اميرمؤمنان على(ع) در تقسيم بندى مردمان بر اساس آموزش و تربيت آنان، چنان سخن گفته است كه مشخص است همه چيز انسان در گرو آموزش و تربيت است: «النَّاسُ ثَلاَثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌ، وَ مُتَعِلّمٌ عَلَى سَبِيل النَّجَاةِ، وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ، أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ، يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ، لَمْ يَسْتَضيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ، وَ لَمْ يَلْجَؤُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ؛ مردم سه دسته اند: دانايى كه شناساى خداست، آموزنده اى كه در راه رستگارى كوشاست، و فرومايگانى رونده به چپ و راست كه درهم آميزند، و پىِ هر بانگى را گيرند، و با هر باد به سويى خيزند. نه از روشنى دانش فروغى يافتند، و نه به سوى پناهگاهى استوار شتافتند.»
انسانِ بى بهره از آموزش و تربيتِ درست، استعدادهاى كمالى خود را راكد مى سازد يا در مسير تباهى بارور مى نمايد. رسالت پيام آوران الهى اين بوده است كه زمينه لازم را با گشودن غل و زنجيرهاى خوارى و ستمكارى، و جهالت و خرافات، براى تربيت آدميان در جهت كمال مطلق فراهم سازند؛ و حكومتها به دليل امكاناتى كه در اختيار دارند مى توانند نقشى اساسى در اين زمينه سازى بازى كنند. قرآن كريم درباره رسالت پيامبر اكرم(ص) چنين مى آموزد: «وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ؛ رسالت او چنين است كه بار گرانشان و بند و زنجيرشان را از آنها فرو مى نهد.»
پيامبران موانع تربيت مردمان را برمى دارند و مقتضيات آن را فراهم مى سازند تا انسانها خود، راه كمال را بپيمايند، چنانكه امام على(ع) مطرح كرده است: «وَ اصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِيَاءَ، أَخَذَ عَلَى الْوَحَي مِيثَاقَهُمْ، وَ عَلَى تَبلِيغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ، لَمَّا بَدَّلَ أَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللّهِ إِلَيْهِمْ، فَجَهِلُوا حَقَّهُ، وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ، وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّيَاطِينُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ، وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ. فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ، وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ، لِيَسْتَادُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ، وَ يُذَكِرُّهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ، وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ، وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ، وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ الْمُقَدِّرَةِ؛ خداى سبحان از فرزندان آدم پيامبرانى برگزيد، و هر يك به زبانِ وحى پيمان او را شنيد، كه امانتِ او نگاه دارد و حُكم خدا را به ديگران برساند؛ و اين هنگامى بود كه بيشتر آفريدگان از فطرت خويش بگرديدند و طومارِ عهد در نورديدند، حقّ او را نشناختند و برابر او خدايانى ساختند. شيطانها آنان را از خداشناسى به گمراهى كشيدند، و پيوندشان را با پرستش خدا بريدند. پس هر چند گاه پيامبرانى فرستاد و به وسيله آنان به بندگان هشدار داد تا اجراى پيمانهاى فطرت را از آنان بخواهند، و به نعمت فراموش شده اش يادآورى شان كنند؛ و با زبان تبليغ با آنان احتجاج نمايند، و دفينه هاى عقول (يا عقلهاى دفن شده) را برانگيزند، و آيات بزرگى كه دستِ قدرت او مقدّرش نموده به آنان بنمايانند.»
تمام تلاش پيام آوران الهى در اين جهت بوده است كه با آموزش درست، زمينه تربيتى فطرى را فراهم كنند تا انسانها به كمال لايق خود روى نمايند. على(ع) درباره رسالت پيامبراكرم(ص) گويد: «فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّدًا ـ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ بِالْحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ إِلَى عِبَادَتِهِ، وَ مِنْ طَاعَةِ الشَّيْطَانِ إِلَى طَاعَتِهِ، بِقُرْآنٍ قَدْ بَيَّنَهُ وَ أَحْكَمَهُ، لِيَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ، وَ لِيُقرُّوا بِهِ بَعْدَ إِذْ جَحَدُوهُ، وَ لِيُثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْكَرُوهُ؛ پس خدا، محمد(ص) را به راستى برانگيخت تا بندگانش را از پرستش بتان برون آرد، و به بندگى او درآرد؛ و از اطاعت شيطان برهاند، و به اطاعت خدا راه نمايد؛ با قرآنى كه معنى آن را آشكار نمود، و اساسش را استوار فرمود، تا بندگان بدانند ـ بزرگىِ ـ پروردگار خود را كه داناى آن نبودند؛ و بدو اقرار كنند؛ از پسِ آن كه بر انكار می افزودند، و او را نيك بشناسند، از آن پس كه خود را ناآشنا بدو مى نمودند.»
