twitter share facebook share ۱۴۰۰ مرداد ۲۴ 1307

خطبه حضرت با «یا ایها الناس» آغاز شد و مخاطب بخش‌های قبل عموم مردم بودند اما مخاطب این فراز تغییر پیدا می‌کند و همان کسانی‌که در فرازهای قبل درباره‌ی آن‌ها صحبت می‌شد، در این فراز مستقیماً مخاطب حضرت قرار می‌گیرند.

فراز چهارم: ثُمَّ أَنْتُمْ أَیَّتُهَا الْعِصَابَهُ عِصَابَهٌ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَهٌ وَ بِالْخَیْرِ مَذْکُورَهٌ

تعبیر امام(ع) این است: «ثُمَّ أَنْتُمْ أَیَّتُهَا الْعِصَابَهُ» شما گروهی هستید با این‌ ویژگی‌ها: «عِصَابَهٌ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَهٌ» ویژگی اول شما این‌ است که به علم و دانش معروف شده‌اید. ویژگی‌ دوم: «وَ بِالْخَیْرِ مَذْکُورَهٌ» در میان مردم، نام نیک دارید. خصوصیت سوم: «وَ بِالنَّصِیحَهِ مَعْرُوفَهٌ» مردم شما را به‌عنوان انسان‌های خیرخواهی می‌شناسند. ویژگی چهارم: «وَ بِاللَّهِ فِی أَنْفُسِ النَّاسِ مَهَابَهٌ» شما در میان مردم، شخصیت و اعتباری دارید و مردم، بر این اساس از شما حساب می‌برند و از شما حریم نگه‌می‌دارند. «یَهَابُکُمُ الشَّرِیفُ وَ یُکْرِمُکُمُ الضَّعِیفُ» در جامعه، اشراف و بزرگان، احترام ویژه‌ای برای شما قائل هستند همانطور ‌که افراد ضعیف و ناتوان هم به شما احترام می‌کنند. «وَ یُؤْثِرُکُمْ مَنْ لَا فَضْلَ لَکُمْ عَلَیْهِ وَلَا یَدَ لَکُمْ عِنْدَهُ» حتی کسانی‌که شما نسبت به آن‌ها برتری و امتیازی ندارید و حق نعمتی هم بر آنها ندارید، شما را بزرگ می‌دارند و جلو می‌اندازند. بهرحال؛ همه‌ی توده‌های مختلف مردم برای شما ارزش و احترام قائل هستند. «تَشْفَعُونَ فِی الْحَوَائِجِ إِذَا امْتَنَعَتْ مِنْ طُلَّابِهَا» در نتیجه‌ی همین ارزش داشتن در میان مردم، از یک اعتبار اجتماعی برخوردار هستید و مردم وقتی به مشکل و گرفتاری‌ برخورد می‌کنند، به سراغ شما می‌آیند و شما را شفیع و واسطه قرار می‌دهند تا مشکلات آن‌ها برطرف شود. «وَ تَمْشُونَ فِی الطَّرِیقِ بِهَیْبَهِ الْمُلُوکِ وَ کَرَامَهِ الْأَکَابِرِ» شما از چنان اعتباری برخوردار هستید که وقتی در کوچه و خیابان عبور می‌کنید، تشخصی از دیگر مردم دارید، به سبک و سیاق پادشاهان حرکت می‌کنید، احتراماتی که برای پادشاهان هست را برای شما رعایت می‌کنند و همان احترامات ویژه‌ای که برای بزرگان در میان مردم رایج است، برای شما هم چنین احتراماتی هست.

نخبگان، مخاطب خاص امام(ع)

با این توصیفات و امتیازات، مخاطب امام حسین(ع) روشن می‌شود و ما می‌توانیم با تعبیر خودمان، این مخاطب را «نخبگان» جامعه بنامیم.

در هر جامعه‌ای اقشار و طبقات مختلفی زندگی می‌کنند. همه‌ی مردم از نظر سطح فکر و دانش و تجربه در یک سطح نیستند، برخی نگاه‌های سطحی و برخی نگاه‌های عمیق‌تری دارند. برخی در جامعه دارای نفوذ هستند و نظر و سخن‌شان در تغییر وضع زندگی مردم تأثیر دارد و عده‌ای هم هستند که مورد توجه و اعتناء مردم قرار نمی‌گیرند. سخن امام(ع) در این‌جا با گروه‌هایی است که تأثیرگذار بوده و از دانش، فکر و اندیشه‌ی بالاتری برخوردار هستند.

نسبت‌های بین حاکمیت و نخبگان

در جوامع مختلف، نخبگان در ارتباط با حکومت‌ها روابط مختلفی دارند. براساس یک تقسیم‌بندی ساده، نسبت بین حاکمان و نخبگان سه‌گونه است: نوع اول جایی‌ است که بین حاکمان و نخبگان، نوعی پیوستگی و همبستگی وجود دارد. نخبگان در حکومت حضور دارند و از حکومت حمایت می‌کنند و حکومت از فکر و اندیشه‌ی آن‌ها بهره می‌برد. این یک شکلِ مطلوب از روابط نخبگان و حاکمان است. شکل دوم این است که حکومت در اختیار نخبگان نیست و نخبگان هم با حکومت واقعاً همراهی نمی‌کنند و آن را قبول ندارند، ولی حکومت از ابزارهایی استفاده می‌کند تا نخبگان را به‌شکلی ساکت کند و یا به‌شکلی به استخدام خود درآورد. این نوع دوم برای خرید نخبگان و مصادره آن‌هاست یا حداقل برای این‌که آن‌ها را ساکت کنند و جلوی تأثیرگذاری آن‌ها را در جامعه بگیرند. اما شکل سوم این است که نخبگان در برابر حکومت قرار بگیرند و نقش خودشان را در مخالفت با دولت جائر تعریف کنند و برای اصلاح امور در حکومت نقش‌آفرینی کنند.

