twitter share facebook share ۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۱ 1775

بسم الله الرحمن الرحیم

خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: « وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا[1]؛ و زمین به نور پروردگارش روشنایی می‌یابد.» آیا در این آیه شریفه مقصود از «رَبّ» خداوند متعال است؟ بی‌گمان خداوند سبحان، پروردگار آسمان، زمین و هر آنچه در آنها و در میان آنهاست؛ او پروردگار تمام جهانیان است و نه فقط پروردگار زمین. پس چرا در این آیه چنین تخصیصی وجود دارد؟

بایسته است به این نکته اشاره کنیم که «رَبّ» به صورت مطلق و غیر مضاف فقط درباره خداوند متعال به کار می‌رود.  همچنین «ربّ» اضافه شده به کل شیء را (ربّ کل شیء) نمی‌توان به  غیر  خدای متعال نسبت داد. اما موارد دیگری مانند ترکیب اضافی«رَبّ البیت» به معنای همسر یا پدر، ترکیبی صحیح بوده و چنین کاربردی در زبان عربی بسیار رواج دارد. در قرآن کریم نیز از زبان یوسف پیامبر ترکیب اضافی رَبّ درباره غیر خداوند چنین به کار رفته است: « يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُمَا فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْرًا؛ ای دو همراه و هم‌بند زندانی‌ام، اما یکی از شما به صاحب خویش شراب می‌نوشاند.»[2] پس ربّ مُضاف به شیء خاص، بر غیر خداوند نیز اطلاق می‌شود.

معنای ربّ

رَبّ در لغت عرب معانی متعددی دارد که یکی از آنها «سرور و آقا[3]» است. با توجه به این معنا، بی‌گمان خداوند سبحان سرور و پیشوای مطلق است اما آیا زمین به اذن پروردگار و در امتداد ربوبیتش پیشوا و سرور دیگری نیز دارد؟

ربّ به معنای صاحب و همچنین ولی نعمت نیز استفاده می‌شود. یقیناً خداوند ولی‌نعمت همگان است، اما ولی نعمت بالعرض و واسطه فیض بر بشریت کیست؟ خداوند سبحان چنین جایگاهی را به چه کسی عطا فرموده‌ است؟

در این صورت «وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا» به این معنا خواهد بود: «زمین به نور پیشوا و ولی نعمت خود روشن می‌گردد.» اما این پرسش مهم همچنان پا بر جاست؛ صاحب و پیشوای زمین کیست؟ در پاسخ به این پرسش و در باره معنای آیه شریفه می‌گوییم زمین به نورِ سید و پیشوای خود یعنی امام زمان عجل الله فرجه روشن می‌شود؛ کسی که خداوند او را پیشوای زمین قرار داده است.

با توجه به معانی پیش‌گفته درباره ربّ، برخی روایات مفسّر این آیۀ شریفه باورپذیر می‌شود. از جمله روایاتی است که در تفسیر قمی[4] آمده و در آن امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «رَبُ‏ الْأَرْضِ‏ يُعْنَى إِمَامُ الْأَرْضِ، قیل فَإِذَا خَرَجَ يَكُونُ مَاذَا إذن؟ قَالَ: إِذن يَسْتَغْنِي النَّاسُ عَنْ ضَوْءِ الشَّمْسِ وَ نُورِ الْقَمَرِ وَ يَجْتَزُونَ بِنُورِ الْإِمَامِ؛ پروردگار زمین، همان امام زمین است. پرسیده شد: اگر امام ظهور کند آنگاه چه خواهد شد؟ امام فرمود: در آن هنگام مردم از روشنایی خورشید و ماه بی‌نیاز می‌گردند و به نور امام بسنده می‌کنند.»[5] همچنین این روایت را شیخ مفید در کتاب ارشاد و نیز شماری از علمای پاک نهادمان نقل کرده‌اند.

