خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ»[1]،همچنین در آیه ای دیگر می فرماید: «الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهارِ سِرًّا وَعَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ»[2]
از این دو آیه مبارکه نکته های زیادی استخراج می شود، اما نکته ای که در اینجا مورد نظر ما است، یکی از مهم ترین قواعد علم روانشناسی است. قاعده ای که نام آن را (جرعه های شادی) می گذاریم، و بعد از یک مقدمه درباره آن سخن خواهیم راند.
بحران افسردگی و اضطراب و... در جهان در حال افزایش است
بدون شک بحران افسردگی، ناامیدی، اضطراب و بیماریهای روانی در جهان در حال افزایش است و به تبع آن تعداد افرادی که دچار سکته مغزی و قلبی میشوند نیز به طور مستمر بالا می رود. درصد زیادی از کسانی که سکته می کنند، می میرند و کسانی که جان سالم به در می برند، ممکن است این بار با اختلال در گفتار، از دست دادن بینایی، فلج و... مواجه شوند. هر ساله 15 میلیون نفر در جهان دچار سکته میشوند؛ از این تعداد 5 میلیون نفر میمیرند و 5 میلیون نفر دیگر به طور دائمی ناتوان میشوند، که این مسئله باری بر خانواده و جامعه میگذارد.
البته این آمار قدیمی است و آمارهای جدیدتر ارقام بالاتری را نشان می دهد. برای مثال طبق گزارش رئیس انجمن مغز و اعصاب امارات، در هر ساعت یک یا دو نفر در این کشور دچار سکته مغزی میشوند، همچنین تعداد زیادی از مردم این کشور از فشار خون بالا، دیابت، بیماریهای قلبی و عروقی و چاقی رنج میبرند؛ بنابراین سبک زندگی نادرست از جمله مهمترین علل سکتههای مغزی ثبت شده است. اینگونه گفته می شود که اگر اقدامات مهمی برای کاهش سکته مغزی و عوامل خطر مرتبط با آن انجام نشود، تعداد مرگ و میر ناشی از سکته مغزی در سراسر جهان تا سال 2050 میلادی تا حد 50 درصد افزایش می یابد و واضح است که یکی از مهمترین عوامل ایجاد لختههای مغزی اضطراب، استرس، غمهای پیاپی و افسردگی شدید است.
کلیدهای خوشبختی
در ادامه مجموعهای از قواعد اساسی را که میتوانند به حل اضطراب و افسردگی و دیگر مشکلات روانی کمک کنند، بررسی می کنیم:
قاعده اول: جرعه های شادی
در طول روز هر زمان که ممکن بود خود را با دوزهایی از شادی و خوشبختی تغذیه کنید. همانطور که انسان ممکن است عسل را به صورت قاشققاشق مصرف کند و احساس نشاط، قدرت، سلامتی و تندرستی نماید، دریافت کمترین حس شادی و خوشبختی نیز، به روح انسان حس نشاط، قدرت و سرزندگی میبخشد، او را از دلواپسی، نگرانی، یأس و دلسردی که از مهمترین عوامل بروز سکته های مغزی و قلبی هستند حفظ می نماید و ذهن و تفکر را با انرژی سازنده و مؤثر پر میکند.
برخی از دانشمندان اشاره کردهاند که سکته ممکن است به طور ناگهانی رخ دهد، مثلاً زمانی که به یکباره خبر مرگ عزیزترین فرد به انسان برسد، ممکن است نتواند این موضوع را تحمل کند و دچار شوک شود. اما این نوع سکته کمتر رایج است؛ نوع رایجتر، سکته ای است که در اثر تجمع تدریجی صدها عامل نگرانی، ناامیدی و صدمه های جزئی و کوچک ایجاد میشود. تجمع این عوامل در طول سالیان متمادی، به تدریج باعث لخته شدن خون و انسداد شریانهای مغز یا قلب شده، به طور خطرناکی سیستم ایمنی شخص را تضعیف می کند و در نهایت باعث بروز سکته میشود.
انواع جرعه های شادی
در اینجا اهمیت (جرعه های شادی) به وضوح آشکار میشود، که دقیقاً برعکس عواملی که سبب اندوه هستند، عمل میکنند. دوزهای شادی چیزی است که هر یک از ما باید انوع مختلف آن را به طور مداوم دریافت کنیم. در اینجا به چند نمونه اشاره میکنیم:
۱- انفاق علم
۲- انفاق مال
بسیاری از مردم درباره راز طول عمر مراجع تقلید و بسیاری از علما و افراد دیگر میپرسند. این دو عامل، پاسخ سریع و آسان مسئله است. مرجع تقلید و عالم از دانش خود به مردم میبخشد: تدریس، تألیف کتاب، ملاقات با مردم و ارائه مشورت به آنها و...، همه این کارها جرعه های شادی سالم، امن و مؤثری هستند. انسان در هر بار بخشش علمی، معرفتی و اخلاقی، احساس رضایت و آرامش میکند، زیرا میبیند که چیزی مفید به مردم ارائه داده است. هرگاه درس مفیدی ارائه دهید یا مشورت ارزشمندی بدهید یا بین دو نفر صلح برقرار کنید، قلب شروع به تولید هورمون اکسی توسین میکند،که به عنوان هورمون عشق یا هورمون شادی شناخته میشود؛ در این حالت انسان احساس رضایت، شادی و خوشحالی کرده، و به فرد مصونیتی در برابر افسردگی، غم، اضطراب و نگرانی میبخشد. همچنین حال پزشک، مهندس، وکیل و دیگران نیز چنین است. اگر آنها خدمات رایگان به حدود ۲۰٪ از مراجعان نیازمند ارائه دهند، این کار به آنها احساس رضایت و آرامش بخشیده، و تعادل روانی آنها را حفظ می کند. این موضوع در مورد بخشش مالی نیز صادق است.
