَدُ أَنَّهُ لَهُ، فَلَعَلَّهُ لِغَيْرِهِ! فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام): أَفَيَحِلُّ الشِّرَاءُ مِنْهُ؟ قَالَ: نَعَمْ، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام): فَلَعَلَّهُ لِغَيْرِهِ، فَمِنْ أَيْنَ جَازَ لَكَ أَنْ تَشْتَرِيَهُ وَ يَصِيرَ مِلْكاً لَكَ ثُمَّ تَقُولَ بَعْدَ الْمِلْكِ هُوَ لِي وَتَحْلِفَ عَلَيْهِ، وَلَا يَجُوزُ أَنْ تَنْسِبَهُ إِلَى مَنْ صَارَ مِلْكُهُ مِنْ قِبَلِهِ إِلَيْكَ([30])؟ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام): لَوْ لَمْ يَجُزْ هَذَا لَمْ يَقُمْ لِلْمُسْلِمِينَ سُوقٌ؛ الكافي: ج7 ص387. ترجمه از منابع فقه شيعه (ترجمه جامع أحاديث الشيعة)، ج30، ص 257
[31] . از جمله شهرت، موافقت کتاب، مخالفت عامه یا بر اساس اینکه صفات عادلترین و فقیهترین و راستگوترین در گفتار و پرهیزگارترین از صفات روای نه قاضی یا حاکم باشند اگر چه نظر درست خلاف این است. الْحُكْمُ مَا حَكَمَ بِهِ أَعْدَلُهُمَا وَأَفْقَهُهُمَا وَأَصْدَقُهُمَا فِي الْحَدِيثِ وَأَوْرَعُهُمَا، الكافي: ج1 ص67.
[32] . یعنی در تعارض میان دو حدیث، مضمون و محتوای یکی بر دیگری ترجیح داده شده است و به اصل یا جهت صدور حدیث کاری نداریم.
نظر شما