منافات نداشتن تأویل با تفسیر

البته باید توجه داشت که میان این معنا با معنای ظاهری آیه ناسازگاری وجود ندارد. زیرا معنای پیش‌گفته در این روایت، از جمله معانی نهفته و موارد سربسته سخن گفتن یا پوشیده‌گویی(توریه) [6] است؛ به عبارت دیگر بیان کردن نهان و آنچه در ورای ظاهر کلام وجود دارد. پس نمی‌توان اشکال کرد که این معنا بر خلاف ساختار و سیاق آیه یعنی روزقیامت است؛ زیرا اولاً در جای خود بحث شده که ساختار و سیاق، حجت و دلیل نبوده بلکه از جمله مؤیدات به شمار می‌آید. ثانیاً حجت بودن سیاق، بنا بر فرض، فقط در محدوده دلایل ظاهری و آن هم مثلاً با تقیید یا تخصیص مطلقات و عمومات صورت می‌گیرد، اما در محدوده دلایل غیر ظاهری، سیاق نه در این محدوده می‌گنجد و نه در راستای آن قرار می‌گیرد. به بیان دیگر چنان‌که پیشتر در بحث توریه گذشت ظاهر سخن با باطن آن منافاتی ندارد. ثالثاً ساختار قرآن کریم با تأویل همراه بوده و بر هفت بطن یا بیشتر از آن دلالت می‌کند زیرا عدد هفت کنایه از کثرت است و مقدار معینی را بیان نمی‌کند.

بنابراین فقط تأویل‌ ‌های صادر شده از سرچشمه وحی صحیح و درست هستند. پس باید تأویل را از اهل بیت صلوات الله علیهم فراگرفت چرا که علم تأویل در اختیار هر کسی قرار نمی‌گیرد، بلکه خداوند متعال این علم را به پیامبرانش الهام می‌کند؛ بر این اساس پیامبر به دلیل خبر دادن از غیب، نبی خوانده می‌شود. اوصیای راستین او نیز دارای این ویژگی هستند. این مطلب در جای خود با دلایل عقلی و نقلی اثبات شده و ما در اینجا این بحث را تفصیل نداده، به همین مقدار بسنده می‌کنیم.

بنابراین تفسیر و ظاهر آیه مورد بحث «وَأَشْرَقَتْ الْأَرْض بِنُورِ رَبّهَا» درباره روز قیامت و تأویل و باطن آن از هنگامه ظهور امام عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف) سخن می­گوید.

 

برخی وظایف منتظر واقعی

منتظران وظایف فراوانی در دوران غیبت دارند. در اینجا و در پرتو روایات شریفه به پاره‌ای از آنها اشاره خواهیم کرد.

اولین وظیفه: چنگ زدن به امر نخستین

بنابر روایتی شریف،درباره وظیفه افراد در دوران غیبت، به نقل از امام صادق علیه السلام اولین وظیفه چنگ زدن و تمسک به امر نخستین(الامر الاول) است. ایشان می­فرمایند: «إِذَا كَانَ ذَلِكَ فَتَمَسَّكُوا بِالْأَمْرِ الْأَوَّلِ»[7]

مقصود امام (علیه السلام) از امر نخستین

سخن درباره امر نخستین بسیار طولانی است. در اینجا به اختصار اشاره‌ای به آن می‌کنیم. بی‌گمان امر نخستین(الامر الاول) یعنی امر ولایت ائمه (علیهم السلام) و پیروی از آنها. شایسته است افراد در مواجهه با برخی امور نوین یا بدعت‌ها و شبهه‌های اعتقادی، به امر نخستین چنگ زنند. گاهی امکان دارد زیرساخت‌های بنیادین اعتقادی یا مذهبی در اثر تحولات روزگار و رخدادهای پی در پی و ایده‌های جدید تضعیف یا سست شوند. در چنین مواقعی انسان باید به اصول ثابت و تغییرناپذیر اسلام چنگ زند اگرچه این تمسک و چنگ زدن ارتجاع و واپس‌گرایی خوانده شود. ره‌رو راه حق نباید از تهمت‌های ناروا بهراسد؛خواه او را مرتجع خوانند، خواه فئودال(زمین‌دار) یا برژوا (سرمایه‌دار)، انسان مؤمن نباید به این عناوین اهمیتی دهد بلکه باید در توفان‌های تجدد، از میراث کهن مذهبی فاصله نگیرد و به آن تمسک جوید.