قانون سوم نیوتن
قانون سوم نیوتن می گوید: برای هر عملی، یک عکس العمل برابر ولی در جهت مخالف با آن وجود دارد. برای مثال:
- پرتاب موشک: هنگامی که سوخت در داخل موشک سوزانده میشود، گازهای تولید شده با نیرو به سمت پایین رانده میشوند (کنش)، و این باعث میشود که موشک با نیرویی برابر به سمت بالا حرکت کند (واکنش)
-راه رفتن روی زمین: هنگامی که راه میروید، پاهای شما زمین را به سمت عقب میراند (کنش)، و زمین نیز بدن شما را با نیرویی برابر و در جهت مخالف به سمت جلو میراند (واکنش)
-ماهی در آب شنا میکند و با استفاده از بالههای خود نیروی معینی به آب وارد میکند؛ این عمل باعث ایجاد یک نیروی عکسالعمل از طرف آب بر بدن ماهی میشود، که برابر با نیروی بالهها اما در جهت مخالف است. این نیروی عکسالعمل ماهی را در آب به جلو میراند. همین مکانیزم در شنا کردن انسان در دریا نیز دیده میشود، جایی که انسان به جای بالهها از دستان خود استفاده میکند و این باعث میشود به جلو رانده شود.
این قانون نه تنها در فیزیک، بلکه در جنبه های مختلف زندگی، و حتی در روانشناختی و متافیزیک تطبیق شده و قابل مشاهده است.
تطبیق قانون سوم بر روان شناختی و متافیزیک
از نظر فیزیکی، این قانون بیان میکند که نیروی عکسالعمل و نیروی مخالف، برابر با نیروی عمل و نیروی محرک هستند، اما با تطبیق دادن آن بر روان شناختی و متافیزیک شاهد خواهیم بود که این قانون دستخوش تحول بزرگی می شود، زیرا از نظر غیبی و روانشناختی، ممکن است نیروی مخالف و عکسالعمل بسیار قویتر از نیروی عمل باشد، و شاید حتی صدها برابر بیشتر؛ در ادامه این مطلب را نشان خواهیم داد.
شادی و سعادت، محصول بخشش مال و علم
این موضوع به وضوح در انفاق مال و دانش و همچنین در همه انواع بخششهای دیگر دیده میشود: کسی که مقداری از مال خود را به فقیر، یتیم، مسجد، مدرسه، حسینیه یا یتیمخانه میدهد، بلافاصله قانونی مشابه قانون نیوتن بر او اعمال میشود. وقتی یک درهم از جیب خود بیرون میآورد و به فقیر میدهد، عمل او نیرویی است که از او به سمت فقیر جریان مییابد؛ اما چیزی بسیار مهمتر از آنچه بخشیده است، در جهت عکس به دست میآورد و آن شادی است. این لذتی بزرگ است که افراد بخیل از آن محروم مانده، و افراد سخاوتمند از آن بهرهمند میشوند. هر کس که چیزی را انفاق میکند، به نسبت بخشش خود احساس رضایت، آرامش، اطمینان و شادی را تجربه میکند، حتی بدون در نظر گرفتن پاداش بزرگ و اجر عظیمی که در انتظار اوست.
بنابراین دورترین افراد از افسردگی کسانی هستند که به طور مداوم در مسیر بخشش و انفاق قدم برمیدارند، زیرا در طول زمان دوزهای شادی را دریافت میکنند (مگر اینکه دوزهای ناراحتی را به مقدار بیشتری دریافت کنند، مثلاً اگر خدای ناکرده، اخلاق بسیار بدی داشته باشند یا قطع رحم کرده باشند.) به همین دلیل، پسندیده است که انسان هم در شب و هم در روز و هم در پنهان و هم در آشکار انفاق کند، و این ممکن است یکی از وجوه قول خدای تعالی باشد که میفرماید:
«الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ؛ آنها که اموال خود را، شب و روز، پنهان و آشکار، انفاق میکنند، مزدشان نزد پروردگارشان است؛ نه ترسی بر آنهاست، و نه غمگین میشوند.»
در حدیثی از ابن عباس آمده است که: «این آیه درباره علی بن ابیطالب (ع)نازل شد. او چهار درهم داشت، پس یک درهم را در شب و یک درهم را در روز، و نیز یک درهم را به صورت پنهان و یک درهم دیگر را به صورت آشکار انفاق کرد[3].» ایشان بدون شک مصداق کامل و آشکار این آیه است؛ چراکه تنها با وجود داشتن چهار درهم، به بهترین شکل ممکن انفاق کرد و از هر فرصتی برای بخشش استفاده می نمود. این رفتار الگویی برای همه ماست که حتی با امکانات محدود، از فرصتهای بخشش و انفاق استفاده کرده و از برکات بیپایان الهی بهرهمند شویم.
