انسان با مرگ اطرافیان و دوستان و دیگران، پیوسته مرگ را در برابر خویش می بیند و با این احوال چنین گردنفرازی و گردنکشی می نماید. اگر مرگ نبود چه می کرد؟! 

غفلت آدمى از مرگ و معاد، خود، عاملی بزرگ در عصيان و تباهگری است. اميرمومنان على (ع) تلاش بسیار کرده است تا این غفلت را بزداید و آدمی را با مرگ اندیشی آشتی دهد و بدین یاد، او را از دام تبختر و تکبر، و تجاوز و تعدی آزاد سازد. آن حضرت در ضمن خطبه‌اى به مردمان چنين سفارش فرموده است:

«أُوصِيكُمْ بِذِكْرِ الْمَوْتِ وَ إِقْلاَلِ الْغَفْلَةِ عَنْهُ، وَ كَيْفَ غَفْلَتُكُمْ عَمَّا لَيْسَ يُغْفِلُكُمْ، طَمَعُكُمْ فِيمَنْ لَيْسَ يُمْهِلُكُمْ! فَكَفَى وَاعِظًا بِمَوْتَى عَايَنْتُمُوهُمْ، حُمِلُوا إِلَى قُبُورِهِمْ غَيْرَ رَاكِبِينَ، وَ أُنْزِلُوا فِيهَا غَيْرَ نَازِلِينَ، فَكَأَنَّهُمْ لَمْ يَكُونُوا لِلدُّنْيَا عُمَّارًا، وَ كَأَنَّ الاْخِرَةَ لَمْ تَزَلْ لَهُمْ دَارًا. أَوْحَشُوا مَا كَانُوا يُوطِنُونَ، وَأَوْطَنُوا مَا كَانُوا يُوحِشُونَ، وَ اشْتَغَلُوا بِمَا فَارَقُوا، وَ أَضَاعُوا مَا إِلَيْهِ انْتَقَلُوا. لاَ عَنْ قَبِيحٍ يَسْتَطِيعُونَ انْتِقَالاً، وَ لاَ فِي حَسَنٍ يَسْتَطِيعُونَ ازْدِيَادًا. أَنِسُوا بِالدُّنْيَا فَغَرَّتْهُمْ، وَ وَثِقُوا بِهَا فَصَرَعَتْهُمْ. فَسَابِقُوا ـ رَحِمَكُمُ اللهُ ـ إِلَى مَنَازِلِكُمُ الَّتِي أُمِرْتُمْ أَنْ تَعْمُرُوهَا، وَ الَّتِي رَغِبْتُمْ فِيهَا، وَ دُعِيتُمْ إِلَيْهَا. وَ اسْتَتِمُّوا نِعَمَ اللهِ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ عَلَى طَاعَتِهِ، وَ الْمُجَانَبَةِ لِمَعْصِيَتِهِ، فَإِنَّ غَدًا مِنَ الْيَوْمِ قَرِيبٌ. مَا أَسْرَعَ السَّاعَاتِ فِي الْيَوْمِ، وَ أَسْرَعَ الاَْيَّامَ فِي الشَّهْرِ، وَ أَسْرَعَ الشُّهُورَ فِي السَّنَةِ، وَ أَسْرَعَ السِّنِينَ فِي الْعُمُرِ!»  (نهج البلاغه، خطبه ۱۸۸)