نسبت بین حاکمیت و نخبگان در این خطبه

امام حسین(ع) این سخنرانی را در زمانی ایراد کردند که قدرت در اختیار بنی‌امیه بود. وقتی حاکمیت در اختیار فردی مانند معاویه یا یزید بن معاویه باشد، افراد اهل دانش و اهل فکر نمی‌توانند به‌صورت واقعی همراهی و همبستگی با حاکمیت داشته باشند. پس آن شکل اول نسبت به زمان مورد بحث امام حسین(ع) تحقق ندارد. نسبت بین نخبگان و حاکمیت در زمان این سخن امام(ع) یا از نوع دوم است یا سوم. قبلاً از کلام حضرت استفاده کردیم که حاکمیت با دو شیوه درصدد این است که عالمان و نخبگان جامعه را به سکوت و سکون وادار کند؛ یکی از راه ایجاد ترس و وحشت برای آن‌ها (که هزینه‌ی مخالفت با حکومت چنان بالا برود که اشخاص جرأت مخالفت کردن نداشته باشند) و روش دوم این‌که با تطمیع آن‌ها را ساکت و وادار به همراهی کند. معاویه همین کار را انجام می‌داد و این مربوط به همان نوع دوم نسبت بین نخبگان و حاکمیت است. امام حسین(ع) در این سخنرانی، نخبگان و فرزانگان را مورد خطاب قرار می‌دهند تا آن نسبت دوم را به نسبت سوم تبدیل کنند و کسانی‌ را که تحت‌تأثیر تطمیع‌ها و تهدیدها قرار گرفته‌اند را آزاد کنند تا در نوع سوم قرار بگیرند و نقش اجتماعی خودشان را در برابر مظالم و ستم‌ها ایفا کنند، عکس‌العمل نشان دهند و بی‌تفاوت نباشند و از یوغ معاویه بن ابی‌سفیان خارج شوند.

مسئولیت بیشتر عالِم شناخته شده

علم یک کمال درونی برای انسان است. امام حسین(ع) نظر به آن کمال درونی شخص و آن دانشی که در سینه‌ی خود دارد، ندارند. آن‌چه حضرت مطرح می‌فرمایند این ا‌ست که مردم شما را به‌عنوان عالم می‌شناسند (جنبه‌ی اثباتی و بیرونی آن علم). حضرت فرمودند: «أَیَّتُهَا الْعِصَابَه بِالْعِلْمِ مَشْهُورَهٌ وَ بِالْخَیْرِ مَذْکُورَهٌ وَ بِالنَّصِیحَهِ مَعْرُوفَهٌ…». تعبیر معروف بودن و مذکور بودن و مشهور بودن، جایگاه اجتماعی این گروه را مشخص می‌کند که شما در میان مردم ذی‌نفوذ هستید، مردم به شما نگاه می‌کنند. شما افرادی ناشناس و ناشناخته نیستید که حرف شما در میان مردم تأثیری نداشته باشد. ممکن است عالمی در گوشه‌ی خانه باشد و مردم او را نشناسند و تأثیری برای او قائل نباشند که مسئولیت او به‌مراتب کمتر است اما عالمِ شناخته شده، عالمی که در میان مردم اعتبار پیدا کرده است و مردم به او توجه دارند، به همان میزان که مردم به او توجه دارند و از او تأثیر می‌پذیرند، مسئولیت هم او هم افزایش پیدا می‌کند. لذا حضرت در این فراز از خطبه‌ی خود تأکید می‌فرمایند که شما خیلی اعتبار دارید و خیلی کارها را می‌توانید انجام بدهید، چرا جایگاه خود را نمی‌شناسید؟ چرا خودتان را مفت و مجانی در اختیار امثال معاویه قرار می‌دهید و از این وزانت و اعتباری که دارید استفاده نمی‌کنید؟

خطبه حضرت زهرا(س)