از اسرار بخشش شگفتانگیز مردم در ایام اربعین
در یک نمونهی بارز و جالب توجه میبینیم که: بسیاری از مردم فقیر و مستضعف عراق، در طول سال درهم به درهم و دینار به دینار جمع میکنند، خودشان، همسرانشان و فرزندانشان آنها را پسانداز میکنند، تا در طول روزهای اربعین، در شکل های مختلفی مثل غذا دادن، اسکان و انواع خدمات مختلف دیگر، به زائران انفاق کنند. آیا فکر میکنید کسی آنها را مجبور به این کار کرده است؟ نه، به هیچ وجه! یا فکر میکنید که آنها احساس ناراحتی یا فشار میکنند؟ نه، هرگز! بلکه آنها با هر دیناری که پسانداز میکنند و سپس انفاق میکنند، احساس شادی، سرور، خوشحالی و نشاط میکنند. به همین دلیل است که میبینید آنها، اعم از مرد و زن، کودک و بزرگسال، با چه شور و شوقی و حتی با چه افتخاری به خدمترسانی به این زائر و آن زائر میپردازند. معادله ساده، قوی و مؤثر است: آنها یک دینار میدهند و در مقابل، شادی، پاداش و بالاتر از آن، مقامی نزد خدای متعال کسب می کنند، و رضایت اهل بیت (صلوات الله علیهم) و محبت مؤمنان را به دست میآورند. همچنین آنها انسجام، محبت و همبستگی بین اعضای خانواده را نیز تقویت میکنند .از اینجا متوجه میشویم، کسانی که این مردم را تحقیر میکنند یا به ظاهر ادعای دلسوزی برای آنها دارند، چقدر در اشتباه هستند! و در واقع درک درستی از ارزش و معنویت کار آنها ندارند.
بذل لبخند
در حدیث آمده است: ««تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فِي وَجْهِ أَخِيهِ حَسَنَةٌ، وَصَرْفُ الْقَذَى عَنْهُ حَسَنَةٌ؛ لبخند زدن مرد به چهره برادرش حسنه است، و دور کردن ناراحتی از او حسنه است.» و حتی فراتر و عجیبتر از آن: «وَمَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِ ؛ و خداوند به چیزی پسندیدهتر از شاد کردن مؤمن عبادت نشده است.»[4] این بدان معناست که مثلا: اگر نماز مستحبی به مدت هفتاد سال در یک کفه ترازو قرار گیرد و شاد کردن مؤمن در کفه دیگر، کفه دوم سنگینتر است. همچنین اگر روزه مستحبی، حج مستحبی و... در یک طرف و شاد کردن مؤمن در طرف دیگر باشد، وزن شاد کردن مؤمن بیشتر است.
پس اگر انسان در مقابل خانواده، همسر و فرزندان، دوستان و حتی رقبا و دشمنانش لبخند را نمای چهرهاش قرار دهد و مهربان باشد، خود اولین برنده خواهد بود؛ زیرا او لبخندی میدهد و در مقابل، شادی به دست میآورد. همانطور که پیشتر گفته شد، لبخند مغز را به ترشح هورمون اکسی توسین، که به هورمون شادی و هورمون عشق معروف است، وادار میکند. بدین ترتیب، شادی بر شادی افزوده میشود؛ از اینروست که گفته شده: «الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ، وَحُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ؛ مؤمن شادیاش در چهرهاش است و غمش در قلبش می باشد.»[5]
بنابراین، یکی از بهترین توصیههایی که میتوان به هر کسی که از کار به خانه بازمیگردد و با مشکلات و نگرانیهای کاری درگیر است، کرد این است که وقتی به در خانه میرسد، لحظهای توقف کند و نفس عمیقی بکشد. سپس تمام نگرانیهای خود را بیرون از خانه بگذارد و با لبخندی زیبا و چهره ای گشاده، به نشانهی قدردانی از نعمتهای خداوند، مانند داشتن خانهای برای آرامش و خانوادهای که به او عشق می ورزند..، وارد خانه شود و بر همه سلام کند. در این حالت به وضوح خواهد دید که شادی او به خانوادهاش منتقل میشود و آنها نیز با شادی بیشتری به او پاسخ میدهند، در نتیجه همه از شادی و آرامش مضاعف لذت خواهند برد. این در حالی است که اگر کسی با چهرهای عبوس و اخمو وارد خانه شود، تنها بر تنشهای محیط خانه میافزاید و مشکلات را پیچیدهتر میکند. چنین فردی نه تنها خود را از لذت شادی و آرامش محروم میکند، بلکه همسر و فرزندانش را نیز از این موهبتها بیبهره خواهد گذاشت.
