twitter share facebook share ۱۳۹۷ اردیبهشت ۲۵ 2216

آدمى همان گونه كه جسم خود را زير نظر دارد بايد جان خود را نيز بپايد تا مبادا در دام توهّمات گرفتار آيد و به شك و در پى آن به انكار كشيده شود كه اين از زشت ترين رذيلت هاست و آيا از ناسپاسى خدايى كه لگام آفرينش و همه امور در دست اوست رذيلتى زشت تر يافت مى شود؟ پس مراتب آن چنين است: وسوسه، شك و ناسپاسى. اميرالمؤمنين على(عليه السلام) مى فرمايد: «لا ترتابوا فتشكوا و لا تشكوا فتكفروا; دو دل نشويد كه شك مى كنيد و شك نكنيد كه ناسپاسى در پيش مى گيريد».

هركه كفر و ناسپاسى و شك در پيش گيرد كارش سودى براى او به ارمغان نياوَرَد، زيرا كارِ بدور از باور همچون ساختمانِ بى شالوده است، و اگر ساختمانى بدون شالوده ايستايى يافت، كار بدون باور نيز پايدارى مى يابد. امام باقر(عليه السلام) مى فرمايد: «لا ينفع مع الشك و الجحود عمل; با شك و انكار هيچ كارى فايده مند نباشد».

فرزند ايشان امام صادق(عليه السلام) فرمود: «إنّ الشك و المعصية في النار، ليسا منّا و لا إلينا; شك و گناه هر دو در آتش اند و هيچ يك از آنها نه از مايند نه سوى ما آيند».

اين دو پديده پليد نه از سوى امامان پاك آمده و نه سوى آنها باز مى گردد، (الْخَبِيثَـتُ لِلْخَبِيثِينَ... وَ الطَّيِّبَـتُ لِلطَّيِّبِينَ); «پليدى ها از آنِ پليدها و پاكى ها از آنِ پاك هايند».

از شك كننده اميد نيكى نمى رود، مگر از كسى كه درِ خوبى را به روى خود بسته اميد خيرى مى رود؟ چنين كسى به مرضى گرفتار آمده كه اميد بهبود آن نمى رود.

امام صادق(عليه السلام) فرمود: «من شكّ في الله بعد مولده على الفطرة لم يفئ إلى خير أبداً; هركه پس از تولد برپايه سرشت به خدا يقين نيابد هرگز ره به خيرى نبرد».

آنچه برحذر داشته شده صِرف شك نيست، زيرا گاهى شيطان به وسوسه هايى در جان دامن مى زند كه فرد خود نمى خواهد، بلكه آنچه برحذر داشته شده ماندن بر گمان است.

حضرت مى فرمايد: «من شكّ أو ظنّ فأقام على أحدهما أحبط الله عمله إنّ حجة الله هي الحجّة الواضحة; هركه شك يا ظن ورزد و بر يكى از آن دو پاى فشُرَد خداوند كار او را خنثى گردانَد كه حجت خدايى حجّتى آشكار است».

چه حجتى آشكارتر از نياز مردمان پرشمار به آفريننده اى كارگردان! هرچه شك در پستى و زُفتى فرو رفته است، در برابر آن يقين فضيلتى است كه برتر از آن وجود ندارد، زيرا همه فضايل شاخه هايى از آن هستند.

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «اليقين الإيمان كلّه; يقين، همه ايمان است».

پس يك باورمند پيوسته بايد بپويد، زيرا باور و بيكارى در كنار هم گرد نيايند. آيا هيچ شنيده ايد كسى كه يقين دارد پشت سر او شيرى مى غرّد پاى به گريز ننهد؟ يا آن كه مى داند اين داروى اوست و باز از خوردن آن سر باز زند؟ چنين وضعى جز در ميان ديوانگان پديد نمى آيد و حال آن كه ما درباره خردمندان سخن مى گوييم. پس يقين همان ايمان است و اگر كسى به مقتضيات يقين عمل نكند حالتى كه دارد پديده اى است از ميان رونده، و آن كه ايمان دارد زيان نمى بيند.