یکی از مصادیق عدم تمسک به امر نخستین این است که برخی افراد به مخالفت داشتن با مشهور و خرق اجماع بر خود می‌بالند و برای «شهرت[8]» به طور کلی ارزشی قائل نیستند. این اشتباه بزرگی است زیرا از ائمه (علیهم السلام) روایت شده: «خُذْ بِمَا اشْتَهَرَ بَيْنَ‏ أَصْحَابِكَ‏ وَ دَعِ الشَّاذَّ النَّادِرَ فَإِنَ‏ الْمُجْمَعَ‏ عَلَيْهِ‏ لَارَيْبَ‏ فِيهِ‏؛ [m1] به آنچه میان یارانت شهرت یافته است عمل کن و رها کن آنچه را خلاف شهرت است چراکه در عمل به اتفاق آراء و اجماع میان یاران، دیگر شک وجود ندارد.»[9] البته جایی که دلایل قطعی بر خلاف نظر مشهور وجود داشته باشد از این قاعده استثناء می‌شود، اما اینکه برخی افراد مخالفت با مشهور را پیشتازی جسورانه‌ و خلاف جریان آب شناکردن را کرامت می‌دانند، به نظر می‌رسد رفتارشان فضیلت نباشد. بلکه سزاوار است انسان معاصر خود را پایبند به امر نخستین بداند همچون کسانی که در دوران ائمه (علیهم‌السلام) زندگی کردند و علوم را از ایشان برگرفتند.

مخالفت ورزیدن برخی افراد با نظر مشهور، آن هم به انگیزه شهرت طلبی یا مبارزه خواهی یا بنا به تعبیر برخی برای شکستن بت کوته‌نظری و تحجر، اشتباه بسیار گزافی است. زیرا این کار کوته‌نظری و تحجر نیست بلکه بهره بردن از سرچشمه‌‌‌های زلالی است که احتمال آلودگی و آمیختگیِ معرفت حاصل شده از آن، بسیار کمتر از معرفت حاصل برای کسانی است که دست به دامان هر متجدد یا هرمنوتیکی یا غیر آن می‌شوند. در مواردی انگشت‌شمار، شهرت میان متأخرین در تعارض با شهرت قدما بنا شده که این موارد بسیار اندکند اما در غیر آن همواره شهرت در کانون توجه فقهای بزرگ شیعه قرار داشته و در استنباط احکام از آن تخطی نشده است.

بنابراین اولین اصل تمسک به میراث کهن روایات و فرهنگ غنی صدر اسلام است، هرچند نه به صورت صد در صدی که هیچ استثنایی نداشته باشد اما موارد استثناء نیاز به اثبات دارد و باید در مورد آنها احتیاط ورزید و با علما مشورت و همفکری نمود.  سزاوار نیست انسان همچون بیدی تحت تأثیر بادهای مدرنیته شرقی یا غربی قرار گیرد، حتی اگر حقوق بشر به یک بت(غیر قابل تغییر) تبدیل شده باشد، حقوق آفریدگار موضوعیت داشته و بر آن مقدم است. او آفریدگار ماست و حقوقش کانون دیگر حق‌هاست پس نمی‌توان از آن به بهانه حفظ حقوق بشر تخطی کرد. از این رو برخی روشنفکران یا غربزدگان متجدد تلاش می‌کنند تا اصول مسلّم اسلامی در گستره حقوق بشر را حذف کنند زیرا موج جهانی آنها را به چنان حقوق بشری فرامی‌خواند که خود به تنهایی موضوعیت داشته و حقوق پروردگار را نادیده می‌گیرد؛ گویی معیار قانون‌گذاری فقط حقوق بشر است و حال انکه نخستین میزان قانون‌گذاری، آفریدگار بلندمرتبه است پس هر حقوقی برای بندگان خویش قرار دهد همان شایسته‌ آنهاست و هر تکلیفی برایشان مقدر سازد انجامش بر آنها واجب است.

نوآوری در ابزارها و وسایل

بی‌گمان ما اهمیت نوآوری در ابزارها و وسایل را انکار نمی‌کنیم اما نوآوری در اعتقادات و اخلاق را نمی‌پذیریم؛ بر خلاف کمونیست‌ها که به انکار پنج چیز(انکارهای پنج‌گانه) معتقدند: انکار خدا، انکار دین، انکار اخلاق، انکار سرمایه و انکار خانواده. یقیناً اخلاق در همه زمان‌ها دارای ارزش ذاتی والایی است. مثلاً تواضع به خودی خود امر پسندیده‌ای به شمار می‌آید هر اندازه که جهان تغییر کند و در فناوری‌های هوا فضا، پزشکی و ... پیشرفت نماید، همچنان تواضع پسندیده و تکبر ناپسند خواهد بود.