«شما را به ياد كردن مرگ و كاستن بيخبرى‌تان از آن سفارش مى‌كنم. چگونه از چيزى غافليد كه شما را رها نمى‌كند و از شما غافل نيست؟ چگونه از كسى كه مهلت نمى‌دهد (ملك الموت ) مهلت مى‌طلبيد؟ براى پند دادن به شما مردگان بسنده‌اند كه آنان را ديديد. بر دوشها به گورهايشان بردند، نه خود سوار بودند؛ در گورهايشان فرود آوردند، نه خود فرود آمدند. گويى آنان آباد كننده دنيا نبودند، و گويى هميشه آخرت خانه‌هايشان بود، و پيوسته در آن غنودند. آنچه را وطنِ خود گرفته بودند، از آن رميدند؛ و در آنجا كه از آن مى‌رميدند، آرميدند. بدانچه از آن جدا شدند، سرگرم گرديدند؛ و جايى را كه بدان رفتند، تباه گردانيدند. نه از زشتى، باز گرديدن توانند؛ و نه بر كارِ نيك، افزودن. به دنيا خو گرفتند و آنان را فريفته ساخت؛ و بدان اعتماد كردند و بر خاكشان انداخت. پس بر يكديگر پيشى گيريد ـ خدايتان بيامرزد! در خانه‌هايتان كه شما را آباد كردنِ آن فرموده‌اند، و بدانچه خواهان آنتان ساخته‌اند و بدان خوانده‌اند. و با شكيبايى بر طاعتِ خدا و دورى گزيدن از معصيتِ او، كامل ساختن نعمتهايش را بخواهيد، كه فردا به امروز نزديك است، و چه شتابان گذرد ساعتها در روز، و روزها در ماه، و ماهها در سال، و سالها در دورانِ زندگانىِ كوتاه.»

یاد مرگ و مرگ اندیشی وسیله ای نیکو در مهار آدمی و دست مایه ای پر توان برای پرواپیشه نمودن انسان است. اميرمومنان على (ع) در سخنى پس از بيان مرزبانى دقيق خويش، اين حقيقت را يادآور مى‌شود كه آدمى براى چه مرزها را زير پا بگذارد و حرمتها را بشكند و دنياطلبى نمايد و ستمگرى كند؟ براى جسمى كه مرگ در كمين اوست؛ و پس از مردن، پاسخ دادن به همه چيز در انتظار اوست، و رسيدگى سخت فرا روى اوست؟

«وَ اللهِ لاَِنْ أَبِيتَ عَلَى حَسَکِ السَّعْدَانِ مُسَهَّدًا، أَوْ أُجَرَّ فِي الاَْغْلاَلِ مُصَفَّدًا، أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اللهَ وَ رَسُولَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ظَالِمًا لِبَعْضِ الْعِبَادِ، وَ غَاصِبًا لِشَيْءٍ مِنَ الْحُطَامِ، وَ كَيفَ أَظْلِمُ أَحَدًا لِنَفْسٍ يُسْرِعُ إِلَى الْبِلَى قُفُولُهَا، وَ يَطُولُ فِي الثَّرَى حُلُولُهَا؟» (نهج البلاغه، کلام ۲۲۴)

«به خدا سوگند، اگر شب را روى خارهاى سخت مانم بيدار، و از اين سو بدان سويم كِشند در طوقهاى آهنين گرفتار، خوشتر دارم تا روز رستاخيز بر خدا و رسول در آيم، بر يكى از بندگان ستمكار، يا اندك چيزى را گرفته باشم به ناسزاوار. و چگونه بر كسى ستم كنم به خاطر نفسى كه به كهنگى و فرسودگى شتابان است و زمانِ ماندنش در خاك دراز و فراوان؟!»

در این سخن ، امام (ع) به روشنی نقش یاد مرگ و معاد را در بازدارنگی از ستم و بیداد به انسان ها، و دست اندازی و تعدّی به دارایی ها، آن هم در کمترین میزان و مقدار بیان کرده است. چرا آدمیان از یاد مرگ و مرگ اندیشی گریز دارند و از این وسیله و دست مایه بی مانند بهره نمی گیرند؟!

ياد مرگ، انسان را از فرو رفتن در دام دنيای نکوهیده باز مى‌دارد و سركشى آدمى را مهار مى‌زند؛ و از اين رو ياد مرگ و ذكر معاد بالاترين ذكرهاست. اميرمومنان على (ع) فرزند خود امام حسن (ع) و همه فرزندان معنوی خویش را بدين روش نيكوى تربيتى، يادآور شده و فرموده است:

«يَا بُنَيَّ، أَكْثِرْ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ، وَ ذِكْرِ مَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ، وَ تُفْضِي بَعْدَ الْمَوْتِ إِلَيْهِ، حَتَّى يَأْتِيَکَ وَ قَدْ أَخَذْتَ مِنْهُ حِذْرَکَ، وَ شَدَدْتَ لَهُ أَزْرَکَ، وَ لاَ يَأْتِيَکَ بَغْتَةً فَيَبْهَرَکَ. وَ إِيَّاکَ أَنْ تَغْتَرَّ بِمَا تَرَى مِنْ إِخْلاَدِ أَهْلِ الدُّنْيَا إِلَيْهَا، وَتَكَالُبِهِمْ عَلَيْهَا، فَقَدْ نَبـَّأَکَ اللهُ عَنْهَا، وَ نَعَتْ هِيَ لَکَ عَنْ نَفْسِهَا، وَتَكَشَّفَتْ لَکَ عَنْ مَسَاوِيهَا، فَإِنَّمَا أَهْلُهَا كِلاَبٌ عَاوِيَةٌ، وَ سِبَاعٌ ضَارِيَةٌ، يَهِرُّ بَعْضُهَا عَلَى بَعْضٍ، وَ يَأْكُلُ عَزِيرُهَا ذَلِيلَهَا، وَ يَقْهَرُ كَبِيرُهَا صَغِيرَهَا. نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ، وَ أُخْرَى مُهْمَلَةٌ، قَدْ أَضَلَّتْ عُقُولَهَا، وَ رَكِبَتْ مَجْهُولَهَا. سُرُوحُ عَاهَةٍ بِوَادٍ وَعْثٍ، لَيْسَ لَهَا رَاعٍ يُقِيمُهَا، وَ لاَ مُسِيمٌ يُسِيمُهَا. سَلَكَتْ بِهِمُ الدُّنْيَا طَرِيقَ الْعَمَى، وَ أَخَذَتْ بِأَبْصَارِهِمْ عَنْ مَنَارِ الْهُدَى، فَتَاهُوا فِي حَيْرَتِهَا، وَ غَرِقُوا، فِي نِعْمَتِهَا، وَاتَّخَذُوهَا رَبًّا، فَلَعِبَتْ بِهِمْ وَلَعِبُوا بِهَا، وَ نَسُوا مَا وَرَاءَهَا.» (نهج البلاغه، نامه ۳۱)

«فرزندم! بسيار ياد مرگ كن، و ياد آنچه با آن بر مى‌آيى، و آنچه پس از مردن روى بدان نمايى، تا چون بر تو در آيد سازِ خويش را آراسته باشى و كمرِ خود را بسته، و ناگهان نيايد و تو را مغلوب نمايد؛ و مبادا فريفته شوى كه بينى دنياداران به دنيا دل مى‌نهند، و بر سرِ دنيا بر يكديگر مى‌جهند. چه خدا تو را از دنيا خبر داده و دنيا وصف خويش را با تو در ميان نهاده و پرده از زشتيهايش برايت گشاده. همانا دنياپرستان سگانند عوعوكنان، و درندگانند در پى صيد دوان. به جان يكديگر افتاده‌اند؛ نيرومندشان ناتوان را طعمه خويش مى‌نمايد، و بزرگشان بر خُرد دست چيرگى مى‌گشايد. گروهى از ايشان [چون] حيوانات پايبند نهاده، و گروهى ديگر [چون] حيوانات رها شده، و خِرَد خود را از دست داده. در كار خويش سرگردان، در چراگاه زيان، در بيابانى دشوارگذر روان؛ نه شبانى كه به كارشان رسد، نه چراننده‌اى كه به چرايشان بَرَد. دنيا به راه كورى‌شان راند و ديده‌هايشان را از چراغ هدايت بپوشاند. در بيراهگى‌اش سرگردان، و فرو شده در نعمت آن. دنيا را پروردگار خود گرفته‌اند و دنيا با آنان به بازى پرداخته و آنان سرگرمِ بازى دنيا، و آنچه را پسِ آن است فراموش ساخته.»

اگر انسان مرگ را فرا راه خويش بيند و پيامدهاى آن را در نظر آورد، بى‌گمان از دل سپردن به دنيای نکوهیده آزاد مى‌شود و از تن دادن به فريبكاريهاى آن سرباز مى‌زند. اميرمومنان (ع) با ياد آوردن مرگ و تبعات آن، مردمان را به اصلاح خود مى‌خواند و مى‌فرمايد:

«اُذْكُرُوا انْقِطَاعَ اللَّذَّاتِ، وَ بَقَاءَ التَّبِعَاتِ.» (نهج البلاغه، حکمت ۴۳۳)

«به ياد داريد كه لذّتها تمام شدنى است، و پايانِ ناگوارِ آن بر جاى ماندنى.»