اعمال صالح با انجام کارهای نیک، چندین برابر می شود
از عجیبترین روایتهایی که بزرگترین انگیزهها برای بخشش، نیکی و انفاق را ایجاد میکند، روایتی است که از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده است: «إِذَا أَحْسَنَ الْعَبْدُ الْمُؤْمِنُ ضَاعَفَ اللَّهُ لَهُ عَمَلَهُ بِكُلِّ حَسَنَةٍ سَبْعَمِائَةِ ضِعْفٍ وَذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَ (وَاللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاء)[6]؛ هنگامی که بنده مؤمن نیکی کند، خداوند عمل او را چندین برابر میکند، بهگونهای که هر نیکی را هفتصد برابر میشمارد و این همان است که خداوند عزوجل فرموده است: (و خداوند برای هر کس که بخواهد، چندین برابر میکند.)» این بدان معناست که اگر مثلاً تمام شب را به عبادت بگذرانی و این کار را به مدت ده سال ادامه دهی و خداوند به تو مثلاً یک میلیون قصر پاداش دهد، یا اگر پنجاه بار به حج بروی و خداوند به تو یک میلیارد درخت و حورالعین پاداش دهد، یا اگر هزار مسجد بسازی و خداوند به تو میلیونها خانه و باغ و غیره پاداش دهد، سپس اگر فقط یک نیکی کوچک انجام دهی، مانند کمک به ازدواج یک جوان، یا اصلاح بین دو نفر، یا ایجاد فرصت شغلی برای یک فرد بیکار، یا حتی کمک به همسرت در خانه، تمام آن پاداشهای قبلی هفتصد برابر خواهند شد!! این از بزرگترین نشانههای کرم، بخشش و فضل خداوند متعال است و از بزرگترین انگیزهها برای انجام کار نیک، هرچند که انجام کار نیک ممکن است با زحمت و سختی همراه باشد.
4-یادآوری نعمتهای الهی
یکی از اعمال مستحب این است که انسان همواره یاد نعمتهای الهی کند و آنها را یک به یک بشمارد. به ویژه هنگامی که بیماری، دشمن یا زیان مالی او را دچار یأس و ناامیدی کرده است؛ در چنین مواقعی باید در آرامش بنشیند، چشمانش را ببندد و نعمتهای الهی را تک به تک مرور کند. خداوند در قرآن کریم می فرماید: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا ». [7]در روایات اسلامی نیز بر سجده شکر هنگام یادآوری نعمتها، طولانی کردن سجده و تکرار آن هنگام یادآوری هر نعمتی تأکید شده است. برخی از این روایات عبارتند از:
۱. از عبدالله بن مسکان نقل شده که امام صادق(ع) فرمود:
«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله) كَانَ فِي سَفَرٍ يَسِيرُ عَلَى نَاقَةٍ لَهُ، إِذَ نَزَلَ فَسَجَدَ خَمْسَ سَجَدَاتٍ، فَلَمَّا أَنْ رَكِبَ قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا رَأَيْنَاكَ صَنَعْتَ شَيْئاً لَمْ تَصْنَعْهُ؟ فَقَالَ: نَعَمْ، اسْتَقْبَلَنِي جَبْرَئِيلُ (عليه السلام) فَبَشَّرَنِي بِبِشَارَاتٍ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، فَسَجَدْتُ لِلَّهِ شُكْراً لِكُلِّ بُشْرَى سَجْدَةً؛ پیامبر خدا(ص) در سفری بر شتر خود سوار بود،که ناگهان پیاده شد و پنج سجده انجام داد. وقتی دوباره سوار شد، مردم پرسیدند: ای رسول خدا! عملی را دیدیم که پیش از این انجام نمیدادید؟ فرمود: آری، جبرئیل(ع) نزد من آمد و بشارتهایی از سوی خداوند به من داد؛ من به شکرانه هر بشارت، یک سجده کردم.» [8]
2. هشام بن احمر میگوید:
«کنْتُ أَسِيرُ مَعَ أَبِي الْحَسَنِ (عليه السلام) فِي بَعْضِ أَطْرَافِ الْمَدِينَةِ إِذْ ثَنَى رِجْلَهُ عَنْ دَابَّتِهِ فَخَرَّ سَاجِداً، فَأَطَالَ وَأَطَالَ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَرَكِبَ دَابَّتَهُ، فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ أَطَلْتَ السُّجُودَ؟! فَقَالَ: إِنَّنِي ذَكَرْتُ نِعْمَةً أَنْعَمَ اللَّهُ بِهَا عَلَيَّ فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَشْكُرَ رَبِّي؛ با امام کاظم(ع) در یکی از مناطق مدینه همراه بودم که ناگهان ایشان از مرکب خود پایین آمد و به سجده افتاد، و سجده را بسیار طولانی کرد. وقتی سجده پایان یافت و سوار بر مرکب شد، پرسیدم: فدایت شوم! چرا سجده را اینقدر طولانی کردید؟ فرمود: نعمتی از خداوند به یادم آمد و خواستم شکر پروردگارم را به جای آورم.» .