اول باید هویت و موقعیت اجتماعی آن‌ها را برای‌شان مشخص کرد و بعد گفت که از شما چه توقعاتی می‌رود و حضرت از همین روش و شیوه استفاده کردند. حضرت فاطمه‌ی زهرا(س) هم وقتی بعد از رحلت رسول خدا(ص) با آن خطبه‌ی معروف در مسجد مدینه با مردم سخن گفتند، سخن و روش‌شان همین بود. حضرت زهرا(س) به‌خصوص انصار را (که شخصیت‌های معتبر اجتماعی و تأثیرگذار بودند) را مورد خطاب قرار دادند و از آن‌ها خواستند که به صحنه بیایند: «اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّهِ وَ الْاَداهِ وَ الْقُوَّهِ وَ عِنْدَکُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّهُ» شما قدرت و توانایی دارید، شما نیرو دارید. کسی که اقدامی نمی‌کند و می‌گوید من قدرت ندارم و عذر می‌آورد، در صورتی عذرش پذیرفته است که ضعفی و ناتوانی‌ای داشته باشد. حضرت زهرا(س) می‌فرمایند عذر شما چیست؟! اگر نیاز به نیروی انسانی است، دارید. اگر نیازمند به سلاح و سپر باشید، سلاح و سپر دارید، اگر مساله‌ی قدرت مادی و اقتصادی باشد، آن را هم دارید، همه چیز دارید. پس عذری باقی نمی‌ماند. «تُوافیکُمُ الدَّعْوَهُ فَلاتُجیبُونَ» شما با همه‌ی این استعدادهایی که بالفعل دارید، دعوت ما را اجابت نمی‌کنید! «وَتَأْتیکُمُ الصَّرْخَهُ فَلاتُغیثُونَ» فریادها و ناله‌ها را می‌شنوید و کمکی نمی‌کنید! «وَ اَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفاحِ مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلاحِ.» شما آدم‌های خوش‌نام و معتبری هستید.(بحارالانوار، ج۲۹، ص۲۲۸). شما به میدان بیایید، کسی نمی‌تواند مقاومت کند. ممکن است که اگر یک نفر به‌صورت فردی به صحنه بیاید، بتوانند با او برخورد کنند و او را متهم کنند اما اگر همه‌ با هم حرکت کنند، کسی نمی‌تواند مقاومت کند. آن تعبیرات امام حسین(ع) هم تقریباً مشابه این تعبیراتی ا‌ست که مادر بزرگوارشان فاطمه‌ی زهرا(س) داشته‌اند. آن‌جا بود: «بِالْخَیْرِ مَذْکُورَهٌ وَ بِالنَّصِیحَهِ مَعْرُوفَهٌ» و این‌جا هست: «وَ اَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفاحِ مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلاحِ».

سؤال این است که شخصی ‌که این اعتبار و خوش‌نامی را در طول سی‌، چهل‌، پنجاه‌سال کسب کرده است، این اعتبار و خوش‌نامی را می‌خواهد چه کند؟ این یک سرمایه است. همان‌طوری که شخص سرمایه‌ی مادی را جمع می‌کند و باید یک جایی استفاده کند و به درد زخمی بخورد و درست نیست که فقط بشمارد که ما این‌قدر پول داریم «الَّذِی جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ»، اعتبار اجتماعی هم یک سرمایه است. در واقع حضرت می‌فرمایند باید این سرمایه و اعتبار در جای خودش مصرف شود؛ ‌جایی که حقی ناحق می‌شود، جایی که مظلومی فریادی برمی‌آورد. «وَ النُّخْبَهُ الَّتی انْتُخِبَتْ وَ الْخِیَرَهُ الَّتِی اخْتیرَتْ لَنا اَهْلَ الْبَیْتِ» شما آن افراد نیک هستید. شما نخبگان و برگزیدگان جامعه هستید و سوابق خوبی دارید، ضجر کشیدید، در میدان مبارزه بودید: «قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ». این اعتبار برای شما پیدا شده است، چرا الان از این اعتبار استفاده نمی‌کنید و مهر سکوت بر لب‌های خود زده‌اید؟ اعتراض حضرت فاطمه‌ی زهرا(س) این‌ است که اگر شما توانایی نداشتید کاری انجام دهید، توقعی نداشتیم ولی می‌توانید و شما این سابقه را دارید.

مسئولیت نخبگان

مسئولیت این نخبگان و فرزانگان جامعه و دانایان امت، در جامعه فراوان است ولی در رأس این مسئولیت‌ها، حساسیت نسبت به ظلم است.

وقتی خلیفه‌ی سوم به قتل رسید و مردم از حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) درخواست کردند که خلافت را بپذیرند، حضرت تمایلی نداشتند که‌ در آن شرایط متصدی امر خلافت شوند. حضرت در خطبه‌ شقشقیه(خطبه سوم نهج البلاغه) فرمودند: «لَولا حُضُورُ الحاضِرِ و قِیامُ الحُجَّهِ بِوُجودِ الناصِرِ» حضور مردم تکلیف را به گردن من انداخت. ولی یک علت دیگر هم داشت: «و ما أخَذَ اللّه مِن العُلَماءِ أن لایُقارُّوا على کِظَّهِ ظالِمٍ و لا سَغَبِ مَظلومٍ»‌ حضرت فرمودند: من آمدم چون خدا تعهدی از علماء‌ و دانایان گرفته است که وقتی در جامعه انحراف و فسادی وجود دارد، به میدان بیایند(حضرت نفرمودند که خدا فقط از من علی بن ‌أبی‌طالب این تعهد را گرفته است بلکه از علماء این تعهد را گرفته است). اما چه انحراف و فسادی؟

