twitter share facebook share ۱۳۹۶ مهر ۲۹ 1021

آیت الله سید عباس حسینی قائم مقامی رئیس هیئت موسس اتحادیه اروپایی علما و تئولوگ های شیعه در گفت وگو با شفقنا با طرح پرسشی مبنی بر اینکه آیا اساسا اهل کتاب در جامعه اسلامی و در ذیل حکومت اسلامی می توانند یک زیست مشترکی با مسلمانان داشته باشند یا احیانا در برخی از مناصب حکومتی وارد شوند؟ اظهار می کند: قطعا هیچ منعی نسبت به این مساله از نظر شرعی و فقهی وجود ندارد، یعنی اهل کتاب از حقوق شهروندی کاملا مساوی با سایر مسلمانان و اعضای جامعه برخوردارند و در جامعه اسلامی هرگز حقوق شهروندی تابعی از عقاید و اعتقادات مذهبی و دینی نیست، همه به صورت یکسان از حقوق شهروندی برخورار هستند، از نگاه اسلام ما هرگز شهروند درجه یک یا دو نداریم.

او ادامه می دهد: در پیمان مدینه وجود مقدس حضرت رسول(ص) به محض استقرار در مدینه و برخورداری از یک قدرت مستقر، با همه طوایف مدینه اعم از کسانی که یهودی و مسیحی بودند حتی مشرکانی که خدا را قبول نداشتند و مسلمانان که اکثریت بودند، یک پیمان مشترک نوشتند و این به عنوان اولین قرارداد مدنی ثبت شده برای ما مسلمانان است که بسیاری از پرسش های ما را پیرامون این موضوع پاسخ می دهد.

قائم مقامی می گوید: در آن پیمان مشترک پیامبر(ص) به صراحت همه افراد را به عنوان اعضای یک جامعه و امت، برخوردار از حقوق مساوی دانستند و در قرآن کریم هم به صراحت به مسلمانان توصیه می کنند که رابطه شما با اهل کتاب و پیروان ادیان دیگر بر مبنای قسط و بِرّ باشد، قرآن یک قاعده کلی رفتاری دارد و آن قاعده احسان در تعامل با دیگران است، یعنی دعوت قرآن کریم در تعامل با دیگران (این دیگران هر کسی که باشد چه مسلمان و چه غیر مسلمان) بر مبنای قاعده احسان است، قاعده احسان بالاتر از قاعده عدل است، عدل در چارچوب حقوق است، اما احسان فراتر از حقوق است و مبتنی بر مراتب بالای اخلاق است و این دعوت کلی قرآن نسبت به رفتار و تعامل با دیگران است. اما در آیات دیگر الگوهای رفتاری تکامل یافته تری را بر مبنای درجات بالای مکارم اخلاق به مسلمانان معرفی می کند که از جمله آنها قاعده بِرّ است .

او درباره ارتباط مسلمانان با پیروان اهل کتاب با استناد بر قرآن کریم، اظهار می کند: به صورت خاص در موارد متعددی از قرآن کریم از جمله در سوره شریف ممتحنه در ارتباط خاص با پیروان ادیان دیگر که قرآن کریم به تعبیر محترمانه اهل کتاب از آنها یاد می کند، صریحا به مسلمانان توصیه می کند که مبنای رفتاری آنان می تواند براساس قسط و بِرّ باشد، قسط بالاتر از عدل است و بِرّ هم بالاتر از نیکی های معمولی است لذا در قرآن کریم می فرماید: انفاق کردن یک عمل خیر و نیک است، اما تصریح می کند که اگر می خواهید عمل نیک شما که (به طور مثال) انفاق کردن است، به مرتبه بالای بِرّ برسد، باید انفاق شما از یک حد معمولی بالاتر باشد و انفاق از دوست داشتنی های شما باشد یعنی باید ایثار کنید، در حقیقت اگر انفاق همراه با نوعی ایثار شد، تبدیل به بر می شود بنابراین بِّر یک مقام نیکی و عادی و معمولی نیست بلکه مرتبه بالایی از نیکی و خیر است، لذا برای آن از واژه نیل استفاده می کند و می فرماید: باید به آن رسید، با همین شناختی که از مفهوم بِرّ در قرآن کریم داریم، می بینیم که خداوند در رابطه با دگرباوران و پیروان ادیان دیگر به مسلمانان توصیه می کند که بر مبنای بر و قسط با آنها عمل کنید: لا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ (ممتحنه/ ۸)