یادآوری نعمتهای خداوند متعال و شمردن آنها، نوعی شکرگزاری است و «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ ؛اگر شکر نعمت به جای آرید بر نعمت شما میافزایم». [9]علاوه بر این، شکرگزاری یکی از مهمترین عوامل افزایش شادی است و فراتر از آن، موجب رضایت خدای متعال میشود؛ زیرا خداوند دوست دارد که بندگانش در سختیها صبر و در راحتیها شکر نمایند. در حدیثی آمده است: « مَنِ ابْتُلِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ بِبَلَاءٍ فَصَبَرَ عَلَيْهِ كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ أَلْفِ شَهِيدٍ؛ هر کس از مؤمنان به بلایی دچار شود و بر آن صبر کند، پاداشی همچون پاداش هزار شهید خواهد داشت» [10]
امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرمایند: «الشُّكْرُ زِينَةُ الْغِنَى، وَالصَّبْرُ زِينَةُ الْبَلْوَى؛ شُکر، زینت بی نیازی است و صبر، زینت بلا» [11]
قاعده دوم: این نیز بگذرد
این قانون یکی از مهمترین قوانین روانشناسی است که در انسان آرامش و سکون نفس ایجاد می کند و او را از اضطراب، ناآرامی، و یأس دور می سازد.
پادشاه و نگین انگشتری عجیب
این داستان برگرفته از یک روایت تاریخی جالب است: روزی پادشاهی نگینی بسیار گرانبها از یاقوت هدیه گرفت. او به فکر فرو رفت که ای کاش جمله حکیمانه ای بیابد، جمله ای نادر که بر روی نگین حک شود و در انگشتری قرار گیرد. جمله ای که خاصیتی شگفت انگیز و معجزه آسا داشته باشد، به طوری که هرگاه پادشاه سخت اندوهگین شود به آن نگریسته و اندوهش زایل گردد، یا هرگاه خشمگین شود به آن نگاه کرده و خشمش فروکش کند، یا هرگاه نعمت پادشاهی چنان مستش ساخته که بیم ظلم بر رعیت رود، با نگاه به آن جمله، غرور و مستیش از بین برود.
از آنجا که پادشاه نتوانست چنین جمله جادویی را بیابد، همه حکیمان را فراخواند و موضوع را با آنها در میان گذاشت. همگی درماندند تا اینکه یکی از آنها پس از تفکری طولانی گفت: من آن جمله شگفت انگیز را یافتم! دیگران با حیرت پرسیدند: آن جمله چیست؟ پاسخ داد: بر روی آن بنویسید: «این نیز خواهد گذشت.».
در حقیقت رمز این جمله در این است که: مشکلات می گذرند و نابود می شوند، همانگونه که عمر سپری می شود و مانند رودی در بستر زمان جاری است؛ هیچ چیز پایدار نمی ماند چرا که دوامِ هر حالتی محال است. انسان گاهی در سختی است و گاهی در راحتی، روزی بیمار می شود و روزی سالم است، روزی پادشاه و صاحب قدرت است و روزی ممکن است همه آن را از دست بدهد. پس اگر چنین است، چرا هنگامی که بیمار می شود اندوهگین می گردد؟ در حالی که بیماری رخت برمی بندد و چرا وقتی به سلطنت می رسد مغرور می شود؟ در حالی که پادشاهی ناپایدار است و حتی اگر بیماری یا سلامتی، سلطنت و قدرت، یا ضعف و زندان و اسارت و غیره، فرضاً برای سالها ادامه یابد، بی گمان روزی با مرگ از بین خواهد رفت، پس چرا غرور؟ چرا اندوه؟ چرا خشم؟ در حالی که زمان متغیر است و احوال دگرگون شونده و تمام دنیا نابودشدنی است. آری! اگر میلیاردها سال زندگی می کردی و بیماری یا سلطنتت در تمام آن میلیاردها سال ادامه می یافت، حق داشتی از بیماری اندوهگین شوی و از پادشاهی مغرور گردی؛ اما واقعیت این است که ما حداکثر، مثلاً صد سال زندگی می کنیم و سپس (یا به بهشت میرویم یا به دوزخ)
پس «این نیز خواهد گذشت» آیا چنین نیست؟ اگر کسی این مفهوم را در ذهنش نهادینه کند، نوسانات روزگار تأثیر چندانی بر او نخواهد گذاشت، یا شاید اصلاً تأثیر نگذارد، اگر ایمانش به این قاعده بسیار استوار باشد.
او مالک ۱۴ میلیارد دلار بود... سپس مرد...سپس....
یکی از زیباترین داستانهای پندآموز درباره گذرا بودن زمان و قاعده «این نیز بگذرد»، مربوط به یکی از ثروتمندان بزرگ در یک کشور عربی است، که مالک ۱۴ میلیارد دلار بود (رقمی خیالی که بیشتر مردم حتی در رویاها شان هم آن را نمی بینند!). او از فرط تکبر دستور داده بود خودرویی از طلای خالص برایش بسازند ( اما نه برای استفاده، بلکه به عنوان دکور در حیاط قصرش برای فخرفروشی) .حال اگر فرض کنیم وزن خودرو دو تن (۲۰۰۰ کیلوگرم) باشد و قیمت هر کیلو طلا را ۵۰ هزار دلار در نظر بگیریم (که شاید امروز به حدود ۸۰ هزار دلار نزدیک شده باشد)، این یعنی ارزش خودرو به تنهایی ۱۰۰ میلیون دلار می شد! اما او با تمام تمکن و قدرتش مرد و فردی بر سنگ قبر فرضی او نوشت: «من فلان هستم... مالک ۱۴ میلیارد دلار و این املاک و داریی ها بودم... اما اکنون، همانطور که می بینید، زیر خاک هستم و حتی یک دلار هم با خود نیاورده ام...!» (حتی اگر تمام پولهایش را هم با خود میبرد، به دردش نمیخورد، بلکه وبال گردنش میشد).
