twitter share facebook share ۱۳۹۷ اسفند ۲۷ 898

ارائه دین به صورتی که با ضروریات زندگی بشر در تقابل باشد، دین را مشوّه و ناتوان و ناقص و ناکارامد و غیر الهی می سازد؛ زیرا چگونه ممکن است خداوند انسان را با نیازهایی مناسب وجود و طبع و فطرتش بیافریند و ضروریاتی برخاسته از این امور در زندگی بشری ظهور کند، ولی دین که جلوه رحمانیت حق برای هدایت بشر است، همین نیازها و ضروریات را انکار نماید و لازمه هدایت را نفی و سرکوب و طرد آنها معرفی کند. مثلا ارائه دین به گونه ای باشد که لازمه دینداری، سرکوب نیازهای طبیعی و عواطف انسانی مانند نیاز جنسی، همسر دوستی، نشاط گرایی یا امور فطری مانند حقیقت جویی، زیبا دوستی، آزادی گرایی و عدالتخواهی معرفی شود یا مسلمات عقلی و حسی نفی گردد.

استاد مطهری در این باره می نویسد: «بشر محکوم است از غرائز خود پیروی کند. در وجود بشر غرائزی نهاده شده تا او را به سوی هدفی که در متن خلقت منظور است بکشاند. مقصود این است که وجود غرائز عبث نیست، نتوان آنها را نادیده گرفت یا مهمل گذاشت و نباید به معارضه و مبارزه کلی آنها پرداخت. غرائز را باید اصلاح و تعدیل و رهبری کرد؛ مثلا از جمله غرائز انسان مال دوستی است؛ البته مال دوستی یک غریزه مستقیم در انسان نیست، یعنی انسان مال را به خاطر مال دوست ندارد اما چون به حسب طبع و غریزه، حوائج مادی زندگی خود را می خواهد رفع کند و وسیله رفع حوائج پول و ثروت است، از این نظر، آدمی پول را به عنوان کلید همه قفل ها دوست می دارد. حالا اگر با نام خدا و دین با این غرائز مبارزه شود، تجرد و رهبانیت مقدس شمرده شده، علم سبب گمراهی معرفی گردد، ثروت و قدرت و تمکن مایه بدبختی شناخته شود و فقر و ضعف مایه خوشبختی، چه عوارضی دست می دهد؟ انسانی را در نظر بگیرید که از طرفی تحت تاثیر جاذبه و تلقینات دینی و از طرف دیگر تحت تأثیر جاذبه شدید غرائز خود است؛ بالاخره یا این طرف را می گیرد یا آن طرف را»

کار دین محو غرائز نیست بلکه تعدیل و اصلاح و رهبری و حکومت و تسلط بر آنهاست. در اجتماعاتی که با نام خدا و دین و مذهب برای نابودی غرائز قیام می کنند و خداپرستی را با این امور متضاد می دانند، خود این مفاهیم و معانی عالی شکست می خورند و ماتریالیسم و سایر مکتب های ضد دین و ضد خدا رواج می یابند؛ لذا باید گفت زاهدمآّبان هرمحیطی خود از عوامل مهم گرایش مردم به مادی گری هستند.

انسان نمی تواند پیرو آیینی باشد که منکر واقعیت های وجودی و ضروریات زندگی اوست. در صورت همراهی با چنین آیینی یک دوگانگی اعتقادی-رفتاری شکل می گیرد؛ یعنی انسان به آیینی معتقد می شود که در عمل نمی تواند بدان پایبند باشد. اگر فهمی از دین ارائه گردد که در مقام انکار نیازهای طبیعی و ضروریات زندگی بشری برآید، این فهم از دین موجب گسست میان انسان و دین می شود و دین را از عرصه زندگی دور می سازد. اگر عالمان دین مقتضیات زمان را درک نکنند و ضروریات زمانه را در نیابند و نتوانند زبان و بیان و شیوه ارائه دین را در هر دوره معاصر نمایند، دین صورت و قالبی نامتناسب با زمانه و نیازهای پیش آمده پیدا می کند و نمی تواند پاسخگوی ضروریات زمانه باشد؛ از این رو انانکه روح و جان دین را نمی شناسند گرفتار آسیب شده و از دین دور می شوند.