او اظهار می کند: خداوند نه تنها نیکی در فرم ها و اندازه های معمولی بلکه بالاترین اندازه های ممکن و رعایت حقوق نه در حد عدل بلکه بالاتر در حد قسط و برّ را توصیه می کند و در پایان آیه نیز به عنوان یک مشوّق مهم و برانگیزنده، اشاره می کند که با این کار شما محبوب خداوند می شوید و او شما را دوست خواهد داشت. یعنی رسیدن به بالاترین درجات قرب الی الله به وسیله غایت نیکی ورزی با ناهمکیشان و غیر مسلمانان. انصافا در کدام متن مقدس و کدام کتاب اخلاقی چنین آموزه ای را با چنین ویژه گی هایی می توان یافت؟ و مایه افسوس و حسرت است که با چنین آموزه های طلایی انسانی، در رفتار ما مسلمانان چیز دیگری بروز کند.

بنابرآنچه که عرض شد به طریق اولی اینکه غیر مسلمانی از جانب مسلمانان وکیل شود یا بالعکس، هیچ منع شرعی و فقهی ندارد و کاملاً متناسب و سازگار با نگاه قرآن کریم است که انسانیت را در درجه اول مورد ملاحظه قرار می دهد و عقاید و گرایش های مختلف را در ذیل انسانیت قرار می دهد نه فراتر از انسانیت؛ از نظر قرآن کریم هیچ چیزی فراتر از انسانیت وجود ندارد و مهم ترین و اصل ترین کارکرد دین بطور عام و دین ختمی بطور خاص این است که مردمان را با این مراتب بالای انسانیت آشنا ساخته و آن را به فعلیت برساند یعنی روش آن که مبتنی بر وحی است، ما را به بالاترین درجه انسانیت می رساند بنابراین کارکرد دین هم در ذیل انسانیت و مکارم اخلاق تعریف می شود.

قائم مقامی به تعریف انسانیت در قرآن کریم اشاره و تصریح می کند: قرآن کریم جوهر انسانی را کرامت ذاتی هر انسانی می داند، با قطع نظر از اینکه اهل چه دینی است و چه گرایشی دارد. تمام حقوق انسانی برای همه انسانها را یکسان می داند؛ یکی از تفاوت های حقوق بشر از منظر اسلامی با حقوق بشر رایج، این است که ضمن آنکه تمام حقوق طبیعی بشر را قبول دارد، ولی می گوید که این حقوق توأم با کرامت است، یعنی باید کریمانه ادا شوند یعنی اگر حق مسکن هست صرف تامین مسکن کفایت نمی کند بلکه این حق برای همه انسان ها به صورت کریمانه باید تأمین گردد وگرنه حق مسکن به خودی خود، حق اختصاصی انسان نیست چراکه حیوانات هم از این حق برخوردارند و باید حق مسکن متناسب با آنها به رسمیت شناخته شود، پس آنچه که برای انسان اختصاصی است تأمین کریمانه یعنی توأم با کرامت مسکن است، به همین ترتیب ادای همه حقوق انسان قطع نظر از دین و باورهایی که دارند باید همراه و آمیخته با کرامت باشد. اگر حق حیات، حق کار و ازدواج و… هست، هیچکدام به تنهایی ادا کننده حق انسان نیست بلکه باید با وصف کریمانه باشد؛ بنابراین همه انسان ها در برخورداری از حقوق طبیعی و شهروندی مساوی هستند ضمن اینکه همه انسان ها هم باید به صورت کریمانه حقشان ادا شود، صرف ادای حقِ انسان کافی نیست بلکه باید کریمانه باشد چون انسان صاحب کرامت است و انسان صرف نظر از گرایشات فکری و اعتقادی دارای کرامت است و هیچ ظلمی بالاتر از سلب کرامت از انسان نیست.