بنابراین نوآوری باید در چارچوب اصول و مبانی تنها در سازوکارها و ابزارها صورت پذیرد نه در خود خاستگاه‌ها، ارزش‌ها و اصول و مبانی. این بحث، گفتاری دامنه‌دار است که به همین اندازه بسنده می‌کنیم.

دومین وظیفه: دعوت، راهنمایی و دفاع از ولی خدا

روایات شریفه دومین وظیفه مومنین را در دوران غیبت «راهنمایی، دعوت و دفاع» دانسته‌اند. در تفسیرمنسوب به امام حسن عسکری علیه السلام به نقل از امام هادی علیه السلام درباره وظایف دوران غیبت آمده است: «در دوران غیبت قائم، علمایی هستند که مردم را به سوی آن امام فرامی‌خوانند و به کمک حجت‌های الهی از دین او(تشیع) دفاع می‌کنند و بندگان ناتوان خداوند را از دام‌های شیطان و دشمنان اهل بیت نجات می‌دهند؛ اگر چنین علمایی در آن دوران نباشند همه افراد از دین خداوند رویگردان(مرتد) می‌شوند. اما آنها رشته قلوب شیعیان ناتوان(از نظر اعتقادی) را در دست گرفته‌اند آنچنان که ناخدا فرمان کشتی را در دست می‌گیرد. آنها برترین افراد نزد خداوند عزوجل هستند.» [10]

باید در این سه عنوان با دقت فراوان تدبر کرد: علمای دعوت کننده به سوی او، رهنمای به سمت او و دفاع کننده از دین او.

این سه عنوان در ظاهر جدا اما در واقع با یکدیگر ارتباطی تنگاتنگ دارند. دعوت و راهنمایی دو مفهوم جدای از یکدیگرند. آیا وقتی کسی را به خانه‌مان دعوت می‌کنیم حتماً با دادن نشانی منزل او را راهنمایی هم می‌کنیم؟ بنابراین دادن نشانی، امری غیر از دعوت  است. گاهی فردی را به چیزی فرامی‌خوانیم اما او را راهنمایی نمی‌کنیم و گاهی برعکس، نشانی جایی را به او می‌دهیم و او را راهنمایی می‌کنیم، اما او را به آنجا فرانمی‌خوانیم و دعوت نمی‌کنیم.

بنابراین وظیفه ما از سویی دعوت و فراخواندن و از سوی دیگر راهنمایی کردن است. اما آیا همه ما به طور کلی، خواه عالم یا سخنران یا پزشک یا مهندس یا هر چه باشیم، دعوت کننده به سوی ولی الله الأعظم عجل الله تعالى فرجه الشريف هستیم یا دعوت کننده به سوی خود؟  ‌

سزاوار است هریک از ما هر روز خود را با این ملاک بسنجیم. مگر نباید پیمودن این مسیر برای رسیدن به هدف باشد[a2] ؟ اما متاسفانه بسیار می‌بینیم که خود این مسیر، تبدیل به هدف شده است. نفس انسان در امور روزمره زندگی همچون کار برای امرار معاش، درس و آموزش، فعالیت‌های اجتماعی، سیاسی و... خود را غرق می‌کند و بسیار کم متوجه کانون آفرینش می‌گردد و در پیچ و خم زندگی، پروردگار خویش را از یاد می‌برد و حال انکه خداوندگار هستی در زندگی انسان موضوعیت دارد نه طریقیت. از یاد بردن او و توجه بیش از اندازه به امور روزمره، خطری جدی است که به شدت انسان را تهدید می‌کند چراکه انسان به خودی خود دوستدار خویش است و منافع مادی را بر همه چیز مقدم می‌دارد و این از بزرگترین گرفتاری‌ها و آزمون‌های خداوند برای آدمی است. انسان همه چیز را برای اسایش مادی خود می‌خواهد و زمانی‌که چیزی آن را تهدید کند، روان او آشفته و پریشان می‌شود؛ شهرت، ریاست، ثروت و مسکن را دوست دارد زیرا سال‌ها برای به دست آوردن آنها زحمت کشیده و نمی‌خواهد آنها را به سادگی از دست بدهد. اما آیه قرآن چیز دیگری بیان می‌کند. آیه می‌فرماید: «وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ؛کسانی که ایمان آورده‌اند خداوند را بیش از هر چیزی دوست دارند.»[11] بنابراین از نظر قرآن مومن واقعی خدا را بر خود ترجیح می‌دهد.