احکام شرعی در اسلام بر دو قسم است: گروه نخست احکامی که به طبیعت انسان و فطرت آدمی –از این حیث که انسان است- مرتبط است و این قسم از احکام ثابت و بدون تغییر است. گروه دوم احکامی است که به زندگی اجتماعی مربوط می شود و این قسم از احکام با تغییرات جامعه و مناسبات و روابط اجتماعی با توجه به اینکه موضوع حکم و سبب و علت حکم دگرگون می شود، تغییر می یابد. درک این امر و توجه بدان از امور مهم در دین و دینداری است؛ به عنوان مثال شریف رضی چنین آورده است: «و سئل عن قول الرسول صلى الله عليه و آله و سلم «غيروا الشيب و لا تشبهوا باليهود» فقال عليه السلام: إِنَّمَا قَالَ ص ذَلِكَ وَ الدِّينُ قُلٌّ- فَأَمَّا الْآنَ وَ قَدِ اتَّسَعَ نِطَاقُهُ وَ ضَرَبَ بِجِرَانِهِ- فَامْرُؤٌ وَ مَا اخْتَارَ؛ از آن حضرت درباره این سخن پیامبر اکرم(ص) پرسیدند که فرموده بود: «پیری را با خضاب بپوشانید و خود را همانند یهود مگردانید» امیرمومنان علی(ع) گفت: این سخن را رسول خدا(ص) زمانی فرمود که مسلمانان اندک بودند، اما اکنون که دایره اسلام فراخ گردیده و دین استقرار یافته هرکس آن کند که خواهد»

از جمله ضروریات زندگی انسانی، پذیرفتن تفاوت های گسترده فردی است. انسان ها به شدت متفاوتند و بدون پذیرفتن گوناگونی آنها در استعدادها و سلایق و نیازها، نمی توان آنها را هدایت کرد امیرمومنان علی(ع) در سخنی والا فرمود: «لایزال الناس بخیر ما تفاوتوا فاذا استووا هلکوا؛ خیر مردم در تفاوت آنها (دراستعدادها) است و اگر همه (دراستعداد) مساوی باشند هلاک می شوند»

نمونه هایی از فطریات و ضروریات بشری

حقیقت جویی

انسان بنابر فطرتش موجودی حقیقت جو است، از این رو موجودی پرسشگر و خواهان دانستن و دریافتن حقیقت امور است. هرچه فطرت آدمی شکوفا تر باشد، روحیه پرسشگری و تلاش برای دریافت حقایق هستی در انسان شدیدتر و قوی تر خواهد بود و آنان که پرسش ها را سرکوب می کنند و باب جستجو را برای دریافت حقایق هستی می بندند، در واقع فطرت آدمی را سرکوب و انسانیت انسان را لگدمال می کنند. امیرمومنان علی(ع) برای این شأن وجودی آدمی چنان حرمت و اعتباری قائل بود که در سخت ترین شرایط و نامناسب ترین اوضاع و احوال نیز، پرسشگری از موضع حقیقت جویی را حقی اساسی عنوان می نمود و آن را ارج می نهاد. شیخ صدوق روایت کرده است که در جنگ جمل، عربی از میان لشکریان برخاست و از امام علی(ع) پرسید: ای امیرمومنان آیا اعتقاد شما بر این است که خدا یکی است؟ یاران امام از این پرسش در آن اوضاع و احوال برآشفتند و به او اعتراض کردند و گفتند: ای اعرابی مگر نمی بینی امیرمومنان در این جبهه با چه مشکلات و تحولاتی درگیر است؟ پس امیرمومنان علی(ع) فرمود: «رهایش کنید که بی گمان آنچه را او می خواهد همان است که ما از این قوم می خواهیم» بدین ترتیب امیرمومنان(ع) در برابر پرسش آن مرد از توحید در هنگامه نبرد، اجازه نداد که جلوی پرسشگری و میل به دانستن و حقیقت جویی را بگیرند؛ آنگاه امام(ع) در آن اوضاع، بحث توحید را برای آن مرد شرح داد تا جایی که وی کاملا قانع شد