آن حضرت درباره خود و نقش ياد مرگ در راه و رسم زندگى خود مى‌فرمايد:

«أَمَا وَ اللهِ إِنِّي لَيَمْنَعَنِي مِنَ اللَّعْبِ ذِكْرُ الْمَوْتِ.» (همان، خطبه ۸۴)

«به خدا سوگند، يادِ مرگ مرا از بيهودگى باز مى‌دارد.»

راه نجات آدمى از خودخواهى و دنياطلبى، از حيوان صفتى و درنده خويى، از پست نگرى و فزونخواهى در تداوم ياد مرگ و مرگ اندیشی است؛ و آنچه انسان را از غفلت دنياپرستى بيرون مى‌برد و از نيرنگهاى آن رهايى مى‌دهد، پيوستگى ياد مرگ است، چنانكه پيشواى موحّدان، على (ع) بدان اشارت كرده و فرموده است:

«مَنْ أَكْثَرَ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ نَجَا مِنْ خِدَاعِ الدُّنْيَا.» (شرح غررالحکم، خوانساری، ج ۵، ص ۳۰۹)

«هر كه مرگ را بسيار ياد كند، از نيرنگهاى دنيا نجات يابد.»

از ديدگاه اميرمومنان (ع) فراموشى مرگ و معاد، بسترى است كه آدمى را به تمايلات پست سوق مى‌دهد و عاملى است كه انسان را از بهره گرفتن از فرصتها در جهت كمالات حقيقى و توشه برداشتن براى زندگى آخرتى باز مى‌دارد. بنابراين با ياد مرگ، اين مانع اساسى تربيت رفع مى‌شود و انسان خود را چون مسافرى مى‌بيند كه بايد از فرصتها بهره گيرد و سرمايه عمر را از بين نبرد و ره‌توشه آخرت را فراهم نمايد.

اميرمومنان (ع) در نامه‌اى كه خطاب به مردم مصر نوشت ـ زمانى كه محمد بن ابى‌بكر را به عنوان زمامدار ايشان مى‌فرستاد ـ آنان را به ياد مرگ سفارش كرد و فرمود:

«يَا عِبَادَ اللهِ، إِنَّ الْمَوْتَ لَيْسَ مِنْهُ فَوْتٌ، فَاحْذَرُوهُ قَبْلَ وُقُوعِهِ، وَ أَعِدُّوا لَهُ عُدَّتَهُ. فَإِنَّكُمْ طَرَدُ الْمَوْتِ. إِنْ أَقَمْتُمْ لَهُ أَخَذَكُمْ، وَ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنْهُ أَدْرَكَكُمْ، وَ هُوَ أَلْزَمُ لَكُمْ مِنْ ظِلِّكُمْ. الْمَوْتُ مَقْعُودٌ بِنَوَاصِيكُمْ، وَ الدُّنْيَا تَطْوِي خَلْفَكُمْ. فَأَكْثِرُوا ذِكْرَ الْمَوْتِ عِنْدَ مَا تُنَازِعُكُمْ إِلَيْهِ أَنْفُسُكُمْ مِنَ الشَّهَوَاتِ، وَ كَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظًا. وَ كَانَ رَسُولُ اللهِ ـ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ كَثِيرًا مَا يُوصِي أَصْحَابَهُ بِذِكْرِ الْمَوْتِ، فَيَقُولُ: أَكْثِرُوا ذِكْرَ الْمَوْتِ فَإِنَّهُ هَادِمُ اللَّذَّاتِ، حَائِلٌ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الشَّهَوَاتِ.» (الامالی، طوسی، ج ۱، ص ۲۷)

«اى بندگان خدا! همانا از مرگ گريزى نيست. پس قبل از آنكه شما را دريابد، از آن بيم داريد و ساز و برگ آن را فراهم داريد، زيرا در هر حال شما شكار مرگيد. اگر در جاى خود بمانيد، به سر وقتتان آيد، و اگر از آن بگريزيد، شما را دريابد. و [بدانيد كه] اين مرگ از سايه شما با شما همراه‌تر است. مرگ بر پيشانى شما نگاشته شده است و دنيا پس از شما نيز در نورديده خواهد شد. پس هر گاه شهوتها به شما روى آوردند، مرگ را بسيار ياد كنيد كه ياد مرگ براى پندآموزى بسنده است. رسول خدا (ص) اصحاب خود را پيوسته به يادآورى مرگ سفارش مى‌كرد و مى‌فرمود: مرگ را بسيار ياد كنيد كه همانا مرگ بر هم زننده لذّتها و جدا كننده شما از شهوتهاست.»