خیلی از مسائل و جریانات در زمان عثمان و قبل از آن اتفاق افتاده بود که از نظر حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) قابل تأیید نبود و خود حضرت نسبت به آن‌ها اعتراض و انتقاد داشت(مثلا مرحوم شرف‌الدین در «النص و الاجتهاد» صد مورد را آورده است که دستگاه خلافت در برابر نص و دستور پیغمبر(ص) اجتهاد کردند). ولی حضرت نفرمودند که من خلافت را گرفتم برای این‌‌که مثلاً نماز تراویح (در شب‌های ماه رمضان به جماعت) برگزار می‌کردند و من با آن مخالفم و بدعت است. این قبیل کارها بود ولی حضرت نفرمودند که من به خاطر این‌ها آمدم. در میان همه‌ی آن‌چه در جامعه از امور نامطلوب اتفاق افتاده بود، امیرالمؤمنین علی(ع) روی یک مورد دست می‌گذارند و می‌فرمایند این آن‌ چیزی است که مرا به صحنه آورد تا علی‌رغم میل باطنی، این مسئولیت را برعهده بگیرم. حضرت فرمودند: من به‌خاطر گرسنگی گرسنگان و پرخوری ستمگران آمدم. من آمدم این وضع را از بین ببرم. خیلی عجیب است! «أخَذَ اللّه من العُلَماءِ أن لایُقارُّوا على کِظَّهِ ظالِمٍ و لا سَغَبِ مَظلومٍ لأَلقَیتُ حَبلَها على غَاربِهِا» سخن از مسئولیت عالمان و دانایان امت (نخبگان) است و می‌فرماید اگر خدا از ما تعهد نگرفته بود که در برابر گرسنگی گرسنگان و پرخوری ستمگران سکوت نکنید و بی‌تفاوت نباشید، من نمی‌آمدم. معلوم می‌شود این وظیفه در رأس همه‌ی مسئولیت‌هایی ا‌ست که برای دانایان و علماء وجود دارد. من نمی‌دانم که عالمان و دانایان در برابر این مسئولیت با توجه به واقعیت‌هایی که در جامعه (از گرسنگی گرسنگان) وجود دارد، چه پاسخی فردای قیامت خواهند داشت و در درگاه الهی برای سکوت خود چه توجیهی دارند؟ امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند من توجیهی ندارم و‌ آمدم، کاری انجام دهم برای این جامعه‌ی توأم با تبعیض و نابرابری که عده‌ای تا حد مرگ می‌خورند و عده‌ای چیزی ندارند بخورند؛ قله‌های ثروت و دره‌های فقر.

امام حسین(ع) هم نفرمودند: شما بیایید کاری برای من انجام بدهید، خلافت از آن من است، حق مرا بگیرید. بحث «من» نیست. بحث جامعه‌ای ا‌ست که ظلم و تبعیض آن را فراگرفته است. یک روز گرسنگی است، یک روز بدتر از گرسنگی‌، تشنگی است‌، یک روز بدتر از گرسنگی و تشنگی، بیماری است که جان هزاران انسان‌ را می‌گیرد، آن هم در سرزمین و در میان ملتی که خداوند همه نوع خیر و برکت و سرمایه‌های الهی به آن‌ها داده است و درعین‌حال سطح بهره‌برداری آن‌ها در میان ملل مختلف، بسیار نازل ا‌ست.

دلیل اعتبار نخبگان

ادامه‌ی سخن حضرت اباعبدالله الحسین(ع) این است: «أَ لَیْسَ کُلُّ ذَلِکَ إِنَّمَا نِلْتُمُوهُ بِمَا یُرْجَى عِنْدَکُمْ مِنَ الْقِیَامِ بِحَقِّ اللَّهِ» این موقعیتی که شما نخبگان دارید (که در میان مردم ارزش و اعتبار پیدا کردید)، از کجاست؟ بحث ثروت نیست که شما جزو اغنیاء و ثروتمندان باشید و مردم به‌خاطر ثروتتان، شما را احترام کنند. بحث مقام هم که نیست که در رأس حکومت و حاکم باشید، قاضی باشید و مردم ظاهراً یا باطناً به شما احترام کنند. شما تأثیر واقعی در زندگی مردم دارید و اعتبار اجتماعی پیدا کرده‌اید. حضرت می‌فرمایند: این اعتباری که شما در میان مردم دارید، به‌خاطر این ا‌ست که مردم فکر می‌کنند شما به وظایف و مسئولیت‌های الهی خودتان عمل می‌کنید. فکر می‌کنند شما وظیفه‌شناس و متعهد هستید و درد مردم را خوب تشخیص می‌دهید. این «حق الله» در بیان حضرت (… بِمَا یُرْجَى عِنْدَکُمْ مِنَ الْقِیَامِ بِحَقِّ اللَّهِ) در برابر «حق الناس» نیست بلکه معنایش پایبندی به تعهدات الهی و مسئولیت‌شناسی است. بعد حضرت فرمودند: «وَ إِنْ کُنْتُمْ عَنْ أَکْثَرِ حَقِّهِ تَقْصُرُونَ» ولی متأسفانه برعکس است و در بیشتر آن‌چه که برعهده‌ی شما از تعهدات الهی است، کوتاهی می‌کنید.