نيز مى فرمايد: «ما آدميّ إلاّ و له ذنوب و لكن من كانت غريزته العقل و سجيّته اليقين لم تضرّه الذنوب لأنّه كلما أذنب ذنباً، تاب و إستغفر و ندم فتكفر ذنوبه و يبقى له فضل يدخل به الجنّة; انسانى نيست كه گناه نداشته باشد، ولى آن كه سرشتش خرد و يقين باشد گناهان هم به او زيان نمى رسانند، زيرا هرگاه گناهى مرتكب شود طلب آمرزش مى كند و پشيمان مى گردد و اين گناهان او را مى پوشاند و فضيلتى براى او ماندگار است كه به بهشتش مى بَرَد».

يقين و باور در كنار همه اين عوامل آرامش درپى دارد، زيرا انسان يقين مند مى داند كه اندازه همه كارها به دست خداست و اگر در مال يا فرزند يا جان گزندى بر او وارد آيد به فرمان خداى متعال بوده است و پاداش آن را خواهد ستاند، پس ديگر اندوه چرا؟

امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «إنّ الله بعدله و قسطه جعل الروح و الراحة في اليقين و الرضا و جعل الهمّ و الحزن في الشك و السخط; خداوند در پرتو دادگرى و قسط خود آرامش و آسايش را در يقين و خشنودى و غم و اندوه را در شكّ و خشم نهاده است».

يقين با همه فضيلتى كه دارد بسيار كمياب است، ليك ادعاى وجود آن درميان مردم زياد است، ولى در حقيقت مصداق آن بسيار بسيار اندك مى باشد، البته همين مقدار اندك نيز سودمند است، همچون آب كمى كه از نابودى جلوگيرى مى كند و اگر مقدار آن بيشتر باشد بهتر سيراب مى گرداند و فعاليت و پويايى در پى دارد. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «أقلّ ما أوتيتم اليقين و عزيمة الصبر و من أعطي حظّه منهما لم يبال ما فاته من قيام اللّيل و صيام النهار; از يقين و شكيب بهره ناچيزى به شما داده شده و اگر از اين دو بهره كامل به كسى داده شود از اينكه پرستش شبانه و روزه روز را از دست دهد باكى نداشته باشد».

اين هر دو مستحب هستند و از دست رفتن آن زيانى ندارد، در حالى كه از بين رفتن يقين به مفهوم زايل شدن تمامى ايمان است. اندك بودن يقين و شكيب از سرِ ستم در قسمت نيست، بل از آن روست كه اين هر دو اكتسابى هستند و طالبان آن اندك اند.

پس كار، برخاسته از يقين است و هرگاه يقين فزونى يابد تلاش، افزون مى شود يا آن را مى توان همچون نور دانست كه هرگاه بيشتر شود بر فروزندگى اش افزوده مى گردد. چرا چنين نباشد و حال آن كه كار برخاسته از آن و از نتايج آن به شمار مى آيد؟

لقمان به پسرش گفت: «فرزندم! جز با يقين كسى از عهده كارى برون نمى آيد و آدمى جز به قدر يقين اش نمى كوشد، و هيچ كس در كار كوتاهى نمى كند مگر آن كه در يقين اش رخنه اى پديد آمده باشد».

با اين حال كار اندكِ همراه با يقين برتر است از كار بسيار همراه با شك و گمان، زيرا آنچه مورد نظراست روح كار است نه حجم آن، چه، اولى همچون الماس است و دومى چون سنگ و اندكى الماس بهتر است از سنگ فراوان.

امام صادق(عليه السلام)مى فرمايد: «إن العمل الدائم القليل على اليقين أفضل عند الله من العمل الكثير على غير يقين; كار اندك و پيوسته اما همراه با يقين در درگاه خدا برتر است از كار فراوانِ تهى از يقين».

*برگرفته از کتاب ارزش ها در نگاه اسلام، نوشته آیت الله سید محمد شیرازی

نظر شما