خلاقیت و نوآوری

انسان به فطرتش موجودی خلاق و نوآور است و خلاقیت و نوآوری را دوست دارد و این امر از ضروریات زندگی بشری است که بدون آن تکامل اندیشه و رشد جامعه بشری مختل می گردد. حال اگر از موضع دین و دینداری با این شأن وجودی آدمی و ضرورت انسانی مقابله شود، دین و دینداری آسیب می بیند. البته خلاقیت و نوآوری غیر از بدعتِ ممنوع است؛ منظور از بدعتِ ممنوع، رسم ها و آیین هایی بد و ناستوده است که با قرآن و سنت سازگاری ندارد. این آیین ها بدون در نظر گرفتن اصول و مبانی دینی و سنت نبوی وضع می گردند و به همین سبب انجام دادن آنها ناپسند است و منع شرعی دارد.

ولی خلاقیت و نوآری در دین امری است که با در نظر گرفتن اصول و مبانی دین و سنت نبوی پدید آمده باشد و چنین خلاقیت و نوآوری، لازمه حیات با نشاط و سرزنده و توانا و پاسخ دهنده به مقتضیات زمان و نیازهای انسان و جوامع انسانی است. بنابراین اگر به نام دین و دینداری جلوی خلاقیت و نوآوری مثبت –و نه بدعت و تفسیر به رأی ممنوع- گرفته شود و این طور القا گردد که جز آنچه عالمان گذشته فهمیده اند و گفته اند، کسی را حق فهم و سخنی دیگر نیست، دین و دینداری آسیب می بیند، تحجر و خشک مغزی بر دین و دینداری حاکم می شود، باب تفکر در دین بسته می گردد و انسداد در آن حاصل می شود.

آزادی دوستی و آزادگی

انسان به فطرتش عاشق نفوذ خواست خویش است به نحوی که هیچ رادع و مانعی برای تحقق مقصودش نباشد. انسان به سبب همین فطرت آزادی دوستی، متمایل به آزاد شدن از هر نقصی و اتصاف به هر کمالی است و نیز اهل آزادگی است و اگر دین در تباین با این گرایش فطری آدمی قرار گیرد، دین و دینداری آسیب می بیند؛ درحالیکه شأن دین هدایت انسان بر طبق نقشه فطرت اوست و از این رو دین، آزادی دوستی و آزادگی را نفی و انکار و سرکوب و تضعیف نمی کند، بلکه آن را به سمت و سوی حقیقی اش و آنچه فطرت نورانی آدمی اقتضا می کند، هدایت می نماید. آنانکه این حقیقت را در نمی یابند و انسان را بر خلاف فطرتش دعوت می کنند و حق آزادی انسان را سلب می نمایند، از نقشه فطرت آدمی بی خبرند و اگر در رویارویی با این حقیقت و ضرورت فطری، به نام دین و دینداری عمل شود دین و دینداری را آسیب می زنند. امام علی(ع) با عنایت به این حق مسلم انسانی فرموده است: «و لیس لی ان احملکم علی ما تکرهون؛ مرا نرسد که شما را به چیزی وادارم که ناخوش می انگارید» و نیز فرموده است: «ولست أرى أن أجبر أحدا على عمل يكرهه؛ من این را صحیح نمی دانم کسی را مجبور به کاری کنم که از آن کراهت دارد»

عدالت دوستی و عدالت خواهی

انسان به فطرت کمال دوست و کمال طلب خویش، عدالت دوست و عدالت خواه است و هر نوع بی عدالتی و تبعیض که به نام دین و دینداری صورت گیرد، به انزجار آدمی از دین و دینداری منجر می گردد. بسیاری از کسانی که به دین و دینداری بدبین شده یا گریز از دین پیدا کرده یا دم از بی دینی زده و رفتاری ضد دین پیدا کرده اند، به سبب ظلم و ستمی بوده است که به نام دین و دینداری بر آنان رفته است؛ حال آنکه دین جز عدل نمی گوید و جز به عدالت نمی خواند و عدالت معیاری حاکم بر دین و دینداری است و هرجا بی عدالتی ظهور کند، یقینا از دین نیست.