نقش نخبگان در نامه امام حسین(ع) به مردم کوفه

مردم کوفه پس از این‌که خبر مرگ معاویه و قدرت یافتن یزید را شنیدند، نامه‌های متعددی از کوفه برای حضرت نوشتند و از حضرت دعوت کردند. امام حسین(ع) پاسخ دادند و مسلم بن عقیل را هم به‌عنوان نماینده‌ی خودشان اعزام فرمودند. در آن پاسخ، امام حسین(ع) این‌طور فرمودند: برادر، عموزاده‌ و فردی مورد اطمینان از خانواده‌ام، را به سوی شما اعزام کرده‌ام تا ببیند نخبگان جامعه آمادگی دارند یا آمادگی ندارند. توده‌ی مردم سرجای خودشان، آن‌ها هم نقش دارند اما اول باید دید؛ اگر نخبگان اجتماع متفق النظر شدند، من می‌آیم و الا نه. راه حرکت این‌ است و حضرت مسیر را نشان دادند. حضرت اقدام می‌کنند اما مقدمه‌ و زمینه‌ی این اقدام باید توسط نخبگان جامعه فراهم شود. اگر آن‌ها نیایند و همکاری نکنند، حرکت به نتیجه‌ی مطلوب نمی‌رسد: «فإنْ کَتبَ إلیَّ بِأنّه قد اجتمع رأیُ مَلَئِکم و ذَوی الحِجَی و الفَضل مِنکم عَلَی مِثل ما قدَّمَتْ بِهِ رُسُلُکُم أقدَمُ إلَیکم»(الارشاد، ج۲، ص۳۹) اگر مسلم بررسی کرد و برای من نوشت که همه‌ی نخبگان و بزرگان جامعه، همه اهل فکر و اندیشه و صاحبان نفوذ و قدرت، اتفاق‌نظر پیدا کردند و همان‌ چیزی را که نمایندگان شما برای من گفته بودند و فرستاده بودند را تأیید می‌کنند، من همراه شما خواهم بود و به طرف شما حرکت خواهم کرد.

فساد حاکمان و نقش نخبگان

می‌توان همه‌ی کسانی‌که در یک جامعه زندگی می‌کنند را به سه گروه تقسیم کرد: گروه اول توده‌های مردم، گروه دوم نخبگان جامعه و گروه سوم حکمرانان و والیان. در گروه سوم زمینه‌ی بروز فساد زیاد است چون از یک‌سو قدرت در آن‌جا تمرکز پیدا کرده است و از طرف دیگر ثروت عمومی جامعه در دست آنهاست و خود جمع شدن قدرت سیاسی با قدرت اقتصادی برای این‌که فساد و ظلم ایجاد کنند، کافی ا‌ست: «کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى»(سوره علق، آیه۶و۷) وقتی‌که انسان خود را غنی و بی‌نیاز می‌بیند، سر به طغیان برمی‌دارد. در این‌جا برای این‌که جلوی این فساد و طغیان گرفته شود، قهراً توده‌های مردم هستند که با آگاهی و اقدام به‌موقع‌شان می‌توانند جلوی فساد و تباهی در قدرتمندان را بگیرند ولی آگاه کردن و به صحنه آوردن مردم، نیازمند فعالیت گروه دوم یعنی نخبگان جامعه است. آن‌ها باید اطلاعات واقعی از وضع جامعه را در اختیار مردم قرار دهند و به مردم گزارش دهند که در حکومت چه می‌گذرد. آن‌ها باید افشاء کنند که در پس پرده‌ی زهد و ریاکاری حاکمان چه اتفاقی می‌افتد؟ این آگاهی‌بخشی، کار نخبگان در جامعه است و اگر این گروه نخبگان (که گروه میانی هستند) نقش خود را به‌درستی ایفا نکنند، از طبقات بالا، فساد سرازیر می‌شود و همه‌جا را می‌گیرد و در طبقه‌ی پایین و توده‌ی مردم هم هیچ اتفاقی نمی‌افتد و سکوت و سکون همه‌جا حاکم می‌شود و مردم هم می‌پذیرند.این‌جاست که ما با نقش بسیار اساسی و حساس نخبگان جامعه مواجه می‌شویم.

درد آن‌جایی ا‌ست که نخبگان به وظایف خود عمل نکنند و نقش خود را باور نداشته باشند. در خطبه‌ی اباعبدالله الحسین(ع)، توجه به این نقش در طبقه‌ی نخبگان وجود دارد و حضرت خود آن‌ها را مورد خطاب قرار می‌دهند و این مسئولیت را با آن‌ها مطرح می‌کنند تا شاید به وظیفه‌ی خود عمل کنند. گلایه‌ حضرت از خود این گروه است. گلایه‌ی از حاکمان در سرجای خود. امثال معاویه و یزید در وضع و شرایطی قرار گرفته‌اند که جز فساد و فریب از آن‌ها انتظاری نیست و اگر بخواهیم سعی و تلاش خودمان را برای اصلاح آن‌ها به‌کار بگیریم، کمتر به نتیجه خواهیم رسید. توده‌های مردم هم اگرچه از فطرت پاکی برخوردار هستند و آماده‌اند تا برای احقاق حقوق خود حرکت کنند اما نیازمند هدایت و رهبری هستند و پیشگامانی باید در میان آن‌ها وجود داشته باشند که حرکت را آغاز کنند و مردم را به صحنه بیاورند. لذا در این‌جا توقع و انتظار از نخبگان است.