و پرسش اینجاست: آیا روزهای ثروتمندی او نگذشت؟! گذشت و هیچ چیز از آن باقی نماند، جز بار گناهان اعمالش
قاعده سوم: بیاعتنایی و چشمپوشی
قاعدهی بیاعتنایی و چشمپوشی، یکی از مهمترین قواعد طلایی است که به انسان آرامش خاطر بخشیده و او را از تنش و فشارهای روانی مختلف رها میسازد. برای روشن شدن موضوع، به چند مثال مهم از صفحات زندگی روزمرهمان اشاره میکنیم:
اگر کسی به شما توهین کرد، بیاعتنایی کنید
اگر کسی به شما ناسزا گفت یا توهین کرد یا موجی از سخنان تند علیه شما برانگیخت، اگر شما به آن واکنش نشان دهید و برایش اهمیت زیادی قائل شوید، اعصاب شما به شدت دچار تنش شده و احساسی از خشم و اندوه و حسرت شما را فرا میگیرد... و این حالت ممکن است، شما را به یک سلسله واکنشهای منفی بکشد که از طرف مقابل نیز رفتارهای خشونتآمیز بیشتری برانگیزد... به این ترتیب چرخه ای از کینه و دشمنی و کنش و واکنش شکل گرفته و به تدریج بزرگ و بزرگتر می شود... و شما چیزی جز درد و تنش و فشار روانی بیشتر به دست نخواهید آورد و حتی ممکن است جایگاه و اعتبار خود را نیز از دست بدهید؛ زیرا هرچه نزاع و کشمکش بیشتر ادامه یابد، هر دو طرف در برابر دیگرانی که در نزاع دخالت ندارند، اعتبار خود را از دست میدهند. برعکس، اگر شما به توهین او بیاعتنایی کنید... و حتی تلاش کنید آن را فراموش کنید... با تمرین و به تدریج از پل «فراموشی موقت» به ساحل «فراموشی کامل» رسیده و بردباریِ ساختگی، شما را به بردباری واقعی خواهد رساند؛ همانطور که در حدیث آمده است: «إِذَا لَمْ تَكُنْ حَلِيماً فَتَحَلَّمْ[12]؛ اگر بردبار نیستی، تظاهر به بردباری کن» و شاعر در این زمینه گفته است: «ولقد أمرُّ على اللئيمِ يسُبُّني --- فمَضَيتُ ثُمَّتَ قلتُ لا يعنيني؛ بر فرد پستی گذر کردم که به من دشنام داد / پس گذشتم و گفتم: مرا با او چه کار است. »
این توصیه یکی از مهمترین سفارشهای پدر بزرگوارم (قدس سره) به من و دیگران بود: «نادیده گرفتن و چشم پوشی.» من نیز این توصیه را به بسیاری کرده ام، و آنان که پذیرفتند و پایبند ماندند، هرچند در آغاز سخت بود (چرا که نادیده گرفتن و چشم پوشی دشوار است)، اما با گذشت زمان به آن عادت کردند... و مهم این است که زندگی آرامی را یافتند، چرا که دیگر ناسزاهای دیگران ذهنشان را مشغول نمی کرد، بلکه کارشان را به خداوند واگذار کردند. نکته شگفت انگیز این است که این رفتار تأثیر مثبتی بر طرف مقابل گذاشت... بیشتر آنها از دشمنی و ناسزاگویی یا تحقیر دست کشیدند... تندی برخی کاهش یافت و اثرش ضعیف شد، و شاید تعداد کمی همچنان بر حال خود باقی ماندند، اما واقعاً تعدادشان انگشت شمار شد.