اميرمؤمنان على(ع) اصلى ترين كار حكومت را فراهم كردن زمينه هاى لازم براى آموزش و تربيت مردمان دانسته چنان كه در گفتگو با عثمان بن عفّان، اينگونه بيان داشته است: «فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِ اللّهِ عِنْدِاللّهِ إِمَامٌ عَادِلٌ، هُدِيَ وَ هَدَى، فَأَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً، وَ أَمَاتَتْ بِدْعَةً مَجْهُولَةً؛ بدان كه برترين بندگان خدا نزد او پيشوايى است دادگر، هدايت شده و راهبر، كه سنّتى را كه شناخته است برپا دارد، و بدعتى را كه ناشناخته است بميراند.»
برپا داشتن سنّت، يعنى بسترسازى براى آموزش درست، و تربيت يافتن به اخلاق نبوى و راه و رسم زندگى ايمانى، كارى بود كه امام على(ع) وظيفه اساسى خود در حكومت مى دانست و تا آنجا كه مى توانست به جدّ آن را دنبال نمود، و درباره اش فرمود: «وَ عَلَى الاْءِمَامِ أَنْ يُعَلَّمَ أَهْلَ وِلاَيَتِهِ حُدُودَ الاْءِسْلاَمِ وَ الاْءِيمَانِ؛ بر پيشواست كه به مردمان تحت سرپرستى خود حدود اسلام و ايمان را آموزش دهد.» «أَيُّهَا النَّاسُ إِنّي قَدْ بَثَثْتُ لَكُمْ الْمَوَاعِظَ الَّتِي وَعَظَ الْأَنْبِيَاءُ بِهَا أُمَمَهُمْ، وَ أَدَّيْتُ إِلَيْكُمْ مَا أَدَّتِ الْأُوْصِيَاءُ إِلَى مَنْ بَعْدَهُمْ؛ مردم! من اندرزهايى را كه پيامبران به امّتهايشان دادند، بر شما گستراندم، و آنچه را كه وصيّان پيامبران به كسانِ پس از خود رساندند، به گوش شما رساندم.»
تلاش امام(ع) براى آموزش و تربيت مردمان بر اين مبنا بود كه وى دانايى را پايه و اساس همه خوبى ها و كاميابى هاى مادّى و معنوى و معيار ارزشيابى انسان مى دانست و معتقد بود، كه جهل، ريشه همه بدى ها و ناكامى ها است. در آموزه اى والا از آن حضرت آمده است: «قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُهُ؛ ارزش هر كس به اندازه چيزى است كه مى داند.» و «الْعِلْمُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ، الْجَهْلُ أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ؛ دانش، پايه هر خوبى، و نادانى، پايه هر بدى است.»
امام على(ع) آموزش و تربيت را هدف غايى مى ديد، و حكومت را وسيله اى در خدمت آن، و نيز ديگر اهداف حكومت، يعنى عدالت، امنيت، و رفاهت را نيز براى بسترسازى تعالى آدميان با آموزش و تربيت آنان مى دانست. اين حقيقت در بيانى از وى به روشنى مطرح شده است: «وَ أَوْصَاكُمْ بِالتَّقْوَى، وَ جَعَلَهَا مُنْتَهَى رِضَاهُ، وَ حَاجَتَهُ مِنْ خَلْقِهِ؛ خداوند به پروادارى تان سفارش كرده، و آن را نهايت خشنودى خود و خواستش از بندگان قرار داده.»
مقصد آن است كه انسان در تربيت به كمال لايق خويش برسد، و حكومت، و همه امكانات براى اين امر، و در خدمت آن است. در آموزه هاى امام على(ع) آمده است: «إِنَّ النَّاسَ إِلَى صَالِحِ الْأَدَبِ أَحْوَجُ مِنْهُمْ إِلَى الْفِضَّةِ وَ الذَّهَبِ؛ بى گمان كه مردمان به تربيت و ادب نيكو نيازمندترند از طلا و نقره.»
تلاش امام(ع) در اين جهت بود كه به وسيله حكومت و با امكانات آن، بستر تربيت و ادب مردمان را فراهم سازد تا خود، با انتخاب خويش، به كمال لايق خود برسند، چنانكه به آنان فرمود: «إِنَّكُمْ إِلَى اكْتِسَابِ الْأَدَبِ أَحْوَجُ مِنْكُمْ إِلَى اكْتِسَابِ الْفِضَّةِ وَ الذَّهَبِ؛ بى گمان شما به كسب تربيت و ادب، نيازمندتريد از كسب طلا و نقره.»
بر اين اساس بود كه امام(ع) به صراحت فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ! إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقًّا، وَ لَكُمْ عَلَيَّ حَقٌّ. فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ فَالنَّصِيحَةُ لَكُمْ. وَ تَوْفِيرُ فَيْئكُمْ عَلَيْكُمْ، وَ تَعْلِيمُكُمْ كَيْلاَ تَجْهَلَُوا، وَ تَأْدِيبُكُمْ كَيْمَا تَعْلَمُوا؛ مردم! مرا بر شما حقّى است، و شما را بر من حقّى. امّا حقّ شما بر من: نصيحت و خيرخواهى شما، فراوان كردن درآمدهايتان و رساندن آن به شما، آموزش دادن به شما تا در نادانى نمانيد، و ادب كردن و تربيت شماست تا نيك بدانيد.»
messages.comments