ارزیابی وضع نخبگان

امام حسین(ع) بعد از این‌که فرمودند شما نخبگان در میان مردم دارای اعتبار و نفوذ هستید، عملکرد آن‌ها را در سه بند و از سه زاویه مورد بررسی و ارزیابی قرار دادند: زاویه‌ی اول این ا‌ست که نخبگان نسبت به پیشوایان واقعی و راستین خود چگونه عمل کرده‌اند؟ زاویه‌ی دوم این ا‌ست نخبگان نسبت به حقوق توده‌های مردم چه رفتاری دارند؟ و زاویه‌ی سوم این ا‌ست که نخبگان نسبت به خود چه رفتاری داشته‌اند؟ درست است که این خطبه حضرت، مخاطبان خاصی داشته که حضرت با آن‌ها صحبت فرمودند ولی این خطبه پیام کلی هم دارد و می‌توان از روح این خطبه استفاده کرد و الهام گرفت و فهمید که ریشه‌ی مشکلات اجتماعی در کجاست.

عملکرد نخبگان نسبت به امام خود

نسبت به بخش اول؛ آیا نخبگان در عصر حسین بن علی(ع) وظایف خود را در قبال امامت انجام داده‌اند؟ یکی از گلایه‌های حضرت این ا‌ست که شما حق ائمه‌ی خود را ادا نکرده‌اید. روشن است که مقصود از امامان، امامان باطل نیستند و اعتراض حضرت به این دانشمندان و علماء و نخبگان این ا‌ست که چرا از امامان حق حمایت و جانب‌داری نمی‌کنید، همان پیشوایان واقعی‌ای که در جامعه حذف شدند، جلوی فعالیت آن‌ها گرفته شده است و منصب واقعی آن‌ها از آن‌ها ربوده شده است. نخبگان هستند که باید از پیشوایان واقعی خود حمایت کنند و مردم را به صحنه بیاورند و زیر پرچم آن‌ها وارد کنند. این همان اعتراضی بود که حضرت فاطمه‌ی زهرا (س) هم در خطبه‌ی خود مطرح کردند که چرا مثل علی بن ابی‌طالب باید خانه‌نشین باشد و وقتی مورد ظلم و ستم قرار می‌گیرد، عکس‌العملی در نخبگان جامعه دیده نمی‌شود؟

امام حسین(ع) در بند اول ارزیابی خود فرمودند: «فَاسْتَخْفَفْتُمْ بِحَقِّ الْأَئِمَّهِ» شما نسبت به حق امامان و پیشوایان واقعی خودتان کوتاهی کردید، استخفاف داشتید، مسأله‌ی حق امام را جدی نگرفتید. در فاصله حدود پنجاه سال بین وفات پیغمبر(ص) تا زمانی‌‌که این سخنرانی انجام گرفته است، یک مشکل در جامعه اسلامی پیدا شده است (و البته این مشکل ادامه پیدا کرد) که پیوسته استخفاف به حق ائمه(ع) وجود داشته است. چه آن بیست و پنج سالی که امیرالمؤمنین علی(ع) را به‌طورکلی کنار گذاشتند و چه آن پنج سالی که حضرت قدرت را به دست گرفته بودند ولی باز هم آن‌گونه که می‌بایست مردم و نخبگان از وجود حضرت در حکومت استفاده نکردند و استخفاف به امام، در یک مرحله‌ی نازل‌تر باز وجود داشت. بعد از امیرالمؤمنین(ع)، استخفاف نسبت به امام در دوران امام مجتبی(ع) خیلی واضح و روشن است و بعد هم به دوران امام حسین(ع) می‌رسد که جامعه از آن منزلت و جایگاهی که برای امامت وجود داشت، هرگز نتوانست به‌درستی استفاده کند.

اما حق امام چیست که امام حسین(ع) می‌فرمایند شما حق ائمه را کوچک شمردید؟ حضرت این مطلب را در این‌جا توضیح ندادند که حقوق خود را بخواهند مطرح کنند و گلایه کنند که وظایف‌تان را نسبت به من به‌عنوان یک شخص ادا نکرده‌اید. مسأله‌ برای حضرت جنبه‌ی شخصی ندارد. این‌جا هم که حضرت اشاره فرمودند، به‌جای این که بفرمایند: «فَاسْتَخْفَفْتُمْ بِحَقِّی» استخفاف به حق من کردید یا حتی بفرمایند: «فَاسْتَخْفَفْتُمْ بِحَقِّ الْإمام» که مصداقش خود حضرت باشد، مقداری دایره را وسیع‌تر و تعبیر را عام‌تر قرار دادند: «فَاسْتَخْفَفْتُمْ بِحَقِّ الْأَئِمَّهِ» که شما به حق پیشوایان خود اعتنای لازم را نداشتید.