قائم مقامی می افزاید: متاسفانه ما نیاز داریم که بسیاری از مفاهیم قرآن کریم را در چارچوب همان روش اجتهادی و روشی که قرآن کریم خود در سوره آل عمران تصریح می فرماید ،مورد بازخوانی قرار دهیم و یکی از مسایلی که باید مورد دقت و بازخوانی و تأمل قرار گیرد همین موضوع رابطه مسلمانان با غیر مسلمانان و به صورت مشخص موضوع کفار در قرآن کریم است، فهم داعشی از مفهوم کفار یک فهم بسیط است، فهم سطحی و بسیط از کفار، این است که ما اولاً ادعا کنیم در قرآن فقط یک مفهوم از کفر وجود دارد و بگوییم که کافر فقط یک مفهوم دارد و آن هم اینکه بگوییم هر کسی که مسلمان نیست، کافر است، این بی تردید یک فهم داعشی و غیر روشمند و فهم غیر اجتهادی از قرآن کریم است، حال اینکه اولاً کفر در قرآن مفاهیم متعددی دارد و به طور مشخص آنجا که مسلمانان را از رابطه با کفار پرهیز داده و از اینکه کفار نباید تسلط پیدا کنند و از اینکه نباید با کفار دوستی داشت، اینها هرگز منطبق با مطلق اهل کتاب و غیر مسلمانان نیست؛ اینطور نیست که منظور قرآن از این کفار همه غیر مسلمانان باشد، هرگز اینطور نیست؛ و اگر کسی چنین ادعایی را با چنین اطلاقی بکند اگر آگاهانه باشد این ادعای او حتما مصداق افتراء علی الله است، این حتما یک فهم نادرست از قرآن کریم است. با تأمل در مجموعه آیات قرآن می توان به وضوح دریافت کفاری که موضوع زنهار قرآن هستند و مسلمانان را از آنها پرهیز داده و دعوت به مقابله با آنها کرده، کسانی هستند که اصلاً ماهیت عقیدتی و فکری ندارند بلکه کسانی هستند که با مسلمانان بر سر ایمان آنان می جنگند و مقابله می کنند یعنی آنها با مسلمانان می جنگند تا مسلمانان را از ایمانشان خارج کنند، در واقع آنچه به عنوان جنگ مقدس مشهور شده و به ناحق مسلمانان را در قرون وسطا و بلکه اکنون نیز متهم می کنند، دقیقا مسلمانان خود قربانی این جنگ مقدس بوده اند.

از نظر قرآن، کفار کسانی هستند که قائل به جنگ مقدس هستند، یعنی قصد دارند اعتقادات و باورهای خود را با زور و اجبار و شکنجه به مسلمانان تحمیل و آنها را از ایمانشان بازگردانند، از نظر قرآن در تعامل با دیگران هیچ چیز بدتر از جنگ مقدس نیست. در برابر جنگ مقدس باید دفاع جانانه و مقدس نمود. این بیان روشن قرآن کریم است. در آیات مختلف تصریحاً می فرماید که نهی خداوند شامل کسانی می شود که با شما بر سر ایمان و دین مقاتله می کنند و قصد جان شما را دارند و شما را از شهرها و محل زندگی تان خارج می کنند و به قتل می رسانند فقط به این علت که یک اعتقاد و دین متفاوت از آنان  دارید؛ (إِنَّما یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلی إِخْراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ)