حضرت علی(ع) در کلام گهرباری می فرماید: «به درستی که عدالت میزان خدای سبحان است که ان را در میان خلق برای برپا داشتن حق برقرار داشته است؛ پس با خداوند در میزان او مخالفت مکن و با قدرت او مقابله منما»

در اندیشه قرآنی، عدل، محور همه امور و مقیاس سنجش همه چیز و اصل حاکم بر دین و دینداری است. به تعبیر استاد مطهری: «اصل عدالت از مقیاس های اسلام است که باید دید چه چیز بر او منطبق می شود. عدالت در سلسله علل احکام است نه در سلسله معلولات؛ نه این است که آنچه دین گفت عدل است بلکه آنچه عدل است دین می گوید؛ این معنی مقیاس بودن عدالت است برای دین. در جاهلیت دین را مقیاس عدالت و حسن و قبح می دانستند، لذا در سوره اعراف از آنها نقل می کند که هر کار زشتی را به حساب دین می گذاشتند و قرآن می گوید: بگو خدا امر به فحشا نمی کند «وَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ؛ و چون کار زشتی کنند می گویند: پدران خود را بر آن یافتیم و خدا ما را بدان فرمان داده است. بگو: قطعا خدا به کار زشت فرمان نمی دهد. آیا چیزی را که نمی دانید به خدا نسبت می دهید؟ بگو: پروردگارم به دادگری و عدالت فرمان داده است»

امیرمومنان علی(ع) حیات دین و دینداری را به عدالت می داند و در اندیشه آن حضرت پایندگی دین و احکام آن و سلامت آداب و سلوک دینی در گرو عدالت است و دین به دور از عدالت راهبر و راهنما نیست؛ چنانکه در روایتی علوی وارد شده است: «العدل حیاه الاحکام؛ عدالت حیات احکام است»

این حدیث از بزرگترین تعلیمات امیرمومنان(ع) است؛ آری زندگی واقعی و گردن نهادن عملی توده ها در مقابل دین، جز در محیط هایی تحقق نخواهد یافت که قسط بر آنها حکمفرما باشد و با دست عدالت ساخته شده باشد و این مطلب برای کسی که اندک چیزی از اجتماع و زندگی و انسان و غرایز بداند آشکار است. اما فشار وارد آوردن به مردم به اینکه بعضی از ظواهر احکام شرعی را در کوچه و بازار مراعات کنند، با اینکه در اجرای عدالت و قسط در همه شئون زندگی و روابط معیشتی سهل انگاری حکمفرما باشد و کسی در این باره ها امر به معروف و نهی از منکر نکند و در احیای کرامت فرودستان و بازگرداندن حقوق مردمان گوناگون به ایشان تسامح در کار باشد، چیزی است که هیچ اسلام شناس راستین و هیچ اصلاح طلب دوراندیشی که خواستار اصلاح شدن واقعی زندگی مردم باشد آن را سودمند نخواهد دید و اگر غیر از این بود خداوند متعال هدف از بعثت پیامبران و فرستادن کتاب های آسمانی را اجرای عدالت و قسط قرار نمی داد. خداوند سبحان چنان می خواست که مردمان به احکام دین او عمل کنند و می دانست که راه رسیدن به این هدف، همه گیر شدن قسط و عدل دراجتماعات است و حکومت یافتن عدالت در زندگی همگان است و به همین جهت ان را بر همگان واجب ساخت و ولی الله کامل که از اسرار دین خدا و طبایع خلق خدا و حقایق زندگی و اجتماع به خوبی اگاه است، با قاطعیت می فرماید: «العدل حیاه الاحکام؛ عدل مایه زنده ماندن احکام است» نه اینکه وارد آوردن فشار مایه زنده ماندن احکام باشد و چون زنده نگاه داشتن احکام الهی واجب است، پس اجرای قسط و عدل نیز واجب است؛ زیرا که زنده ماندن دین و احکام آن بستگی به اجرای عدالت دارد و در صورت فقدان قسط و عدل حضور و بقای دین در معرض خطر است.