حق امام در نهج البلاغه

امیرالمؤمنین علی(ع) این حق الائمه را توضیح دادند که حقوقی برای مردم است و حقوقی هم برای امام: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً وَ لَکُمْ عَلَیَّ حَقٌّ» من برعهده‌ی شما حقی دارم و شما هم برعهده‌ی من حقی دارید. من وظایفی نسبت به شما دارم و شما هم وظایفی نسبت به من دارید. حقی طرفینی است. خیلی مهم است شخصیت و حاکمی مانند امیرالمؤمنین علی(ع) به‌صراحت اعلام کند که شما نسبت به من حقوقی دارید. حضرت نفرمودند: شما حقوقی بر کارگزاران من (مثل مالک اشتر) دارید، نه! حضرت مسأله را متوجه شخص خودش می‌کند و شانه را زیربار مسئولیت می‌آورد که نمی‌شود علی بن ابی‌طالب از یک‌سو منصب ولایت را داشته باشد و از طرف دیگر حقوق مردم را نپذیرد؛ آن تکلیف با این حق تلازم دارد

«وَ أَمَّا حَقِّی عَلَیْکُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَیْعَهِ وَ النَّصِیحَهُ فِی الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِیبِ وَ الْإِجَابَهُ حِینَ أَدْعُوکُمْ وَ الطَّاعَهُ حِینَ آمُرُکُمْ»(خطبه۳۴ نهج البلاغه) آن‌چه که حق من علی است و به‌تعبیر دیگر، از وظایف شما به‌حساب می‌آید، این ا‌ست: شما که با من بیعت کردید، بر این بیعت وفادار باشید. پیوسته خیرخواه من باشید، چه در حضور و چه در غیاب. وقتی‌که برای مسائل مهم از شما فراخوان دارم، دعوت مرا بپذیرید و درصورتی‌که دستوری و فرمانی صادر شد، اطاعت کنید.

به هرحال؛ نقد اول امام حسین (ع) نسبت به نخبگان این است که اگر شما امامت را می‌شناختید و قدرت را در اختیار انسان‌های شایسته قرار می‌دادید، امروز جامعه‌ی اسلامی گرفتار معاویه و یزید نبود. این حاصل آن‌ است که شما امر رهبری جامعه را کوچک شمردید و نسبت به آن بی‌اعتنایی کردید.

عملکرد نخبگان نسبت به مردم

اما قسمت دوم؛ آیا نخبگان جامعه وظیفه‌ی خود را نسبت به توده‌های مردم انجام دادند؟ حضرت می‌فرمایند: «فَأَمَّا حَقَّ الضُّعَفَاءِ فَضَیَّعْتُمْ» شما حق ضعفاء و محرومان را هم (که توده‌های مردم هستند) تضییع کردید و از بین بردید.

این تعبیر «فَضَیَّعْتُمْ» تعبیر سنگین‌تر و شدیدتری نسبت به «فَاسْتَخْفَفْتُمْ» است، نسبت به حقوق ائمه فرمودند: بی‌اعتنایی کردید ولی نسبت به توده‌ی مردم و ضعیفان فرمودند: حقوق آن‌ها را ضایع کردید. نکته‌ی قابل توجهی در این تعبیر است. مخاطب این جمله امام حسین(ع) که شما حق ضعفاء را تضییع کردید، همان کسانی هستند که حضرت قبلا در مورد آنها فرمودند در میان مردم به دانش شناخته می‌شوند، خوش‌نام هستند، مردم آنها را خیرخواه می‌دانند و به آنها اعتناء دارند، کسانی‌ که اگر اختلافی هم در بین مردم باشد به آنها مراجعه می‌کنند… با توجه به این‌که حضرت در جملات قبل آنها را هم از نظر علم و هم از نظر عمل می‌ستاید، چگونه در این‌جا می‌فرمایند: شما حق ضعفاء را تضییع کردید؟ اگر حق محرومین را تضییع کردند و از ضعفاء و حقوق آن‌ها سوءاستفاده کردند، چطور حضرت در جملات قبل فرمودند که شما آدم‌های خیرخواه و خوش‌نامی هستید؟ جمع بین دو این فرمایش حضرت چگونه است؟ سؤال این ا‌ست؛ مگر می‌شود یک دانشمندی که نام نیک هم دارد، جایگاه خوبی هم دارد، آدم خوبی هم هست، حق ضعفاء را تضییع کرده باشد؟

تضییع حق محرومان توسط نخبگان

پاسخ این است که همین آدم‌های به‌ظاهر شایسته، خوش‌نام و خوش‌فکر به‌دلیل این‌که در برابر مظلومین اقدامی نکردند و برای احقاق حقوق آن‌ها سکوت کردند، فرمانروایان جائر، حقوق این ضعفاء را گرفتند و این نخبگان، شاهد صحنه‌های بی‌عدالتی بودند و فریادی برنیاوردند، لذا تضییع حق ضعفاء، هم با آن حاکمان جائر نسبت پیدا می‌کند و هم با این نخبگان ساکت. چون باید می‌آمدند و می‌ایستادند و حق این‌ها را می‌گرفتند. ترک‌الفعل داشتند و همین ترک الفعل، کافی‌ و مُصحّح این نسبت است. اینکه حضرت آیه «لایَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ …» را در صدر خطبه‌ی خود قرار دادند، برای همین بود که چرا علمای گذشته جلوی حرام‌خواری را نگرفتند، نه این‌که علمای گذشته خود حرام‌خوار بودند. مگر سکوت کردن کم جنایتی است؟! در زیارت اباعبدالله الحسین(ع) می‌خوانیم: «وَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً سَمِعَتْ بِذَلِکَ فَرَضِیَتْ بِه»