اگر وسوسه ای به تو حمله ور شد، آن را نادیده بگیر
اگر به وسوسه مبتلا شدی، آن را کاملاً رها کن و نادیده بگیر. کسی که در نماز، طهارت یا موارد دیگر گرفتار وسواس می شود، معمولاً نمی تواند به سادگی از شر آن خلاص شود؛ چرا که هرچه بیشتر فکر کند، بیشتر به نجاست مکان یا نادرستی عمل خود اطمینان می یابد! راه حل این است که به کل از زمین بازی شیطان خارج شود، یعنی با نادیده گرفتن، تغافل و منحرف کردن ذهن از فکر کردن به آن موضوع، بناء را بر حکم شرع بگذارد و اینگونه بر شیطان پیروز شود. اگر با شیطان وارد بحث شوی، تا زمانی که نفس تو آلوده به بیماری وسوسه است، او در بحث از تو قوی تر خواهد بود و تو را مغلوب می کند؛ پس راه حل این است که به کل از زمین بازی او خارج شوی و صفحه را برای همیشه ببندی. این همان چیزی است که در روایت زیر به آن اشاره شده است: از زراره و ابوبصیر روایت است که گفتند:
« قُلْنَا لَهُ الرَّجُلُ يَشُكُّ كَثِيراً فِي صَلَاتِهِ حَتَّى لَا يَدْرِيَ كَمْ صَلَّى وَلَا مَا بَقِيَ عَلَيْهِ، قَالَ: يُعِيدُ، قُلْنَا لَهُ: فَإِنَّهُ يَكْثُرُ عَلَيْهِ ذَلِكَ كُلَّمَا عَادَ شَكَّ؟ قَالَ: يَمْضِي فِي شَكِّهِ. ثُمَّ قَالَ: لَا تُعَوِّدُوا الْخَبِيثَ مِنْ أَنْفُسِكُمْ بِنَقْضِ الصَّلَاةِ فَتُطْمِعُوهُ، فَإِنَّ الشَّيْطَانَ خَبِيثٌ يَعْتَادُ لِمَا عُوِّدَ، فَلْيَمْضِ أَحَدُكُمْ فِي الْوَهْمِ، وَلَا يُكْثِرَنَّ نَقْضَ الصَّلَاةِ، فَإِنَّهُ إِذَا فَعَلَ ذَلِكَ مَرَّاتٍ لَمْ يَعُدْ إِلَيْهِ الشَّكُّ. قَالَ زُرَارَةُ: ثُمَّ قَالَ: إِنَّمَا يُرِيدُ الْخَبِيثُ أَنْ يُطَاعَ، فَإِذَا عُصِيَ لَمْ يَعُدْ إِلَى أَحَدِكُمْ[13]؛
از امام پرسیدیم: مردی که در نمازش بسیار شک میکند تا جایی که نمیداند چند رکعت خوانده و چه مقدار باقی مانده، چه کند؟ فرمود: نماز را اعاده کند. گفتیم: اگر هر بار اعاده کند، باز هم شک می کند؟ فرمود: با وجود شکش ادامه دهد (و به شک خود توجه نکند). سپس فرمود: با باطل کردن نماز، شیطانِ خبیث را در وجود خود عادت ندهید که او را طمعکار سازید؛ زیرا شیطان پلید است و به هر چه عادت داده شود، خو میگیرد. پس هر یک از شما باید در هنگام شک و تردید، به نماز خود ادامه دهد و نماز را زیاد باطل نکند، چرا که اگر چندین بار چنین کند، شک دیگر به سراغش نخواهد آمد. زراره گفت: سپس [امام] فرمود: همانا شیطان تنها و تنها می خواهد که اطاعت شود؛ پس هنگامی که نافرمانی گردد، به سراغ هیچیک از شما باز نمی گردد.»
و این راهحلی بسیار مؤثر است، به شرط آنکه چند روز متوالی آن را انجام دهی؛ آنگاه ثمره شیرین و خوشمزه آن را خواهی یافت و پاداش را برداشت خواهی کرد: شفای کامل از وسوسه، به اذن خدای متعال.
پیامبر بزرگوار اسلام(ص) راهحلی تکمیلی به ما داده است و آن باز تعبیر مثبت کردن است؛ مثلا در صورتی که وسوسهای درباره خلقت به سراغت آمد... به جنبه مثبت آن نگاه کرده و مثلاً بگویی: ایمان من است که مرا به ناخشنودی از این حالت واداشته، و این امر خوبی است.
از محمد بن مسلم نقل شده است که امام صادق (ع)فرمودند: «جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ (ص) فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَكْتُ! فَقَالَ لَهُ (ع): أَتَاكَ الْخَبِيثُ فَقَالَ لَكَ مَنْ خَلَقَكَ؟ فَقُلْتَ: اللَّهُ، فَقَالَ لَكَ: اللَّهُ مَنْ خَلَقَهُ؟ فَقَالَ: إِي وَالَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ لَكَانَ كَذَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): ذَاكَ وَاللَّهِ مَحْضُ الْإِيمَانِ[14]؛مردی نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آمد و گفت: ای رسول خدا! هلاک شدم! پیامبر (ص)به او فرمودند: آیا شیطان نزد تو آمد و به تو گفت: چه کسی تو را آفریده است؟ و تو گفتی: خدا. سپس به تو گفت: پس خدا را چه کسی آفریده است؟ مرد گفت: آری، به آن کسی که تو را به حق برانگیخت، همینطور بود.پس رسول خدا (ص) فرمودند: این، به خدا سوگند، همان ایمان خالص است.»
ابن ابی عمیر میگوید: این حدیث را برای عبدالرحمن بن حجاج نقل کردم، او گفت: پدرم از امام صادق (ع) روایت کرد: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) اِنَّمَا عَنَى بِقَوْلِهِ: هَذَا وَاللَّهِ مَحْضُ الْإِيمَانِ، خَوْفَهُ أَنْ يَكُونَ قَدْ هَلَكَ حَيْثُ عَرَضَ لَهُ ذَلِكَ فِي قَلْبِه؛ منظور پیامبر (ص) از جمله (هذا والله محض الایمان) ترس و نگرانی مؤمن از این بود که مبادا به خاطر آنچه در قلبش خطور کرده، هلاک شده باشد»، پس همین ترس و ناراحتی او از این حالت، دلیل بر ایمانش است...و اگر مدتی بر این جنبه مثبت تمرکز کند، به زودی شیطان پشت میکند و فرار میکند.
