هنگام بروز اختلاف، راه اصولی مذاکره و گفتگو است و پذیرش حق از سوی کسی که ذیحق نیست. طرف حق هیچگاه برای جنگ پیش قدم نمی شود، مگر به منظور دفاع، احقاق حق یا نجات مستضعفان.

از دیدگاه برخی کارشناسان، جنگ سبب یکپارچگی و اتحاد اقوام و ملت ها می گردد، بنابراین جنگ همه اش زیان نیست بلکه منافعی نیز در ورای آن نهفته است. آنان از این مسأله غافل اند که آنچه به اتحاد و یکپارچگی اقوام و ملیت ها می انجامد فرهنگ مشترک است نه جنگ، همانگونه که در تاریخ اسلام می بینیم آنگاه که اقوام گوناگون در سایه اسلام فرهنگ مشترک یافتند یکپارچه شدند.

جنگ خلاف مقتضای سرشت انسان است، اما برخی همچنان برای جلب منافع حقیقی یا موهوم به آن دامن می زنند. جنگ چه داخلی باشد و چه خارجی، محصول نپذیرفتن داوری، عدم دخالت خردورزی و روی نیاوردن به قضاوت مبتنی بر منطق است .خواستگاه جنگ نادانی است و زیاده خواهی؛ انسان نادان نمی خواهد سخن دیگران را بشنود و اگر هم شنید حس تشخیص سره از ناسره را ندارد؛ انسان زیاده خواه نیز می شنود اما به تحریف واقعیات می پردازد، تظاهر می کند که خواهان منافع و عزت مردم است، ولی آنان را به سوی جنگی روانه می کند که جز مرگ و تیره روزی نتیجه ای ندارد.

جنگ وکالتی

استعمارگران در دوران معاصر، جنگ جدیدی ابداع کرده اند به نام جنگ وکالتی. در عصر اتم چون دولت های بزرگ، از رویارویی با یکدیگر هراس دارند و از آنجا که بدلایلی همچون گشودن بازارهای جدید و توسعه قلمرو نفوذ چاره ای جز جنگ ندارند، به سود خود می بینند که برخی از دولت های اقماری خود را برگزینند و به وکالت از خود به جنگ با طرف مورد نظر وادارند، تا آن کشور ثالث را به زانو درآورند و به طور پنهان آن را در حوزه نفوذ خود قرار دهند.

علل افزایش جنگ

الف. تمدن مادی که به ایمان به خدا آمیخته نیست، موجب فزونی جنگ ها می گردد. فقدان ایمان به مثابه عنصری که انسان را از بدی ها حفظ می کند، موجب می گردد انسان دست به اقدامات ناصواب و زشت زده و بدلیل زیاده خواهی های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، جنگ براه اندازد. اما انسان مومن از خونریزی می پرهیزد.

ب. تولید انبوه اسلحه و جنگ افروزی تاجران سلاح برای فروش کالاهای خود.

ج. افزایش ثروت که خود، وقوع جنگ را تسهیل می کند.

چگونه از وقوع جنگ پیشگیری کنیم؟

جوامع معاصر نیازمند دو امر هستند:

الف. نگاه آینده نگر گسترده؛

ب‌. آمادگی مناسب و مطابق با مقتضای این نگاه؛

این دو امر جز در حالتی که سرنوشت مردم در دستان خودشان باشد، تحقق نمی پذیرد. حکومت استبدادی شایستگی هارا نابود می کند، به انسان های باقابلیت اجازه نمی دهد تا نگاهی آینده نگر به مردم ارائه دهند و آمادگی کافی برای جلوگیری از پیش آمدن جنگ بدست آورند.

ریشه های جنگ، محرومت هایی است که بر بشر تحمیل شده و او را وادار می کند تا علیه طبقه استثمارگر قیام کند. آری استعمار ، استبداد و سوء استفاده، آتش افروزان واقعی جنگ ها هستند.

راه خشکاندن ریشه های جنگ ایجاد آگاهی های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در مردم است. آگاهی سیاسی موجب تسلیم ناپذیری مردم در مقابل دیکتاتورها می شود. آگاهی اقتصادی از گردش انحصاری ثروت در میان گروهی خاص پیشگیری می کند و آگاهی اجتماعی سبب می شود که مردم درک کنند همه آحاد و طبقات جامعه از نظر دانش، حق حاکمیت و ثروت، سهم مساوی دارند، پس هیچ طبقه برگزیده ای وجود ندارد. ریشه جنگ، انحصار دانش، قدرت و ثروت در دست عده ای محدود است که در مقابل، محرومیت های گوناگون اکثریت را بدنبال دارد. روشنگری و بیداری علاوه بر آنکه سه برگ برنده فوق را در اختیار همگان قرار می دهد، مردم را نیز به یکدیگر نزدیک می کند، در نتیجه غرض ورزان مجال آن را نمی یابند که برای وصول به مقاصد شخصی خویش، از مردم سوء استفاده کنند. از همین رهگذر است که می بینیم به هر میزان ضریب آگاهی مردم افزایش یابد، ناسیونالیسم و قومیت گرایی بیشتر رنگ می بازد و توجه به نژاد، رنگ، موقعیت جغرافیایی و مانند اینها برای همیشه نابود می گردد.

اسلام به صلح فرامی خواند

اسلام همواره جنگ را مکروه و ناپسند می داند و صلح  آشتی را دوست دارد. از این رو در مطالعه آموزه های اسلام به حجم بزرگی از آیات و روایات بر می خوریم که جنگ را تنها به هنگام اضطرار تجویز می کند. خداوند در آیه 61 سوره انفال می فرماید:« اگر به صلح گراییدند تو نیز بدان گرای». حضرت  علی علیه السلام نیز در جنگ صفین پیش از رویارویی با دشمنان، خطاب به لشکریان خود فرمود:« با آنان مجنگید مگر آنگاه که جنگ را آغاز کنند، چرا که بحمدالله دارای حجت و دلیل هستید. اینکه رهایشان می کنید تا دست به پیکار گشایند نیز حجتی دیگر برای شما خواهد بود».

برگرفته از کتاب اسلام و جامعه نوشته مرجع عالیقدر آیت الله سید محمد شیرازی

نظر شما