از جمله روشهاى تربيتى رسول خدا (ص) در تربيت يارانش، ياد مرگ بود كه چيزى چون ياد مرگ آدمى را از فرو رفتن در گنداب پليديهاى دنيا باز نمى‌دارد؛ و اميرمومنان (ع) نيز بر اين روش در تربيت بسيار سفارش نموده است:

«أَلاَ فَاذْكُرُوا هَادِمَ اللَّذَّاتِ، وَ مُنَغِّصَ الشَّهَوَاتِ، وَ قَاطِعَ الاُْمْنِيَّاتِ، عِنْدَ الْمُسَاوَرَةِ لِلاَْعْمَالِ الْقَبِيحَةِ.» (نهج البلاغه، خطبه ۹۹)

«هان! بر هم زننده لذّتها، و تيره كننده شهوتها، و بُرنده آرزوها را به يادآريد، آن‌گاه كه به كارهاى زشت شتاب مى‌آريد.» 

«فَإِنَّ الْمَوْتَ هَادِمُ لِذَّاتِكُمْ، وَ مُكَدِّرُ شَهَوَاتِكُمْ، وَ مُبَاعِدُ طِيَّاتِكُمْ. زَائِرٌ غَيْرُ مَحْبُوبٍ، وَ قِرْنٌ غَيْرُ مَغْلُوبٍ، وَ وَاتِرٌ غَيْرُ مَطْلُوبٍ. قَدْ أَعْلَقَتْكُمْ حَبَائِلُهُ،وَ تَكَنَّفَتْكُمْ غَوَائِلُهُ، وَ أَقْصَدَتْكُمْ مَعَابِلُهُ، وَ عَظُمَتْ فِيكُمْ سَطْوَتُهُ، وَ تَتَابَعَتْ عَلَيْكُمْ عَدْوَتُهُ، وَ قَلَّتْ عَنْكُمْ نَبْوَتُهُ، فَيُوشِکُ أَنْ تَغْشَاكُمْ دَوَاجِي ظُلَلِهِ وَاحْتِدَامُ عِلَلِهِ، وَ حَنَادِسُ غَمَرَاتِهِ، وَ غَوَاشِي سَكَرَاتِهِ، وَ أَلِيمُ إِرْهَاقِهِ، وَدُجُوُّ أَطْبَاقِهِ، وَ جُشُوبَةُ مَذَاقِهِ. فَكَأَنْ قَدْ أَتَاكُمْ بَغْتَةً فَأَسْكَتَ نَجِيَّكُمْ، وَ فَرَّقَ نَدِيَّكُمْ، وَ عَفَّى آثَارَكُمْ، وَ عَطَّلَ دِيَارَكُمْ، وَبَعَثَ وُرَّاثَكُمْ، يَقْتَسِمُونَ تُرَاثَكُمْ، بَيْنَ حَمِيمٍ خَاصٍّ لَمْ يَنْفَعْ، وَ قَرِيبٍ مَحْزُونٍ لَمْ يَمْنَعْ، وَ آخَرَ شَامِتٍ لَمْ يَجْزَعْ.» (همان، خطبه ۲۳۰)

