twitter share facebook share ۱۳۹۶ مهر ۱۶ 1064

بعد از انقلاب اسلامی و شکل گیری و تثبیت نظام در سالهای 60 آرام آرام شطرنج سیاسی کشور در حال شکل گیری بود و بر اساس حوادث جاری که هر لحظه شدت می یافت گروه بندی های تازه ای تکون می یافت. سازمان مجاهدین خلق در دهه شصت از گروه های دارای بدنه اجتماعی حامی در طبقه متوسط شهری بود و یک سازمان منسجم سیاسی را با تمام ابعاد آن در جامعه انقلاب زده ایران نمایندگی می کرد. این سازمان متاسفانه نتوانست تحلیل صحیحی از حوادث در جامعه ایران به دست دهد و این خطای در تحلیل آنرا به مقابله مسلحانه با نظام کشاند و از یک طرف سبب رادیکال شدن اتمسفر سیاسی ایران تا بیش از یک دهه گردید و از سوی دیگر خود را از بدنه اجتماعی داخلی محروم کرده و به خارج از کشور نقل مکان کرد. شرایط جنگی با کشور همسایه و حزب بعث حاکم بر آن این سازمان را به دامان متجاوز غلطاند و اگر مقابله مسلحانه را ضربه کاری به سازمان بدانیم این حرکت را باید تیر خلاص سازمان به خودش تصور نماییم. به طور طبیعی کشورهای متخاصم در کوران درگیری همیشه روی اپوزیسیون خارجی و رادیکال حساب ویژه ای باز می کنند و عراق روی رجوی و سازمانش به عنوان ستون پنجم و نیروی شبه نظامی و متحد حساب ویژه باز کرد و البته در این سوی جبهه نیز نیروهای حزب الدعوه و مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق و نیروهای بدر و دیگر معارضان عراقی کرد مانند مرحوم مام جلال  نیز هم پیمان ایران بودند. با اتمام جنگ این منظومه به کلی متحول شد. سازمان رجوی تحت تاثیر عملیات مرصاد به شدت تضعیف شد و از سوی دیگر نیروهای کرد معارض به برکت هماهنگی با ایالات متحده و نیروهای ائتلاف به منطقه پرواز ممنوع دست یافتند و استقلال نسبی پیدا کردند. نیروهای بدر و مجلس اعلا نیز تحت فشار ضربه های انتفاضه شعبانیه اسیب دیده و هر چند توفیقاتی را کسب کردند اما به دلیل عدم هماهنگی های درون جبهه ای و نیز منطقه ای و بین المللی نتوانستند به آرزوی خود یعنی سقوط صدام دست یابند. در هر حال در این بین هر کدام از معارضان در سرزمین میزبان به حیات خود تحت شرایط جدید ادامه می داد تا اینکه سقوط نظام بعثی در عراق پادگان اشرف را دستخوش تحول نمود. این پادگان و یا شهر مجهز و مسلح زیر نظر نیروهای آمریکایی خلع سلاح شد و به هدفی سهل تبدیل گردید. از یک سو نیروهای عراقی و حاکمان جدید دل خوشی از سازمان نداشتند زیرا آنرا شریک و هم پیمان نظام صدام می دانستند و از سوی دیگر به دلیل اینکه سازمان های بدر و دیگر نیروهای کرد و شیعه عراقی معتقد بودند که سازمان رجوی در عملیات سرکوب انتفاضه شعبانیه شیعیان در سال 1991 دخیل بوده و دستش به خون مردم عراق آغشته است، لذا دیگر نباید در این کشور بماند. این تحول و درگیری های بعدی که کشته شدن تعدادی از ساکنان اشرف را به همراه داشت، سبب نقل مکان به پادگان لیبرتی و بعد از آن هم دیگر کشورهای اروپایی شد. این تحولات سازمان مجاهدین را در شرایط نامساعدی قرار داده است. تحولات بهار عربی و بالا گرفتن نبرد در سوریه و نیز افزایش بی سابقه تنش بین ایران و عربستان در منطقه فضایی را برای تحرک این سازمان ایجاد کرد و رئیس سابق سازمان استخبارات سعودی ترکی فیصل در مراسم این گروه شرکت کرد و رجوی را شهید و مریم را مبارزی خستگی ناپذیر برای آزادی خطاب کرد. بعد از آن هر روز شواهد بیشتری از نزدیکی این گروه به عربستان دیده می شود. دعوت از مریم رجوی برای ادای حج و بازدید از عربستان و نیز همکاری اطلاعاتی بین سازمان و هم پیمانان سعودی در سوریه برخی وجوه این تقارب است. حال بعد از گذشت سه سال از پروژه نزدیک شدن سازمان به کشوری متخاصم با ایران (عربستان) گویی تحلیل گران عرب متوجه ناکارامدی و بی بنیانی این تکیه گاه به ظاهر محکم شده اند. عاید الشمری که از روزنامه نگاران متخصص در مسائل ایران و نزدیک به وزارت خارجه عربستان است در مقاله ای به تشریح وضعیت سازمان در ایران و منطقه پرداخته است. الشمری دقیقا در مقاله خود اشاره می کند که این سازمان بعد از گذشت چهار دهه از انقلاب کاملا پایگاه مردمی و مخاطبان خود در طبقه جوان کشور را از دست داده است. از سوی دیگر وی تاکید می کند که هر چند در خارج از کشور این سازمان فعال است و تجمعات چند هزار نفری برگزار می کند و نیز از طبقه سیاسی اروپا افرادی را برای سخنرانی دعوت می کند اما اینها نباید کارگزار سعودی را فریب دهد زیرا این صرفا تشکلی خارج از ایران است و فاقد ریشه و نفوذ در ایران می باشد. نکته جالب دیگری که این مخالف ایران بر آن تاکید دارد مساله گفتمان سازمان است. از نظر شمری گفتمان سازمان متکی بر تمامیت خواهی است و این در حالی است که این گفتمان در ایران دیگر جایی بین طبقه متوسط و تحصیل کرده ندارد. او از واژه خطاب الشمولی استفاده می کند تا عمق استراتژیک و جهت گیری فکری سازمان را توضیح دهد.

سپس وی بر مساله قومیت های کرد و بلوچ و عرب تکیه می کند و نگاه سازمان و حاکمیت کنونی در خصوص جزایر سه گانه و نام خلیج فارس را یکسان می داند و سپس نتیجه گیری می کند که تکیه به چنین سازمانی فاقد نتیجه عینی برای منافع بلند مدت اعراب در منطقه است. هر چند این تحلیل گر بخش های زیادی از مطالب خود را سانسور کرده است اما همین مقدار هم نشان می دهد که عربستان هم به درستی می داند این سازمان صرفا برای کارهای اعلامی و نمایش های سالنی مناسب است و بیش  از آن کاری از آن ساخته نیست. جای تاسف برای کسانی است که توان فهم تحولات درون جامعه خود را ندارند و مرتب از دامان دیکتاتور آدم کشی به آغوش مستبدی دیگر جا عوض می کنند به گمان آنکه در پس این سالهای تاریکی سحری باشد. هیچ نهاد و سازمانی نمی تواند بدون دریافت واقعیت تحولات اجتماعی جامعه خود بازیگر قابل قبولی باشد.

نظر شما