هر کسی و هرگروهی که چنین بود قطعاً باید با او مقابله کرد و با جدّیت در برابر او دفاع کرد و او مشمول مفهوم قرآنی کفار است که باید مورد قتال و بیزاری قرار گیرد، اما هرگز نمی شود این مفهوم از کفار را به هر غیر مسلمانانی تسرّی داد، جالب این است که دلیل و فلسفه اصلی اهمیت جهاد در قرآن کریم، دفاع از آزادی های مذهبی است؛ قرآن کریم با وضوح تمام در آیه ای که از روشن ترین محکمات قرآن است دستور دفاع را در برابر کسانی می داند که مومنان را بدون هیچ جرمی و فقط به علت اینکه سلطه عقیدتی آنان را نپذیرفته و به خداوند ایمان آورده اند مورد شکنجه و آزار قرارداده و از خانه ها و شهرهایشان اخراج می کنند (الذین اخرجوا من دیارهم بغیر حق الا ان یقولوا ربنا الله).

جالب آنکه بلافاصله برای آنکه گمان نشود که این حساسیت فقط نسبت به ایمان اسلامی و مسلمانان وجود دارد، بلافاصله به یک حکم کلی و قاعده عقلایی اشاره می کند که اگر دستور خداوند به این جهاد و دفاع نبود و برخی از مردم در برابر تجاوز و زیاده خواهی گروهی دیگر مقاومت نمی کردند، نه کلیسا و صومعه راهبان مسیحی باقی می ماند، نه کنیسه و معبد یهودیان؛ نه مساجد مسلمانان، یعنی آزادی های مذهبی کاملاً از بین می رفت؛ و جالب اینکه مساجد مسلمانان را در آخر بیان می کند.( وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا-حج/۴۰ ) پس فلسفه دفاع و جهادی که قرآن از آن یاد می کند هرگز بر مبنای مرزبندی های عقیدتی نیست بلکه بر مبنای دفاع از آزادی های طبیعی و اساسی انسان است که در رأس این آزادی ها، آزادی های اعتقادی است.

قائم مقامی در پاسخ به اینکه خط کشی ها بین اهل کتاب و مسلمانان به وحدتی که از آن صحبت می کنیم چه آسیبی وارد می کند؟ گفت: بدون تردید فقط دین و وحی ختمی که بر مبنای شریعت محمدی و فقه جعفری مبتنی شده، مدعی یک پیام جهانی است و خصوصیت این پیام جهانی این است که مبتنی بر عقل الواالالبابی است، قرآن و به تبع آن ما مدعی این هستیم که خیلی از عقلانیت هایی که حاکم هست، عقلانیت های جزئی و آفت زده است، اما عقلانیتی که قرآن از آن سخن می گوید، عقلانیت الواالالبابی است یعنی با خرد جمعی انطباق پذیری دارد و می تواند صاحبان خردها (اولواالالباب) را قانع کند، و اساسا کشف و معرفی عقل اولواالالبابی از آموزه های اختصاصی قرآن است که متاسفانه از آن غفلت داریم و یک مفهوم کاملا بین الاذهانی است و می تواند مبنای تعریف تکامل یافته ای ازعقلانیت قرار گیرد. حال مناسب و پسندیده نیست با چنین غنای اندیشه گی و بی نظیری که وحی ختمی قرآنی از آن بهره مند است گفتار و رفتار ما بگونه ای باشد که ساده ترین عقول عرفی نیز داوری خوبی نسبت به آن نداشته باشد. این یک اصل است که هرگونه رفتاری که با محکمات و خطوط اصلی تفکر قرآنی ناسازگار باشد و هرگونه رفتاری که در نهایت، قابلیت اقناع عقلانی را نداشته باشد، نمی توان آن را به قرآن و دین نسبت داد و قطعاً ناخواسته زیر سوال بردن توانایی دین و اسلام در بنای یک تمدن برتر عقلانی است؛ و از حیث مصلحت هم نگاه کنیم، قطعاً بر مصلحت و منفعت ما نیست.

*شفقنا

نظر شما