«همانا مرگ به هم زننده لذّتها و شادمانى شماست، و تيره كننده خواهشهاى نفسانى، و دور كننده از مقصدهاى اين جهانى. ديدار كننده‌اى است كه او را نپذيرند، و همتايى است شكست نخوردنى، و كينه‌توزى است كه پى او را نگيرند. حلقه‌هاى ريسمانهايش را بر شما انداخته است، و سختيهايش فرايتان گرفته، و پيكانهايش را به سويتان روانه ساخته. قهرش سترگ است و دشمنى‌اش در پى هم، و خطا در آسيبش كم. زودا كه ابرهاى تيره مرگ بر شما سايه افكَنَد و دردهايش را هر دم سخت‌تر كند و تاريكيهاى مرحله جان كندن، و از خود بى‌خود شدن و بيهوش بودن. و رنج گرفته شدن جان، و پرده‌هاى تاريك مرگ يكديگر را پوشان، و طعم ناخوشايند آن. گويى ناگهان مرگ بر شما تاخته و گفتگوهايتان را خاموش ساخته، و جمعيتتان را پراكنده و نشانه‌هايتان را از ميان برده، و خانه‌هايتان را تهى كرده و ميراث خوارهايتان را بر انگيخته تا گِرد شوند و مرده ريگتان را ميان يكديگر قسمت كنند: از دوستى گزيده كه سودى نرساند، و خويشاوندى غمين كه بلايى باز نگرداند، و به غم شادمانى كه اندوه نداند.»  

«فَعَلَيْكُمْ بِالْجِدِّ وَ الاِجْتِهَادِ، وَ التَّأَهُّبِ وَ الاِسْتِعْدَادِ، وَ التَّزَوُّدِ فِي مَنْزِلِ الزَّادِ. وَلاَ تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا كَمَا غَرَّتْ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ مِنَ الاُْمَمِ الْمَاضِيَةِ، وَالْقُرُونِ الْخَالِيَةِ، الَّذِينَ احْتَلَبُوا دِرَّتَهَا، وَ أَصَابُوا غِرَّتَهَا، وَأَفْتَوْا عِدَّتَهَا، وَأَخْلَقُوا جِدَّتَهَا. وَ أَصْبَحَتْ مَسَاكِنُهُمْ أَجْدَاثًا، وَ أَمْوَالُهُمْ مِيرَاثًا. لاَ يَعْرِفُونَ مَنْ أَتَاهُمْ، وَ لاَ يَحْفِلُونَ مَنْ بَكَاهُمْ، وَ لاَ يُجِيبُونَ مَنْ دَعَاهُمْ. فَاحْذَرُوا الدُّنْيَا فَإِنَّهَا غَدَّارَةٌ غَرَّارَةٌ خَدُوعٌ، مُعْطِيَةٌ مَنُوعٌ، مُلْبِسَةٌ نَزُوعٌ، لاَ يَدُومُ رَخَاوُهَا، وَ لاَ يَنْقَضِي عَنَاوُهَا، وَ لاَ يَرْكُدُ بَلاَوُهَا.» (همان)

«پس بر شما باد به كوشش و كوشيدن، و ساخته شدن و آماده گرديدن. و برداشتن توشه‌اى كه به كار آيد، از منزلى كه بايد. و مفريبد شما را دنيا چنانكه فريفت كسانى را كه پيش از شما بودند، از آنان كه گذشتند و رفتند و جاى خويش تهى هشتند. آنان كه دنيا را دوشيدند و شرنگ فريبش را نوشيدند. نابود كردند آنچه را به كار آيد و كهنه كردند آن را كه نو بايد. خانه‌هايشان گورستان شد و دارايى‌شان مرده ريگ اين و آن. آن را كه نزدشان آيد، نشناسند كيست؛ و آن را كه برايشان بگريد، به چيزى نگيرند كه گريست؛ و آن را كه بخواندشان پاسخ ندهند كه سخنت چيست. پس، از دنيا بپرهيزيد كه سخت بی وفاست و فريبنده. نيرنگبازى است بخشنده و منع كننده. از اين دست پوشنده، از آن دست رخت كننده. نه آسايشش بپايد، و نه رنجش به سر آيد، و نه بلايش بياسايد.»

اميرمومنان على (ع) با ياد آوردن مرگ و اينكه مهلت آدمى در زندگى اين جهانى كوتاه است، همگان را به كوشش و كوشيدن، و ساخته شدن و آماده گرديدن، و بهره گرفتن و توشه برداشتن فرا خوانده است.

بى‌گمان اگر كسى مرگ را به ياد داشته باشد و از چيزى كه از او غافل نمى‌شود، غفلت نكند، دل به پستيها نسپارد و در آرزوهاى دنيايى فرو نرود و براى دستيابى به كمالات حقيقى و جاودانى بشتابد.