بر ماست که معیار‌های زندگی‌مان را با خواست پروردگارمان  تطبیق دهیم و هر روز آن را پیش روی خویش قرار دهیم. اینکه چرا درس می‌خوانیم؟ آیا برای خوشایند مردم و ستایش آنها، تا همه چیز را برایمان فراهم سازند؟ یا برای دعوت انسانها به سوی ولی خدا؟

این ملاک نیاز به نظارت نفسانی همیشگی دارد زیرا «النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ‏ رَبِّي‏؛ نفس انسان همواره به سوی پلیدی‌ها فرامی‌خواند، مگر آنکه پروردگارم بیامرزد.» [12]

بنابراین باید به سوی امام مهدی (صلوات الله عليه) فراخواند و به سمت او رهنمون ساخت و از ایشان دفاع نمود. به نظر می‌رسد دعوت و راهنمایی اشاره به جنبه‌های مثبت باشد. از این جهت که خطری انسان را تهدید نمی‌کند. اما امر سوم، از این جهت که دفاع در مقابل تهاجم صورت می‌گیرد، اشاره به جنبه سلبی باشد. 

سومین وظیفه: پیشگام بودن

سومین وظیفه منتظران، مشکل‌ترین آنهاست. منتظران باید در انجام امور خداپسندانه به ویژه وظایف دوران غیبت پیشگام و پیشقدم باشند و در این راه استوار بمانند. خسته نشدن در پیمودن راه و ثبات قدم و پیشگامی در این مسیر، نقطه اوج وظایف منتظران است.

بسیاری از طالبان علم و مومنان راستین در آغاز راه، در تهذیب نفس، تلاشگر و سخت‌کوش‌اند تا اعمالشان به ریا، خودبینی، غرور، تکبر و دیگر صفات ناپسند آمیخته نشود، اما با گذر زمان، نفس خویش را به دست فراموشی می‌سپارند و زمام از کف می‌نهد.

بر انسان واجب است که پیشگام و پیش‌رو بوده  و امروزش را بهتر از دیروز و فردایش را شایسته‌تر از امروز رقم زند. بنابراین پیشگام بودن به سوی نیکی‌ها و تهذیب نفس از پلیدیها از دیگر وظایف مهم منتظران واقعی امام عصر عجل الله فرجه می‌باشد.

برخی روایات نیز بر لزوم و اهمیت پیشگام بودن دلالت می‌کنند. از جمله اینکه امام امیرالمومنین (علیه السلام) می‌فرماید: «همانا گرفتارى شما بازگشته است همانند روزى كه خداوند پيغمبرش صلّى اللَّه عليه و آله را برانگیخت، سوگند به او که پیامبر را به حق مبعوث کرد، شما همه در هم ریخته می‌شوید و غربال و آزموده خواهید شد، آنچنان در غربال آزمایش زیر و رو می‌شويد و در فراز و فرود قرار می‌گیرید، تا آنجا كه پایین دست‌ها بالا روند و بالانشینان به زیر آیند، کسانی پیشگام می‌شوند و به پیش می‌افتند که کوتاهی کرده‌‌ بودند و پشگامانی که پیش رفتند کوتاهی می‌کنند، به خدا سوگند نه  سخن حقی را مخفی کرده‌ام و نه دروغی گفته‌ام و درباره چنین روزی (بیعت کردن شما با من) پیشتر آگاه شده بودم.» [13]

روی این سخن با همه ماست. بی گمان انسان ممکن است در آزمون شهرت، ریاست، ثروت، منصب و جایگاه و از این دست به عقب بازگردد و دچار اشتباه شود. در چنین مواقعی می‌بینی که فردی مثلاً پس از پنجاه سال مجاهده با نفس، در دام شیطان قرار می‌‌گیرد و نفس او مرکب راهوار شیطان و هوای نفس می‌گردد.

« کسانی پیشگام می‌شوند و به پیش می‌افتند که کوتاهی کرده‌‌ بودند و پشگامانی که پیش رفتند کوتاهی می‌کنند»[14] این فراز از سخن امام امیرالمومنین علیه السلام اشاره به برخی از مردم دارد که در آغاز کوتاهی کرده‌اند، اما در ادامه لطف و عنایت خداوند سبحان و متعال شامل حالشان شده، نفس خویش را موعظه و پند داده است. پس چنین فردی از پیشگامان و پیشتازان به سوی نیکی‌هاست. همچنانکه برخی افراد در عرصه‌های ارشاد و آگاهی و تربیت با تمام نیرو ظاهر می‌شوند و در زمینه تهذیب و آراستگی نفس و تزکیه آن با جدیت عمل می‌کنند اما پس از مدتی کوتاهی کرده، و خدای ناکرده به عقب باز می‌گردند.