نیازهای طبیعی

انسان بر اساس طبیعت وجودش نیازهایی کاملا بشری دارد که نمی توان انها را نادیده انگاشت یا نفی و انکار نمود؛ نیازهایی همچون نیازهای جنسی، مالکیت، شادی و سرور، لذت جویی، تفریح و نشاط و جز اینها. دین در مقام طرد و تضعیف نیازهای بشری نیست، بلکه آنها را در مسیر درست و معتدل و معقول هدایت می کند. اگر به نام دین و دینداری چنین نیازهایی نفی و سرکوب شود موجبات آسیب به دین و دینداری فراهم می گردد. امیرمومنان علی(ع) اهل ایمان را چنین توصیف فرموده است: «المؤمن بشره في وجهه، وحزنه في قلبه؛ شادمانی مومن در رخسار اوست و اندوه وی در دلش»

شأن ایمان این است که ادمی را سرزنده و فعال و پرنشاط می سازد و نه دل مرده و غیر فعال و بی نشاط. امام علی(ع) در سخنی خطاب به همام، مؤمنان را اینگونه معرفی نموده است: «ای همام مؤمن بانشاط است و خوشرو نه عیبجو و ترشرو، محکم است، تنبلی را از او دور بینی، نشاطش پیوسته است و آرزویش نزدیک و لغزشش اندک»

آنان که از پایگاه دین و دینداری، نشاط زندگی و شور حیات را از مردمان می گیرند و مروج مرده دلی و زهد منفی اند، چهره دین و دینداری را تاریک و مشوّه می کنند. گفتگوی امیرمومنان علی(ع) با علاء بن زیاد حارثی و برادرش عاصم نمونه ای است گویا در اینکه امام(ع) چگونه به بهره مندی معتدل از زندگی این جهانی راهنمایی کرده است. امام(ع) در بصره به عیادت یکی از اصحابش به نام علاء رفت و چون فراخی خانه اش را دید چنین فرمود: «سرایی به این فراخی در دنیا به چه کار آیدت و حال آنکه در آخرت بدان نیازمندتری؛ البته اگر بخواهی با همین خانه به خانه آخرت هم خواهی رسید، هرگاه در آن مهمانان را طعام دهی و خویشاوندان را بنوازی و حقوقی را که به گردن توست ادا کنی» علاء گفت: ای امیرمومنان! از برادرم عاصم به تو شکایت می کنم. جامه پشمین پوشیده و از دنیا بریده است. علی(ع) گفت: او را نزد من بیاورید. چون بیاوردندش، فرمود: «ای دشمن حقیر خویش، شیطان سرگشته ات کرده و از راه به درت برده، آیا به زن و فرزندانت رحم نمی کنی؟ آیا چنین می پنداری که خدا چیزهای نیکو و پاکیزه را بر تو حلال کرده، ولی ناخشنود است که از آنها بهره مند گردی؟ تو نزد خدا خوارمایه تر آنی که می پنداری»

عاصم گفت: ای امیرمومنان تو خود جامه خشن می پوشی و غذای ناگوار می خوری. علی(ع) در پاسخ او فرمود: «وای بر تو، مرا با تو چه نسبت؟ که خداوند بر پیشوایان دادگر واجب کرده است که خود را در معیشت با مردم ناتوان برابر نهند تا مستمندی تنگدست را پریشان و نگران نسازد».

بنابراین ملاحظه نیازهای طبیعی آدمی در هدایت و دینداری امری ضروری است و بر حاکمان و عالمان دین است که این نیازها مد نظر قرار دهند.

*برگرفته از کتاب راهزنان دین؛ نوشته دکتر مصطفی دلشاد تهرانی

نظر شما