«مَنْ ذَكَرَ الْمَنِيَّةَ، نَسِيَ الاُْمْنِيَّةَ.» (شرح غررالحکم، خوانساری، ج ۵، ص ۲۹۶)

«هر كه مرگ را ياد كند، آرزو [ى دنيايى] را فراموش كند.»

اگر آدمى خود را رفتنى بداند و فرصت را كوتاه ببيند و به حسابرسى يقين بيابد، خود را آماده مى‌سازد و از اين مهلت داده شده به درستى و نيكويى بهره مى‌گيرد و در انجام دادن كارهاى نيك شتاب مى‌ورزد و جز خير را برنمى‌گزيند، چنانكه اميرمومنان على (ع) بدين امور اشارت فرموده است:

«مَنْ تَذَكَّرَ بُعْدَ السَّفَرِ اسْتَعَدَّ.» (نهج البلاغه، حکمت ۲۸۰)

«هر كه دورى سفر را به ياد آورد، خويشتن را آماده دارد.»

«مَنْ رَاقَبَ أَجَلَهُ اغْتَنَمَ مُهَلَهُ.» (شرح غررالحکم، خوانساری، ج ۵، ص ۲۹۵)

«هر كه منتظر مرگ خويش باشد، از مهلت هايى كه در اختيار دارد بهره بَرَد.»

«مَنْ تَرَقَّبَ الْمَوْتَ سَارَعَ اِلَى الْخَيْرَاتِ.» (همان، ص ۳۲۷)

«هر كه انتظار مرگ را كشد، در انجام دادن كارهاى نيك شتاب ورزد.»

«مَنْ أَيْقَنَ بِالْمُجَازَاةِ لَمْ يُوْثِرْ غَيْرَ الْحُسْنَى.» (همان، ص ۳۴۳)

«هر كه به كيفر و پاداش آخرت يقين داشته باشد، جز كار خير را برنگزيند».

خوشا به حال آن كه با ياد مرگ و ذكر معاد خود را ادب مى‌نمايد و فرصتها را غنيمت مى‌شمارد و به عمل نيك مى‌پردازد و هر چه بيشتر توشه آخرت مى‌اندوزد:

«طُوبَى لِمَنْ ذَكَرَ الْمَعَادَ، وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ، وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ، وَ رَضِيَ عَنِ اللهِ.» (نهج البلاغه، حکمت ۴۴)

«خوشا كسى كه معاد را به ياد آورد، و براى حساب كار كرد، و به گذران روز قناعت نمود، و از خدا راضى بود.»

«طُوبَى لِمَنْ ذَكَرَ الْمَعَادَ فَأَحْسَنَ.» (شرح غررالحکم، خوانساری، ج ۴، ص ۲۴۸)

«خوشا كسى كه معاد را به ياد آورد، پس نيكو عمل كرد.»

«طُوبَى لِمَنْ ذَكَرَ الْمَعَادَ فَاسْتَكْثَرَ مِنَ الزَّادِ.» (همان، ص ۲۴۱)

«خوشا كسى كه معاد را به ياد آورد، پس توشه بسيار فراهم آورد.»

«فَتَزَوَّدُوا فِي أَيَّامِ الْفَنَاءِ لاَِيَّامِ الْبَقَاءِ. قَدْ دُلِلْتُمْ عَلَى الزَّادِ، وَ أُمِرْتُمْ بِالظَّعْنِ. وَحُثِثْتُمْ عَلَى الْمَسِيرِ. فَإِنَّمَا أَنْتُمْ كَرَكْبٍ وُقُوفٍ لاَ يَدْرُونَ مَتَى يُوْمَرُونَ بِالسَّيْرِ.»  (نهج البلاغه، خطبه ۱۵۷)

«پس توشه برگيريد در روزهاى سپرى شدنى، براى روزهاى ماندنى. توشه را به شما نشان دادند، و كوچ كردن را فرمان دادند، و به رفتنتان برانگيختند. همانا شما همچون كاروانى هستيد كه بر جاى مانده‌اند، و نمى‌دانند كى آنان را به رفتن فرمان مى‌دهند.»

نظر شما