«فَأَمَّا حَقَّ الضُّعَفَاءِ فَضَیَّعْتُمْ» به معنای این نیست که خود نخبگان رفته‌اند و نسبت به ضعفاء مستقیماً ظلم کرده‌اند. ممکن است در برخی موارد هم این طور باشد ولی لازم نیست این‌طور تفسیر کنیم. با توجه به صدر و ذیل خطبه، فرمایش حضرت در مورد علمایی است که حضرت از نظر اعمال و مسئولیت‌های شخصی، به آن‌ها اعتراضی ندارند. گناه تضییع حقوق توده‌های مردم به گردن انها است. خیلی از افرادی که حقوق‌شان در گوشه‌وکنار جامعه و حکومت‌ها مورد تعدی و تجاوز قرار می‌گیرد، آدم‌های ضعیف و ناتوان و ناشناخته‌ای هستند که دست‌شان به جایی نمی‌رسد و فریادشان شنیده نمی‌شود و به همین دلیل حق‌شان تضییع می‌شود اما شما نخبگان صدای این‌ها را نمی‌شنوید؟ شما خبر ندارید؟ به‌ شما اطلاع نمی‌دهند؟ اگر اطلاع ندارید که وا مصیبتا! پس چرا در این مکان قرار گرفتید؟ اگر اطلاع دارید و درعین‌حال آن‌ها را رها می‌کنید، شما هستید که حقوق ضعفاء را تضییع کردید. لذا همان‌ فساد و ظلمی که به حاکمان جائر نسبت پیدا می‌کند، نسبتی هم با شما پیدا می‌کند.

عملکرد نخبگان نسبت به حق خود

جالب‌ است همین‌هایی که نه حق امام را به‌رسمیت می‌شناسند و نه حق توده‌های مردم را جدی می‌گیرند، وقتی به حق خودشان می‌رسد، بدون مسامحه و به‌جد آن را دنبال می‌کنند. بند سوم فرمایش حضرت این ا‌ست: «وَأَمَّا حَقَّکُمْ بِزَعْمِکُم‏ فَطَلَبْتُمْ» هر چیزی را که به پندار خودتان، حق خود می‌دانید، مطالبه کردید. برای دیگران ساکت اما هرکجا که صدمه‌ای به حیثیت و آبروی خودتان وارد شود، فریادتان بلند است که اسلام از دست رفت، دارد ظلم اتفاق می‌افتد. اگر ظلم است و ظلم قبیح است، چطور در موارد دیگر که مشابه این مسأله‌ اتفاق افتاد، نسبت به دیگران ساکت بودید؟! شما به‌دلیل سکوت دیروز، استحقاق دارید که امروز حق خودتان هم تضییع شود و این سنت الهی‌ است. این جهان کوه است و فعل ما ندا! همان‌کاری که با دیگران کردید، دیگران امروز برسرشما می‌آورند. حضرت می‌فرمایند: این‌ها نسبت به حق خودشان خیلی حساس‌اند و اگر گوشه‌ی حق‌شان تضییع می‌شوند نامه‌‌نگاری می‌کنند، سرگشاده می‌نویسند، اعتراض می‌کنند، قهر می‌کنند که حق ما تضییع شده است. حضرت نفرمودند که حق‌ خودتان را مطالبه می‌کنید. نه؛ هرچه را که فکر کنید حق‌تان است مطالبه می‌کنید: «بِزَعْمِکُم‏». اولین شرط لازم روشن‌فکر و نخبه بودن این است که از خودپرستی بیرون بیاید تا بتواند حق‌پرست باشد.

کارنامه ضعیف و امیدهای بزرگ نخبگان

بعد امام حسین(ع) فرمودند عملکردتان را نشان دهید: «فَلَا مَالًا بَذَلْتُمُوهُ» شما از مال‌تان که نگذشتید. «وَ لَا نَفْساً خَاطَرْتُمْ بِهَا لِلَّذِی خَلَقَهَا» جان خودتان را هم که در راه خدا به خطر نیانداختید. نه جهاد با مال دارید و نه جهاد با جان. «وَ لَا عَشِیرَهً عَادَیْتُمُوهَا فِی ذَاتِ اللَّهِ» با کدام گروه که در برابر خدا و مردم هستند و احکام الهی را زیرپا می‌گذارند، درگیر شدید؟ چه کارنامه‌ای دارید؟ دنبال زندگی خودتان و سرتان در لاک زندگی خودتان و فرزندان‌تان و آقازاده‌ها و… بوده است.

با این حال که کارنامه‌ی روشنی ندارید، راحت‌طلبی و عافیت‌طلبی در صدر و ذیل زندگی‌ شما هست: «وأَنْتُمْ تَتَمَنَّوْنَ عَلَى اللَّهِ جَنَّتَهُ وَ مُجَاوَرَهَ رُسُلِهِ وَ أَمَانَهُ مِنْ عَذَابِهِ» از خدا هم توقع و آرزو دارید که به بهشت برسید و در کنار انبیاء قرار بگیرید و عذاب الهی برای شما گزندی نداشته باشد و در امنیت قرار بگیرید. این کارنامه، با این آرزوها سازگار نیست. حضرت فرمودند: نه! چنین امیدهایی نداشته باشید.

*شفقنا/ حجت الاسلام سروش محلاتی

نظر شما