از خداوند سبحان و متعال خواستاریم تا ما را از منتظران واقعی و راستین ظهور منجی حقیقی، امام مهدی منتظر عجل الله تعالى فرجه الشريف قرار دهد.

 


[1] . زمر؛ 69.

[2] . یوسف؛ 41.

[3] . سیّد.

[4] . علی بن ابراهیم قمی، از علمای جلیل القدرشیعه ومشهور به وثاقت، جلالت و دارای جایگاه بلندمرتبه است. ایشان متوفای قرن سوم هجری است.

[5] . تفسیر قمی، ج2، ص 253.

[6] . توریه؛پوشاندن قصد و اراده چیزی با ظاهر کردن غیر آن؛ به کار بردن لفظ در دو معنای نزدیک و دور و اراده کردن معنای دور. مترجم.

[7] . الغیبه للنعمانی؛ ص 158.

[8]. شهرت  در اصطلاح اصولیون، فراوانی راویان یک حدیث، یا اشتهار یک فتوا یا رواج یک عمل است.

[9] . عوالی اللئالی، ج4، ص 133؛ الکافی، ج1، ص 170.

[10] . قَالَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ع‏ لَوْ لَا مَنْ‏ يَبْقَى‏ بَعْدَ غَيْبَةِ قَائِمِكُمْ‏ مِنَ‏ الْعُلَمَاءِ الدَّاعِينَ‏ إِلَيْهِ وَ الدَّالِّينَ عَلَيْهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْ دِينِهِ بِحُجَجِ اللَّهِ وَ الْمُنْقِذِينَ لِضُعَفَاءِ عِبَادِ اللَّهِ مِنْ شِبَاكِ إِبْلِيسَ وَ مَرَدَتِهِ وَ مِنْ فِخَاخِ النَّوَاصِبِ الَّذِينَ يُمْسِكُونَ أَزِمَّةَ قُلُوبِ ضُعَفَاءِ الشِّيعَةِ كَمَا يُمْسِكُ السَّفِينَةَ سُكَّانُهَا لَمَا بَقِيَ أَحَدٌ إِلَّا ارْتَدَّ عَنْ دِينِ اللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الْأَفْضَلُونَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏. این حدیث در کتاب عوالم بیان شده. مولف کتاب عوالم از شاگردان علامه مجلسی است. کتاب عوالم نسبت به بحارالانوار بهتر تنظیم و دسته‌بندی و تصنیف شده است هر چند که بحارالانوار ویژگی‌های دیگری نسبت به عوالم دارد که روشن است.

[11] . بقره:165.

[12] . یوسف: 53.

[13] . عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ يَعْقُوبَ السَّرَّاجِ وَ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع لَمَّا بُويِعَ بَعْدَ مَقْتَلِ عُثْمَانَ صَعِدَ الْمِنْبَرَ وَ خَطَبَ بِخُطْبَةٍ ذَكَرَهَا يَقُولُ فِيهَا أَلَا إِنَ‏ بَلِيَّتَكُمْ‏ قَدْ عَادَتْ‏ كَهَيْئَتِهَا يَوْمَ‏ بَعَثَ‏ اللَّهُ‏ نَبِيَّهُ‏ ص وَ الَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً حَتَّى يَعُودَ أَسْفَلُكُمْ أَعْلَاكُمْ وَ أَعْلَاكُمْ أَسْفَلَكُمْ وَ لَيَسْبِقَنَّ سَبَّاقُونَ كَانُوا قَصَّرُوا وَ لَيُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ كَانُوا سَبَقُوا وَ اللَّهِ مَا كَتَمْتُ وَسِمَةً وَ لَا كَذَبْتُ كَذِبَةً وَ لَقَدْ نُبِّئْتُ بِهَذَا الْمَقَامِ وَ هَذَا الْيَوْمِ. الکافی، ط دارالحدیث، ج2، ص 245.

[14] . لَيَسْبِقَنَّ سَبَّاقُونَ كَانُوا قَصَّرُوا وَ لَيُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ كَانُوا سَبَقُوا.

messages.comments