همچنین در کنار نادیده گرفتن و بی توجهی به وسوسه، امام باقر (علیه السلام) به ما دعایی آسان آموختند که میتوانیم آن را بخوانیم: از علی بن مهزیار نقل شده است که گفت: «كَتَبَ رَجُلٌ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ (ع) يَشْكُو إِلَيْهِ لَمَماً يَخْطُرُ عَلَى بَالِهِ، فَأَجَابَهُ فِي بَعْضِ كَلَامِهِ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ إِنْ شَاءَ ثَبَّتَكَ فَلَا يَجْعَلُ لِإِبْلِيسَ عَلَيْكَ طَرِيقاً، قَدْ شَكَا قَوْمٌ إِلَى النَّبِيِّ (ص) لَمَماً يَعْرِضُ لَهُمْ لَأَنْ تَهْوِيَ بِهِمُ الرِّيحُ أَوْ يُقَطَّعُوا أَحَبُّ إِلَيْهِمْ مِنْ أَنْ يَتَكَلَّمُوا بِهِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): أَتَجِدُونَ ذَلِكَ؟ قَالُوا: نَعَمْ، فَقَالَ (ص): وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ إِنَّ ذَلِكَ لَصَرِيحُ الْإِيمَانِ، فَإِذَا وَجَدْتُمُوهُ فَقُولُوا: آمَنَّا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ؛ مردی به امام باقر (ع) نامهای نوشت و از افکار وسوسهانگیزی که به ذهنش خطور میکرد، شکایت کرد. امام در بخشی از پاسخ خود به او فرمودند: «اگر خداوند بخواهد تو را ثابت قدم نگه میدارد، و راهی برای شیطان بر تو باز نمیکند. گروهی از مردم نزد پیامبر (ص) آمدند و از افکار وسوسهانگیزی که به ذهنشان خطور میکرد، شکایت کردند و گفتند: اگر باد آنها را با خود ببرد یا تکهتکه شوند، برایشان بهتر است از اینکه آن افکار را بر زبان بیاورند. پیامبر (ص) فرمودند: آیا چنین چیزی را احساس میکنید؟ گفتند: بله. سپس پیامبر (ص) فرمودند: به خدایی که جانم در دست اوست، این نشانهی ایمان خالص است. پس هرگاه چنین حالتی را احساس کردید، بگویید: (آمَنَّا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ)». تکرار این جملهی نورانی قادر است ریشههای وسوسه را از اعماق وجودتان برکند!
داستان وسواس، در نجاست تمام زمین شهر
تعدادی از افراد یک شهر، به خیال اینکه راه رفتن سگ بر زمین های خیس، همه شهر را نجس کرده، در عذاب و حرج بودند. یکی از آنها می گفت: من میبینم که باران میبارد، سپس قطع میشود و همه زمینها خیس میشود. در آن منطقه سگهای زیادی هستند که به هر سو میدوند و بازی میکنند و همه زمینها مرطوب و خیس هستند؛ پس هر جایی حتماً نجس است. به همین دلیل این افراد در عذاب بودند، چون علاوه بر اینکه همه زمینها را نجس میدانستند، همه مردم را نیز نجس میپنداشتند، زیرا مردم از آن زمینها اجتناب نمیکردند؛ همچنین همه خانهها در نظرشان نجس بود، چون مردم با همان کفشهایی که روی آن زمینهای نجس گذاشتهبودند، وارد خانهها میشدند.
اما این وسوسه شیطان است! تنها جای نجس، همان نقطهای است که می بینی سگ پای خود را روی آن گذاشته (البته بعد از قطع باران، زیرا در حین بارش، باران آنچه را که بر آن میبارد پاک میکند). اما نجاست بقیه جاها، صرفاً یک تحلیل عقلی ناشی از وسواس شدید است و هیچگاه حجیت ندارد.
لازم به ذکر است که شهر مدینه منوره بر پاکی این زمینها دلالت میکند، زیرا منطقهای پر از باغها و پر از سگ بوده است. همچنین است مکه و دیگر شهرها، به ویژه مناطق روستایی؛ مردم در طول دوران پیامبر (ص) و ائمه معصومین (ع)، یعنی بیش از ۲۵۰ سال، سگها را میدیدند که قبل، حین و بعد از بارش باران در همه جا میگشتند و این همه در حضور معصومین (ع) و در دید آنها بود ولی حتی یک هشدار یا روایت نقل نشده است که بگوید: از همه زمینها اجتناب کنید. این نشان میدهد که غیر از آنچه با چشمان خود دیدهای، همه چیز پاک است (یا مورد عفو قرار گرفته، یا به نظر برخی نادر، اصلاً سگها نجس نیستند). پس دیگر چه میخواهی؟ این حکم شرع است که گفته از نجاست دوری کن ولی درباره اجتناب از زمین ها سکوت کرده و بر پاکی آن تأیید و رضایت داده است. پس تو فقط باید آن صدای شیطانی درونی را که به تو دستور میدهد و آن را قطعی میپندارد، نادیده بگیری، ذهنت را منحرف کرده و با آن بحث نکنی و اگر چند روز این نادیده گرفتن را ادامه دهی، کاملاً بهبود خواهی یافت.
*سلسله سخنرانیها در تفسیر قرآن کریم- آیه الله سید مرتضی شیرازی
مترجم: حکیمه سادات راغب زاده
نظر شما